* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "نشانگرها و نمودار منحنی قدرت
"به قلم محمد ایمانی آورده است :ترسیم نمودار منحنی قدرت جهانی از یکصدسال
پیش تا امروز، رازگشای تب و تاب فعلی قدرت های غربی است. از سال 1914
میلادی که جنگ جهانی اول آغاز شد تا سال 1945 که جنگ جهانی دوم با آزمایش
قدرت کشتار جمعی دو بمب اتمی در ژاپن پایان یافت، قریب 30سال زمان برد تا
جهان جدید و قطب های قدرت آن شکل کامل خود را پیدا کنند. دو بلوک بزرگ قدرت
شکل گرفت و شورای امنیت در عمق سازمان ملل تعبیه شد تا با تمرکز کامل، به
رتق وفتق امور جهان بپردازد. پنهانکاری، حیله گری، ارعاب و استفاده از
سازمان های بین المللی تحت سلطه، این امکان را به قدرت های بزرگ می داد تا
هژمونی و تسلط کامل را در مستعمرات برقرار کنند و مثلاً آمریکا و انگلیس و
اسرائیل، هارتلند جهان -خاورمیانه و خلیج فارس- را تبدیل به جزیره ثبات و
«حیاط خلوت» خود کنند. آنها 34سال، دنیا را این گونه بدون معارض و تهدید
جدی مدیریت کردند ضمن اینکه نیم نگاهی به نفوذ در بلوک شرق داشتند. اما
34سال پس از پایان جنگ جهانی دوم و درحالی که فلش نشانگر قدرت غرب رو به
صعود داشت، اتفاق معجزه آسا و محاسبه ناپذیر رخ داد. سال 1979 ناگهان رادار
غرب دچار اختلال شد و تا امکان رصد دوباره فراهم شود، انفجار و آتشفشان
بزرگ در قلب جزیره ثبات پدید آمد.
همه قدرت افسانه ای غرب در «پیش بینی پذیر» و قابل محاسبه ساختن تحولات
جهان از یک سو و «پنهان کردن برنامه ها و محاسبات» خود از سوی دیگر بود و
انقلاب اسلامی ایران، به نحوی فزاینده در این دو رکن قدرت غرب خلل انداخت.
منحنی قدرت غرب از این نقطه (فوریه سال1979) با یک تکان شدید، روند نزولی
به خود گرفت هرچند که با آغاز فروپاشی بلوک شرق از آغاز دهه1990، موقتاً رو
به صعود گذاشت. این صعود، با فروپاشی شوروی اوج گرفت اما اشغال افغانستان و
عراق (2003-2001) به نقطه اوج فواره ای می مانست که بلافاصله سقوط کند.
4جنگ پدید آمده حدفاصل سال های 2001 تا 2008 ( و از جمله جنگ های 33روزه و
22روزه)، بخش عمده ای از ضعف های پنهان آمریکا و انگلیس و اسرائیل را عیان
کرد و رشته امور را از دستان زمامداران آنها بیرون کشید. طراحان 4جنگ
افغانستان و عراق و لبنان و غزه، شکست در آن را هرگز پیش بینی و محاسبه
نکرده بودند و تا بجنبند، دومینوی بیداری اسلامی از دسامبر 2010 و و ژانویه
2011 میلادی در تونس و مصر و بحرین و یمن و لیبی به حرکت درآمد و ظرف
7-6ماه تلفات سنگینی را به غرب تحمیل کرد. اگر نمودار منحنی قدرت را روی
نقشه خاورمیانه و جابجایی های ژئوپولتیک قدرت در این منطقه منطبق کنیم،
بلاشک ایران در قلب این نقشه و در اوج منحنی قدرت قرار خواهد گرفت. ایران
از این نظر در موقعیتی بی نظیر و چهارنبش قرار گرفته و ظرف 32سال گذشته،
روند جهشی اقتدار را به واسطه افزودن بر هم پیمانان و گسترش حوزه نفوذ نرم
اعتقادی خود پیموده است. ایران 2011 در پله ای از قدرت ایستاده که به تعبیر
سایمون تیسدال (از سردبیران روزنامه گاردین) «بزرگترین چالش سیاست خارجی
دولت آمریکا محسوب می شود و کاملا روشن است که اوباما در این زمینه هیچ
دستاوردی نداشته است». منطبق با نگاه تحلیلی به نمودار منحنی قدرت در 66
سال اخیر به جرئت می توان گفت آمریکا پس از سیلی آبدار انقلاب 1979 ایران،
دیگر سرپا نشد که نشد، حتی اگر گرد و خاک فراوانی کرده باشد. و طبق همین
رویکرد حتماً باید گفت که چالش هسته ای با همه اهمیت و موضوعیت، تنها قطعه
ای از قطعات پازل بزرگ زورآزمایی میان دو طرف است.
وقتی «نمودار منحنی قدرت» و «نقشه جابجایی ژئوپلتیک قدرت در خاورمیانه» را
روی هم منطبق کردیم، تحرکات چند لایه جبهه استکبار ظرف 3-2ماه گذشته علیه
ایران مفهوم تر خواهد شد. طبیعتاً برای ما مهم است که بدانیم دشمن با این
تحرکات به دنبال چیست؟ اما مهم تر آن است که عنایت داشته باشیم به موازات
پیشروی زمان، از امکان «پنهانکاری» قدرت های مسلط کاسته می شود و همزمان،
تحولات پیش روی منطقه و جهان برای آنها «محاسبه ناپذیرتر» و «مهارناپذیرتر»
می شود. این نیروی گریز از مرکزیت سلطه به قدری شدید است که امکان برآورد و
برنامه ریزی و پنهانکاری و غافلگیری حریف را از غرب سلب کرده است. تقدیر
شوم ژنرال حسنی مبارک در چنین نقطه ای از وضعیت عجز و حیرت آمریکا رقم
خورد. (و داخل پرانتز باید گفت بهترین دفاع ما در برابر تهدیدهای چند لایه
دشمن، تمرکز بر همین نقاط ضعف اوست). اینکه جبهه استکبار می کوشد حلقه های
اتهام «تروریسم، نقض حقوق بشر و انحراف برنامه هسته ای ایران به سمت فعالیت
نظامی » را به هم الصاق نماید و به بهانه آن حربه های کند تهدید نظامی و
تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی را تیز کند، هرچند که اهداف چندلایه ای را
دنبال کند اما به عنوان راهبردی ترین هدف، ایجاد دست انداز و موانع ایذایی
برای کاستن از سرعت پیشرفت و نفوذ ایران را مدنظر دارد.آنها همچنین با
تدارک انبوه فشارها می خواهند به ملت ها و دولت ها چنین القا کنند که با
وجود انواع بحران ها و انقلاب های گریز از مرکز، جهان را مدیریت می کنند و
قافیه را نباخته اند! بنابراین در این سو، ما باید ضمن تدبیر و مقابله با
هریک از آن تهدیدها و فشارها، از هدف پیشروی و گسترش نفوذ خود- و نمایش
استیصال غرب- چشم برنداریم.
درعین حال اینکه به عنوان مثال تنها مستمسک آمریکا برای مخدوش نشان دادن
برنامه هسته ای ایران، احیای لپ تاپ مطالعات ادعایی باشد که 6سال پیش
(سال2005 ) روی میز گذاشته و با سرافکندگی آن را برداشته و مجدداً به عرصه
تبلیغات بازگردانده است، نشان می دهد آنها چه قدر تهی دست و فاقد گزینه
برای مانور هستند. یا وقتی وزیر جنگ رژیم صهیونیستی - به جای پنهانکاری که
اصل اول هر حمله ای است- تمایل حمله به ایران را درز می دهد و چند روز بعد
با مشاهده فشار داخلی چند لایه در اسرائیل مجبور می شود بگوید زمزمه حمله
به ایران هذیان است، می توان فهمید که دست آنها چه قدر خالی است. اینکه
بلافاصله سیاستمداران و مطبوعات صهیونیست اعلام کردند «در صورت درگیری با
ایران، یکصدهزار صهیونیست کشته می شوند و آنقدر کشته می دهیم که نتوانیم
دفن شان کنیم» و همین عبارات، خود را به مصاحبه ایهود باراک با رادیو
اسرائیل تحمیل کرد، برای پاسخگویی ما به تهدید از جنس نظامی کفایت می کند.
اگر یدیعوت آحارونوت هفته گذشته نوشت از هم اکنون ده ها خلبان اسرائیلی را
باید در اسارت نیروهای ایرانی دید، رادیو اسرائیل نیز همزمان گفت: «رون
آراد خلبان اسرائیلی 25 سال پیش که هنگام بمباران جنوب لبنان به اسارت
درآمد، در نامه ای از زندان به خانواده اش امیدواری داده بود حداکثر ظرف 2
سال آزاد می شود. ولی اکنون 25 سال از آن تاریخ گذشته و از سرنوشت او خبری
نیست». بنابراین اسرائیل در ماجرای اخیر سعی کرده نقش سگ هار را در کنار
نقش تکمیلی آمریکا و انگلیس که مدعی تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه
ایران هستند، بازی کند. این سناریو با چند بازیگر و نقش های ثابت- به عنوان
عملیات فریب- دست کم 8 سال است که لو رفته است. این سگ نگهبان را البته
حزب الله و حماس به اندازه خود ادب کردند و برای اولین بار پس از جنگ 1956،
طعم مقاومت پیروز را به ارتش رژیم صهیونیستی چشاندند از این روی، ایران
پاسخ چنین سگ وامانده ای را منحصر به تل آویو و رژیم صهیونیستی نمی کند و
از تنگه هرمز تا آب های آزاد و بیخ گوش قدرت های استکباری را میدان رزم خود
می بیند. بدین ترتیب فهرست سنگین تلافی و ضربه متقابل، ریسک درگیری با
ایران را بسیار بالا برده و آن را نزد مستکبران محاسبه ناپذیر کرده است.
اخیراً سوزان مالونی محقق ارشد موسسه بروکینگز به رادیو ملی آمریکا گفته
است «دلایل زیادی وجود دارد که با ایرانی ها باید مذاکره کرد اما به احتمال
زیاد آنها مذاکره نخواهند کرد و ما نیز در موقعیت خوبی برای ایجاد انگیزه
مذاکره در آنها نیستیم». در کنار اهداف راهبردی غرب از فشارهای چند ماه
گذشته، می توان این هدف عینی و ملموس را نیز برای فشارهای غرب برشمرد. آنها
می بینند که ایران هرگز از دیپلماسی و مذاکره گریزان نیست اما به سبک خود
مذاکره می کند و هرگز وارد زمین چیده شده از سوی حریف نمی شود. بنابراین
تنها تدبیری که به ذهنشان خطور می کند، واقعی نمایی تهدیدهاست تا پای میز
مذاکره آثار خود را نشان دهد. اینجا هم دست حریف، تماما خوانده شده است. نه
تحریم، نه قطعنامه و نه تهدید علنی جنگ- ولو به صورت تقسیم کار میان
آمریکا، اروپای غربی و اسرائیل- محاسبات ایران را به هم نمی زند و چنین که
می شود، پله ای تازه برای صعود در نمودار قدرت پیش پای ایران نهاده می شود.
غرب مصیبت بی سابقه ای را به جان خرید تا 4 قطعنامه تحریمی 1737، 1747،
1803 و 1929 را در 23 دسامبر 2006، 24 مارس 2007، سوم مارس 2008 و نهم ژوئن
2010 علیه ایران به تصویب شورای امنیت رساند. این فشارها اوجی داشت که
نگاه ناظران کنجکاو جهانی را به خود خیره کرد اما وقتی از آن اوج افتاد،
شاخص تازه ای در نگاه ملت ها و حتی دولت ها شد تا بدانند فلش قدرت غرب در
کدام حضیض قرار گرفته است. همین قطعنامه 1929 به انضمام تحریم های یک جانبه
غرب، قرار بود به تعبیر خانم کلینتون گزنده باشد و ایران را فلج کند،
همچنان که بنا بود اپوزیسیون زمین خورده و زیر چادر اکسیژن را احیا کند اما
افاقه نکرد. نتیجه ای که بعد از 5 سال می توان گرفت، دیگر منحصر به این
نخواهد بود که قطعنامه های شورای امنیت اثری بر ایران نداشت بلکه معنا و
مفهوم روند 5 ساله این خواهد بود که حربه 66 ساله «شورای امنیت»- به عنوان
ابزار مهم حکمرانی غرب- را از این پس باید در موزه های تاریخی جست وجو کرد
نه در میدان کارزار واقعی.
حقیقت این است که نظم جهانی پیشین ترک برداشته و جامعه جهانی درحال رشد و
انبساط، دیگر در قبضه نظم ژاندارمی و کدخدایی نمی گنجد. این ترک ها، هر روز
اتساعی تازه در گارد منقبض و خشک و نامنعطف قدرت هایی می دهد که هرگز برای
چنین روزی تمرین نکرده اند. غرب متصلب اکنون بدون تمرین وارد زمین مسابقه
ای شده که رقبایی جوان و پرانرژی و پرانگیزه در آن صف بسته اند. اگر
مستکبران در این میدان کم می آورند، عربده می کشند، از لباس حریف آویزان می
شوند یا در برابر تاکتیک های هنرمندانه او، صرفا و با ناکامی به ضرب و زور
متوسل می شوند، برآیند همان ناآمادگی است. غرب برای اولین بار به جای
اینکه غافلگیر کند، غافلگیر شده و رودست خورده است و برای نخستین بار تدبیر
پنهانی در آستین ندارد. اینجا آخر خط «ماسونیسم» و «صهیونیسم مسیحی» است.
امروز همان روزی است که روح خدا خمینی (رضوان الله تعالی علیه) وعده اش را
داد و فرمود اسلام ابرقدرت ها را به خاک مذلت می نشاند.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "این همه هیاهو برای چیست؟ "به قلم
محمد کاظم انبارلویی آورده است:یک سئوال کلیدی وجود دارد و آن اینکه چرا
اینقدر آمریکاییها عجله دارند موضوع ایران مسئله اول اخبار جهان شود.
آمریکاییها مسئله هستهای و موضوع تروریسم و داستان حقوق بشر در ایران را
میخواهند تجمیع کنند تا بتوانند وزن اخبار مربوط به ایران به اندازهای
برسد که مسئله اول اخبار جهان شود. بیداری اسلامی در منطقه و جنبش ضد
سرمایهداری در آمریکا و اروپا استراتژیستهای آمریکا را سخت ملول و آزرده
کرده است.
اکنون بیش از 5 سال است، اخبار مربوط به این دو پدیده سیاسی نادر در صدر
اخبار جهان قرار دارد. آنها که بصیرت لازم را دارند میدانند موج سوم آثار و
نتایج انقلاب اسلامی در جهان پدیدار شده است و در این موج به خوبی میشود
صدای شکسته شدن استخوانهای استکبار جهانی را شنید .
شکلگیری قطب قدرت اسلام به عنوان یک پدیده ملموس در معادلات قدرت جهانی یک
واقعیت انکارپذیر است و این قدرت مطالبات خود را به قدرتهای جهانی تحمیل
میکند. ایران اسلامی مرکز ثقل اصلی این قدرت است به همین دلیل مورد حسد و
کینه آمریکا و اروپا قرار گرفته است.
با کشته شدن دو تن از فعالان ضدسرمایهداری در برخورد خشونتآمیز پلیس
آمریکا در جریان مبارزات مردم این کشور جنبش وال استریت وارد فاز جدیدی
میشود که دولت آمریکا باید هزینههای آن را پرداخت کند، به نظر میرسد در
اروپا هم قرار است همین روند طی شود!
آزمایش موشک جدید بالستیک رژیم صهیونیستی با برد 10 هزار کیلومتر نشان
میدهد نگرانیهای آنها فقط معطوف ایران و منطقه نیست اینکه آمریکاییها با
این آزمایش موشکی در اسرائیل اعلام کنند که میتوانند سرزمینهای اشغالی
فلسطین ، ژاپن و روسیه را بزنند خوابی است که باید در آینده تعبیرش را
شنید. پیام نظامی این آزمایش موشکی قطعا برای ایران نیست امیدواریم آنهایی
که با غرب نوعی همگرایی دارند، پیام این آزمایش موشکی را گرفته باشند.
ایران با 4 هزار ساعت نفر بازدید هیچ چیز پنهانی برای آژانس ندارد به صدها
سئوال آنان در مورد صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای پاسخ داده است قرار
بود پس از این پاسخگویی آژانس رسما اعلام کند پرونده ایران سیر طبیعی خود
را در این نهاد طی میکند و از دستور کار شورای امنیت سازمان ملل خارج شود.
اما گزارش آمانو نشان داد همه این تلاشها هیچ بوده و باید به نقطه صفر
بازگشت با آنکه روسها هم به آژانس و هم به آمریکاییها گفتهاند حرفهای جدید
آمانو تازه نیست و ایران در گذشته همه آنها را پاسخ داده است، اما آنها
میگویند مرغ یک پا دارد. اسناد به اصطلاح مطالعات ادعایی پیشتر در اشپیگل
منتشر شده بود آنها دوباره همانها را به عنوان امر تازهای در ضمیمه گزارش
آمانو آوردهاند! آمریکاییها مدعی داشتن افشای اسنادی هستند که از سال 2003
پیش خود نگه داشتهاند و به آژانس ندادهاند. امروز که آن را در ضمیمه
گزارش آمانو منتشر کردهاند معلوم شده است هیاهو برای هیچ بوده است. چون
حاوی هیچ چیز تازه ای نبوده است ایران سابقا بیشتر آنها را پاسخ داده است.
آژانس مشروعیت قانونی خود را از دست داده است. چرا که بعنوان یک اداره دست چندم وزارت خارجه آمریکا عمل میکند.
مقامات آژانس بارها با این نوع گزارشدهی گفتهاند که طرف شما ما نیستیم
بلکه آمریکاست بروید مسائل خود را با آمریکا حل کنید. آمریکاییها هم با
صدها پیغام علنی و مخفی به التماس افتادهاند بیایید گفتگو کنیم. گفتگو
درباره آینده عراق، آینده منطقه ،آینده روابط با غرب ، آینده تداوم
فعالیتهای هستهای ایران و بالاخره آینده روابط دو کشور و ...
پاسخ ایران به آمریکاییها این است که شما در آستانه فروپاشی و تلاشی قرار
دارید اولا آیندهای برای حیات سیاسی شما متصور نیست که با ما گفتگو کنید.
ثانیا: ادب و آداب گفتگو تهدید و عربدهکشی، متهم کردن و دروغپردازی نیست.
ثالثا: کدام عقلانیت حکم میکند شما که امروز سخت نیازمند گفتگو با ایران
برای حل مشکلات خودتان هستید ایران با آن همه ستم تاریخی که به او رفته تن
به این گفتگو بدهد.
حداقل عقل حکم میکند لحن تقاضای خود را متناسب با نیازتان تنظیم کنید.
اگر قرار باشد گزارش آژانس را به دروغ و تهمت و بیهودهگویی آلوده کنید و
مسئله تروریسم را با ادعای مسخره ترور سفیر عربستان ببندید و نقض حقوق بشر
در ایران را هم مستند به ادعاهای گروهک تروریستی منافقین کنید بعد بیایید
گدایی ایجاد روابط و برقراری گفتگو کنید چقدر این رفتار در فضای قواعد و
منطق دیپلماسی میگنجد. بعد هم صدای یک ترقه را در رژیم صهیونیستی بهعنوان
تهدید بلند کنید و انتظار داشته باشید مردم و رهبری دلیر انقلاب اسلامی در
برابر آن سکوت رضایتآمیز داشته باشند.
طبیعی است پاسخ ملت ایران از زبان رهبری این چنین خواهد بود:" هم آمریکا و
هم سگ نگهبانش رژیم صهیونیستی در این منطقه بدانند پاسخ ملت ایران به هر
گونه تعرض و تجاوز و هرگونه تهدید پاسخی خواهد بود که از درون آنها را از
هم خواهد پاشید و متلاشی خواهد کرد و هر کسی فکر تجاوز به جمهوری اسلامی
ایران در مخیلهاش خطور کند باید خود را آماده دریافت مشتهای پولادین
کند".
پی نوشت:
1- رسالت 21 آبان 90
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "معضل فرهنگی، نیازمند رویکرد
فرهنگی"به قلم منا زیتون آورده است :در جهان امروز با برداشته شدن دیوارهای
ارتباطی بین جوامع از طریق شبکه های ماهواره ای و اینترنت، نوع فرهنگ و
رفتار خاص هرجامعه ای می تواند مورد گزینش و وثوق جوامع دیگر قرارگیرد.
متاسفانه این دسترسی فرهنگی از سوی بسیاری از کشورها به ابزاری برای تخریب فرهنگی جوامع تبدیل شده است.
ایجاد شبکه های ضد اخلاقی و ساخت برنامه های متعارض با باورها و اعتقادات
مذهبی وفرهنگی مخاطبان، شیوه ای برای سست کردن پایه های اعتقادی و هویت
فرهنگی جوامع می باشد. با تغییر و تخریب پایه های اعتقادی و فرهنگی یک
جامعه، تسلط بر فکر واندیشه مردم آن کاری سهل و آسان می گردد و جامعه ای که
فکرش را ازدست بدهد درواقع همه دارایی خود را ازدست داده است. براساس آنچه
گفته شد کشورها مجبورند تا با تبلیغات ضد فرهنگی رسانه های خارجی مقابله
کنند و مهمترین گزینه در یک جنگ نوع سلاح انتخابی از سوی طرفین می باشد.
در یک تقابل فرهنگی که رسانه خارجی با قدرتی نرم وارد یک خانواده شده نمی
توان آن را با برخوردی سخت و عمل گرایانه از میان خانوارها خارج کرد. البته
استفاده از اقدامات عملی یکی از راه های مقابله می باشد، اما در الویت های
ابتدایی قرار ندارد.
در طرح ضربتی جمع آوری ماهواره از سطح پشت بام ها نوعی واکنش و جبهه گیری
را در مردم نسبت به این نوع رفتار شاهد بودیم که نشان از مساعد نبودن سلاح
انتخابی را می رساند و می بایست نوع برخورد ما با این پدیده به همان نرمی
باشد که رسانه خارجی برای ورود به خانوارها به کارگرفته است.
درهمین زمینه اقدامی مثبت و سازنده از سوی نیروی انتظامی استان اصفهان در
برخورد با جمع آوری ماهواره را شاهد بودیم. اقدامی که نشان داد بیهوده
اصفهان پایتخت فرهنگی جهان اسلام نشده است. مقامات این شهر با رویکردی
فرهنگی به این قضیه اعلام کرده اند که مردم با تحویل دستگاه ماهواره خود
(به صورت اختیاری)، یک دستگاه گیرنده دیجیتالی استانی هدیه می گیرند. این
حرکت مخاطب را جذب و همراه می کند و مانع از جبهه گیری و مقاومت تعصبی می
گردد. بارها گفته شده که فعالیت های فرهنگی همانند حلقه های زنجیر به هم
پیوسته می باشند. لذا لازم است حلقه های دیگر این زنجیر از سوی نهادهای
مرتبط به هم بپیوندد.
گام بعدی این رویکرد فرهنگی متوجه رسانه ملی است که وظیفه خطیری در فرهنگ
سازی و جذب مخاطبان را برعهده دارد. رسانه ملی باید با تشخیص نیاز مخاطب
بسته به فرهنگ و روحیات مردم در نقاط مختلف کشور، برنامه هایی جذاب و مناسب
با سلیقه های مختلف تهیه کند تا از این طریق نیازفرهنگی مخاطبان تامین
گردد و دیگر نیازی به خرید غیرقانونی ماهواره پیدا نکنند.
نخبگان فرهنگی در کشورما کم نیستند و کوله بار فرهنگ ایرانی – اسلامی ما
هیچگاه خالی نبوده و نیست اما نیازمند کمی توجه مسولین به این امر می باشد.
فرهنگ ما پتانسیل و قدرت تاثیرگذاری بر سایرفرهنگ ها را دارا می باشد،
نباید اجازه دهیم که فرهنگ های ناب کشورمان در میان زرق و برق و هیاهوی
تبلیغاتی رسانه های خارجی دستخوش تغییر و فراموشی شوند.
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "شان والای مجلس، عامل
تاثیرگذار مشارکت عمومی "به قلم منصور فرزامی آورده است:پس از برملاشدن
اختلاس شرم آور سه هزار میلیارد تومانی که حیثیت نظام را زیر سوال آورد و
اعصاب و روان مردم مسلمان و شهید داده ایران را متشنج کرد و موجب شد تا
رسانه های یک سویه بیگانه در بوق و کرنا بدمند و از کاه ، کوهی بسازند و به
همه امور نظام تعمیم دهند و بر سامان اداری و بانکی ما خدشه وارد کنند،
انتظار افکار عمومی بر آن بود که مجلس در راس امور، در جایگاه عصاره و
برگزیده ملت شریف ایران و چشم و گوش و زبان امین مردم، همراه و همدوش قوه
محترم قضائیه، اقدامات موثر خود را آغاز کند و خاطیان و غافلان را در مقامی
که باشند، مورد استیضاح و بازخواست قرار دهد و همچنین هم شد و تحقیق و
تفحص دقیق مجلس به بار نشست و به استیضاح وزیر محترم اقتصاد انجامید. در
روز استیضاح نیز نمایندگان عزیز با بیان دقیق مستندات مستدل خود، وزیر را
مورد بازخواست قرار دادند و شرایطی پدید آوردند که استنباط می شد که رای
اعتماد خود را از ایشان سلب خواهند کرد ولی با تمجید جانانه و بی سابقه
رئیس محترم جمهوری از مجلس و سخنان محبت آمیز و نرم ایشان و همچنین
عذرخواهی مکرر وزیر، فضا تلطیف و موضوع ختم به خیر شد و نمایندگان ارجمند
همان کاری کردند که اختیار قانونی آن را دارند. در این رای اعتماد مجدد و
ابقا، بیان چند نکته ضروری است:
نخست آن که برخی چنین تصور می کردند که موضوع استیضاح به زعم رهبر معظم
انقلاب، در این برهه از زمان و شرایط کشور، به مصلحت نبوده و به اشارت
ایشان موضوع فیصله یافته است; که در همین جا باید به صراحت گفت که به
استناد سخنانشان در جمع استادان کرمانشاه، رهبری به تصریح خود دخالتی در
امور سه قوه ندارند و ساحت ایشان از این نسبت ها مبراست.
دوم: رای به هر وزیری پس از معرفی به مجلس مشروط است و وجود سوال و استیضاح
خود دلیل این مدعاست و بحث مشروط بر مشروط منطقی به نظر نمی رسد و مبتنی
بر استدلال متقن نیست.
سوم: اگر مسئول غافل یا قاصری از قصور و غفلت خود توبه هم بکند ان شا»الله
توبه اش مقبول درگاه حق و عذرش پذیرای نمایندگان ارجمند; اما چنین مسئولی
را دوباره سزا نیست که بر اریکه مسئولیت بنشانند چون همه عادت می کنند تا
با پوزش از خطا و مسئولیت، به سلامت از مواخذه بگذرند!
استیضاح بحثی تفننی و اقدامی نمادین نیست. بحث قانون است و سیر منطقی و
امور کشور هر اقدام احساسی حقایق را کتمان می کند و بر تحقیق و تفحص خط
بطلان می کشد. در این صورت جایگاه قانون گذاری و نظارت منزلت خود را در
افکار و انظار عمومی از دست می دهد.
در اینجا نکته ای عبرت آموز و تاریخی قابل گفتن است. مرحوم آیت الله کاشانی
در نصب معاون وزیری به دکتر مصدق اعتراض می کند. مرحوم مصدق در پاسخ می
نویسد که از خطای خود توبه کرده است. آیت الله در جواب می گوید بله اگر
مسئولی خطا کرد و توبه نمود، توبه اش با خدا، اما چنین فردی را دیگر نمی
توان بر مسند امامت جماعت نشاند! امید است که این نکته بدیع و شرعی، ملحوظ
نظر دست اندرکاران باشد.
چهارم: شان والای مجلس است که در هیچ شرایطی نباید مورد تزلزل و مخاطره
واقع شود چون به درستی در راس امور است. افول جایگاه قوه مقننه، اعتماد
عمومی را سلب و اعتقاد به قانون را سست می کند و با کم رنگ شدن نظارت مجلس،
خاطیان می کوشند تا برای رسیدن به هدف، راه های غیر قانونی را برگزینند و
به هنجارهای معقول و قانونی اعتنا نکنند و از طرفی در انتخابات چند ماه
آینده که حساس ترین مرحله تاریخی ماست، تحقق مشارکت عمومی به خطر می افتد و
این عدم مشارکت موجب گستاخی بیشتر استکبار جهانی و جسارت آنان به تحریم
های بیشتر و سنگین تر خواهد شد.
بنابراین جلب اعتماد و اقناع افکار عمومی باید سرلوحه رفتارهای سنجیده ما
باشد. ایران عزیز در پرخطرترین جایگاه تاریخی خود ایستاده است و جهان
خواران، همه نیروهای خود را علیه ما بسیج کرده اند و بی رحمانه چنگ و دندان
نشان می دهند.
در این شرایط به مجلسی دوراندیش و همه سونگر محتاجیم. مجلسی که تحت تاثیر
تعریف و تمجید و احساسات قرار نگیرد. عملکرد حساب شده مجلس در انتخابات
آینده بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
باز هم تاکید می شود که بزرگ ترین خطری که آینده انقلاب اسلامی را تهدید می
کند بی اعتنایی به ایجاد زمینه مشارکت مردم در انتخابات آینده از سوی هر
مقام و نهادی است.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "طرح شورای همکاری خلیج فارس
توطئهای علیه انقلاب یمن " آورده است:در آستانه برگزاری نشست ریاض که
قرار است طرح شورای همکاری خلیج فارس پیرامون بحران یمن را بررسی کند،
مزدوران دیکتاتور یمن بار دیگر مردم معترض را آماج حملات وحشیانه خود قرار
داده و دهها نفر را کشته و زخمی کردند.
براساس گزارشهای منتشر شده در این حملات که اوج آن در شهر تعز بود گارد
علی عبدالله صالح از هوا و زمین به تظاهر کنندگان یورش برد که در جریان آن
بیش از یکصد نفر کشته و زخمی شدند.
حملات دیوانه وار دیکتاتور را باید در راستای فشار بر مخالفان به منظور تن
دادن آنها به شرایط دیکته شده و یکجانبه موجود در طرح شورای همکاری خلیج
فارس دانست.
واقعیت این است که دیکتاتور یمن به پایان راه رسیده و طرح به اصطلاح صلح
شورای همکاری خلیج فارس نقشهای است تا قدرتهای غربی و متحدان منطقهای
آنها بتوانند بر دوره بعد از علی عبدالله صالح کنترل و تسلط داشته باشند.
در این چارچوب، "بن عمر" فرستاده سازمان ملل روز پنجشنبه وارد صنعا شد تا
در نشست مذکور که روز یکشنبه (امروز) در ریاض تشکیل میشود بین رژیم یمن و
مخالفان به اصطلاح میانجیگری کند.
طرح شورای همکاری خلیج فارس که از حدود چهار ماه قبل ارائه شده است متضمن
انتقال قدرت در یمن به شکلی که مشخصاً دولت ریاض با هماهنگی آمریکا ترسیم
کرده است، میباشد. براساس مفاد این طرح، علی عبدالله صالح باید قدرت را طی
30 روز پس از امضای طرح، به معاون خود واگذار کند تا دولت انتقالی تشکیل
شده و سپس در طول 60 روز انتخابات برگزار گردد.
دیکتاتور یمن در قبال این کناره گیری از قدرت، مصونیت قضایی خواهد یافت و
مخالفان باید تضمین بدهند هیچ ادعایی علیه وی به دلیل سه دهه سرکوب و قلع و
قمع مردم جنایات گستردهاش مطرح نسازند.
علاوه بر این، اجرای این طرح نیز به گونهای است که ساختار ارتش و نهادهای
امنیتی که تحت سیطره فرزندان، وابستگان و نزدیکان دیکتاتور است دست نخورده
باقی خواهد ماند. این طرح همچنین متضمن ابقای علی عبدالله صالح در پست
ریاست جمهوری تا انتخاب رئیسجمهور بعدی خواهد بود که به هیچ وجه با خواست و
آرمانهای انقلابی مردم یمن مطابقت ندارد. با توجه به این موارد، کاملاً
آشکار است که این طرح از یکسو برای نجات دیکتاتور از عواقب اعمال و اقدامات
ضد بشری وی تهیه شده و از سوی دیگر، محتوای طرح بگونه ایست که بتواند روند
به اصطلاح انتقال قدرت را به گونهای پیش ببرد که نفوذ عربستان و غرب بر
یمن همچنان حفظ شود. متأسفانه برخی سران گروههای سیاسی مخالف یمن که نقش
چندانی نیز در مبارزات ملت یمن، به خصوص در تظاهرات 9 ماهه اخیر نداشته
اند، به نام نمایندگی از مردم یمن با این طرح موافقت کردهاند درحالی که
جوانانی که بانیان اصلی خیزش ماههای اخیر در یمن بوده و بار اصلی انقلاب و
مقاومت و رنجها و مشکلات را بردوش کشیدهاند با این طرح مخالفت قاطع
دارند. البته انقلابیون به دلیل اینکه از تشکل سازمان یافته و منسجمی
برخوردار نیستند، قادر به اعمال خواستهها و نظرات خود نمیباشند.
دولتهای غربی و در رأس آنها، آمریکا که پس از آغاز قیامهای مردمی در منطقه
به شدت به تکاپو افتادهاند تا با سوار شدن بر موج ایجاد شده این قیامها
را به سمت و سوی مورد نظر خود هدایت کنند، اکنون در کمین انقلاب یمن
میباشند. در این میان، عربستان نقش رابط برای تحقق این هدف را برعهده دارد
چرا که حکام ریاض نیز به اندازه غربیها از فروپاشی کامل رژیم علی عبدالله
صالح وحشت دارند.
برای حاکمان عربستان، به خصوص پس از مشاهده تحولات تونس، مصر و لیبی و
سرنگونی دیکتاتورهای این کشورها، سرنوشت رژیمهای یمن و بحرین بسیار حائز
اهمیت است. سران ریاض به این واقعیت آگاه هستند که با سرنگونی حکومت بحرین و
یمن، شمارش معکوس برای پایان حکومت آنها آغاز خواهد شد به همین دلیل با
چنگ و دندان در تلاش هستند تا از این رژیمها حمایت کنند و هر طور شده از
سقوط دیکتاتورهای این کشورها جلوگیری نمایند.
در عین حال، هم حکام ریاض و هم متحدان غربی آنها چارهای غیر از این ندارند
که خود را با این واقعیت وفق دهند که دوره حکومتهای دیکتاتوری و خودکامه
در منطقه خاورمیانه از جمله یمن به سرعت رو به پایان است و ترفندهای
شتابزده آنها در قالب طرحهایی همچون طرح شورای همکاری خلیج فارس نمیتواند
سد راه موج ایجاد شده در منطقه باشد.
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "«گامبهگام»، بستر گفتوگو"به قلم
الهه کولایی آورده است: روابط ایران - روسیه را در متن تحولات پس از
استقلال روسیه و دگرگونی در سیاست خارجی آن، بهتر میتوان درک کرد. با توجه
به اولویت یافتن نگرش «اوراسیاگرایی جدید» در تنظیم روابط آن با کشورهای
جهان به ویژه آمریکا و اروپا و برجسته شدن اهمیت خاورمیانه و کشورهای
اسلامی، جمهوری اسلامی ایران نیز از جایگاه مهمتری در سیاست خارجی این
کشور برخوردار شد. البته همچنان برای رهبران روسیه رابطه با آمریکا و
اروپا دارای اولویت ویژه است زیرا برای رفع نیازهای اساسی این کشور یعنی
تکنولوژی و سرمایه میتوانند نقش جدی ایفا کنند. روسیه میکوشد از همه
تواناییها و اهرمهای خود برای افزایش منافع بهره گیرد. همسایگی و نیازهای
متنوع جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز، ضمن آنکه برای منافع مشترک ایران و
روسیه فرصتهای مناسبی را عرضه کرده به صحنه رقابتهای دو کشور نیز تبدیل
شده است. همکاری هستهای روسیه با ایران با وجود اعتراضها و پیگیریهای
آمریکا و اسراییل به نمادی برای استقلال عمل در سیاست خارجی روسیه تبدیل
شده است. این همکاری برای روسیه تنها جاذبه اقتصادی نداشته، بلکه ابعاد
سیاسی- امنیتی آن هم بسیار مهم بوده است. در جریان شکلگیری این همکاری،
مخالفتهای جدی در داخل روسیه هم شکل گرفت ولی هواداران آن بر ضرورت این
همکاری و پایبندی ایران به نظارتها و قواعد آژانس بینالمللی انرژی
هستهای استناد کردهاند. برای روسیه به هیچوجه حرکت ایران در مسیر نظامی
از مسیر این همکاریها، مطرح و قابل پذیرش نبوده است. روسیه نیز مانند
آمریکا و اروپا خواستار قطع غنیسازی در خاک ایران شد. رفتار روسیه همزمان
پیگیری برای منافع خاص آن در این همکاری و همراهی با آمریکا و اروپا و
استفاده از مزایای آن بوده است. همکاری روسیه با ایران نمادی از عملگرایی و
جستوجوی منافع ملی از سوی رهبران کرملین است. روابط فدراسیون روسیه و
ایالات متحده آمریکا هم دچار فراز و فرودهای چشمگیر شده است. از نیمه دهه
1370 سیاست خارجی روسیه در مقابل ایالات متحده آمریکا به شکل اساسی متحول
شد. روسیه منافع خاص خود را در رابطه با آمریکا بر هر چیز دیگری برتری داد و
نگرش خوشبینانه غربگرایی کنار گذاشته شد. بر همین اساس روابط روسیه با
کشورهای آسیایی و نیز جهان اسلام به ویژه خاورمیانه مورد توجه قرار گرفت و
افزایش یافت. از همین هنگام روابط ایران و روسیه نیز در مسیر گسترش
روزافزون قرار گرفت. از سوی دیگر در پرتو تحولات رابطه آمریکا و روسیه و
نقش ایالات متحده در جمهوریهای پیشین شوروی، مرحله جدیدی از رویارویی این
دو کشور شکل گرفت. اما با وقوع حوادث تروریستی 11 سپتامبر در دوران
ریاستجمهوری «ولادیمیر پوتین»، دور تازهای از روابط آمریکا و روسیه شکل
گرفت. این نزدیکی دیری نپایید و به زودی مساله انقلابهای رنگین در
گرجستان، اوکراین و قرقیزستان، روابط التیامیافته دو کشور را بار دیگر
دچار تیرگی کرد. گسترش ناتو به سوی شرق و پس از آن مساله انقلابهای رنگی،
کار را به جایی رساند که روابط این دو ابرقدرت یادآور دوران جنگ سرد و
رویارویی همه جانبه آنها شد. موضوع استقرار «سپر دفاع موشکی» یا ادامه
پروژه جنگ ستارگان ریگان دوران اتحاد شوروی در شرق اروپا، بار دیگر تیرگی
روابط آنها را شدت بخشید. روسیه پوتین، یک رویارویی کنترلشده و یک بده و
بستان ماهرانه در روابط خود با آمریکا را دنبال کرده است. هر چند روسیه
تلاشهایی برای کم کردن فشار روی ایران انجام داد، اما سرانجام با چین
قطعنامههای شورای امنیت برای اعمال تحریم علیه ایران را تایید کرد. پس از
انتشار گزارش اخیر دبیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، وزارت امور خارجه
روسیه با انتشار بیانیهای، از آن به شدت انتقاد کرد. سخنان اخیر مقامهای
روسیه، نشاندهنده نگرانی شدید روسیه نسبت به طرحهای آمریکا و همپیمانانش
در خاورمیانه به ویژه در مورد ایران است.
آنها با توجه به تجربه عراق و طرح اتهامهایی که بیپایه و اساس بودن آن
بسیار زود روشن شد، به طور جدی با ایجاد بیثباتی و ماجراجویی در جنوب
مرزهای خود، مخالفتشان را آشکار کردند. مقامهای روسیه به خوبی از نقش و
تاثیر ثبات بخش منطقهای ایران آگاه هستند و پیامدهای بیثباتی در منطقه را
بر منافع خود لمس کردهاند. با وجود همه بهرهمندیهای روسها، بر دستگاه
دیپلماسی ایران است که با حرکت در مسیر راهحلهای سیاسی از تواناییهای
خود و ابزارهای این کشور بهره گیرد و دشمنان ایران را ناکام بگذارد. ورود
به گفتوگو برای توافق در مورد طرح موسوم به گامبهگام روسیه، راهحلی
عملی برای پاسخ به تهدیدهایی است که نهتنها امنیت ایران بلکه مناطق وسیعی
در پیرامون آن را هدف قرار داده است. واقعیتی که دولت روسیه اینک بیش از هر
زمان دیگر به آن توجه کرده است.
* استاد دانشگاه
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "تاملی در ابعاد رسانهای
حادثه ملارد "به قلم مجید رفیعی آورده است:سانحه انفجار در پادگان ملارد و
شهادت جمعی از پاسداران انقلاب در این حادثه، از همان اولین لحظات وقوع
تبدیل به خبر اول رسانههای کشور شد، البته رسانههای بیگانه هم خیلی زود و
با اهداف خاص خود، شروع به بزرگنمایی حادثه کردند تا در شرایط حساس فعلی،
اولا چهره ضعیف و مشوشی از ایران را ترسیم کنند و ثانیا تلاس کنند خود
هدایتگر موج رسانهای حاصل از این انفجار باشند و در پرتو آن، اعتماد مخاطب
داخلی را برای خود، جذب و جلب کنند.
از سوی دیگر، نوع نگاه رسانههای بیگانه به حادثه ملارد به گونهای بود که
گویا در هیچ کجای دنیا جز ایران، سانحه و حادثهای اتفاق نمیافتد! و حتما
کاسهای زیر نیم کاسه این حادثه بوده است. تزریق این نگاه خطرناک در فضای
بیخبری و سکوت رسانهها و نهادهای داخلی، عملا میدانی وسیع را برای جنگ
نرم دشمنان علیه نظام و انقلاب فراهم میکرد.
طبیعی بود که سانحه انفجار پادگان ملارد، مثل هر خبر داغ دیگر، با خود
امواج سهمگینی از «شایعه» را به همراه آورد، در همان اولین لحظات انتشار
خبر، ماشین شایعهسازی هم به راه افتاد: انفجار پمپ بنزین، انفجار لوله
گاز، سقوط هواپیما تا حتی زلزله و...
کارشناسان ارتباطات و رسانه یکی از مضرات شایعه را مخدوش کردن اعتماد عمومی
میدانند، به این معنی که شایعه در غیاب خبر رسمی، مانند خوره به جان
ارکان مختلف جامعه میافتد و چون پاسخی کاذب به عطش دانستن مردم است و هرچه
شایعه وسیعتر و پر شاخ و برگتر شود، به قسمتهای بیشتری از جامعه، آسیب
میزند و قدرت شایعه به حدی است که اگر بهنگام و به وقت با آن مقابله منطقی
و اصولی نشود، دیگر به هیچ وجه از خاطره جمعی یک جامعه پاک نمیشود.
در این شرایط بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همان ساعات اولیه وقوع
حادثه، با هوشمندی و تدبیر به موقع، رسما در اطلاعیهای موج شایعات عجیب و
مخرب در جامعه را کور کرد و با صداقت و صراحت اعلام کرد که انفجار مذکور
در یکی از پادگانهای سپاه انجام شده است. در حادثه انفجار پادگان ملارد،
یکی از معدود دفعاتی بود که شاهد بودیم قبل از آنکه موج شایعه کشور را
درنوردد، بهنگام و با صراحت اطلاعیه مذکور صادر شد و زمینهساز
اعتمادآفرینی هرچه بیشتر بین سپاه پاسداران و افکار عمومی و البته
رسانهها شد و نیز راه را بر سوء استفاده رسانههای بیگانه و موج سواری
آنان گرفت و این رسانههای داخلی هستند که با تکیه بر خبر رسمی و داخلی،
میتوانند هدایت افکار عمومی را برعهده بگیرند و صادقانه آنان را در جریان
ماوقع حادثه قرار دهند. این اقدام شجاعانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،
باید فتح بابی برای دیگر ارگانها و نهادها شود تا در مواجهه نرم با
رسانههای بیگانه و افکار عمومی داخلی، صادقانهترین و اعتمادانگیزترین
روشها را در پیش بگیرند.
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "گرایش هایی معطوف به حاکمیت قانون
جنگل ؛ مسلط یا رو به اضمحلال؟" آورده است:چندی است در عرصه جهانی شاهد
اقدامات یا اظهار نظرهایی هستیم که به هیچ عنوان بوی قانون وحقوق وعدالت از
آن نمی آِید.رژیم صهیونیستی در عالی ترین سطوح مدیریتی خود با صراحت اعلام
می دارد که ممکن است دست به تجاوز علیه جمهوری اسلامی بزند. برخی از
کارگزاران سیاسی آمریکا در مذاکرات رسمی خود تقاضای ترور برخی از فرماندهان
دفاعی ایران را مطرح می کنند وحتی نام یکی از یادگاران دفاع مقدس وفرزندان
غیور این سرزمین را مطرح می کنند که چرا مثلا فلانی را ترور نمی کنید.
فردی دایم الخمر را به ناگهان جلوی دوربین ها آورده وادعا می کنند که این
فرد خواسته است با هدایت ایران فلان سفیر خارجی را ترور کند وبعد که از
آنها سئوال می شود چطور دروغ ونمایش به این مضحکی را راه انداخته وحیثیت یک
کشور را مخدوش نموده اید پاسخی بدان نمی دهند جز اینکه با ابزارهای در
اختیار به خصوص رسانه های تحت امر یا نفوذ ، جنگ روانی مورد نظر خود را
ادامه می دهند. در همین گیرو دار قبل از اینکه مدیر آژانس انرژی اتمی
گزارشی تهیه کرده باشد، اعلام میکنند که در گزارش آینده او چه مطالبی خواهد
بود وبعدا نیز گزارش فرد مزبور منتشر ودقیقا مطالب اعلامی زورگویان به
عنوان ادعاهای نگران کننده مطرح می شود.جالب است قبل از این نمایش برخی
دولتهای هم قطار مدعیان به آژانس هشدار می دهند که این مطالب کذبی که در
برخی رسانه ها مطرح شده را در گزارش خود نیاورند ولی آنها در گزارش می
آید.در چنین اوضاع واحوالی یکی از دولتهای غربی که نقش پادو را برای آمریکا
بازی می کند پیش نویس قطعنامه حقوق بشر علیه ایران را در مجمع عمومی مطرح
می سازد وخلاصه این ادعاها و زورگویی ها در ابعاد مختلف ادامه می یابد.
کسی نیست بپرسد که چه گونه یک کشور مستقل بر خلاف مفاد منشور ملل متحد
وقواعد آمره بین المللی تهدید به حمله نظامی می شود ولی بدان واکنشی از سوی
شورای امنیت صورت نمی گیرد.حتی در سطح رسانه های جهانی مقاله ای نوشته نمی
شود که چطور این همه برگشت از موازین حقوقی بین المللی صورت می گیرد. در
قبال این وضعیت پرسشی که متبادر به ذهن می شود این است که آیا گرایش هایی
معطوف به حاکمیت قانون جنگل و زورگویی از سر اقتدار دست به این گونه
اقدامات یا اظهار نظرها می زنند یا این وضعیت خود نشانه روند اضمحلالی وضعف
وترس آنهاست؟ هر یک از این دو حالت چه تاثیری بر روند قواعد حقوقی بین
المللی دارد؟ با توجه به اهمیت این پرسشها چند نکته در این خصوص از منظر
دغدغه های ستون به سوی عدالت تقدیم می شود امید است اهل فن در این خصوص
تاملات عمیق تری ارایه کنند تا با توسعه آگاهی های عمومی، زورگویان عالم
همواره در مخمصه و فشارقرار گیرند.نکته اول این است که برای شناخت وضعیت
فعلی زورگویان عالم می توان به داخل این کشورها مراجعه کرد. در اکثر این
کشورها تبعیضها ونقض حقوق اکثریت مردم به حدی رسیده که اعتراضات علنی و
وسیع هفته هاست در خیابان های آنها بروز یافته است.در سطح جهانی بسیاری از
حاکمان سرسپرده و مزدور که سالها با حمایت زورگویان عالم بر ملتهای خود
سیطره داشته اند یکی پس از دیگری از صحنه خارج می شوند وملتها بسویی حرکت
می کنند که در تضاد با خواسته های زورگویان است. چند حاکم مستبد دیگری که
هنوز در برخی کشورها همانند بحرین باقی مانده وبه ظلم وسرکوب ادامه می دهند
هزینه زیادی نزد افکار عمومی برای زورگویان عالم ایجاد کرده اند به نحوی
که نمی توان آشکارا از آنها حمایت کرد.
در چنین وضعیتی قطعا نیاز است که توجهات جهانی را بسوی موضوعات موهوم جلب
کرد تا بتوانند مشکلات خود را حل وفصل کنند.بنابر این کاملا واضح است که
حرکتهای اخیر گرایش به حاکمیت قانون جنگل از سر ضعف وترس است . اما نکته
بعدی اینکه در چنین حالتی تا چه اندازه قواعد حقوقی تحت الشعاع قرار می
گیرند؟در این خصوص قطعا عدالتخواهان عالم مصادیق دیگری را شاهد هستند که
اقناع شوند وبه دیگران نشان دهند که برخی زورگویان هیچ تقیدی به حقوق و
موازین قانونی بین المللی ندارند.در چنین وضعیتی بیداری ملتها چه ملتهای
مسلمان وچه سایر ملتها سرعت بیشتری می یابد چرا که ملتها می بینند چطور
برای انحراف افکار عمومی انواع موازین حقوقی واخلاقی زیر پا گذاشته می شود
آنهم از سوی برخی دولتها که اغلب خود را مدعی حفظ موازین بین المللی معرفی
می کنند. نکته سوم به نحوه برخورد ما ودیگر ملتهای مستقل با این گونه قانون
شکنی ها و زورگویی ها مربوط می شود.در این خصوص ابتدا باید به خود ودیگران
یاد آور شویم که اندیشه اسلامی به ما اجازه نمی دهد که از هر وسیله ای
برای رسیدن به هدف استفاده کنیم فلذا ما روشهای دروغ گویی وگردنکشی
وزورگویی را ولو در مقام مقابله به مثل نداریم ونباید بسوی یک چنین روشهایی
حرکت کنیم. بنابر این انتظار از ملت ایران و دست اندرکاران امور این است
که با پختگی و درایت و رعایت موازین حقوقی در هر مورد واکنش مناسب از خود
نشان دهند.هر یک از این مصادیقی که اخیرا در مورد ایران مطرح شده در جای
خود پاسخ دقیق وحقوقی دارد .فلذا در کنار موضعگیری های سیاسی، از تدابیر
واقدامات حقوقی نباید غافل شد وحتما لازم است که در هر مورد جامعه حقوقی با
بررسی دقیق جوانب اقدامات لازم را پیشنهاد ومسئولان ذیربط عملیاتی نمایند.
از جمله کارهای ضروری در همین عرصه، مستند سازی کلیه اظهارات و عملکردهای
زورگویانه وخلاف موازین حقوقی برخی قدرتهای بی بندوبار است تا بعدا نتوانند
براحتی خلافهای خود را منکر شوند.هم چنین در عرصه جهانی دائما باید
روشنگری حقوقی در خصوص این گونه گرایشات متمایل به حاکمیت قانون جنگل انجام
داد تا فرصت قیافه گرفتن از آنها و تظاهر شان به رعایت حقوق بین الملل از
بین برود ونهایت اینکه در برخی زمینه ها که به عملکردهای داخلی مربوط می
شود باید دقت نمود که بی جهت بهانه ای بدست زورگویان عالم داده نشود.
سخن آخر:
تحولات روزهای اخیر در سطح جهانی بار دیگر نشان داد که هنوز ساختار جامعه
بین المللی از وجود برخی بی عدالتی های ساختاری رنج می برد وهنوز زورگویی
وقشون کشی از سوی برخی دولتها امری متداول است وبرای چاره جویی مشکلات
داخلی یا بی آبروئی خود کمافی السابق از حربه زورگویی علیه برخی کشورهای
مستقل وتلاش برای انحراف افکار عمومی بهره می جویند .این واقعیات را
حقوقدانان باید بیش از دیگران مورد تامل قرار دهند وهمه توجه کنیم که در چه
جهانی در پی عدالت ورزی هستیم وبا چه موانع وچالشهایی روبرو هستیم فلذا
فرصتهای خود را بیهوده نباید به هدر داد و سرمایه مهم همدلی وهمبستگی را با
تفرق وکینه ودشمنی و رقابتهای نادرست ومخرب نباید در معرض آسیب قرار داد.
بدیهی است در هر مورد که زورگویی خارجی نیاز به برخورد دفاعی ودفع تهدیدات
داشته باشد چنانچه رهبر معظم انقلاب اشاره کردند، با مشت آهنین ملت ایران
پاسخ زورگویان داده خواهد شد. از یاد نبریم که بنا به توصیه قرآنی همه ما
دعوت به حق خواهی وصبوری و توصیه دیگران به این راهبرهای اساسی شده ایم.
امید است حق خواهی وصبوری ملت ایران منجر به فروپاشی تدریجی قدرتهای زورگو
در اقصی نقاط عالم شود.
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "پاشنه آشیل هدفمندی
یارانهها"به قلم میثم هاشمخانی آورده است:آیا قطع یارانه نقدی پردرآمدها
و در مقابل افزایش یارانه نقدی سایرین، میتواند با اقبال عمومی همراه
شود؟با پرداخت یارانه نقدی کمتر به دهکهای درآمدی بالاتر، تا چه اندازه
میتوان یارانه نقدی پرداختی به دهکهای پایینتر را افزایش داد؟ آیا این
افزایش به اندازهای هست که بتواند تبعات منفی حاصل از ایجاد تقسیمبندی
طبقاتی و ایجاد شکاف اجتماعی بین شهروندان ایرانی، و نیز اشتباهات
قابلانتظار در تقسیمبندی خانوارها را بپوشاند؟
آیا کسب اطلاعات کامل و صحیح از وضعیت درآمدی، و خوشهبندی دقیق خانوارها
به سادگی امکانپذیر است؟ آیا در صورت حذف یارانه نقدی پردرآمدها و در
مقابل افزایش یارانه نقدی سایرین، رضایتمندی حاصل از افزایش یارانه نقدی
بخشی از شهروندان، به اندازهای هست که بتواند نارضایتی ناشی از بروز
انحراف (چه ناشی از تقلب، چه ناشی از فساد و چه ناشی از اشتباه) در
خوشهبندی صورت گرفته از سوی سازمان هدفمندی یارانهها را بپوشاند؟
چگونه میتوان معیارهایی منطقی، منصفانه و مورد توافق عموم شهروندان برای
خوشهبندی درآمدی خانوارها ارائه نمود؟ برای مثال، وقتی درآمد خانواده
«الف» معادل 20 درصد بیشتر از درآمد خانواده «ب» باشد، ولی خانواده «الف»
اجارهنشین و خانواده «ب» صاحبخانه باشد، براساس چه معیاری باید سطح رفاه
اقتصادی این دو خانواده را مقایسه کرد؟
آیا پس از افزایش قیمت حاملهای انرژی، میزان افزایش هزینههای روزمره در
شهرهای بزرگ، با روستاها و شهرهای کوچک قابلمقایسه است؟ آیا غیر از این
است که سطح عمومی قیمتها در شهرهای بزرگ به حدی بالاتر از شهرهای کوچک و
روستاها است که در وضعیت پرداخت مساوی یارانه نقدی نیز، قدرت خرید یارانه
مذکور در شهرهای بزرگ به مراتب کمتر است؟ با این اوصاف، آیا طراحان چنین
طرحی، به مدیریت نارضایتیهای مردمی و به ویژه ساکنان شهرهای بزرگ کشور در
صورت اجرای چنین طرحی اندیشیدهاند؟
آیا میتوان خوشهبندی خانوارها را احیا کرد؟
در آستانه یکسالگی اجرای طرح «یارانه نقدی»، تاکید مجدد و چندینباره دبیر
ستاد هدفمندی یارانهها بر قطع یارانه خانوارهای پردرآمد و در مقابل
افزایش یارانه نقدی سایرین، احتمال احیای مجدد طرح «خوشهبندی خانوارها» را
به ذهن متبادر میکند.
به نظر میرسد دغدغه طراحان چنین طرحی در زمینه تلاش برای افزایش یارانه
نقدی گروههای کمدرآمد، کاملا منطقی و قابلاحترام به نظر میرسد. با این
وجود، بیم آن میرود که در صورت اجرای چنین برنامهای، میزان همراهی
شهروندان در مراحل بعدی اجرای طرح هدفمندی کاهش یافته و استمرار کلیت این
طرح با چالش مواجه شود. فراموش نکنیم که یک سال و نیم پیش، طرح «خوشهبندی
درآمدی خانوارها»، با تدبیر و هوشمندی مدیران اجرایی ارشد طرح هدفمندی به
تعلیق درآمد تا پرداخت یارانه نقدی مساوی و غیرتبعیضآمیز به همه خانوارهای
متقاضی، شرایط را برای اجرای هر چه کمتنشتر طرح هدفمندی فراهم سازد.
قطعا در صورتی که قرار باشد بخش بزرگی از خانوارها از دریافت یارانه نقدی
محروم شوند، لازم است سازمان عریض و طویلی برای بررسی مکرر وضعیت درآمدی
کلیه خانوارهای ایرانی و بهروزرسانی منظم نتایج مربوطه ایجاد شود. بدون شک
حتی با فرض فقدان تقلب و فساد، حتی فقط اشتباهات عادی و روزمره کارکنان
چنین سازمانی میتواند نارضایتی عامه مردم را در بلندمدت به دنبال داشته
باشد. از طرف دیگر با فرض آنکه قرار باشد فقط یارانه نقدی بخش کوچکی از
خانوارها (مثلا 5 درصد از ثروتمندترینها) قطع شود، فقط امکان افزایش اندکی
در یارانه نقدی سایرین فراهم خواهد شد که چه بسا این افزایش اندک، کمتر از
هزینه مربوط به طراحی سازوکار بررسی و بهروزرسانی آمارهای درآمدی
شهروندان باشد.
دغدغه منطقی افزایش سهم فقرا از یارانه نقدی
در پایان، ذکر نکاتی در مورد دغدغه معقول و قابلاحترام افزایش سهم دهکهای
کمدرآمد از درآمدهای حاصل از طرح هدفمندی و در نتیجه کاهش نابرابری
درآمدی در کشور، منطقی به نظر میرسد:
الف) با توجه به مصرف بسیار بالاتر انرژی توسط خانوارهای پردرآمد، میزان
افزایش هزینههای این خانوارها پس از افزایش قیمت انرژی، به مراتب بیشتر از
افزایش هزینههای خانوارهای کمدرآمد بوده است؛ بنابراین پرداخت یارانه
نقدی یکسان به همه خانوارها نیز، میزان نابرابری درآمدی موجود بین خانوارها
را تا حد قابلتوجهی کاهش میدهد.
ب) در کنار طراحی سازمانهای عریض و طویل با هدف تلاش برای بازپسگیری
یارانه نقدی 45 هزار تومانی از افراد ثروتمند، ای کاش سیاستگذاریهایی در
راستای کاهش انبوه درآمدهای بادآورده هم در دستور کار قرار میگرفت؛ مانند
سیاستهایی برای مدرنسازی سیستم مالیاتی کشور و پیشگیری از صدها میلیارد
تومان فرار مالیاتی سالانه، و نیز اصلاح بازار ارز کشور و جلوگیری از
میلیاردها دلار رانتخواری حاصل از اختلاف قابلتوجه بین قیمت دولتی و قیمت
بازار آزاد دلار
ج) اختصاص بخشی از درآمدهای حاصل از اجرای طرح هدفمندی برای کاهش
محرومیتها در مناطق حاشیهنشین کشور، بسیار منطقی به نظر میرسد، اما برای
آنکه دستیابی به چنین هدفی بدون نیاز به محرومسازی بخشی از خانوارها از
یارانه نقدی صورت پذیرد، میتوان پس از افزایش مجدد قیمت حاملهای انرژی،
بخش عمده درآمدهای جدید حاصلشده برای دولت را، به جای افزایش یارانه نقدی
پرداختی به خانوارها، به منظور برنامههایی همچون افزایش پرداخت به
خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی، توسعه امکانات آموزش دبستان و
دبیرستان در مناطق محروم کشور، توسعه شبکه راههای روستایی و امثالهم
اختصاص داد.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "امسال بنا بود جهاد اقتصادی باشد
یا...؟! "به قلم غلامرضا کمالیپناه آورده است:جراحی بزرگ اقتصاد ایران در
طی یک سال گذشته پیامدهای خوش و ناخوشی داشته است. از نتایج ارزنده و مثبت
حذف یارانهها کنترل بریز و بپاشها در مخارج زندگی و منابع ملی، از نان
گرفته تا انرژی، دستکم در نزد اکثریت مردم و وادارشدن به کنترل حساب دخل و
خرجشان بر اثر جبر قیمتها بوده است؛ برای نمونه مردم در خرید و مصرف نان،
دقت بیشتری به خرج میدهند و دورریز این نعمت ارزشمند و برکت سفرهها خیلی
کم شده است. نه اینکه کیفیت نان بهتر شده باشد، بلکه قیمت آن چنان
سرسامآور شده که مردم دیگر حاضر نیستند تکهای از آنرا دور بیندازند و
همه اجزای برشته و خام آنرا به انبار معده خود و عیال و فرزندان میریزند
تا روز را به شب برسانند.
رهبر انقلاب با آگاهی از عواقب ناگوار این جراحی دردناک و خونریز اقتصادی،
امسال را بهدرستی بهنام «جهاد اقتصادی» نامیدند. البته ایشان هر سال را
به نامی میخوانند و انتظار هم میرود که بیشترین تلاشها در همان جهت صورت
گیرد. اما واقعیت این است که در ابتدای هر سال، سردر ادارات، سازمانها،
وزارتخانهها و شرکتهای دولتی و شبهدولتی، به تابلوها و پردهنوشتههایی
مزین میشود که صرفاً با اقدامی ریاکارانه و صوری میخواهند وانمود کنند که
به فرمایش و دغدغه رهبر خود اهمیت دادهاند. خوشبختانه اولین منتقد چنین
رویکردهای تبلیغاتی صرف و ظاهرسازیها، خودِ رهبری بودند. ایشان در روزهای
آغازین سال، در جمع مردم مشهد به انتقاد از اقدامات بیحاصل و
خرجتراشیهای غیرضروری پرداختند. انتظار چنین بود که دستگاهها و مسئولانی
که ادعای ولایتمداریشان گوش فلک را کر کرده است، به نگاه و نگرانیهای
ولی فقیه توجه بیشتری کنند.
در مجلس کمیسیونی در همین راستا شکل گرفت؛ ولی تا کنون از آن بخاری بلند
نشده است. در نهادهای دولتی هم روزبهروز خردهاطلاعاتی درز میکند که
نشانگر مسابقه پارهای از کارکنان و مسئولان در رکوردشکنی قلهی
اختلاسهاست. در استانداریها، بانکها و سازمان بازنشستگی و... روزبهروز
تلاش وافر برای مالاندوزی از کیسه بیتالمال، نُقل محافل و نَقل رسانهها
و مطبوعات شده است.
قطعاً اگر مصلحت اشخاص و گروهها در میان نبود، هماکنون آمار
مبهوتکنندهای از سوءاستفادههای مالی در سطح رسانهها مطرح بود. اکنون هم
تنش ناخوشایندی میان دولتیان و منتقدان آنان در سایر قوا صورت گرفته است
که نتایج ناگواری در پی دارد. از یکطرف منتقدان دولت، اطرافیان رئیسجمهور
را به سوءاستفادههای اقتصادی کلان متهم میکنند و منسوبان و منصوبان
یاران نزدیک آقای احمدینژاد را عامل و آمر اختلاسهای بزرگ کنونی بهشمار
میآورند. از آنطرف هم رئیسجمهور هشدار میدهد که اگر کمتر از نیمی از
اطلاعاتش را آشکار و فاش کند، منتقدانش باید به دنبال سوراخموش بگردند. او
به مخالفان خود پیامهای ناخوشایندی میدهد و میگوید اگر لازم باشد، باز
انتحاری به خط خواهد زد.
در میان این شلوغیها و عمل و عکسالعملها، احتمالاً باندهای زیرک در حال
باربستن خود از اموال مردم هستند. اکثریت مردم هم که دستشان به جایی بند
نیست، فقط به تماشای وضع موجود نشستهاند و از شنیدن ارقام نجومی اختلاسها
دهانشان باز میشود. بسیاری تعجب میکنند که سختگیرترین بانک در ارائه
وام ازدواج به جوانان تهیدست، یعنی بانک صادرات، چگونه در دادن وامهای صد
یا هزارانمیلیاردی اینگونه سهل میگیرد؟ اصلاً برای بسیاری از مردم این
سؤال پیش آمده که مگر بنا نبود امسال، سال «جهاد اقتصادی» باشد، پس چه شده
که به «جهاد اختلاسی» تبدیل گشته است؟