در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«مگر چقدر سوپ میخورد؟!»نوشته شده توسط حسین شریعتمداری اختصاص داده شد:1-
مدیر رستوران را صدا کرد و گفت؛ لطفا نگاهی به این ظرف سوپ بیندازید! مدیر
رستوران نگاهی کرد و پاسخ داد؛ من که چیز غیرعادی و دور از انتظاری
نمیبینم. آیا اشکالی پیش آمده که باعث نگرانی شما شده باشد؟ مشتری به مگسی
که درون ظرف سوپ افتاده بود اشاره کرد و پرسید؛ یعنی حضرتعالی وجود این
مگس را درون ظرف سوپ غیرعادی و نگرانکننده نمیدانید؟! مدیر رستوران
لبخندی بر گوشه لبهایش نشاند و گفت؛ ای آقا! شما چقدر سختگیر و بیگذشت
هستید! مگر این مگس چقدر سوپ میتواند بخورد که به خاطر آن اینهمه ابراز
نگرانی میکنید؟! قدری تساهل و تسامح داشتهباشید! و مشتری در حالی که از
بیخیالی و یا کمفهمی مدیر رستوران تعجب کرده بود گفت؛ مشکل بنده مقدار
سوپی نیست که این مگس خواهدخورد، مشکل آن است که سوپ را آلوده و غیرقابل
خوردن میکند!گفتهاند- و حکیمانه گفتهاند- که «در مثل مناقشه نیست» چرا
که تمثیل و توسل به «مثل» برای نزدیکی و تقریب ذهن به موضوع مورد بحث است و
بدیهی است آنچه در تمثیل آمده است با مصداق بیرونی آن متفاوت است و اگر
اینگونه نبود، تمثیل، یعنی انتخاب قالب دیگری برای بیان موضوع و رساندن
منظور به مخاطب معنی نداشت و لزومی هم.
2- این روزها، برخی از اصحاب
فتنه و شماری از مدعیان اصلاحات - و نه آنبخش از طیف اصلاحطلبان که
سلیقهای متفاوت دارند و در دایره نظام تعریف میشوند- ساز فریبکارانهای
را در دو دستگاه موازی کوک کرده و به صدا درآوردهاند که مگر سران و عوامل
فتنه چه گناه و جرم نابخشودنی و بزرگی را مرتکب شدهاند که بازگشت آنها به
بدنه تصمیمساز و سیاستپرداز نظام ممنوع اعلام شده است و دیگر آن که؛ اگر
فتنه 88 را «مرده» و سران فتنه را مهرههای سوخته دشمن میدانید، چرا از
حضور آنان در پستها و مراکز نظام ابراز نگرانی میکنید؟! در این خصوص
گفتنی است که؛
الف: اصحاب فتنه درباره جرایم و جنایات فتنهگران که
«وطنفروشی» تحت مدیریت مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس گویاترین و
مستندترین مصداق آن است به شگرد «حرکت از پله دوم» متوسل شدهاند با این
توضیح که فرض کنید در یکی از خیابانهای تهران شاهد صحنهای هستید که در
آن، شخصی سیلی محکمی به گوش شخص دیگری میزند. با مشاهده این صحنه چه
احساسی خواهید داشت؟ به طور طبیعی و در قضاوتی عجولانه، شخص سیلی خورده را
مظلوم تلقی خواهید کرد. اما این صحنه فقط پله دوم ماجراست و پله اول آن که
همین شخص سیلی خورده ساعتی قبل و در خیابانی دیگر، با دشنه به شماری از
مردم کوچه و خیابان حمله کرده و ضمن ضرب و شتم و قتل تعدادی از آنها، اموال
آنان را نیز به سرقت برده است.
حالا درباره صحنه اولی که مشاهده
کرده بودید چه قضاوتی خواهید داشت؟! آیا هنوز هم شخص سیلی خورده را مظلوم!
میدانید؟ و یا در پاسخ به ندای وجدان خویش، فریاد برمیآورید و صدا به
اعتراض برمیدارید که چرا این جرثومه فساد و تباهی را به جرم جنایت و قتل
انسانهای بیگناه قصاص نمیکنید و تنها به یک سیلی اکتفا کردهاید! کدام
انسان عدالتخواه برخوردار از وجدان پاک قضاوتی غیر از این خواهد داشت؟!
کسانی که جز این فکر میکنند، در قضاوت میان قاتل غارتگر و مقتول غارت شده،
جانب قاتل غارتگر را گرفتهاند و هیچ حالت دیگری قابل تصور نیست.8 دیماه
1388 در بخشی از یک یادداشت با عنوان «رد پای یزید از آن عاشورا تا این
عاشورا» آورده بودیم؛«کاش از میان بودجههای فراوانی که همه ساله- بخوانید
همه ماهه و گاههرهفته- برای تشکیل سمینارها و همایشهای رنگارنگ هزینه
میشود و بسیاری از آنها تشریفاتی و کمفایده و یا اساسا بیفایده هستند،
بودجه اندکی نیز به اهدای یک جایزه اختصاص داده میشد. جایزه برای کسی که
بتواند با ارائه دلیل و سند و یا شاهد و قرینهای قابل قبول، اثبات کند
سران فتنه کارگزاران اسرائیل نیستند! و یا دستکم به یکی از اقدامات و مواضع
و عملکرد آنها طی چند ماه گذشته اشاره کند که دستورالعمل آن پیشاپیش و با
صراحت- تاکید میشود که با صراحت و نه با اشاره و تلویح- از سوی محافل
رسمی آمریکایی و صهیونیستی صادر نشده باشد.
کیهان طی چند ماه گذشته
اسناد غیرقابل انکاری را با ذکر مأخذ و منبع آن منتشر کرده است که در
وابستگی سران فتنه به محافل صهیونیستی و نقش آنها به عنوان ستون پنجم
اسرائیل در داخل کشور جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد. با استناد به همین
اسناد بود که کیهان مسیر حرکت جریان فتنه را گام به گام و پیش از وقوع آن
پیشبینی میکرد. باور نمیکنید؟! به نسخههای کیهان مراجعه کنید. تمامی
این اسناد به آسانی قابل دسترسی است.»گفتنی است کیهان 3 روز قبل از
انتخابات 88 - بر اساس فرمول جینشارپ برای کودتاهای مخملی که سران فتنه
ماموریت اجرای آن را برعهده داشتند- تیتر اول خود را به این پیشبینی
اختصاص داده و با تأکید بر اینکه «این هشدار جدی است» آورده بود؛ «آخرین
پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست.» همان روز یکی از مسئولان محترم
نظام در تماسی با نگارنده گلایه کرد که این پیشبینی از کجاست؟ و هنگامی که
فرمول از قبل اعلام شده کودتاهای مخملی و مسیری را که فتنهگران مرحله به
مرحله در آن حرکت کرده بودند به ایشان ارائه دادم با تعجب پرسید: آیا
واقعاً در پی آشوب هستند. پاسخ این بود که بمانید و ببینید...
سران فتنه
به طور آشکار و بدون پردهپوشی یا انکار، با بهاییها، سلطنتطلبان،
منافقین، مارکسیستها و تمامی گروهها و جریانات تروریستی و مخالف اسلام و
نظام ائتلاف کرده بودند، آنها مطابق اسناد موجود، نسخه کودتای مخملی و
برگرفته از صهیونیستها نظیر جرج سوروس، جین شارپ، مایکل لدین و... را
دنبال میکردند.
مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، با صراحت از سران
فتنه حمایت مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی داشتند، تا آنجا که مقامات رژیم
صهیونیستی از آنها با عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد کردند،
نتانیاهو، آنان را سربازان اسرائیل نامید که به نمایندگی از رژیم
صهیونیستی با جمهوری اسلامی ایران درگیر شدهاند، اوباما، حمایت از
فتنهگران را یکی از اصلیترین محورهای استراتژیک آمریکا برای مقابله با
اسلام و نهضتهای اسلامی نامید، فتنهگران روز عاشورا، آشکارا به ساحت مقدس
این روز اهانت کردند، صف نمازگزاران ظهر عاشورا را سنگباران کردند، مسجد
را به آتش کشیدند، روز قدس به نفع اسرائیل شعار دادند، روز 13 آبان، به
حمایت از آمریکا عربده کشیدند و... آیا این همه زشتی و پلشتی نفرتانگیز و
مقابله آشکار با اسلام و انقلاب و ائمهاطهار(ع) و مردم مسلمان و... قابل
انکار است؟... و دهها و صدها نمونه دیگر از این دست که فقط فهرست آن مصداق
مثنوی هفتاد من کاغذ است. اصحاب فتنه که جنایات یاد شده را نمیتوانند
انکار کنند، ترجیح میدهند ماجرای سران فتنه را از پله دوم آغاز کنند! شاید
با این توهم که وطنفروشی آنان در اذهان عمومی به فراموشی سپرده شده است! و
یا این امید واهی که نسل در راه، از آن بیخبر بماند.
ب: درباره
این بخش از توهمپراکنی اصحاب فتنه که میگویند؛ «اگر فتنه 88 مرده است و
سران و عوامل آن مهرههای سوخته هستند چرا نگران بازگشت آنها به درون نظام
هستید»! باید به تمثیل صدر این یادداشت اشاره کرده و گفت که آنان واکنش
غیرتمندانه مردم نسبت به وطنفروشی و جنایات خود را در حماسه چند ده
میلیونی 9 دی دریافت کرده و میدانند که خیانت آنها از سوی مردم فراموش
شدنی و داغ ننگی که بر پیشانی دارند پاک شدنی نیست و بازگشت آنان به صحنه
تنها به دو علت ممنوع است. اول؛ این که باید به مجازات سنگین وطنفروشی
برسند که فعلا بنا به مصالحی به تعویق افتاده است و دوم؛ آن که با حضور
خود، عرصه را آلوده میکنند و در هر نقطهای از پستها و مراکز تصمیمساز و
سیاستپرداز نظام که حضور پیدا کنند، بار دیگر - بخوانید برای چندمین بار-
دست به خیانت و جنایت میزنند، آنها علیرغم آنهمه اسناد آشکار و غیرقابل
انکار و شواهد ملموس و محسوسی که از وطنفروشی آنان در دست است، هنوز هم
حاضر به نفی گذشته ننگین خویش نیستند. چرا؟! نهاینکه افراد مقاومی باشند،
بلکه بیم آن دارند که به مجرد نفی پادویی خود برای مثلث آمریکا و انگلیس و
اسرائیل، اسناد بیشتری از آلودگی آنان به خیانت از سوی سرویسهای اطلاعاتی
کشورهای یاد شده و برخی سران سازشکار عرب فاش شود. زیرا میدانند که برای
مدیران بیرونی فتنه 88 ارزشی بیشتر از «مهرهسوخته» و فسیل شده ندارند.
آنها هنوز به بیرون وابستهاند.
یکی از مضحکترین ترفندهای اصحاب
فتنه برای سرپوش گذاشتن بر ننگ خیانت به مردم و انقلاب آن است که ادعا
میکنند، سران و عوامل فتنه 88 به نتیجه انتخابات اعتراض داشتهاند و توضیح
نمیدهند که چرا از پیمودن راه قانونی و از جمله بازشماری صندوقهای رأی
طفره رفتند و به این پرسش پاسخ نمیدهند که مگر حضرت امام(ره) انتخابات را
برگزار کرده بود که تصویر مبارک ایشان را پاره کردند و تقصیر مسجد چه بود
که آن را به آتش کشیدند؟! و چرا از ماهها قبل از انتخابات به دامان
دلارهای ارسالی ملک عبدالله آلسعود و راهنمایی جرج سوروس صهیونیست و
دستورالعمل مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس متوسل شده بودند؟! و در این
میان عاشورا چه تقصیری داشت که به ساحت مقدس آن اهانت ورزیدند؟! و دهها
چرای دیگر که... و در این باره باز هم گفتنیهایی است که میگذاریم و به
نوبت دیگری میسپاریم. اما، انصاف نیست این هشدار را وانهیم که حضور و نفوذ
اصحابفتنه آمریکایی اسرائیلی 88 بزرگترین خطری است که دولت محترم یازدهم
را تهدید میکند، آنان به صراحت اعلام کردهاند که دولت یازدهم را به چشم
«رحم اجارهای»! مینگرند و...!
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوان«بیداد بیبرنامگی!»نوشته شده توسط رضا ملک زاده اختصاص یافت که در ادامه میخوانید: برای
پیشرفت، رشد و توسعه درونزای کشور بزرگی همچون ایران مسیرهای متنوعی وجود
دارد که به واسطه سلیقه حزب یا گروهی که با رای و نظر مردم روی کار میآید
راهکارهای عملیاتی شدن ایدههای یادشده نیز با تغییراتی طبیعی روبهرو
میشود اما تفاوت زیادی میان مفهوم «اداره» صحیح یک جامعه و «کنترل» آن
وجود دارد. برای اداره صحیح یک جامعه به منظور دستیابی به اهدافی همچون
کاهش تورم، رشد اقتصادی، بالا بردن آمارهای اشتغال، پیشرفت در فضای سیاست
خارجی، رفع تحریمها و عبور از رکود، مدیران جامعه نیازمند برنامهریزی
بلندمدت و دقیقی هستند که تکتک اجزای دولت در مرحله عمل نیز به متون
برنامه مذکور پایبندی کامل داشته باشند. طبیعتا هر دولتی که موفق به تکیه
زدن بر کرسی اعتماد مردم میشود فارغ از شعارهای سیاسی غلوآمیز دوره
رقابتهای انتخاباتی، پس از پیروزی، فرصتی را خرج اندیشیدن و برنامهریزی
میکند و پس از آن با فرارسیدن مواعد معین شده میزان موفقیت برنامههای
اجرا شده را به سنجه افکار عمومی میسپارد.
در مقابل مفهوم اداره
جامعه که نیازمند تلاش بسیار، بیخوابی، پرکاری و برنامهریزی دقیق با
انعطاف قابل توجه است، مفهومی به نام «کنترل جامعه» وجود دارد که بیشتر
وابسته به خوراکدهی رسانهای و شانتاژ خبری است. به طور معمول از ابزارهای
عملیات روانی در مقاطع کوتاهمدت برای کنترل فضاهای خاصی که ممکن است حین
اجرای برنامه بلندمدت رخ دهد استفاده میشود و ناگفته پیداست که چنین تکنیک
موقتی هیچگاه جایگزین استراتژی بلندمدت حاکمیت برای برآورده کردن نیازهای
غیرقابل چشمپوشی جامعه نمیشود.مروری گذرا بر رفتار دولت در نحوه برخورد
با جامعه بیش از آنکه مبین وجود یک برنامه عملیاتی همهجانبه و دقیق برای
حل مشکلات مردم با تکیه بر داشتهها و پتانسیل درونی باشد، نشان از
برنامهریزی تکنیکی مقطعی با تمسک به راهکارهای آنی همچون شانتاژ خبری
دارد! اگر تلاش برای وارونهنمایی ماهیت حقیقی «توافقنامه ژنو» را برنامه
دولت برای 6 ماه نخست ورود به عرصه قدرت با اغماض «طبیعی» در نظر بگیریم
هم، تلاش دولت برای اداره جامعه با «کنترل فضای آماری» پس از یک سال
بیبرنامگی قابل گذشت نخواهد بود!
نتیجه یک سال کمکاری و تمسک به
انواع تکنیکهای گریز از حضور در جامعه حقیقی با سانسور سوالات مردم و
تخریب و تهدید منتقدان و متخصصان و مشاوران، بیتوجهی شخص رئیسجمهور به
بیاثری اعلام ارقام و آمار عجیب و باورنکردنی درباره شرایط زندگی مردم در
فضایی غیرانتزاعی است. برای مردمی که مجهز به انواع ابزارها و تکنیکهای
راستیآزمایی آمارهای ارائه شده توسط رئیسجمهور هستند، درک این واقعیت که
شرایط فعلی اقتصاد کشور نمایانگر بیش از 4 درصد رشد اقتصادی، پشت سر گذاشتن
رکود و کنترل شیب تورم نیست، کار چندان پیچیدهای نیست! پس برخلاف تکنیک
«شکستن کاسه تحریمها» که دستکم 3-2 ماه زمان برای دولت خرید، چنین
آماردهی حتی یک ساعت وقت هم برای دولت به ارمغان نخواهد آورد! کما اینکه
تکنیک سوخته بزرگنمایی توافقنامه ژنو نیز اینبار با بگیر و ببند رسانهای و
تهدید و ارعاب منتقدان و بیسواد خواندن آنها به واسطه تغییر فضای بازی
درباره توافق نهایی فرضی بیاثر خواهد بود.
نکته مهمتر این است که
امتحان «اداره جامعه» یک امتحان تستی دمدستی نیست که با انتخاب یک گزینه
از میان سایر گزینهها قابل رفع و رجوع باشد. فرضا اگر بپذیریم دولت موفق
شده در طول یک سال، رشد اقتصادی را به بیش از 4 درصد برساند باید مشخص شود
چگونه حصول چنین هدفی میسر شده است؟! با داستانپردازی درباره «کردیم و شد»
نظر متخصصان که هیچ، نظر مردم کوچه و بازار که از رکود، تورم و بیکاری
توامان رنج میبرند نیز قابل تامین نخواهد بود. اگر چنین بود امروز پای
برخی در پرونده واردات بنزین با خسارت عظیم 2 میلیارد و 100 میلیون دلاری
به خزانه در میان نبود! یا فرضا گاف کرسنت با حرام کردن انتشار اخبار
پیرامونی در رسانهها توسط نهادهای بالادستی وابسته به دولت رفع و رجوع شده
بود! دوره تمسک به تکنیکهای زرد رسانهای برای دولت یازدهم خیلی سریعتر
از آنچه متخصصان عملیات روانی دولت میپنداشتند سپری شد چراکه به طور
طبیعی هیچ عاقلی در ابتدای راه رو به امدادهای غیبی نمیآورد! به قول معروف
«از تو حرکت از خدا برکت!» اول «داشت بعد برداشت!» این تکنیکها شاید در
پایان 4 سال ابتدایی قدرت، آوردهای انتخاباتی برای دولتی که نیازمند تایید
مجدد مردم در دور بعدی بود به همراه میآورد اما اکنون که زمانه زیر و رو
کشیدن نیست!
متاسفانه اپیدمی «کنترل ذهن» با تمسک به تکنیکهای زرد
امنیتی از وزارت امور خارجه به دولت صعود کرد در حالی که چنین رویهای تنها
به فرصتسوزی در مسیر مذاکره با غرب منجر شد و پرچم افراشته فتحالفتوح
ژنو را در اندک زمانی به کفپوش راهروهای خاموش وزارت امور خارجه تبدیل
کرد. هرچند تلاش مذاکرهکنندگان کشورمان برای رفع تحریمها ستودنی است و
دستیابی به «توافق خوب» با غرب هدف مشترک همگانی به منظور کسب تجربهای
تاریخی در راستیآزمایی ادعای تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران قدرتمند
است اما نشانههای آشکارشده از جانب غرب بوی «معامله ضعیف» ایران برای رفع
بیبرنامگی در فضای سیاست داخلی را همهگیر کرده است. این بار هم پنهان
کردن آنچه در جلسات نمایندگان دولت و غربیها، پشت درهای بسته میگذرد
چارهساز نشده چرا که غربیها به قول و قرارهای خبری خود با ایرانیها
پایبند نبوده و درز خبر از اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس تبدیل به
واقعیت هولناک این ایام ظریف و همکاران شده است.
بهترین کمک به
دولت در فضای فعلی، توصیه به مردود اعلام کردن رویه نخنمای تقلب مفهومی با
انگیزش «کنترل ذهن» در جامعه است.حقیقت این است که تزهای عملیات روانی
پیشنهادی مشاوران فارغالتحصیل آمریکا و انگلیس دولت یازدهم به درد جامعه
هوشیار ایرانی نمیخورد! میان یک جامعه پرشور سیاسی که از جانب غربیها
«کلهداغهای پرمخاطره» در خاورمیانه خوانده میشوند با مردم جوامعی که از
گوش دادن به اخبار روز نیز پرهیز میکنند تفاوت بسیار زیادی وجود دارد!
باور کنیم ایرانیها مردمی با درصد بالای هوش اجتماعی هستند به نحوی که
قدرت تمیز دادن واقعیات اقتصادی و سیاسی برای لبوفروشان، تاکسیرانان،
معلمان، مدرسان، مهندسان، کارگران و پزشکان کشور حقیقتا فراهم است.
مطلبی که حسام الدین برومند در ستون یادداشت روزنامه حمایت با عنوان«کجا را هدف گرفتهاند؟به چاپ رساند به شرح زیر است:
طی سه هفته گذشته در بحبوحه تحولات منطقه و در شرایطی که شواهد و قرائن
آشکاری از همکاری و همسویی آمریکا و داعش در مقابله با مقاومت مردمی در
عراق و سوریه حکایت داشت؛ ابتدا احمد شهید که عنوان گزارشگر حقوق بشر
در امور ایران را یدک می کشد علیه کشورمان تازه ترین گزارش خود را منتشر
ساخت و پس از آن – چهارشنبه ای که گذشت- دادگاه جنایی آل سعود حکم اعدام
آیت الله شیخ نمر النمر روحانی و مبارز شیعی عربستانی را صادر کرد. در همین
ابتدای بحث این سوال کلیدی به میان می آید که آیا میان گزارش به اصطلاح
حقوق بشری احمد شهید و حکم به اصطلاح قانونی برای اعدام شیخ النمر و ادعای
بزرگ مبارزه با تروریسم از سوی آمریکا در پهنه ائتلاف صوری مبارزه با داعش،
ارتباطی برقرار است؟ البته موضوع "حقوق بشر" و مقوله "مبارزه با تروریسم"
در حالی اکنون در بلبشوی تحولات منطقه بالا گرفته است که به موازات آن
،موضوع مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 نیز در خطوط خبری و تحلیلی رسانه های
بیگانه و غربی برجسته شده است. درباره این صحنه و تلاقی این چند موضوع
پردامنه و حساس در بستر تحولات پر کشمکش منطقه ،گفتنی هایی هست:
1-استفاده از اهرم حقوق بشر به عنوان فشار به ایران و در راستای سیاست های
مغرضانه غرب علیه جمهوری اسلامی، مساله تازه ای نیست؛ همچنانکه درگزارش
جدید احمد شهید چیزی جز تکرار ادعاهای قبلی و نخ نما شده در مورد وضعیت
حقوق بشر در کشورمان وجود ندارد. در همین جا ابتدا ذکر این نکته گفتنی است
که گزارش جدید احمد شهید ، هفتمین گزارش او بر ضد ایران بود که عمدتا رسانه
های بیرونی و داخلی به اشتباه آن را ششمین گزارش خواندند.! احمد شهید به
جز گزارش اخیر خود که در 2 اکتبر 2014-10مهر93- منتشر شد در فاصله 23 مهر
1390 تا 22 اسفند 1392، شش گزارش به اصطلاح حقوق بشری علیه کشورمان منتشر
کرده است. بحث در این نوشته بر سر این نیست که هفت گزارش او با واقعیت ها و
اصول استاندارد یک گزارش حقوقی منطبق است یا خیر، بلکه این نکته قابل
اعتناست که احمد شهید با انتشار این گزارش ها در بزنگاه های حساس به ایفای
نقش برای غرب ذیل پروژه مهار ایران و خاورمیانه جدید، مشغول است. او درست
در زمانی به بهانه هفتمین گزارش حقوق بشری علیه ایران وارد این بازی می شود
که آمریکا ائتلاف به اصطلاح ضد داعش را تشکیل داده و پرچم دروغین مبارزه
با تروریسم را بلند کرده است.! بااین وصف، نتیجه چیزی جز انحراف افکار
عمومی بسوی ایران آنهم با هیاهوی حقوق بشر و از سوی دیگر؛ بسترسازی جهت
جولان آمریکا برای بمباران زیر ساخت های سوریه بود؟
2- صدور حکم اعدام برای آیت الله النمر از سوی دادگاه جنایی عربستان،
نگاهها و توجهات را به سوی آل سعود معطوف کرده است و در این صحنه کشمکشی
پیرامون این حکم و موضوع حقوق بشر بالا گرفته است ولی از یک نکته نباید
غفلت کرد و آن این است که در این شرایط بار دیگر با انحراف افکار عمومی ،
بستر تحرکات آمریکا و ائتلاف به اصطلاح ضد داعش برای نظامی گری در منطقه و
تضعیف جبهه مقاومت به اسم مبارزه با تروریسم مهیا شده است. بنابراین هر
فریاد و تحرک و حرکتی برای جلوگیری و مقابله با صدور حکم نامشروع و
آمریکایی اعدام آیت الله النمر باید به پیوست فریاد و مقابله با ائتلاف
دروغین آمریکایی ضد داعش باشد.
3- کارکرد گزارش به اصطلاح حقوق بشری احمد شهید علیه ایران اسلامی تا
صدور حکم اعدام برای شیخ نمر در شرایط کنونی منطقه،یک هدف را دنبال می کند و
آن این است که آمریکا و غرب با پروژه حقوق بشری و پروپاگاندای رسانه ای
آن، می خواهند "تروریسم "را تقویت و جبهه مقاومت را تضعیف نمایند. به عبارت
دیگر؛ اهرم حقوق بشری غرب و ادعای مبارزه با تروریسم – ناظر به مبارزه با
داعش- به مثابه دو لبه یک قیچی عمل میکند که آموزه ها و موازین اسلامی تا
سبک زندگی دینی را نشانه رفته اند. یعنی از یکسو با ژست حقوق بشری به
دنبال این هستند که مقررات و قواعد حقوقی اسلامی را از صحنه اجتماع و سیاست
حذف نمایند و مشخصا در اینجا هرکس با سبک زندگی لیبرال و سکولار مخالفت
نماید، ناقض حقوق بشر شناخته می شود. از سوی دیگر؛ پدیده شوم و ساختگی
مانند داعش را که به اذعان مقامات غربی- از هیلاری کلینتون تا جو بایدن و
چامسکی و...- ساخته و پرداخته آمریکاست، علم کرده تا باز هم سیمای اسلام
ناب را مخدوش نمایند و طرفه آنکه به بهانه اقدامات تروریستی این گروهک های
تکفیری-آمریکایی، ندای مبارزه با تروریسم سر می دهند و در پوشش این مبارزه
دروغین ، در تلاش هستند تا اسلام را عامل تنش ها و چالش ها در منطقه معرفی
نموده و با این سناریو حضور نظامی خود را برای اهداف جاه طلبانه ، مغرضانه ،
چپاولگرانه تا دست اندازی به منابع انرژی و نفتی منطقه را توجیه کنند.
4- مذاکرات هسته ای نیز صحنه مواجهه ای است که طرف غربی تلاش می کند از
اهرم حقوق بشر در آن استفاده کند. همچنانکه پس از توافق ژنو در3 آذر92،
نهادهای به اصطلاح حقوق بشری که از جمله بازوهای غرب در پروژه حقوق بشر
هستند رسما اعلام کردند که از فردای این توافق باید پرونده- بخوانید پرونده
سازی!- حقوق بشر ایران در اولویت باشد. بنابراین موضوع احمد شهید تا
پرونده سازی حقوق بشری علیه ایران اسلامی، موضوع داعش و ادعای مبارزه با
تروریسم، موضوع صدور حکم آیت الله النمر تا القای فتنه انگیزی شیعه در
تحولات منطقه و بالاخره موضوع مذاکرات هسته ای برای به اصطلاح مهار ایران ،
همگی در راستای تضعیف جبهه مقاومت با تکیه گاه مستحکمی چون جمهوری اسلامی
است تا منطقه با مختصات آمریکایی ترسیم شود ولی مانع بزرگ و قدرتمند
خاورمیانه آمریکایی، جمهوری اسلامی است. در پایان ذکر یک نمونه از این
واقعیت از میان حجم انبوهی از کدها و نمونه ها خواندنی است. "اد رویس"رییس
کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا چندی پیش در جلسه استماع علیرغم
به پیش کشیدن موضوعاتی نظیر مبارزه با ترویسم، پرونده هستهای ایران یا
حقوق بشر اذعان کرد:"مشکل امریکا، انقلاب ایران است که امتداد جهانی یافته و
منافع واشنگتن را تهدید می کند."
محمد علی ندائی در مطلبی که با عنوان«بازمهندسی شورای عالی انقلاب فرهنگی»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند اینطور نوشت:
رهبرمعظم انقلاب اسلامي روز گذشته وبه مناسبت آغازدورجديدفعاليت
شوراي عالي انقلاب فرهنگي با اشاره به فلسفه وجودي اين شورا،اجراي سريع
مصوبات،تقويت جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي ،تسهيل کردن فعاليتهاي فرهنگي
مردمي،بازمهندسي ساختارفعاليتها ومديريت فرهنگي ،رصد وپايش رشد مستمرعلمي کشور ،
پيگيري مطالبات معوقه فرهنگي وتشکيل منظم جلسات شورا را به عنوان 7اولويت شورا
دردوره جديد برشمردند و به نحوي ظريف، شوراي عالي انقلاب فرهنگي را بازمهندسي
کردند.ازهمان ابتدا که امسال ازسوي رهبرمعظم انقلاب اسلامي سال
فرهنگ ناميده شد ،نگاهها به شوراي عالي انقلاب فرهنگي معطوف ومسئوليت اصلي پي
گيري اين راهبرد به شورا به عنوان عالي ترين مرجع مديريت راهبردي فرهنگي کشور وراهبري
علم وفرهنگ متوجه شد.
اکنون در آغازين روزهاي نيمه دوم سال بارديگر رهبرمعظم
انقلاب با هدف استحکام بخشيدن به عقبه جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي وجلوگيري ازرخنه
ونفوذ فرهنگي دشمن، به مهندسي مجدد شورا اقدام کردند ونسبت به تعويق تحقق مطالبات بنيادين
فرهنگي هشداردادند. اين هشداربه ويژه درزماني که به فرموده معظم له جهان دريک پيچ
مهم تاريخي قرارگرفته معنا و مفهوم عميقي مييابد وعلت تاکيد رهبرانقلاب برپيگيري
اين موضوعات اساسي را مشخص ميکند.اين مطالبه وتاکيد بيانگرآن است که اگرجمهوري
اسلامي ايران ميخواهد دراين پيچ تاريخي نقش آفرين باشد و عنصري موثردرمعادلات
جهاني به شمارآيد ،چارهاي ندارد جزاين که بنيانهاي فرهنگي خود را استحکام
بخشيده، آنها را ساماندهي کند.
بدون شک درعصري که گرانيگاه قدرت از قدرت سخت به قدرت
نرم تغيير پيدا کرده است، جامعه ونظامي دست برتر را خواهد داشت که بنيانهاي
فرهنگي خود را متناسب با نگرشهاي انسان شناختي وجهان شناختي خويش سامان دهد
ونظام علمي و معرفتياش را برپايه آن مهندسي کند.ضمن آن که تمدن سازي اسلامي ايراني که يکي ازاهداف
راهبردي انقلاب اسلامي است، درسايه استمرار گفتماني محقق ميشود که انقلاب اسلامي
مبتني برآن به پيروزي رسيد.مي دانيم انقلاب اسلامي درشرايطي پيروزشد که مفاهيم
ماترياليستي به پارادايم علمي تبديل شده بود . درچنين وضعيتي انقلاب اسلامي توانست
با تکيه برسنت فکري اسلامي وآموزههاي وحياني قرآن وعترت ،طرحي نو دراندازد وپنجه
درپنجه اين سلطه علمي فرهنگي افکند .
دراين راستا خود باوري اولين گامي بود که انقلاب اسلامي
به مردم متدين وانقلابي ما هديه کرد وتوانايي خروج ازاين سلطه نرم را به آنان
يادآورشد و بدين گونه جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي شکل گرفت وجنگ نرم ميان
استکبارجهاني وانقلاب اسلامي به طورجدي وهمه جانبهاي آغازشد.اکنون وپس ازگذشت 35سال ازپيروزي انقلاب اسلامي وتاسيس
نظام جمهوري اسلامي ايران، استمراراين حرکت درگرو ارايه تحولات بنياديني است که ميتوان
ازآنها به عنوان مطالبات معوقه فرهنگي رهبر انقلاب ياد کرد. اين مطالبات عبارت
است از: مهندسي فرهنگي ،تحول و نوسازي نظام آموزشي و علمي کشور اعم از آموزش عالي
و آموزش و پرورش و تحول در علوم انساني ؛موضوعاتي که درصورت محقق نشدن به فرموده
رهبرانقلاب؛ ميتواند« خسارت بزرگي متوجه انقلاب اسلامي کند» وقدرت نرم جمهوري
اسلامي ايران را که ظرفيت عظيم فرهنگي آن است، تضعيف و تهديد کند.
همچنين شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد نقش حلقه مکمل و
تسهيلگر و الهام بخش در فعاليتهاي خودجوش و فراگير مردمي درعرصه فرهنگ را
به خوبي ايفا کند.رهبرمعظم
انقلاب اسلامي روز گذشته وبه مناسبت آغازدورجديدفعاليت
شوراي عالي انقلاب فرهنگي با اشاره به فلسفه وجودي اين شورا،اجراي سريع
مصوبات،تقويت جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي ،تسهيل کردن فعاليتهاي فرهنگي
مردمي،بازمهندسي ساختارفعاليتها ومديريت فرهنگي ،رصد وپايش رشد مستمرعلمي
کشور ،
پيگيري مطالبات معوقه فرهنگي وتشکيل منظم جلسات شورا را به عنوان 7اولويت
شورا
دردوره جديد برشمردند و به نحوي ظريف، شوراي عالي انقلاب فرهنگي را
بازمهندسي
کردند.ازهمان ابتدا که امسال ازسوي رهبرمعظم انقلاب اسلامي سال
فرهنگ ناميده شد ،نگاهها به شوراي عالي انقلاب فرهنگي معطوف ومسئوليت اصلي پي
گيري اين راهبرد به شورا به عنوان عالي ترين مرجع مديريت راهبردي فرهنگي کشور وراهبري
علم وفرهنگ متوجه شد.
اکنون در آغازين روزهاي نيمه دوم سال بارديگر رهبرمعظم
انقلاب با هدف استحکام بخشيدن به عقبه جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي وجلوگيري ازرخنه
ونفوذ فرهنگي دشمن، به مهندسي مجدد شورا اقدام کردند ونسبت به تعويق تحقق مطالبات بنيادين
فرهنگي هشداردادند. اين هشداربه ويژه درزماني که به فرموده معظم له جهان دريک پيچ
مهم تاريخي قرارگرفته معنا و مفهوم عميقي مييابد وعلت تاکيد رهبرانقلاب برپيگيري
اين موضوعات اساسي را مشخص ميکند.اين مطالبه وتاکيد بيانگرآن است که اگرجمهوري
اسلامي ايران ميخواهد دراين پيچ تاريخي نقش آفرين باشد و عنصري موثردرمعادلات
جهاني به شمارآيد ،چارهاي ندارد جزاين که بنيانهاي فرهنگي خود را استحکام
بخشيده، آنها را ساماندهي کند.
بدون شک درعصري که گرانيگاه قدرت از قدرت سخت به قدرت
نرم تغيير پيدا کرده است، جامعه ونظامي دست برتر را خواهد داشت که بنيانهاي
فرهنگي خود را متناسب با نگرشهاي انسان شناختي وجهان شناختي خويش سامان دهد
ونظام علمي و معرفتياش را برپايه آن مهندسي کند.ضمن آن که تمدن سازي اسلامي ايراني که يکي ازاهداف
راهبردي انقلاب اسلامي است، درسايه استمرار گفتماني محقق ميشود که انقلاب اسلامي
مبتني برآن به پيروزي رسيد.مي دانيم انقلاب اسلامي درشرايطي پيروزشد که مفاهيم
ماترياليستي به پارادايم علمي تبديل شده بود . درچنين وضعيتي انقلاب اسلامي توانست
با تکيه برسنت فکري اسلامي وآموزههاي وحياني قرآن وعترت ،طرحي نو دراندازد وپنجه
درپنجه اين سلطه علمي فرهنگي افکند .
دراين راستا خود باوري اولين گامي بود که انقلاب اسلامي
به مردم متدين وانقلابي ما هديه کرد وتوانايي خروج ازاين سلطه نرم را به آنان
يادآورشد و بدين گونه جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي شکل گرفت وجنگ نرم ميان
استکبارجهاني وانقلاب اسلامي به طورجدي وهمه جانبهاي آغازشد.اکنون وپس ازگذشت 35سال ازپيروزي انقلاب اسلامي وتاسيس
نظام جمهوري اسلامي ايران، استمراراين حرکت درگرو ارايه تحولات بنياديني است که ميتوان
ازآنها به عنوان مطالبات معوقه فرهنگي رهبر انقلاب ياد کرد. اين مطالبات عبارت
است از: مهندسي فرهنگي ،تحول و نوسازي نظام آموزشي و علمي کشور اعم از آموزش عالي
و آموزش و پرورش و تحول در علوم انساني ؛موضوعاتي که درصورت محقق نشدن به فرموده
رهبرانقلاب؛ ميتواند« خسارت بزرگي متوجه انقلاب اسلامي کند» وقدرت نرم جمهوري
اسلامي ايران را که ظرفيت عظيم فرهنگي آن است، تضعيف و تهديد کند.همچنين شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد نقش حلقه مکمل و
تسهيلگر و الهام بخش در فعاليتهاي خودجوش و فراگير مردمي درعرصه فرهنگ را
به خوبي ايفا کند.
دکتر محمد عباسی مطلبی را با عنوان«وحدت اصولگرايان آرمانی دست يافتنی»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که در زیر میخوانید:
حضور
فعال گروه های سیاسی در کشورمان از امتیازات مردم سالاری دینی و رخ نمایی
اراده و افکار اجتماعی بالنده ای است که می تواند رشد و تعالی همه جانبه
کشور را تقویت نماید. اما نگاه بعضی از گروه های سیاسی به رویدادهای رقبای
سیاسی شان،گاهی از مرز تحلیل فراتر رفته، به سبک احزاب سیاسی مرسوم در غرب ،
مواضعی می گیرند که زیبنده تعاملات سیاسی داخل نظام نیست. ساده تر اینکه
در عوض کسب ارزش های اجتماعی و طی اعتماد سازی از مسیر خدمت و شایستگی، راه
موفقیت خود را عدم توفیق رقیب تلقی می کنند. گاهی این گونه تحلیل ها تا
جایی ادامه دارد که با ایجاد نفاق افکنی و طرح مسائل تفرقه افکنانه در درون
جبهه رقیب، شکست تلاش های آنان را آرزومندند.
شاهد مثال برخورد
گروهی از اصحاب جبهه موسوم به اصلاح طلب کشور با برگزاری نشست های همگرایی
اصولگرایان که سومین جلسه آن در هفته گذشته با حضور جمع کثیری از مؤثرین
اصولگرا و با حضور و سخنرانی آیت الله موحدی کرمانی و آیت الله مصباح یزدی
در تهران برگزار شد. البته رویدادمهمی بود که نظر و توجه سیاسیون داخلی و
خارجی را به خود جلب کرد. رادیوی آمریکا و بی بی سی هم به آن پرداختند. از
تحلیل های نفاق افکنانه آنها معلوم بود که نفس برگزاری و حضور همدل این
مجموعه دشمن شکن بود.نگارنده تحلیل ها و برخوردهای داخلی را نه تنها هم سنگ
مواضع دشمنان خارجی ندانسته، بلکه اساسا از موضع دشمنی تلقی نمی کنم. اما
نوع برخوردها، تیترها و اخباری که در رسانه های جبهه موسوم به اصلاح طلب
منعکس شد،حاکی از نوعی نگرانی، بدبینی و حتی عصبانیت بود.تیترهایی مانند:
"مانور سیاسی بعد از یک شکست سنگین، ابهامات تشکل های اصولگرایان، مانور
انتخاباتی، توصیه های شاعرانه،-سر باز کردن زخم اختلاف ها، نوید رهبری
تندروهای اصولگرا،-دیدار احتمالی سه آیت الله، وحدت لرزان در هفته همگرایی
اصولگرایان،-زخم های قدیمی و سودای جبران شکست اصولگرایان،-سایه رئیس دولت
سابق و عصبانیت از حضور وزرای احمدی نژاد و دلخوری آنهایی که نیامدند و..."
در هفته گذشته از رسانه های اصلاح طلب منتشر شد.
خبرگزاری رسمی
دولت از این جلسه به مانوری در غیاب چهره های معتدل اصولگرا یاد کرد. حتی
خبرگزاری اعتدال سعی کرده است تکلیف شرعی جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای
تقوی را که ضمن داغدار بودن برای صبیه مؤمنه شان در این جلسه شرکت نموده
است را به تمسخر بگیرد.این گونه مواضع حکایت از نگرانی جبهه رقیب از
همگرایی اصولگرایان دارد. اما چرا نگرانی، در حالی که پیام هر سه جلسه
آرمان های امام راحل(ره) و شهدای انقلاب، خط رهبری و تعالی نظام ، تأکید بر
حفظ نظام و نیروهای خدوم ملت و همراهی با دولت جهت رفع مشکلات مردم بود.
با وجود گله اصولگرایان به حذف گروه کثیری از نیروهای مؤمن از چرخه اجرایی
کشور با شعار اعتدال، نگارنده به عنوان خادم کوچکی در جلسات همگرایی، شاهد
بوده ام که اکثر حاضرین مخصوصاً شخص حاج آقای تقوی، تأکید دارند که نه تنها
این جلسات در تقابل با دولت نیست بلکه حامی تلاش هایی می داند که در مسیر
پیشرفت، عدالت، عزت و حمایت از رهبری و ملت باشد.
حال دلواپسی
دوستان ما از چیست؟ در گزارش جناب حاج آقای تقوی به عنوان دعوت کننده این
جلسات به صورت شفاف اشاره شده بود که این جلسه به عنوان سومین تجمع بزرگ
علاقه مندان به همگرایی اصولگرایان است و قبلاً مرجع بزرگوار آیت الله نوری
همدانی و آیت الله موحدی کرمانی و آیت الله جنتی در جلساتی که به منظور
وحدت بخشی نیروهای ولایی نظام تشکیل شده است دعوت شده اند
و بنا بر نظر
جمعی حاضرین در جلسات روز پنجشنبه بنا است که از محضر بزرگان روحانیت
ارزشمند در انسجام همه اصولگرایان استفاده شود. در این راستا نوید حضور
عالم ارزشمند آیت الله مصباح که عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
هستند را داده بودند. پس روشن بود که هدف جلسه چیست و به جز حفظ نظام و
پیگیری منویات رهبری عزیز، جهت گیری دیگری ندارد. اصولگرایان در ادای این
تکلیف مهم هیچ زمانی احساس شکست نمی کنند.
اصولگرایان عدم توفیق خود
را حاصل خطای تفرق کاندیدایی می دانند که در جبهه اصولگرای کشور تعریف می
شدند. که البته حاصل این تفرق، منجر به ریاست جمهوری جناب آقای روحانی
کاندیدای مورد حمایت و توافق جبهه اصلاح طلب کشور شد. اما آن را شکست سنگین
تلقی نمی کنند. زیرا معتقدند یکی از روحانیون دلسوز درون نظام رئیس جمهور
کشور است. شکست سنگین زمانی است که خدای نکرده دشمن فتنه هایی را برای شکست
کل انقلاب و افکار امام و رهبری طراحی کند و نیروهای مدعی درون نظام، عده
ای که بهانه آشوب و فتنه قرار می گیرند را همراه مخالفین نظام، حلوا حلوا
کنند. شکست سنگین زمانی است که اسرائیل جنایتکار عده ای را امید خود در
داخل کشورمان پندارد و رسانه هایی با سوء استفاده از آزادی درون نظام،
همگرای رسانه های آمریکایی و غربی شوند. شکست سنگین زمانی است که عده ای به
مال اندوزی سرسام آور خود افتخار و سرمایه های اجتماعی ملت و هواداران پر و
پا قرص انقلاب اسلامی و مدافعان ولایت فقیه را فراموش کنند. اما توفیق
دولت یازدهم را همراستایی با متدینین، عمل به وصایای امام و تأکیدات رهبری
در همه امور داخلی و خارجی و تلاش برای رفع مشکلات مردم صبور کشور می داند.
نیروهای اصولگرای کشور از برخورد های حذفی و تند با انبوه نیروهای خدوم
کشور گله دارند. در این حال همان طور که جناب حجت الاسلام والمسلمین تقوی
به صراحت در آن جلسه گفتند بنا بر توصیه رهبری عزیز حمایت از دولت را وظیفه
خود می دانند.
جهت اطلاع افرادی که خود را رقبای سیاسی اصولگرایان
می دانند عرض می کنم در تشکل های اصولگرایان ابهامی نیست. جلسه همگرایی
اصولگرایان بنا ندارد جایگزین تشکل های متعددی که توسط جمعی از اصولگرایان
تشکیل شده است شود. زیرا به صراحت اعلام شد که این جلسه در راستای منشور
وحدت جامعتین، جهت یافتن و پیگیری زمینه های وحدت بخشی، وفاق و همگرایی
علاقه مندان اصولگرای نظام تشکیل شده است. قطعاً همه دلسوزان در هر جناحی
که باشند باید از روحیه وحدت بخشی هر مجموعه ای در قالب تعالی نظام مقدس
جمهوری اسلامی و حضور علمای مورد احترام ملت در این مجامع خرسند
باشند.اصولگرایان خط کشی های دیگران ساخته "تند رو و معتدل" را درون این
جبهه نمی پسندند. همان طور که اشاره شد،
هرگونه تندروی و کندروی با
شاخصه های همراهی با رهبری سنجیده می شود. پس نه تندروی در مرام اصولگرایی
هست؛ نه سازش با رقبا و مخالفین. ولو اینکه با عباراتی مانند اعتدال و
امثال آن رنگ آمیزی شود.غالب چهره های اصولگرایی و نمایندگان تشکل های
اصولگرا در جلسه اخیر همگرایی حضور داشتند که باید از همراهی آگاهانه شان
تشکر شود؛ امیدوارم نخبگان اصولگرا در همه جلسات با حضور پر رنگشان مقوم
همگرایی باشند. تا تلقی حضور گزینشی مجموعه هایی در درون این جبهه اتفاق
نیفتد. این تصور را هم دقیق نمی دانم که توقع داشته باشیم در هر جلسه ای
باید همه افراد مدعی این جبهه باشند؛ تا غیبت آنان نشان تفرق و اختلاف تلقی
نشود. کما اینکه خود نگارنده به دلیل همزمانی این جلسه و اینکه نمی
توانستم کلاس دانشجویانم را تعطیل کنم، توفیق حضور را در جلسه شنبه گذشته
نداشتم. اتفاقاً همه چهره های تأثیرگذار اصولگرا، اعم از آنهایی که در
جلسات شرکت می کنند یا به دلایلی نتوانسته اند حضور یابند، اصل این حرکت
ارزشمند را تأیید و به دوام و استحکام آن توصیه نموده اند.
بارها
گفته شده است که این جمع، آهنگ خود را بر اساس مواضع رهبری تنظیم کرده است
نه هیچ فرد دیگری. پس این جلسات نه تنها علیه دیگران نیست، بلکه مقوم روحیه
وحدت بخشی در نظام حول محور ولایت است. ان شاء الله می تواند زمینه ساز
وحدت گسترده درون نظام باشد. همان طور که آیت الله موحدی کرمانی در جلسه
اشاره داشتند این اجتماع نوید دهنده قدم های استوار طیف های مختلف اصولگرا
برای اجماع خواهد بود. پس با تدوین مبانی پایدار اصولگرایی و التزام به آن و
دعای خیر علاقه مندان به این تفکر ولایی، می توان وحدت اصولگرایان را
آرمانی دست یافتنی دانست.
«لانه زنبور اينست»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:منطقه
خاورمیانه، كه قلب جهان اسلام محسوب میشود، اكنون دوران حساسی از عمر خود
را پشت سر میگذارد. دوستان و دشمنان امت اسلامی با عملكرد خود، نقاب از
چهره بر میدارند و ملتها با شفافیت بیشتری میتوانند جریانها، افراد و
مدعیان دروغین را از خادمان واقعی جدا كنند و بشناسند. این وضعیت البته
مسئولیتها را نیز بالا میبرد و هیچكس نمیتواند از وظیفهای كه در برابر
آنچه بر امت اسلامی و اساس اسلام میرود برعهده دارد شانه خالی كند. در
عراق، تروریستهای داعش كه با تجهیزات نظامی كامل درحال كشتار مردم این
كشور هستند، به هیچكس رحم نمیكنند. برای آنها مسلمان و مسیحی و سنی و شیعه
و ایزدی و كرد و تركمان تفاوتی ندارد. هر كس تسلیم اراده داعش شود و با
این گروه تروریستی همكاری كند در امان است و الا باید گردن زده شود. خرید و
فروش زنان، تجاوز به نوامیس مردم، چپاول اموال شهروندان، غارت روستاها،
تخریب اماكن مذهبی و كشتار دستهجمعی اهالی هر منطقهای كه در برابر
زورگوئیهای این گروه فاسد و جنایتكار مقاومت كند، از اقدامات عادی و
روزمره داعش است.
همین وضعیت، اكنون در كوبانی سوریه جریان دارد.
در كوبانی، كردها را به دست كردها میكشند، مسلمانان را به دست مسلمانان
میكشند و نام این جنایات را پیشروی "دولت اسلامی" میگذارند. آمریكا، نه
تنها به صورت یك تماشاچی به صحنه حزنآور كوبانی نگاه میكند، بلكه تمام
مقدمات را برای بدنام كردن مسلمانان و خشن نشان دادن چهره اسلام فراهم
ساخته است و عملاً به داعش كمك میكند تا هرچه میتواند به این تنور كه
دشمنان اسلام نان خود را در آن میبندند هیزم بریزد و آتش آن را تندتر و
شعلههای آن را سوزانتر نماید. مهرههای منطقهای آمریكا نیز با اینكه نام
مسلمان و عنوان سران كشورهای اسلامی را یدك میكشند، با آمریكا برای دامن
زدن به این آتش همكاری میكنند و در قالب دروغ بزرگی به نام ائتلاف ضد
تروریسم و ضد داعش شریك شدهاند، ائتلافی كه در عمل نشان داده هدفی غیر از
ماندگار كردن بلای خانمان سوز تروریسم و ناامنی در منطقه خاورمیانه ندارد.
همین
مجموعه متشكل شده تحت عنوان ائتلاف ضد تروریسم، چهره منافقانه خود را در
یمن و بحرین و عربستان برملا كرده و به وضوح نشان داده است كه نه تنها هیچ
مخالفتی با تروریستها ندارد بلكه خود حامی تروریستها و از پایههای اساسی
تروریسم است. در یمن، با اینكه مردم با انقلابی مسالمتآمیز به صحنه
آمدهاند و برای نجات كشور از استبداد و استعمار متحد شدهاند، آمریكا و آل
سعود و شیوخ خلیج فارس به اشكال مختلف از جمله حمایت از القاعده و
بمبگذاری و تهدید جان مردم بر سر راه انقلاب مانعتراشی میكنند. در
بحرین، با حمایت از آل خلیفه انقلاب مسالمتآمیز مردم را به خاك و خون
میكشند و در عربستان، شیخ نمر را به جرم افشاگری علیه آل سعود به مرگ
محكوم میكنند. اینها همه از مصادیق بارز تروریسم است آنهم تروریسم دولتی.
كسانی كه خود سردمداران تروریسم دولتی هستند چگونه میتوانند مدعی ائتلاف
برای مبارزه با تروریسم باشند؟
تكلیف مسلمانان و ملتهای منطقه با
آمریكا و انگلیس، كه رئوس تروریسم دولتی هستند، روشن است و در چنین وضعیتی،
شناختن دقیق مهرهها و سر انگشتان آمریكا و انگلیس در منطقه از اهمیت
ویژهای برخوردار است كما اینكه عواقب فعال شدن تروریستها در منطقه نیز
باید برای عموم مردم تشریح شود تا بدانند چه نقشههائی برای آنها كشیده شده
است. در ماجرای داعش، هر چند "جوبایدن" معاون رئیسجمهور آمریكا اخیراً در
سفر به تركیه، از همدستی شیوخ خلیج فارس و دولتمردان تركیه با آمریكا برای
تأسیس داعش پرده برداشت ولی تردیدی وجود ندارد كه مهمترین مهرههای
آمریكا برای اجرای برنامههای خائنانه داعش در منطقه، دولتمردان تركیه و در
رأس آنها شخص "رجب طیب اردوغان" است.
دولتمردان تركیه با نام و
عنوان و شعار اسلام خواهی از مردم كشورشان رأی گرفتند و به حكومت رسیدند
ولی بعد از آنكه در كاخهای حكومتی مستقر شدند، این كاخها را به لانههای
زنبور برای نیش زدن به مسلمانان و به آشوب كشیدن منطقه تبدیل كردند. گفته
میشود اسم رمز تأسیس داعش توسط آمریكا "لانه زنبور" بود، ولی با نقشی كه
رجب طیب اردوغان و همكاران او در دولت تركیه در حمایت از داعش داشته و
دارند، باید كاخ ریاست جمهوری تركیه را "لانه زنبور" دانست. آقای اردوغان
با عملكرد خود ثابت كرده كه مأمور اجرای توطئههای آمریكا در منطقه است. او
به سوریه خیانت كرد، به عراق خیانت كرد، به كردها خیانت كرد، به مسلمانان
منطقه خیانت كرد به اسلام خیانت كرد و حتی به مردم تركیه نیز خیانت كرده
است.
داعش، تروریستهای وابسته به خود را از هر نقطه دنیا كه
باشند، از تركیه عبور میدهد و به سوریه و عراق میفرستد، مجروحان داعش در
بیمارستانهای تركیه معالجه میشوند، تداركات و پشتیبانیهای داعش از خاك
تركیه انجام میشود، سران داعش در تركیه جمع میشوند و توطئه میكنند و
تركیه حیاط خلوت آنهاست. اینهمه خیانت به ملتهای منطقه و به اسلام، كافی
است تا پرونده رجب طیب اردوغان و همكاران او در دولت تركیه را كاملاً سیاه
كند. ملتهای منطقه و خود ملت تركیه باید تكیف خود را با اردوغان روشن كنند
و كاخ ریاست جمهوری تركیه را كه لانه زنبور شده است پاكسازی نمایند.
حاصل
خیانت مشترك اردوغان و غربیها و سران مرتجع عرب كه اكنون خاورمیانه عربی
را به منطقه جنگی و آشوب و ناامنی تبدیل كردهاند اینست كه مسلمانان را به
برادركشی كشانده، كینه اقوام و ملتها را نسبت به همدیگر دامن زده، در میان
مسلمانان نسل كشی كرده، كشورهای اسلامی را به ویرانی كشانده، برای رژیم
صهیونیستی حاشیه امن ایجاد كرده، ثروتهای ملتهای مسلمان را صرف جنگ كرده و
به جیب دشمنانشان ریخته، چهره اسلام را با وحشیگریهای داعش و سایر
گروههای تكفیری مخدوش ساخته و دست قدرتهای استعماری را در منطقه باز
گذاشته است. این، خطری است كه تمام كشورهای منطقه را تهدید میكند و رفع
این خطر، فقط با قیام آگاهانه، سریع و قاطع ملتها میسر خواهد بود. ایجاد
كنندگان داعش، از این گروه تروریستی تا تغییر دادن نقشه سیاسی منطقه
خاورمیانه حمایت خواهند كرد و ملتها باید مانع تحقق این هدف شوم استعماری
شوند.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«چشمانداز تحولات بازار ارز»در رابطه با ثبات و آرامش نسبی بازار ارز پس از نوسانات شدید ارزی و به قلم حمید زمان زاده به چاپ رساند به شرح زیر است:
اکنون بیش از یک سال است که بازار ارز پس از نوسانات شدید ارزی در دولت
دهم، از ثبات و آرامش نسبی برخوردار بوده است. ثبات ارزی در کوتاهمدت یکی
از دستاوردهای مهم دولت یازدهم بوده که نقش مهمی در مهار تورم، خروج از
رکود و حاکمیت آرامش در بازارهای دارایی داشته است. اما سوال مهم این است
که چشمانداز تحولات بازار ارز در ماههای آتی چگونه است؟ برای پاسخ به این
سوال ابتدا باید به بررسی ریشههای ثبات ارزی در تحولات عرضه و تقاضای
بازار ارز و نیز سیاست ارزی دولت پرداخت. محدودیتهای طرف عرضه بازار ارز
اعم از تحریم صادرات نفت، تحریم بانکی و تحریم مبادلات مالی، اگرچه در یک
سال گذشته ادامه یافته است، اما موفقیت سیاست خارجی دولت در دستیابی به
توافق موقت ژنو، مانع تشدید این محدودیتها و در برخی موارد تسهیل آن شده
است.
ثبات در رژیم تحریمها و ثبات درآمدهای نفتی در طرف عرضه بازار
ارز، یکی از عوامل کلیدی در ثبات بازار ارز در یک سال اخیر بوده است.
تحولات طرف تقاضای بازار ارز نیز نقشی کلیدی در حاکمیت ثبات در بازار ارز
ایفا کرده است. تقاضای سفتهبازی ارز در سایه توافق موقت ژنو فروکش کرده و
با توجه به ثبات انتظارات فعالان بازار، از ثبات نسبی برخوردار بوده است.
تقاضای معاملاتی ارز نیز در راستای تامین مالی واردات از ثبات نسبی
برخوردار بوده است. علاوهبر ثبات نسبی عرضه و تقاضای ارز، سیاست ارزی دولت
نیز نقشی کلیدی در حفظ ثبات بازار ارز ایفا کرده است. دولت جدید کنترل و
مهار نوسانات کوتاهمدت بازار ارز را در راستای کاهش نااطمینانیها و
تثبیت انتظارات عوامل اقتصادی هدفگذاری کرده و در تامین این هدف از موفقیت
نسبی برخوردار بوده است. بر این اساس مجموعه تحولات طرف عرضه و تقاضای
بازار ارز و سیاست ارزی دولت در یک سال اخیر، ثبات و آرامش نسبی در بازار
ارز را رقم زده است، اما سوال مهم این است که چشمانداز کوتاهمدت بازار
ارز در ماههای آتی چگونه است؟
در شرایط فعلی، همچنان مهمترین پارامتر
تعیینکننده تحولات بازار ارز، روند تحولات روابط خارجی، مذاکرات هستهای و
تحریمهای اقتصادی است که عملا خارج از محدوده سیاستهای اقتصادی است. یک
سناریوی محتمل، تمدید مجدد توافق موقت ژنو در مذاکرات هستهای تا آذرماه
است. در صورت تحقق این سناریو انتظار میرود شرایط فعلی بازار ارز در
کوتاهمدت تداوم یابد و ثبات نسبی بازار ارز همراه با افزایش محدود نرخ ارز
حفظ شود. در مقابل در صورت حصول توافق نهایی در مذاکرات هستهای تا آذرماه
و به دنبال آن کاهش تحریمهای اقتصادی، انتظار میرود نرخ ارز در
کوتاهمدت کاهش یابد. این کاهش در نرخ ارز تحتتاثیر کاهش تقاضای سفتهبازی
ارز، تعدیل انتظارات فعالان اقتصادی، افزایش درآمدهای ارزی نفتی و دسترسی
به ذخایر ارزی بلوکه شده در خارج از کشور صورت خواهد پذیرفت. در این سناریو
میتوان امید داشت که با کاهش نرخ غیررسمی ارز، شرایط برای بازگشت به نظام
تکنرخی ارز فراهم شود. .
فضل الله یاری در مطلبی که با عنوان«چرا راه گفتگو بسته است؟»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند این چنین نوشت:
"
نامه مطهری به رئیس جمهوری" ، " نامه مطهری به آیت الله جنتی"، "نامه صادق
زیباکلام به مطهری"، " نامه مجمع مدرسین حوزه علمیه قم به رئیس
جمهوری".عناوینِ فوق طی چند روز گذشته در رسانه ها منعکس شد. در این موارد
برخی از شخصیت های حقیقی و حقوقی معروف، دست به انتشارِ نامه هایی سرگشاده،
خطاب به شخصیت های حقیقی و حقوقی مشهور دیگر، زدند. نویسندگان این نامه ها
در نوشته های منتشر شده خود با یادآوری برخی اصول، اتفاقات، وعده ها و
خواسته های مطرح شده در فضای عمومی به گیرندگان نامه ها، تلاش کرده اند
آنها را وادار به اتخاذ مواضعی جدید یا متفاوت با مواضع کنونی شان کنند. از
سوی دیگر نویسندگان این نامه ها بیش از آن که به ارسال نامه، به شخص مورد
نظر بیندیشند به انتشار آن در فضای عمومی تحت عنوان "نامه سرگشاده" مبادرت
میکنند.
این در حالی است که هم نویسندگان و
هم گیرندگان این نامه ها آن قدر مشهور هستند که امکان دسترسی خصوصی به
همدیگر برایشان میسر باشد و بتوانند از طریق تلفن یا گفتگوی حضوری سخنان و
مواضع خود را به گوش طرف مقابل برسانند اما شکل کار به گونه ای است که این
بیان مواضع در نامه های سرگشاده تجلی مییابد. نامه هایی که اکثراً نیز
بدون پاسخ میمانند.فارغ از محتویات این نامه ها و مندرجات مختلف در آن ها،
که ممکن است موضوعات دینی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در برگیرد، به نظر
میرسد که نویسندگان این نامه ها دو هدف عمده را در دستور کار خود دارند:
1-اتمام
حجت- نویسندگان نامه های سرگشاده از آن جایی که امیدی به دریافتِ پاسخ از
مخاطبِ اصلی نامه ندارند، بیش از آن که اطلاع رسانی و یاد آوری موضوعی به
مخاطب را مد نظر داشته باشند، به نظر میرسد که قصد اتمام حجت دارند یا
هشدار و انذاری به خاطر عدم تغییرِ رویه گیرنده نامه، به سمت او روانه
میکنند. امری که البته با توجه به عصبیت های سیاسی و فرهنگی چندان هم مورد
توجه گیرندگان نامه قرار نمیگیرد.
2-
شاهد گرفتن مردم- موضوع دیگری که به نظر میرسد مد نظر نویسندگان این نامه
هاست و شکلِ انتشارش نیز آن را تائید میکند، "به شهادت گرفتن مردم" و یا
"جهت ثبت در تاریخ "می باشد. این نامه ها درحالی منتشر میشوند که اولین
خوانندگان آن ها نه شخص موردِ نظر، بلکه مردم عادی هستند. این امر نشان
میدهد که مردم به شهادت گرفته میشوند تا نویسندگان نامه بخشی از فشارِ
افکار عمومی را نیز با خواسته های خود همراه کنند تا شاید بتوانند بر
تاثیرات نامه نگاری خود بیفزایند. از سوی دیگر این افراد با علنی کردن نامه
خود میخواهند نشان دهند که به وظایف قانونی و شرعی متناسب با مسئولیت های
خود پایبند بوده و آن را نحو مقتضی انجام میدهند.
با همه این
موارد آنچه در این زمینه خود را بهتر از هر چیزی نشان میدهد این است که نه
تنها میان ملت یا مسئولان و نخبگان، بلکه در میان خود نخبگان جامعه نیز
راه گفتگو بسته است. گویی هیچ ساز و کاری وجود ندارد که گفتگوی میان
نماینده مجلس یا مسئولان فلان تشکل با رئیس جمهور یا فلان استاد دانشگاه با
نماینده مجلس را آسان کند. این نامه ها نشان میدهد که همه تلاش ها برای
یک تعامل دوطرفه "گفتن و شنیدن " به درِ بسته میخورد و تا این وضعیت پا
برجاست هیچ کس به نامه ها و در خواست هایی که در منظر عموم مطرح میشود
پاسخی نخواهد داد. این نامه ها اگر برای قضاوت تاریخ در محکومیتِ یکی یا
تبرئه دیگری مفید و مناسب باشد، هیچ دردی از دردهای مردمی که در زمان حال
زندگی میکنند را چاره نخواهد کرد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«خاورميانه، از خان محمد تا حاج قاسم»نوشته شده توسط سینا خسروی پرداخته است:
پانصد
سال پیش در پسین گاه یک روز مردادی، آنگاه که دلاوران ایران زمین در
نبردِ نابرابر چالدران عاقبت تاب توپهای عثمانیان را نیاورده و علیرغم
دلاوریهای بینظیرشان به خاک و خون غلتیدند، آن روز که رشادتهای سردار
شهید ایران خان محمد استاجلو هم نتوانست قلّتِ سپاهیان «قزلباش» را در
مقابل کثرت افراد «ینیچری» جبران کند، نه شاه اسماعیل صفوی و نه سلطان
سلیم عثمانی، هیچکدام نمیدانستند مرزبندی تازهای در جغرافیای این منطقه
اسلامی پایهگذاری شده که شاکله آن تا قرنها بعد زمینه ساز بروز تنشها و
بحرانهای بین مذاهب در خاورمیانه خواهد بود.صدها سال از جنگ چالدران گذشته
و در خاورمیانه امروز، نوادگان سلطان سلیم سیاستهای متناقض و چند پهلویی
اتخاذ کردهاند. از یک طرف شعار دموکراسی سرداده و داعیه حضور موثر در
اتحادیه اروپا را دارند و از دیگر سو، نهان و آشکار از تروریسمی حمایت
میکنند که در سایه نامِ مجعول «دولت اسلامی»، ماشین کشتارش را در عراق و
شام جولان میدهد. به اعوانِ داعش اجازه میدهند تا از مرز ترکیه گذشته و
به محاصره کنندگان شهرهای شمالی سوریه بپیوندند اما مرز را آنچنان بر کردها
بسته که نه تنها حضوری در راستای کمک به کوبانی صورت نگیرد که کردهای زخمی
آنسوی خط مرزی نیز راهی به غیر از مرگ نیابند. بیش از یک ماه از محاصره
کوبانی میگذرد و در حالیکه این شهر تنها دو کیلومتر با مرز ترکیه فاصله
دارد اما آنکارا خودش را به راه دیگری زده است. علیرغم فشارهای بینالمللی
در خصوص مواجهه جدی با داعش، به یکباره جنگندههایش سر از شمال عراق
درآورده و مواضعِ پ ک ک را بمباران میکنند و این سو در منطقه صفر مرزِ
سوریه، ترکهای آقچه قلعه از فاصلهای نزدیک کماکان مرگ تدریجی کوبانی را
با چشم غیرمسلح به نظاره نشستهاند.
آنچه
مسلم است عراقِ یکپارچه در معادلات آنکارا جایگاهی ندارد، بنابراین
یکّهتازی ِداعش در عراق، زیاد هم با اهداف ترکیه در تعارض نیست.از دیگرسو،
ترکیه سرمایهگذاری سیاسی سنگینی بر سقوط اسد در سوریه داشته و اکنون
ترجیح میدهد همسایگی با داعشیان را به جان خریده و اهتزاز پرچمهای
سیاهشان را تماشاگر بوده اما طنین بشارتِ سقوطِ بشّار را هم، حتی از
دوردست، کماکان در گوش داشته باشد. آنکارا از قطع هلال شیعی به دست داعش
قلبا خوشحال است و از اینکه میان تهران و بغداد، تهران و دمشق و حتی مقاومت
لبنان فاصله بیفتد، رضایت کامل خواهد داشت. در رویاهای آنکارا تصرف دوباره
موصل و تضعیف روزافزون کردها نقاط پررنگی هستند که از سالها پیش حتی آن
روز که آتاترک بخشی از توان کردها را در راستای دستیابی به اهدافش در
اختیار گرفت، ذهن نوادگان سلطان سلیم را به خود مشغول کرده است.
در
کنار تمامی دلایل فوق، بیشک بایستی پذیرفت حضور پررنگ کردها به عنوان
بزرگترین قومیتِ فاقد پرچم سیاسی، در داخل ترکیه و البته حوالی مرزهای این
کشور، عامل اصلی بی تفاوتی ترکیه در نبرد کوبانی است. بعد از اشغال عراق در
سال 2003 و سرنگونی رژیم بعث و شکلگیری کردستانِ فدرال در این کشور،
نگرانی ترکیه از پیشرفت کردها روبه فزونی گذاشت و تضعیف کردها از جمله
اهدافی است که این روزها هر وسیلهای آن را برای مردان تصمیم سازِ آنکارا
توجیه میکند. امروزه نیمی از جمعیت کرد جهان در ترکیه زندگی میکنند که با
نرخ زاد و ولد بالا و مهاجرتهای مکرّرِ و تغییراتی که در بافت جمعیتی
کشورِ صاحب خانه ایجاد کردهاند، وحشت مردان ترکیه را دامن زدهاند.البته
شاید در دراز مدت ترکیه مجبور شود در مقابل فشارهای جامعه جهانی به نبرد
سوریه ورود کند که البته این ورود وقتی خواهد بود که امتیازات کافی را از
آمریکا علیه اسد بگیرد. اوباما با وعدههای صلحی که در میتینگهای
انتخاباتیاش به مردم آمریکا داده مجبور است به حمله هوایی علیه مواضع داعش
در سوریه و عراق بسنده نموده و در جستوجوی یک نیروی زمینی کمکی در
کشورهای منطقه باشد. پیشمرگههای کرد یکی از این کمکها به شمار میروند که
البته از توان کافی برای مواجهه با داعش برخوردار نیستند. میماند ترکیه و
البته ایران.
ترکیه که وضعیتش روشن است
و تا باجهای مورد نظرش را نگیرد به عرصه ورود نمیکند، البته احتمال
همکاری ایران و آمریکا علیه داعش هم حداقل بر روی کاغذ صفر است. اما به قول
اخضرابراهیمی، تا زمانی که ایران بخشی از هر اقدام علیه داعش نباشد،
نمیتوان به شکست این جانیان نوظهور امید بست. چه کوبانی تا مرز سقوط پیش
رود و چه با تکیه بر بمباران جنگندههای ائتلاف و رشادت کم نظیر مردمانش
همانطور که تلِّ شعیر و مرکز شهر راپس گرفت، بتواند اهالی دولت مجعول
اسلامی را به کل از روستاهای اطراف هم عقب براند، بازهم تهدید داعشیان به
قوت خود باقیست و دست ائتلافیون دیر یا زود چارهای به جز دراز شدن به سوی
ایران نخواهد داشت و حتی عاری از اشکال به نظر میرسد که در معادلاتِ
مبارزه علیه داعش، ایران به عنوان قدرت قابل احترام منطقه که از نفوذ شایان
توجهی در عراق و سوریه برخوردار است، بخواهد طاقچه بالای سیاسی گذاشته و
با گرفتن امتیازات ویژه حتی در خصوص پرونده هستهای گامی محکم در دفع این
فتنه مخرّب بردارد. دیر یا زود جبهه مبارزه با جاعلانِ ایدئولوژی خواهند
فهمید که تا فرزندانِ چالدران به عرصه ورود نکرده و سبز و سفید و سرخ
بیرقشان را به رخِ سیاهترین پرچم جهان نکشند، ایدئولوگهای متظاهر همچنان
به قدرت نمایی مشغول خواهند بود. به نظر میرسد وقت آن رسیده تا دنیای
امروز بداند ایران زمین هنوز هم سردارانی دارد که میتوانند بُرشی از توان
نظامی پارسیان را به منصه ظهور قرار دهند.بدون تردید آنانکه تاریخ میدانند
و به تکرار آن ایمان دارند، امروز پس از گذشت 5 قرن، تجلّی دلاوریهای
شهیدی چونان خان محمد را در شهدای زندهای همچون حاج قاسم دیده و برای
دستیابی به ثبات و امنیت در خاورمیانه امروز، چشم به راه حضور ایران خواهند
ماند.