کد خبر: ۲۶۳۸۰
زمان انتشار: ۱۴:۳۸     ۲۲ آبان ۱۳۹۰
به بهانه عید فرخنده غدیر؛
شهید مطهری درکتاب « امامت و رهبری » با بیان استدلال های قرآنی وشان نزول آیات مربوطه به اثبات جانشینی امام علی(ع)، ائمه اطهار(ع) و شبهات پیرامون بحث امامت پرداخته است و اثبات می کند که اگر امامت نباشد شیرازه اسلام از هم می پاشد.
معانی امامت
کلمه « امام » یعنی پیشوا. کلمه « پیشوا » در فارسی ، درست ترجمه‏ تحت اللفظی کلمه « امام » است در عربی. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است عده‏ای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد. قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است.

مسئله امامت سه درجه دارد در مرحله اول امامت به معنی رهبری اجتماع است مرحله دوم امامت، مرجعیت دینی امام است و در مرحله سوم امامت به معنی ولایت است.

 امامت در معارف شیعی
مسئله ولایت در شیعه معمولا به آن معنای خیلی به اصطلاح غلیظش مطرح است‏، به معنی حجت زمان که هیچ زمانی خالی از حجت نیست « و لولا الحجة لساخت الارض باهلها » یعنی هیچ وقت نبوده و نخواهد بود که زمین از یک‏ انسان کامل خالی باشد. و برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی‏ قائلند و ما در اغلب زیارتها که می‏خوانیم به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف می‏کنیم، یعنی معتقدیم که امام دارای چنین روح کلی است. ما در زیارت می‏گوئیم ( این را همه ما همیشه می‏خوانیم و جزء اصول تشیع است): «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی » ( تازه ما برای مرده‏اش‏ می‏گوئیم. البته از نظر ما مرده و زنده او فرقی ندارند. چنین نیست که‏ زنده‏اش اینطور نبوده و فقط مرده‏اش اینطور است). من گواهی می‏دهم که‏ تو الان وجود مرا در اینجا حس و ادراک می کنی ، من اعتراف می کنم که تو سخنی را که من الان می گویم: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا می شنوی و به من جواب می دهی. این ها را هیچ کس برای هیچ مقامی قائل نیست اهل تسنن فقط برای پیغمبر اکرم(ص) قائل هستند ولی این مطلب جزء اصول مذهب ما شیعیان است.

دلایل قرآنی امامت و ولایت
در قرآن چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکی‏ از آن آیات، آیه : « انما ولیکم ا...» است. اتفاقا در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید می‏کند. ما آیه‏ای در قرآن داریم به این صورت : « انما ولیکم ا... و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ». « انما » یعنی منحصرا ( چون اداه حصر است ) . معنی اصلی « ولی » سرپرست است . ولایت یعنی تسلط و سرپرستی . سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینی که نماز را به پا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند . ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد. مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه در شأن علی ( ع ) نازل شده. با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نیست ، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن که‏ بگوئیم ممکن است عده‏ای از مردم به این قانون عمل کرده باشند. بنابراین‏ به حکم این آیه علی ( ع ) تعیین شده است به ولایت برای مردم . این ، آیه‏ای است که مورد استدلال شیعه است.

آیات دیگر، آیاتی است که درباره جریان غدیر است . از آیاتی که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل‏ الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »( 1 ) ( اینجا لحن ، خیلی‏ شدید است ) ای پیامبر ! آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکرده‏ای . مفاد این آیه‏ آنچنان شدید است که مفاد حدیث : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات‏ میتة جاهلیة » . اجمالا خود آیه نشان می‏دهد که موضوع آنچنان مهم است که‏ اگر پیغمبر تبلیغ نکند ، اصلا رسالتش را ابلاغ نکرده است.

آیه ابلاغ مربوط به ولایت علی(ع) است
سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سوره‏ای است که بر پیغمبر(ص) نازل‏ شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر ( ص ) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال‏ مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این ، جزء آخرین دستورات بوده است .
 
شیعه سوال می‏کند این دستوری که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که‏ اگر پیغمبر آنرا ابلاغ نکند ، همه گذشته‏ها کان لم یکن است ، چیست ؟ یعنی‏ شما نمی‏توانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است .

ما می‏گوئیم آن موضوع ، مسئله امامت است که اگر نباشد ، همه چیز کان‏ لم یکن است یعنی شیرازه اسلام از هم می‏باشد . به علاوه شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل می‏آورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است . در همان سوره مائده ، آیه : « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم‏ نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا »( 1 ) امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم ، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به‏ عنوان یک دین پسندیدیم ، نشان می‏دهد که در آن روز جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آنرا مکمل دین و متمم نعمت‏ خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن ، اسلام ، اسلام است و خدا این اسلام‏ را همان می‏بیند که می‏خواسته و با نبودن آن ، اسلام ، اسلام نیست .

شیعه به‏ لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال‏ می‏کند و می‏گوید که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن‏ چیزی باشد که با نبودنش ، اسلام ، اسلام نیست ، چه بوده است ؟ می‏گوید ما می‏توانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما نمی‏توانید . به علاوه روایاتی هست که تأیید می‏کند این آیه هم در همین‏ موضوع وارد شده است . اینها ، سه آیه‏ای بود که من به طور عصاره از استدلالهایی شیعه برایتان عرض کردم .

فرق اتمام دین و اکمال دین
فرق این دو کلمه ( در فارسی و بیشتر در عربی ) با یکدیگر اینست که « تمام « در جایی گفته می‏شود که یک چیزی اجزائش باید پشت سر یکدیگر بیاید ، تا وقتی که هنوز همه اجزائش مرتب نشده ، می‏گوئیم ناقص است ، وقتی که آخرین جزئش هم آمد ، می‏گوئیم تمام شد . مثل یک ساختمان که‏ می‏گوئیم ساختمان تمام شد . یک ساختمان تا وقتی که پایه هایش را بالا آورده‏اند و حتی سقف آن را هم زده‏اند ، تمام نیست . تا همه اجزایی که‏ برای یک ساختمان لازم است که اگر نباشد از آن ساختمان نمی‏شود استفاده‏ کرد نباشند، می‏گوئیم این ساختمان تمام نیست . وقتی همه اجزاء بود به‏ طوری که بتوان در آن سکنی گزید ، می‏گوئیم تمام شد .

اما در مسئله کامل‏ این طور نیست که [ شی‏ء غیر کامل ] جزء ناقصی دارد بلکه ممکن است هیچ‏ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد ولی هنوز کامل نباشد . مثلا یک جنین در رحم مادر به حد تمام می‏رسد یعنی همه ساختمانش تمام می‏شود ، بچه هم به‏ دنیا می‏آید ولی هنوز انسان کاملی نیست یعنی آن رشدی را که باید بکند نکرده است . رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد . در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است .قرآن از یک طرف می‏گوید : « الیوم اکملت لکم دینکم »در این روز دین‏ شما را به حد کمال رساندم ، و از طرف دیگر می‏گوید : « واتممت علیکم‏ نعمتی »نعمت خودم را هم به حد اتمام رساندم « و رضیت لکم الاسلام دینا» در امروز من اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم . یعنی این اسلام‏ ، امروز آن اسلامی است که خدا می‏خواسته آن باشد . واضح است که مقصود این‏ نیست که اسلام همان اسلام سابق است ولی خدا نظرش تغییر کرده ! بلکه‏ مقصود اینست که چون اکنون اسلام به حد کمال و حد تمام رسید ، این همان‏ دین مرضی الهی است . آن دینی که خدا می‏خواسته همین اسلام کامل شده و تمام‏ یافته است .

منظور از «الیوم» در آیه فوق، روز غدیر است
در اینجا مفسرین اعم از شیعه و سنی در این تلاش هستند که‏ معنی « الیوم » را بدست آورند که این « امروز » چه روزی است؟ این‏ کار دو راه دارد . یک راه اینست که ما از قرائن بفهمیم یعنی از قرینه‏ مضمون ببینیم این مضمون به چه روزی می‏خورد ؟ درباره چه روزی می‏شود چنین‏ جمله‏ای آمده باشد ؟ دیگر اینکه از تاریخ و حدیث بفهمیم که شأن نزول این‏ آیه چیست؟سوره مائده به اتفاق جمیع مفسرین آخرین سوره‏ای است که‏ بر پیغمبر ( ص ) نازل شده است یعنی سوره‏ای است مدنی . حتی از سوره‏ « اذا جاء نصر ا... و الفتح »هم دیرتر نازل شده است . البته یکی دو تا آیه را گفته‏اند که بعد از این سوره نازل شده که در سوره‏های دیگر قرار داده شده است ولی سوره‏ای بعد از این سوره نازل نشده است . این سوره جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده است.

بعضی گفته‏اند که مقصود از « الیوم » « آن روز » است نه «امروز» . می‏گوئیم روی چه قرینه‏ای ؟ می‏گویند وقتی می‏گوید « الیوم » و یک روزی را آنچنان توصیف می‏کند که در این روز من اسلام را برای شما به‏ عنوان یک دین پسندیدم ، قاعدتا این روز باید همان روز بعثت پیغمبر باشد . جواب داده‏اند که شما این سخن را به قرینه « رضیت لکم الاسلام دینا » می‏گوئید . این درست است در صورتی که جملات قبلش نبود زیرا صحبت‏ اینست که من امروز دین را به پایان رساندم و نعمت را به حد اتمام‏ رساندم ، [ و حال آنکه ] روز بعثت روز شروع این نعمت بوده است . « رضیت لکم الاسلام دینا » نیز به این عنوان است که حالا که اسلام کامل شد و نعمت اسلام تمام شد من این [ دین ] را به عنوان آن اسلامی که می‏خواهم ، برای شما پسندیدم . پس « الیوم » نمی‏تواند روز بعثت باشد .

از روز بعثت که بگذریم ، روز دیگری که احتمال داده‏اند ( اینها هیچ‏ قرینه‏ای ندارند ، فقط احتمال است . چون گفته‏اند ، ما هم نقل می‏کنیم ( روز فتح مکه است . گفته‏اند یک روز دیگر هم در تاریخ اسلام روز خیلی مهمی‏ است، راست هم می‏گویند روز خیلی مهمی است ) و آن ، روز فتح مکه است‏ که آیه نازل شد : « انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک ا... ما تقدم من‏ ذنبک و ما تأخر» (سوره فتح ، آیات 1 و 2 ) سخن هم گذشته از اینکه هیچ قرینه و تاریخی آنرا تأیید نمی‏کند ، صدر آیه نیز آنرا تأیید نمی‏کند چون آیه می‏گوید : « اکملت لکم دینکم و اتممت‏ علیکم نعمتی» نعمت خودم را به پایان رساندم یعنی چیزی باقی نمانده که‏ نگفته باشم ، همه چیز را گفتم ، و حال آنکه ما می‏دانیم بسیاری از دستورات اسلام بعد از فتح مکه نازل شده است . این با « اتممت علیکم‏ نعمتی »نمی‏سازد . وقتی می‏گوید من این ساختمان را به پایان رساندم ، مسلما منظور ساختمان نیمه تمام نیست . بسیاری از آیات و از جمله همه‏ سوره مائده که اتفاقا مفصل و زیاد است و دستور هم زیاد دارد ، بعد از فتح مکه باشد که در سال هشتم هجری بوده در حالی که سوره مائده در اواخر سال دهم هجری نازل شده است . اگر هم بگوئیم تنها این آیه ( در فتح مکه) نازل شده ، باز با اتمام نعمت جور در نمی‏آید .

دلایل شیعه در تفسیر کلمه «الیوم»
شیعه در اینجا یک بیانی دارد که مدعی است هم مضمون آیات آنرا تأیید می‏کند و هم تاریخ . پس مطلب در دو قسمت باید بحث شود یکی اینکه مضمون‏ آیات تأیید می‏کند و دیگر اینکه تاریخ تأیید می‏کند .

اگر بخواهیم قسمت دوم را بحث کنم یک مسئله تاریخی خیلی مفصلی است . اغلب کتابهایی که در این مورد نوشته‏اند بیشتر روی این جهت تکیه کرده‏اند که از جنبه تاریخی و از جنبه حدیثی ثابت بکنند که آیه : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم‏ و اخشون و الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم‏ الاسلام دینا »در غدیر خم نازل شده است . کتاب الغدیر همین مطلب را ثابت می‏کند .
 
نقل روایت اینست که پیغمبر اکرم در بازگشت از حجة الوداع هنگامی که به غدیر خم که نزدیک جحفه است رسیدند ، قافله را متوقف و اعلام کردند که می‏خواهم درباره موضوعی با مردم صحبت‏ کنم . ( این آیه‏ها نیز در آنجا نازل شد ) بعد دستور داد که منبری برایش‏ درست کنند . از جحاز شتر و چیزهای دیگر مرکز مرتفعی ساختند . حضرت رفت‏ بالای آن و مفصل صحبت کرد : « الست اولی بکم من انفسکم ؟ » قالوا بلی . آنگاه فرمود : « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » . بعد از این بود که این‏ آیه نازل شد : « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون‏ الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی».

استدلال شیعیان یکی از جنبه تاریخی است که می‏گویند وقتی ما می‏بینیم در لفظ آیه : « الیوم اکملت لکم دینکم »این مطلب نیست که امروز کدام روز است ، به تاریخ و شأن نزولها مراجعه می‏کنیم . در نتیجه می‏بینیم‏ ( روایات) نه یکی ، نه دوتا و نه ده تا، بلکه به طور متواتر می‏گوید این‏ آیه در روز غدیر خم نازل شد که پیغمبر ( ص ) علی ( ع ) را به جانشینی‏ خودش نصب کرد .

ولی ما می‏خواهیم ببینیم آیا قرائنی که در خود آیه هست نیز همین را که‏ تاریخ تأیید می‏کند ، تأیید می‏نماید یا نه ؟ آیه اینست : « الیوم یئس‏ الذین کفروا من دینکم » امروز ( یا بگوئیم آن روز ) کافران از دین شما مأیوس شدند . این را ما ضمیمه می‏کنیم به یک سلسله آیات دیگری در قرآن‏ که مسلمین را تحذیر می‏کند ، می‏ترساند و می‏گوید کافران دائما نقشه می‏کشند و دوست دارند که شما را از دینتان برگردانند و علیه دینتان اقدامات‏ می‏کنند . هم راجع به اهل کتاب دارد و هم راجع به غیر اهل کتاب : « ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم‏». (سوره بقره ، آیه . 109( پس از یک طرف ما می‏بینیم که )خداوند( در آیاتی از قرآن‏ گوشزد می‏کند که کفار طمع بسته‏اند به از بین بردن دین شما ، و از طرف‏ دیگر می‏بینیم در آن آیه می‏گوید ولی امروز دیگر مأیوس شدند ، از امروز دیگر فعالیت کافران علیه دین شما به پایان رسید « فلا تخشوهم »دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید « و اخشون »از من بترسید.
 
مسأله ولایت و امامت حضرت علی (ع) در کلام رسول خدا(ص)
پیغمبر اکرم (ص) مسأله ولایت حضرت علی(ع) را در جاهای متعدد بیان کرده است . تنها در غدیر خم نبوده و این را در کتابهای امامت نوشته‏اند . جمله : « انت منی‏ بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی » را حضرت در [ جریان ] تبوک‏ فرمود . و یا جمله : « لا عطین الرایة غذا رجلا یحب ا... و رسوله و یحبه‏ ا... و رسوله » را که مقام علی ( ع ) را تثبیت می‏کند ، حضرت در خندق‏ بیان نمود.

در اوایل بعثت بود که خطاب به قریش فرمود : هر کس از شما اول کسی باشد که با من بیعت می‏کند ، او وصی و وزیر ( و حتی وصی و وزیر و خلیفه ) من خواهد بود و چنین شخصی علی ( ع ) بود . قرآن هم همینطور است ، در یک جا و دو جا نیست . تنها مسئله‏ای که‏ هست اینست که چرا قرآن کریم اسم نبرده است ؟ چون به عقیده ما که قائلیم در قرآن تحریفی‏ صورت نگرفته یعنی چیزی از آن کم و یابدان افزوده نشده است ، هیچگاه اسم حضرت علی به صراحت نیامده بوده‏ است . برای این مسئله دو جهت بیان کرده‏اند . یکی اینکه قرآن یک راه و روشی دارد و آن‏ اینست که در موضوعات همیشه می‏خواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند نه‏ به صورت فردی و شخصی ، و این خودش یک مزیتی است در قرآن . مثلا در مسئله « الیوم اکملت لکم دینکم »کفار به این دلیل مأیوس شدند که همیشه‏ می‏گفتند تا این ( پیغمبر ) هست نمی‏شود کاری کرد ، وقتی بمیرد دیگر تمام‏ می‏شود . این ، آخرین نقطه امید مخالفین پیغمبر بود . وقتی که دیدند پیغمبر اکرم تدبیر بقاء امت را هم کرد که بعد از من تکلیف چیست، مأیوس شدند .

این مطلب [ که چرا قرآن این موضوع را به اسم بیان نکرده است ] را اینطور پاسخ می‏گویند که اولا بنای قرآن بر اینست که مسائل را به صورت‏ اصل بیان بکند و ثانیا پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی‏خواست در این مسئله‏ای که بالاخره هوا و هوسها دخالت می‏کند ، مطلبی به این صورت‏ طرح شود گو اینکه [ صورت طرح شده را هم ] اینها آمدند به صورت توجیه و اجتهاد و این حرفها گفتند که نه ، مقصود پیغمبر چنین و چنان بوده است .

یعنی اگر آیه‏ای هم به طور صریح [ در این خصوص وجود داشت ، باز آنرا توجیه می‏کردند ] . پیغمبر ( ص ) در گفتار خودش به طور صریح گفت : « هذا علی مولاه » دیگر از این صریحتر چه می‏خواهید ؟ ! ولی خیلی فرق است‏ میان گفتار پیغمبر با این صراحت را زمین زدن و آیه قرآن را با وجود کمال‏ صراحت اسمی در آن ، همان روز اول بعد از وفات پیغمبر زمین زدن .

شاید سرّ اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده اینست که هر آدم بی‏غرضی مطلب را بفهمد ولی نخواسته مطلب را به‏ صورتی در آورد که آنهایی که می‏خواهند تمرد بکنند ، تمردشان به صورت تمرد در مقابل قرآن و اسلام در آید . کانه می‏خواهد بگوید : آنها که به هر حال‏ تمرد می‏کنند پس تمردشان به شکلی در نیاید که به معنی طرد قرآن در کمال‏ صراحت باشد ، اقلاً یک پرده‏ای بتوانند برایش درست کنند. اینست که ما می‏بینیم آیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار می‏دهد ولی هر آدم فهیم و عاقل‏ و مدبر و متدبری می‏فهمد که این ، چیز دیگری است. آیه : « الیوم اکملت»‏ را آنطور قرار می‏دهد و آیه : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من‏ ربک » را اینطور. آیات دیگر در این زمینه نیز به گونه‏ای هستند که فکر و اندیشه را بر می‏انگیزد برای اینکه انسان بفهمد که در اینجا چیزی هست ، و بعد هم به‏ کمک نقلهای متواتر قضیه ثابت می‏شود . مثل آیه : « انما و لیکم ا... و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون». هم تصریح نکرده است‏ تصریحی که تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود ، و هم‏ تفصیح کرده است یعنی طوری بیان نموده که هر آدم بی غرضی می‏فهمد که در اینجا یک چیزی هست و اشاره به یک قضیه‏ای است . « الذین یؤتون‏ الزکوه و هم راکعون »در حال رکوع زکات می‏دهند « یک امر معمولی نیست.‏ یک قضیه استثنایی است که اتفاقا رخ می‏دهد . این قضیه چه بوده است ؟ می‏بینیم همه اعم از شیعه و سنی گفته‏اند که این آیه درباره علی بن‏ ابیطالب است .

رمزی که برای این کار هست هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده می‏شود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن اینست که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل مسئله خاندان پیغمبر و امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد به این معنا که به دلیل تعصباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت ، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم می‏خورد . با اینکه‏ به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور می‏رسید ، حضرت همیشه این بیم‏ و نگرانی را داشت که اگر بگوید ، منافقینی که قرآن پیوسته از آنها نام‏می‏برد می‏گویند ببینید ! ( به اصطلاح معروف ) دارد برای خانواده خودش نان‏ می‏پزد . در صورتی که رسم و شیوه پیغمبر ( ص ) در زندگی این بود که در هیچ موردی برای خودش اختصاص قائل نمی‏شد و اخلاقش این بود و دستور اسلام‏ هم همین بود که فوق العاده اجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران‏ امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگی بود برای موفقیت پیغمبر اکرم (ص) این مسئله ( یعنی ابلاغ اینکه جانشین من علی ( ع ) است ) امر و دستور خدا بود اما پیغمبر ( ص ) می‏دانست که اگر آنرا بیان بکند عده‏ای ضعیف‏ الایمان که همیشه بوده‏اند خواهند گفت ببینید ! دارد برای خودش امتیاز درست می کند. در آیه‏ای که قبلا عرض کردم نیز همین مطلب را که از داخل مسلمین بیم‏ هست ولی از خارج بیم نیست می‏بینیم .

دلایل تعلل حضرت علی(ع) در پذیرش حکومت بعد از عثمان
مسأله ای که مطرح است این است که چرا بعد از کشته شدن عثمان که مردم برای بیعت با حضرت علی (ع) به درب خانه ایشان هجوم آوردند ایشان در ابتدا از پذیرش این منصب سر باز زدند؟ پاسخ این سؤال را می توان از سخنان حضرت علی(ع) دریافت. وقتی آمدند با حضرت بیعت کنند فرمود : « دعونی و التمسوا غیری‏ فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان » مرا رها کنید بروید دنبال‏ کس دیگری که ما حوادث بسیار تیره‏ای در پیش داریم (تعبیر عجیبی است) ، کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آنرا از یک وجهه‏ نمی‏شود رسیدگی کرد، از وجهه‏های مختلف باید رسیدگی کرد . بعد می‏گوید : «ان الافاق قد اغامت و المحجة قد تنکرت » ( نهج البلاغه خطبه 91 ‏) خلاصه راه شناخته شده‏ای که پیغمبر تعیین کرده‏ بود الان نشناخته شده ، فضا ابر آلود گردیده است . و در آخر می‏گوید و لکن‏ من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم « رکبت بکم ما اعلم » آن طوری که خودم‏ می‏دانم عمل می‏کنم نه آنطور که شما دلتان می‏خواهد.
 
این مطلب نشان می‏دهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی‏ نیز بسیار قطعی است ، کاملاً روشن می‏دیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده یعنی اوضاع ، عجیب تغییر کرده و خراب شده است‏. و این جمله را امام برای اتمام حجت کامل می‏گوید چون مسئله بیعت کردن‏ قول گرفتن از آنهاست که پیروی بکنند. مسئله بیعت این نیست که اگر شما بیعت نکنید من دیگر خلافتم باطل است. بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود و به قول‏ خودش آینده داشت چندین چهره نشان می‏داد و مردم نیز می‏خواستند که علی ( ع ) آن طوری که آنها دلشان می‏خواهد عمل کند ، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم ، آن طوری که خودم می‏فهمم عمل می‏کنم نه آن‏ گونه‏ای که شما دلتان بخواهد . پس [ این سخنان امیرالمؤمنین ] معنایش‏ این نبود که حضرت [ حکومت را ] رد کرد بلکه می‏خواست اتمام حجت کامل کرده باشد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها