این سریال در شش اپیزود نگاهی تازه به عملکرد پلیس دارد. در این سریال به معضلات اجتماعی هم پرداخته و راهکارهای مناسب برای حل آن ارائه میشود. در واقع محوریت سریال زخم، زنانی هستند که بهعنوان مشاور در نیروی انتظامی مشغول به کارند. سعید رحمانی نگارش مجموعههایی چون رسم عاشقی، گمگشته، معما، مرده متحرک، روز رفتن، سیامین روز و وفا را در کارنامه دارد. با او درباره نگارش مجموعه زخم به گفتوگو نشستیم.
معمولا تعریفی که از سریالهای پلیسی در ذهن مخاطب وجود دارد، یک کار اکشن است؛ اما سریال زخم اکشن نیست و شما از زوایه تازهای به عملکرد پلیس پرداختهاید. شما چه تعریفی در ذهن از فیلمنامه پلیسی دارید که به این ماجرا رسیدید و از زاویهای دیگر به پلیس توجه کردید؟
آثار نمایشی در گونههای مختلف تولید و پخش میشود و هر ژانری، ژانرهای فرعی هم دارد. تعریف ما از یک فیلمنامه پلیسی این است که پلیس عنصر موثر دراماتیک باشد؛ اما این مساله اهمیت دارد چه پلیسی را میخواهیم به تصویر بکشیم. ما انواع پلیسها را داریم؛ از پلیس اجتماعی گرفته تا پلیس مبارزه با مواد مخدر، پلیس نجات گروگان و... حتی معاونتهای مختلف هم در پلیس داریم؛ مثل معاونت جرایم، معاونت اجتماعی، معاونت پیشگیری و...
بنابراین وقتی میخواهیم یک اثر پلیسی بنویسیم باید عنصر دراماتیک قصه پلیس باشد. گرچه تعریف مردم از کار پلیسی این است که اکشن باشد و من هم در سریالهای «معما» و «روز رفتن» به پلیس جنایی توجه کردم، اما با نگارش سریال زخم قصد داشتم پلیس پیشگیری و اجتماعی را معرفی کنم و در کنار آن هم به پلیسهای مشاور بپردازم.
خانمهای پلیس مشاور در کلانتریها برای حل و فصل پروندهها حضور دارند. درواقع کار آنها این است که پروندههای ساده را حل و فصل کنند تا نگذارند کار به دادگاه و دادسرا برسد یا کمتر این اتفاق بیفتد. در سریال زخم پلیس مشاور برحسب وظایف به مسائل اجتماعی ورود پیدا کرده و در نهایت آنها را حل میکند.
ضمن اینکه در این سریال نسبت به سلیقهای که مردم به کارهای پلیسی دارند، آشناییزدایی کردم. بنابراین یک اثر اکشن ننوشتم، بلکه پلیس اجتماعی را تعریف کردم و به وجه نرمافزاری و هوشمندی پلیس برای ورود به آسیبهای اجتماعی بویژه آسیبشناسی روابط انسانی توجه کردم.
سریال زخم یک درام اجتماعی است که لحن پلیسی دارد و پلیس عنصر موثر و دراماتیک آن است و مخاطب با پلیس اجتماعی و مشاور بیشتر آشنا میشود. در مجموع تم اصلی ما آسیبشناسی روابط انسانی است؛ همان کاری که پلیس مشاور کلانتری در آن ورود پیدا میکند.
به نظرتان این مساله با تعریفی که مخاطب از کارهای پلیسی دارد و همیشه به دنبال قصههای اکشن در آثار پلیسی است، مغایرت ندارد؟
نه، مغایرت ندارد، چون ما در این سریال آشناییزدایی کردیم. مغایرت زمانی تعریف میشود که شما اصل را تبیین کرده، اما فرعی را بیان کنید که در تعارض با اصل باشد، اما سریال زخم در تعارض با اصل سریالهای پلیس نیست، بلکه فقط مخاطب با چنین پلیسی آشنا نیست و ما او را نسبت به چنین پلیسی آشنا میکنیم.
تا امروز تعریف ما از سریالهای پلیسی یک اثر اکشن بوده است؛ مثل سریال «هشدار برای کبرا 11». در حالی که ما پلیسهایی مثل پلیس دیپلماتیک و... هم داریم که کارشان با جرم و جنایت نیست. آنها هم پلیس هستند، اما این تصور وجود دارد که قصههای جذاب پلیسی ریشه در جرایم مختلف دارد و باید اکشن باشد.
اتفاقا من در قصه زخم از رویکرد اجتماعی که مخاطب در سینما و تلویزیون دوست دارد، به ژانر پلیس ورود پیدا کردم. مخاطب قصههای اجتماعی را دوست دارد. مگر اطراف ما چقدر قتل و جنایت رخ میدهد. معمولا جرایمی مثل جنایت در مقابل دعواهای زن و شوهری، دعواهای والدین با فرزندان، سوءتفاهمها، پنهانکاریهای ریزی که به توفان سهمگین منجر میشود خیلی کمتر است، اما برعکس چنین دعواهایی خیلی زیاد است.
علاوه بر آن، قصههای اجتماعی به زندگی مردم نزدیک است. بنابراین من با رویکرد اجتماعی قصه پلیسی نوشتم و این مساله هوشمندی سردار منتظرالمهدی را میرساند. البته وقتی او به من گفت پلیس پیشگیری از ما سریالی برای معرفی پلیسهای مشاور میخواهد تعجب کردم، چون پروندهها معمولا 24 ساعت در کلانتریهاست و بعد به پلیس تخصصی سپرده میشود، اما هوشمندی ما و سفارشدهنده این بود که با قصههای سبک به زیر پوست شهر و مسائل خانوادهها ورود پیدا کردیم که بظاهر مهم نیست و اهمیت ندارد، ولی ملتهب بوده و مثل بمب ساعتی میماند.
در مجموع توجهم به قصههای اجتماعی با منطق پلیس و از زاویه دید پلیس مشاور و پیشگیری است و به مسائلی مثل دروغ، پنهانکاری و... در اپیزودهای آوا، هنگامه، افسانه و شراره توجه کردم تا به مخاطب بگویم غفلت نسبت به چنین ماجراهایی به چه اتفاقات بزرگی منجر میشود.
معمولا آثار پلیسی با صحنههای حادثهای شروع میشود، اما شما به جای این کار، شروع سریال را با صحنههای شهری و سوار شدن الهام به مترو آغاز کردید که با دزدیده شدن کیفش درگیر ماجرایی میشود. پس هدفتان این بود که بیشتر روی آسیبهای اجتماعی تمرکز کنید؟
دلیل اینکه قصه را با صحنههای شهری و مترو آغاز کردم به این خاطر بود که مترو مثل زیر پوست شهر میماند و مترو نماد و استعاره ما از مشکلات اجتماع است. این شروع بهانهای برای ورود به آسیبهای اجتماعی با تئوری پلیس است و به مردم میگوییم با اینکه معضلات و مسائل زیادی اطرافمان وجود دارد، اما جایی در کلانتریهاست که میتواند به مردم برای حل مشکلاتشان کمک کند.
اگر توجه کرده باشید خیلیها میگویند افتخارم این است که در این سالها هیچ وقت پایم به کلانتری باز نشده است. متاسفانه همه این تصور را دارند که کلانتری فقط برای شکایت و پیگیری جرم و جنایت است. در حالی که اگر من با پدر و مادرم هم مشکل پیدا کردم یا به همسرم شک دارم، میتوانم به کلانتری مراجعه کنم و با پلیس مشاور صحبت کنم تا به تدبیر درست برسیم. از آنجا که این مشاورها با اتفاقات زیادی در کلانتریها روبهرو هستند به راهحل درمان نزدیکتر هستند. ضمن اینکه مشاورهها رایگان است.
درواقع افرادی که بهعنوان مشاور در کلانتریها مشغول فعالیت هستند، هم گوش شنوا دارند و هم تدبیر پلیسی تا مانع اتفاقات غیرقانونی شوند. البته قبول دارم لحن قصه تلخ است و آن هم به این دلیل است که همیشه قصههای تلخ سر از کلانتری در میآورد و قصههای خوش جایی در کلانتری ندارد. ضمن اینکه من در نگارش سریال زخم به قصههایی از جنس مشکلات زنان توجه کردم تا به زندگی مردم نزدیکتر باشد.
چطور شد قصههای زخم را از جنس زنانه انتخاب کردید؟ به هر حال امکان دارد آقایی هم به کلانتری مراجعه کند که با همسرش مشکل دارد، اما همه اپیزودهای زخم زنانه است.
این تکنیک و تدبیری برای آشناییزدایی بود که در نظر گرفتیم. ضمن اینکه یکی از اهداف پلیس پیشگیری این بود که پلیسهای مشاور را معرفی کنیم و از طرف دیگر بگوییم این محیط مردانه و خشن نیست و خانمها میتوانند به این پلیسها مراجعه و با تدبیر آنها مشکلاتشان را حل کنند. هدف ما این بود که اعتماد زنان را جلب کنیم، به همین دلیل در این سریال قصهها را زنانه انتخاب کردیم. با این کار، هم آشناییزدایی کردیم و هم اینکه ضریب جذب مخاطبمان را بیشتر خواهیم کرد.
در طول روز پروندههای زیادی به کلانتری ارجاع داده میشود و طبیعی است پلیس نمیتواند بیشتر از وظایف قانونیاش در پروندهها دخالت کند، چون فرصت آن وجود ندارد، اما ما در سریال زخم میبینیم الهام بیشتر از وظایف قانونیاش درگیر پروندهها میشود و برای نرگس جای زندگی در خانه مهر پیدا میکند. آیا میخواستید به این وسیله بار دراماتیک قصه را بیشتر کنید؟
قطعا بخشی از این ماجرا به خاطر جذابیتهای دراماتیک است. البته من برای اینکه کار الهام را باورپذیر کنم، نشان میدهم او در اولین روز کاریاش با مسائل مختلفی روبهرو میشود. اگر او بیشتر از وظیفهاش برای نرگس زمان میگذارد به خاطر بیتجربه بودنش در این حوزه بوده و نگاه انسانیاش است، اما در مجموع پلیسهای اجتماعی همیشه نهایت تلاششان را برای حل و فصل مسائل مردم میکنند .
یعنی سفارشدهنده به شما دیکته نکرده پلیس را خیلی خوب در این سریال نشان بدهید که بیشتر از وظایف قانونیاش عمل میکند؟
نه، سفارشدهنده هیچ چیز را به من تحمیل نکرد و فقط از من خواستند وظایف پلیس اجتماعی را نشان بدهم. بدون تردید نویسنده باید از ظرفیتهای دراماتیک استفاده کند تا مخاطبان با شخصیتهای قصه همذاتپنداری کنند. وقتی قرار است پلیس جنایی را نشان بدهیم باید جرم و جنایت را نیز نشان بدهیم و پلیس با مسائل شخصی افراد گره نمیخورد و مخاطب هم قصه را دنبال میکند، اما وقتی پلیس اجتماعی را نشان میدهیم، پلیس علاوه بر وظیفه قانونی نسبت شخصی هم با اتفاقات پیدا میکند.
بنابراین من بهعنوان نویسنده ناگریز هستم قهرمان قصهام نسبت شخصی هم با داستان زندگی افراد پیدا کند و بهترین راه این بود که الهام را کمتجربه در کارش نشان بدهم. همه آدمها در شروع کارشان بیتجربه هستند. مثلا وقتی کسی پزشکی میخواند ابتدا ممکن است با دیدن خون حالش بد شود، اما به مرور عادت میکند خودش را کنترل کند یا مشاوران در اولین پروندههایشان خیلی درگیر مسائل شخصی مراجعهکنندهها میشوند و به مرور متوجه خواهند شد نباید تا این اندازه درگیر شوند. به همین دلیل زندگی الهام پویا هم به دلیل کمتجربگی خیلی سریع با مسائل زندگی مردم گره میخورد.
منبع: جام جم آنلاین