برای صادرکنندگانی که به نفت 110 دلاری عادت کردهاند، بسیار سخت است که بپذیرند قیمت نفت به مرز 80 دلار رسیده است. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، اکنون هر بشکه نفت اوپک بیش از 81 دلار به فروش نمیرسد. کاهش 20 دلاری قیمت نفت، آن هم در مدت کمتر از 4ماه، معلول علت هایی بوده و خود زمینه ساز مشکلاتی است. اگر با نگاهی اقتصادی به مسئله نگاه کنیم، کاهش قیمت را باید در افزایش عرضه نفت و کاهش تقاضای آن جست و جو کنیم. کاهش رشد اقتصادی اروپا، ژاپن، هند، چین و اقتصادهای نوظهور اصلی ترین دلیل کاهش تقاضا برای نفت بود. نمود بارز تضعیف رشد اقتصادی در کاهش پیش بینیهای صندوق بین المللی پول از رشد اقتصاد جهان به 3/3 تبلور یافت. علاوه بر این استفاده مجدد ژاپن از نیروگاههای هستهای خود باعث شد، نیاز این کشور به نفت کاهش پیدا کند.
در مقابل عرضه جهانی نفت در سال 2014 به سرعت افزایش یافته است. تولید نفت در اکثر ماههای این سال یک تا دو میلیون بشکه در روز، بالاتر از رقم مشابه سال قبل بود و تنها در ماه سپتامبر 8/2 میلیون بشکه بیشتر از سپتامبر 2013 بوده است. افزایش غیرمنتظره تولید در لیبی، نیجریه و سودان، بهبود کارایی تولید نفت در سالهای گذشته و رشد تولید نفت شیل آمریکا از اصلی ترین دلایل بالارفتن عرضه نفت بود. اگر به این موارد رفتار سعودیها در پایین آوردن یک دلاری قیمت در بازارهای آسیایی و تخفیفهای ویژه برای بازار اروپا را اضافه کنیم، متوجه میشویم که سقوط قیمت نفت دور از ذهن نبوده است.
طبیعتا کاهش قیمت نفت خبری خوب برای واردکنندگان و فاجعهای برای صادرکنندگان است. واردکنندگان نفتی از این که انرژی خود را به صورت ارزان تر میتوانند دریافت کنند خرسندند اما کشورهای صادرکننده به شدت تحت فشار بودجهای قرار دارند. چرا که قیمت پیش بینی شده نفت در بودجه این کشورها بالاتر از رقم فعلی بازار میباشد. برای مثال در کشور ما بودجه براساس نفت 100 دلاری و در روسیه بر اساس نفت 90 دلاری بسته شده است. پایین تر آمدن قیمت نفت از میزان پیش بینی شده، سبب میشود دولت در مقابل دو راهی کاهش سطح فعالیتها و استقراض از بانک مرکزی قرار گیرد که اولی سبب کندشدن مسیر رشد میشود و دومی تورم زاست.
مشکل بعدی قیمتهای پایین نفت، احتمال سست شدن پایههای کارتل 41 ساله اوپک است. برای روشن شدن مطلب باید گفت کارتل به مجموعهای از عرضه کنندگان میگویند که برای به دست آوردن قدرت انحصاری در بازار با یکدیگر ائتلاف و بازار را میان خود تقسیم میکنند. در این شرایط به دلیل اینکه منافع عرضه کنندگان در مقابل یکدیگر قرار دارد، احتمال تخطی هر یک از تولیدکنندگان برای افزایش سود خود وجود دارد. در مورد وضعیت فعلی اوپک نیز وضع اینگونه است. با کاهش قیمت نفت ناشی از کم بودن تقاضا، برخی از اعضای اوپک که درآمدهای خود را کمتر از مقدار پیش بینی شده میدیدند، صادرات خود را افزایش دادند بلکه درآمدشان ثابت بماند. این دقیقا رفتاری بود که عربستان از خود نشان داد. اینگونه رفتارهای اعضای اوپک باعث میشود که انسجام و قدرت این کارتل زیر سوال برود و زمزمههای گسست و شکست اوپک به گوش برسد.
در مورد آینده اوپک نیز صحبتهای زیادی مطرح شده است. مشاهده وضعیت فعلی اوپک و مقایسه آن با دوران طلایی دهه 1970 باعث میشود این سوال به ذهن برسد که اوپک دیگر قدرت و انسجام گذشته را ندارد. در کنار این موضوع نبود برنامه ریزی بلند مدت در زمینه بازارهای نفت و اکتفا به نقش قیمت گذاری در کوتاه مدت باعث شده نقش اوپک روز به روز کم اثر تر شود. با این حال نباید فراموش کنیم که 40 درصد تولیدات نفت جهان در اختیار 12 عضو این کارتل است. سهمی که در صورت وجود انسجام داخلی میتواند قیمتهای جهانی را به کلی تغییر دهد. به هر حال باید منتظر نشست آذرماه اوپک بمانیم و تصمیمات قیمتی این سازمان را مشاهده کنیم.
اثر سومی که کاهش قیمت نفت به همراه دارد، از بین رفتن
توجیه اقتصادی پروژههای سرمایه گذاری نفت و گاز شیل آمریکا است. نفت شیل روشی جدید
در استخراج نفت است که هزینههای استخراج آن بسیار بالاتر از تولید نفت خام متعارف
است. برآوردها نشان میدهد که پروژههای این صنعت در قیمتهای زیر 80
دلار سودآور نیستند. طبیعی است کاهش قیمت نفت باعث میشود
روند سرمایه گذاری و بهره برداری این صنعت کند شود. اتفاقی که بدون شک به نفع تولید
کنندگان فعلی بازار نفت است.با این وجود آینده قیمت نفت هم چنان مبهم است. برخی تحلیل
گران معتقدند قیمتها افزایش مییابد و عدهای کاهش آن تا 60 دلار را پیش بینی میکنند.
لذا در مجموع باید گفت پیش بینی درست دولتمردان از روند آتی
قیمت نفت و مبنا قرار دادن آن در بودجه و برنامههای 5 ساله بسیار حیاتی به نظر میرسد.
يك نگاه ساده به اخبار اردوگاه دشمنان نظام نشان ميدهد آنها از احياي فتنه 88 و بازتوليد فتنه جديد نااميد نيستند. اظهارات جديد مايكل لدين يكي از سهطراح خارجي فتنه 88 نمونهاي از آن است كه اخيرا گفته است: "اسرائيل هنوز گنجايش حمايت از نيروهاي اپوزيسيون ايراني را دارد و قادر است براي سرنگوني نظام ايران از آنها حمايت كند." حمايت رژيم صهيونيستي از سران فتنه از جمله كروبي و موسوي امر پنهاني نيست. سايتهاي ضدانقلابي و اصحاب فراري رسانههاي اصلاحطلب در واشنگتن، پاريس و لندن و برخي ديگر از شهرهاي اروپايي همصدا با هم به اين رويكرد پيوسته و كار خود را دنبال ميكنند.لذا خيلي نبايد تعجب كرد كه دور جديدي از فعاليتها براي رفع حصر سران فتنه كليد بخورد. اين دور را ميتوان با نامه آقاي علي مطهري به رئيسجمهور و تكرار حرفهاي غيرقانوني و غيرمنطقي گذشته در مورد رفع حصر دنبال كرد و ميتينگ سياسي حزب اعتماد ملي و مرثيهسرايي آنها براي سران فتنه را ضميمه آن نمود.
ائمه جمعه و جماعات نسبت به اين تحرك در نماز جمعه و نمازهاي يوميه هفته گذشته واكنش نشان دادند. شخصيتهاي برجستهاي مانند آيتالله جنتي در برنامه پربيننده "شناسنامه" روشنگريهاي خوبي در مورد ماهيت فتنه و نقش سران فتنه و نيز مراعات و مداراي نظام در اين مورد مطرح فرمودند.آقاي علي مطهري باز دست به قلم شد و به اين بهانه پاسخي موهن و خارج از ادب و آداب سياسي به آيتالله جنتي نوشت و نشان داد يكي از عناصر كليدي اين حركت و متاسفانه بازيخورده عوامل و عناصري است كه ميخواهند هرازگاهي از "نمد" فتنه، "كلاهي" را بر سر افكار عمومي مردم بگذارند كه خوشبختانه با سد بيداري و بصيرت مردم مواجه ميشوند. از پاسخ آقاي مطهري به آيتالله جنتي، سه جمله او را مورد نقد و نقش وي را در احياي فتنه و بازتوليد آن مورد واكاوي قرار ميدهيم؛
1- آقاي مطهري در اعتراض به آيتالله جنتي گفته است: چرا گفتهايد "حركت آنها (بخوانيد سران فتنه يعني موسوي و كروبي) با حمايت و پشتيباني جدي آمريكا و اسرائيل بوده است؟" وي در دفاع از سران فتنه ميگويد:"اينكه پس از برخورد خشونتآميز با يك اعتراض آرام مدني و تبديل آن به يك بحران، آمريكا و اسرائيل از معترضان حمايت كرده باشند دليل بر اين نميشود كه از ابتدا با حمايت و پشتيباني آنها انجام شده است."
او در اين ميان قبول ميكند كه، آمريكا و اسرائيل از اهل فتنه حمايت كردهاند. منتها در اين مسئله اختلاف دارد كه آيا از ابتداي فتنه همراه و حامي بودهاند يا پس از به اصطلاح برخورد؟ شواهد و قرائن و بويژه اسناد مشهود نشان ميدهد كه قبل از برخورد خشونتآميز (به قول آقاي مطهري) با يك اعتراض مدني، اين حركت مورد تأييد آمريكا و اسرائيل بوده است. آقاي مطهري بايد بداند كوچ اركستر سمفونيك رسانهاي روزنامههاي اصلاحطلب به راديو فردا و راديو بيبيسي به رهبري وزير ارشاد دولت اصلاحات و لجنپراكني عليه يك ضلع از رقابت انتخابات رياستجمهوري اصلا قبل از برگزاري انتخابات بوده است.هدايت آشوبها از مراكز رسانهاي غرب وتدارك جنگ نرم قبل از شمارش آراء واعلام نتايج بوده است.
هركس كه اندك سواد سياسي دارد، اگريك هفته قبل از انتخابات به جستجوي اخبار مربوط به ضدانقلاب ودشمنان اسلام بپردازد به خوبي ائتلاف بين سلطنتطلبان، منافقين، بهائيها، ماركسيستها و تمامي گروههاي تروريستي و مخالف اسلام و نظام را در حمايت از سران فتنه ميتواند ببيند و تدارك آمريكا، انگليس و اسرائيل را در مداخله در امور ايران، با چشم سر با تعقيب اخبار رسانههاي آنها مشاهده كند. اين را نميشود پنهان كرد كه از گوگوش تا سروش صف كشيده بودند تا از سران فتنه حمايت كنند. آقاي مطهري چه چيز را ميخواهد انكار كند؟ اينكه دشمنان اسلام از قبل حامي فتنه بودند يا بعد از شكلگيري فتنه حامي شدند، چه فرقي در اصل معامله وطنفروشي و وابستگي به بيگانگان ميكند؟ مهم اين است كه وطنفروشي و به مخاطره انداختن امنيت و اقتدار ملي و وابستگي به بيگانگان يك خيانت است و آقاي مطهري نبايد از اعتبار خود به عنوان نماينده مردم تهران براي اين خيانت هزينه كند. اين با سوگند نمايندگي ملت در قانون اساسي مغايرت دارد. او در پيشگاه ملت سوگند ياد كرده است؛ "پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب باشد." او سوگند خورده است كه به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت (نه حفظ حقوق اهل فتنه) پايبند باشد. و جالب است آقاي مطهري خطاب به آيتالله جنتي استدلال ميكند؛
"اگر جنابعالي هم به رويهاي در جمهوري اسلامي اعتراض كنيد آنها (آمريكا و اسرائيل) پشت سر شما قرار ميگيرند. آنها هميشه در فكر استفاده از فرصتها براي براندازي نظام جمهوري اسلامي هستند."خوب، حضرت اخوي! شما كه اين را ميدانيد چرا به آن جماعت پيوستيد و از براندازي نظام توسط آنها دفاع ميكنيد؟ مگر شما نماينده ملت نيستيد؟ مردم شما را به عنوان نماينده "اپوزيسيون" انتخاب نكردند، بلكه به عنوان نماينده "پوزيسيون" انتخاب كردند.شما عوض اينكه به نظام فشار بياوريد كه از اين مجازات حداقلي صرفنظر كند چرا به اصحاب فتنه و سران آن فشار نميآوريد كه دست از عناد و دشمني با ملت و نظام بردارند و به دامن ملت برگردند؟
2- آقاي مطهري در پايان پاسخ خود خطاب به آيتالله جنتي اطمينان داده است؛"آنها (موسوي و كروبي) پس از آزادي، مصالح كشور و انقلاب را رعايت خواهند كرد."
اولا: اين اطمينان را از كجا ايشان به دست آورده است؟ از عالم و آدم و نخبگان دلسوز كشور رفتند با اين دو نفر صحبت كردند كه از خر فتنه پياده شويد و به مردم و نظام بپيونديد، قبول نكردند، آشوبهاي خياباني را مديريت كردند، ارزشهاي انقلاب را در اين آشوبها به سخره گرفتند، عليه امام(ره) آن جسارتها را كردند، در 13آبان و روز قدس سال 88 رسوايي به بار آوردند، در روز عاشوراي 88 بيشرمي را به نهايت رساندند، اصل نظام را هدف قرار دادند و به شعائر الهي عاشورا اهانت كردند. چه بايد ميكردند كه نكردهاند؟طرفداران سران فتنه در حالي كه در خيابانها فرياد ميزدند:"انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است"، ميگفتند اينها "مردان خداجوي" هستند. چگونه آقاي مطهري ميخواهد تضمين دهد اين جماعت به فكر مصالح ملي و مصالح انقلاب باشند؟ آنها اگر روزي به اين نتيجه برسند، كه هرگز نخواهند رسيد خودكانال انتقال پيام به نظام دارند و نيازي به آقاي مطهري نيست.
3- نكته سوم در پاسخ آقاي مطهري به آيتالله جنتي كه خيلي مهم است برداشت ايشان از ادامه حصر به عنوان يك "معضل" است. تشخيص معضل سياسي و امنيتي را در قانون اساسي به عهده يك نماينده نگذاشتهاند. اين به عهده نهادهاي مسئول است. اندازه اين معضل را هم يك نماينده تعيين نميكند. اما آقاي مطهري به خود اجازه داده است كه آن را تعيين كند و گفته است:"اين معضل آينده انقلاب اسلامي را تهديد ميكند"!
معلوم ميشود آقاي مطهري از تحركات جديد ضدانقلاب و سران فتنه و ادامه تهديدات آنها براي نظام خبرهايي دارد و از تدارك جديد آنها براي فتنه جديد باخبر است. او چرا اين اخبار را در اختيار مسئولان امنيتي قرار نميدهد؟ چرا او در اين معركه در كنار مردم و مسئولين نظام نيست و سعي ميكند خود را در كنار اهل فتنه و سران آن و همصدا با آنان نشان دهد؟ البته ايشان نيك ميدانند از ابتداي انقلاب تاكنون انقلاب به طور طبيعي ريزشهايي داشته است. اين ريزشها از مرجع تقليد گرفته تا بالاترين مقامات سياسي كشور مثل رئيسجمهور و ... بوده است.نتيجه اين ريزش، آبروريزي براي آنان و يك مقدار زحمت نهادهاي مسئول امنيتي را داشته است. سران فتنه در مقايسه با آنها عددي نيستند كه نگرانيآور باشند. تا وقتي مردم در صحنه هستند و با بصيرت، بازي دشمنان نظام را خنثي و مديريت ميكنند هيچ نگراني وجود ندارد. بنده توصيه ميكنم آقاي مطهري در اين معركه در كنار ملت باشد نه در كنار فتنهگران، اين براي عاقبت بخيري او مفيد است.
آقاي مطهري با اين اظهارات، مشروعيت راي خود را از دست داده است و ديگر نميتواند نماينده ملت باشد. او عملا نمايندگي كساني را به عهده گرفته است كه به او راي ندادهاند و راي آنها هم با نظام و انقلاب نيست، راي آنها براندازي نظام از طريق فتنه جنگ نرم است. مطهري مطالبات مردمي را كه به او راي دادهاند در امر فتنه ناديده ميگيرد. به عنوان كسي كه به آقاي مطهري هر دو دوره راي دادم به او توصيه ميكنم كه بيش از اين از ملت فاصله نگيرد و از همصدايي با دشمنان نظام و اهل فتنه پرهيز نمايد. كافي است اخبار اخير خود را در رسانههاي ضدانقلاب جستجو كند تا به صحت و صدق اين توصيه حقير پي ببرد.
«ميراث شوم منافقين»مطلبی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رسانده است:
درست هنگامی كه نمایندگان مجلس شورای اسلامی درحال بررسی طرح حمایت
از آمران به معروف و ناهیان از منكر هستند، در اصفهان رفتار زشت اسیدپاشی به صورت
و بدن دختران و زنان، افكار عمومی را به خود جلب كرده و جامعه را در حیرت فرو برده
است. متأسفانه
اسیدپاشی این روزها درحال تبدیل شدن به یك روش برای تأمین اهداف و اغراض شخصی و حتی
در مواردی مثل آنچه در اصفهان رخ داده، درحال تبدیل شدن به یك ابزار برای مخدوش
ساختن چهره دین است. در هفتهها و ماههای اخیر، اخباری نیز مبنی بر پاشیدن اسید
توسط یك زن به صورت زن دیگری كه قصد داشت رقیب او شود، پاشیدن اسید توسط یك مرد به
صورت زن خود و پاشیدن اسید توسط یك مرد به صورت مرد دیگری كه با او اختلاف داشت،
شنیده شده و در رسانهها انعكاس یافته است. جمعبندی این خبرها حكایت از تبدیل شدن
"اسید" به سلاحی برای مقابله با مخالفان دارد كه بسیار تأسف بار است.
تأسف بالاتر اینست كه مجازات مخالفان توسط افراد بدون مراجعه به دستگاه قضائی و
فارغ از طی كردن روال قانونی درحال تبدیل شدن به یك فرهنگ است، فرهنگ غلطی كه اگر
نهادینه شود مشكلات زیادی برای جامعه پدید خواهد آورد.
اسیدپاشی،
در 35 سال قبل یعنی در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یك ابزار
برای وادار ساختن مخالفین به عقب نشینی توسط منافقین بكار گرفته شد. حتی در چند
مورد، افراد منافق با مراجعه به دبیرستانهای دخترانه، هنگام خارج شدن دخترانی كه
حاضر نمیشدند افكار انحرافی آنها را بپذیرند به آنها اسید میپاشیدند تا دیگران
را بترسانند و به تسلیم شدن در برابر خواستههای سازمانی خود وادارشان كنند. این
روش زشت با سركوب شدن منافقین، متروك شد ولی به عنوان یك میراث شوم از این گروهك
انحرافی به كسانی رسید كه از اسلام بیخبرند و به قانون و دستگاه قضائی اعتنائی ندارند. آنچه
در اصفهان رخ داده كه در یك مورد پاشیدن اسید 70 درصد بینائی یك دختر دانشجو را از
او گرفته و مشكلات زیادی نیز برای افراد دیگر پدید آورده، باید مسئولین نظام جمهوری
اسلامی را در بخشهای مختلف اجرائی، تقنینی و قضائی متوجه واقعیتهائی كند كه
جامعه امروز ما با آنها دست و پنجه نرم میكند. بعضی از این واقعیتها و راهكارهای
مقابله با آنها را میتوان در چند نكته مورد توجه قرار داد.
اول
آنكه بعد از 36 سال حاكمیت نظام جمهوری اسلامی، متأسفانه هنوز فرهنگ قانونپذیری
نهادینه نشده و به جای آن، قانون گریزی درحال رشد است! این فرهنگ غلط را باید میراث
شوم آن دسته از مسئولین دانست كه علیرغم وظیفه ذاتی خود در مسئولیتهائی كه بودند،
حاضر نشدند در برابر قانون تمكین كنند و قانون گریزی را در جامعه نهادینه كردهاند.
در دولتهای نهم و دهم متأسفانه این روش زشت به اوج خود رسید و قانون گریزی توسط
بالاترین مقام اجرائی كشور آشكارا ترویج شد كه بدآموزیهای زیادی برای جامعه داشت.
اكنون زمان آنست كه تمام مسئولین با عمل و زبان به ترویج قانونگرائی همت كنند تا آثار
شوم قانون گریزی از جامعه رخت بربندد.
دوم
آنكه بعضی زبانها و قلمها همواره درحال ترویج فرهنگ خودسری هستند. قضاوتهای خودسرانه درباره
موضوعات مختلف و صادر كردن احكام مرگ و زندان و شلاق و تكفیر و ارتداد برای این و
آن توسط افرادی كه نه در منصب قضا هستند و نه مسئولیتی درباره موضوعاتی كه درباره
آنها سخن میگویند و مینویسند برعهده دارند، بسیار خطرناك است. این غیرمسئولانه
سخن گفتنها و غیركارشناسانه نوشتنها، عدهای را به اقدامات خودسرانه تشویق میكند
و آنها را به میراثداران منافقین تبدیل مینماید. شاید این افراد، ذاتاً اهل اقدامات
خلاف نباشند ولی آن اظهارنظرها، آن سخنان و آن نوشتهها آنها را به این راه انحرافی
میكشاند زیرا احساس وظیفه دینی میكنند كه مرتكب چنین اقداماتی بشوند درحالی كه دین
از این قبیل امور مبرا و حتی بیزار است. به صاحبان این زبانها و قلمها باید تذكر
داده شود این روش غلط و خطرناك را كنار بگذارند تا آنچه میگویند و مینویسند در
چارچوب قانون و شریعت باشد و با پیش افتادن از صاحب شریعت، به دایههای دلسوزتر از
مادر تبدیل نشوند و جامعه را به رفتارهای افراطی و انحرافی مبتلا نكنند.
سوم
آنكه دستگاه قضائی كشور باید با عزمی راسخ و ارادهای قاطع در مقابل رفتارهای
افراطی و انحرافی بایستد و طبق قانون با عوامل آن برخورد كند. عدهای از افرادی كه مرتكب
رفتارهای خلاف میشوند برای توجیه اقدامات خود، قوه قضائیه را به كم كاری و كوتاه
آمدن در برابر متجاوزین به حقوق مردم یا مرتكبین اعمال خلاف شرع متهم میكنند.
مسئولان قوه قضائیه باید با برخوردهای سریع و قاطعانه خود این تهمت را در عمل تكذیب
نمایند تا علاوه بر اینكه راه را بر این قبیل اتهامات میبندند، هرگونه زمینه
افراطی و انحرافی عمل كردن را نیز از بین ببرند.
و
چهارم آنكه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، واقعه اصفهان را هشداری تلقی كنند كه میتواند
به آنها در جریان بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منكر برای پی
بردن به نقاط ضعف این طرح كمك نماید. این طرح، منتقدان زیادی دارد كه باید به
انتقادهای آنها توجه شود تا از هرگونه زمینهسازی برای قانونی شدن افراط جلوگیری
گردد. اگر نمایندگان مجلس با این نگاه به بررسی طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان
از منكر بپردازند، میتوانند به وظیفه خود در مقابله با افراط و تلاش برای نهادینه
كردن فرهنگ اعتدال در جامعه عمل نمایند