برای چندمین مرتبه در 11 ماه اخیر وقوع یک حادثه تروریستی در سراوان، نام این شهر را به سرخط خبرهای کشور و رسانههای خارجی کشاند. در کنار تاسف و تاثری که بابت از دست دادن تعدادی از هم وطنانمان در این منطقه ایجاد میشود نکتهای که به نظر میرسد باید تامل بیشتری در آن کرد این است که متاسفانه تکرار اتفاقاتی از این دست در این منطقه با افزایش ناامنی میتواند فرصت هایی را برای سوء استفادههای برخی گروههای معاند فراهم کند. هرچند نکته مهمی را نباید فراموش کرد و آن این که بروز حملات کور تروریستی مانند آن چه چهارشنبه شب و بامداد پنج شنبه در این شهر شاهد بودیم، نشان دهنده ناتوانی تروریستها در دست زدن به اقدامات جدی علیه امنیت منطقه است و عموما در زمره حملات ایذایی قرار میگیرد که صرفا با هدف ایجاد رعب و ترس و خودنمایی در رسانه ها، از سوی تروریستها طراحی و اجرا میشود، اما تکرار چنین اتفاقاتی از یک وجه هم بیم ایجاد «احساس نا امنی» مداوم را دامن میزند، که از ناامنی بدتر است، و از وجه دیگر مانعی دربرابر توسعه نوار مرزی ایران در جنوب شرق است که طی ماههای اخیر دولت بارها اعلام کرده که قرار است توجه ویژه به آن شود. به همین دلیل باید برای این موضوع فراتر از همه وعده هایی که داده شده و اقداماتی که انجام شده، فکر جدی کرد و برای کشور قدرتمندی که در معادلات منطقهای حرف اول و آخر را میزند و هدفگذاری ساختار دفاعی آن برای صدها کیلومتر فراتر از مرزهای ایران انجام شده است، قابل قبول نیست که عدهای تروریست معلوم الحال که احتمالا سرحلقهها و افراد نشان دار و اعضای آن برای نهادهای امنیتی و نظامی کشورمان شناخته شده اند، بتوانند با چنین اقداماتی امنیت این منطقه از کشور را به بازی بگیرند. براین اساس چند نکته را مرور میکنیم:
1- حوزه دیپلماسی: از آن جایی که خاستگاه این گروههای تروریستی خاک پاکستان است و تاکنون نیز این کشور متاسفانه در عمل اهمیت کمی به هشدارهای ایران داده است و در شرایطی که سرویسهای اطلاعاتی پاکستان حتی به گفته فرمانده ناجا اطلاعاتی که ما درباره تروریستها به آنها میدهیم را به تروریستها منتقل میکنند و آنها را فراری میدهند دستگاه دیپلماسی کشور باید درباره این منطقه و نوع برخورد با طرف پاکستانی تصمیمهای جدی تری بگیرد. موضوع بعدی در این حوزه این که اگر قرار باشد خاک پاکستان بهشت تروریستها با نامهای مختلف شود و آنها در این کشور به کمک دلارهای عربستان آموزش ببینند و پس از اقدام در خاک ایران دوباره به پاکستان فرار کنند و نهادهای نظامی ایران نتوانند اقدامی انجام دهند، اصولا تکلیف توافق امنیتی ما با پاکستان که حدود 19 ماه پیش امضا شده چه میشود و چنین توافق هایی چه ارزشی دارد وقتی هرازگاهی خونهای بیگناه در ایران برزمین میریزد آن هم توسط تروریست هایی که از پاکستان میآیند؟
2- حوزه امنیتی: ظهور و بروز گروههای تروریستی مانند «جیش العدل» که چندماهی است در این منطقه ایجاد ناامنی میکند مسئله جدیدی برای ما نیست. لااقل طی 36 سال گذشته از این دست گروهکها بسیار به وجود آمده و با اقتدار ما در مرزها نیز از بین رفته اند یا دیگر توان اقدام علیه ما را نداشته اند. سوال این است که آیا روش هایی که در سایر مناطق، مثلا مرزهای شمال غربی و اصولا غرب کشور برای مقابله با گروهکهای تروریستی و مسلح استفاده کرده ایم نمیتواند در این نقطه موثر باشد؟ شاید در این نقطه نیز لازم باشد تا پس از فعال تر شدن دیپلماسی، یک بار برای همیشه کانونهای چنین اقداماتی با عملیات هایی مانند آنچه در خرداد سال 1390 توسط نیروی زمینی سپاه در شمال غرب انجام شد از بین برود و طعم پاکسازی منطقه از تروریستها در کام مردم شیرین شود. بالاخره توان ایران در استفاده از ابزارهای تامین امنیت و رصد تحرکات تروریستها باید در این منطقه نیز به کار ما بیاید. به عنوان مثال آیا تاکنون از نقش مهم پهپادها دراین زمینه استفاده شده است؟
نکته بعدی در این حوزه، دغدغهای است که شهید شوشتری داشت. او طی سالهای خدمت خود در جنوب شرق، تا روزی که به شهادت رسید ۳ موضوع مهم را دنبال میکرد. نخست بحث وحدت میان شیعه و سنی و دوم تامین امنیت منطقه توسط خود مردم و گروههای بومی. در کنار این موضوع خدمات رسانی به مردم نیز دغدغه دیگر وی بود. این اقدامات آنقدر موثر بود که یک مرکز ضد تروریسم در لندن از آن به عنوان نمونهای برای مقابله با تروریستها یاد کرده بود.
3- پیشرفت منطقه: دولت دکتر روحانی در این منطقه سرمایه مهمی دارد و آن هم اعتماد 80 درصدی مردم به دولت یازدهم (در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم )است. همین اعتماد مردم برای دولت مهم ترین سرمایه است که در فرصت باقی که برای خدمت به این منطقه دارد، گامهای نرفته دولتهای قبل را بردارد. این اعتماد 80 درصدی، هم بستری برای ارتقای امنیت منطقه از طریق مبارزه هدفمند با تروریستها و کانونهای شکل گیری آن هاست و هم باری بر دوش دولتمردان که به وعده هایی که به مردم این نقطه محروم داده اند وفادار باشند. از این منظر بروز اتفاقاتی مانند آن چه شاهد هستیم و خدای ناکرده تکرار آن، ممکن است فرصت را برای پیشرفت و توسعه منطقه بسوزاندیكی از توفیقات دولت نهم و دهم در مقابله با تحریمها خودكفایی در تولید بنزین بود. با روی كار آمدن دولت یازدهم یك تیم مشخص از اصلاح طلبان و نیز ضد انقلاب خارج كشور با انگشت گذاشتن روی این امتیاز موضوع سرطان زا بودن بنزین تولید داخل را مطرح كردند در حالی كه هیچ مدرك و سند معتبری در اختیار نداشتند. این در حالی بود كه تحریمهای ظالمانه 1+5 واردات بنزین را هدف قرار داده بود و میخواستند در كشور بحران به وجود آورند و حمل و نقل كشور را هدف قرار داده بودند.بر اساس آمارهای شركت ملی نفت در سالهای 90 و 91 علاوه بر تأمین بنزین داخلی شركت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران به ترتیب 201/7 و 871/7 میلیون لیتر بنزین هم صادر كرده بود.(صفحه 41 یادداشتهای توضیحی صورتهای مالی سال مالی منتهی به 30 اسفند 91 شركت ملی پالایش و پخش) این رقم بالای صادرات بنزین نشان میدهد كه بنزین تولیدی در داخل استاندارد بوده چون كشورهایی كه از ایران بنزین وارد میكردند مقررات سختی برای استاندارد بودن آن دارند و اگر استاندارد نبود، وارد نمیكردند.
خانم ابتكار بدون هیچ مدرك و سندی در دی ماه 92 موضوع واردات بنزین را به دلیل استاندارد نبودن تولید داخل مطرح كرد. در همان روزها معاون مدیرعامل شركت ملی پالایش و پخش با رد غیر استاندارد بودن بنزین پتروشیمیها اعلام كرد؛ كیفیت تولید بنزین پتروشیمیها مطابق با استاندارد ابلاغی است امّا علیرغم این واقعیت شروع كردند به واردات بنزین و مدعی شدند بنزین وارداتی دارای استاندارد یورو 4 است.اردیبهشت سال جاری رئیس مركز هوا و تغییر اقلیم سازمان محیط زیست علیرغم سر و صدا برای آلایندگی بنزین پتروشیمیها صریحاً اعلام كرد: تاكنون بنزین پتروشیمی و بنزین وارداتی را تست نكردهاند امّا از آلایندگی بنزین تولید داخل اطمینان قطعی دارند!او همچنین تاكید كرد؛ بنزین تولید پتروشیمیها در تهران توزیع نشده و آلودگی هوای تهران ربطی به این بنزین ندارد.
بعد هم شروع كردند از خانم ابتكار و آقای بیژن زنگنه تجلیل كردند كه كاهش آلودگی هوا در تهران در ماههای فروردین و اردیبهشت نتیجه اقدامات آنها بوده است. بعدها معلوم شد اصلاً تا پایان اردیبهشت 93 بنزین وارد نكردهاند و آنچه را هم كه بعداً وارد كردند یورو 4 نبوده است. از آن فاجعه آمیزتر معلوم شد بنزین وارداتی كیفیت لازم را ندارد و این واقعیت را رئیس اتحادیه جایگاه داران سوخت اعلام كرد كه بنزین وارداتی فاقد استانداردهای جهانی است و از آن بدتر اینكه قائم مقام سابق شركت ملی پالایش و پخش گفت: بنزینهای وارداتی نه آزمون آروماتیك و نه آزمون بنزن را میگذرانند به طوریكه مشخصات بنزین وارداتی نشان از بنزینهایی با استاندارد یورو 2 را دارند. بعدها مشخص شد كه استاندارد یورو 2 را هم ندارند.
خدا پدر دولت راستگویان را بیامرزد پس از این خبر تصویب كرد از واردات بنزین یورو 2 خودداری كند و صرفاً با استاندارد یورو 4 بنزین وارد نماید. بگذریم از اینكه معلوم شد همین بنزینهای آلوده با قیمت بالای لیتری 15 الی 20 سنت، گرانتر وارد كشور شده است.مجلس در این هنگامه وارد ماجرا شد تا موضوع را فیصله بخشد گزارش نهایی كمیسیون بهداشت مجلس مهر باطل به همه ادعاها زد و سرطانزا بودن بنزین تولید داخل را رد كرد. همچنین ادعای عامل اصلی آلودگی هوای تهران را كه مربوط به بنزین تولید داخل یا تولید پتروشیمی میشد صریحاً كمیسیون رد كرد كار به اینجا كه رسید چهارشنبه هفته گذشته جناب آقای نوبخت سخنگوی دولت ناچار به اعتراف شد كه آنچه در یكسال گذشته در باب آلایندگی بنزین داخلی و سرطانزا بودن آن گفته شده عاری از حقیقت است و بنزین داخلی سرطانزا نیست.
سئوال مهم این است كه طرح این دروغ بزرگ چه آسیبهای اقتصادی اجتماعی و روانی به كشور وارد كرده است؟ چه كسی پاسخگوی این آسیبهاست؟چه كسانی از طرح این دروغ مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشتند؟ دلالان واردات بنزین در این وسط چه سودی بردند؟ هدف آنها از تعطیل تولید ملی چه بوده است؟چرا آنها به تحقیر و توهین نسبت به توان متخصصان و كارشناسان و زحمتكشان شركت ملی نفت پرداختند و تسویه حساب با عدهای در دولت گذشته را بااین قیمت بر ملت تحمیل كردند؟ آنها از چراغ سبز به دشمن برای تحریم دوباره سوخت چه نتیجهای میخواستند بگیرند؟ از تشویش اذهان و القای خط بدبینی به نظام به دلیل بیتوجهی به سلامت مردم چه نتیجهای را میخواستند برسند؟
اینها سئوالات مهمی است كه اولاً دستگاه امنیتی كشور به طور اخص باید به آنها پاسخ دهد و ثانیاً مسئولان دولتی باید به مردم توضیح بدهند این معركهای كه در طی یك سال گذشته به بهانه آلایندگی بنزین تولید در داخل به پا شد چه آسیبی به حیثیت دولت راستگویان زد و این آسیب را دولت و بویژه رئیس جمهور چگونه میخواهد جبران كند؟ یك سند میتواند مكمل همه گزارههای این واقعه باشد و آن اینكه در صورتهای مالی شركت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی در سالهای 92 و 93 آیا بنزین صادراتی یك رقم درشت درآمدی دولت هست یا نیست؟صورتهای مالی شركت ملی نفت نشان میدهد حتی در دوران دولتهای گذشته كه بنزین وارداتی یك رقم درشت و اساسی بوده است ایران به كشورهای همسایه بنزین صادر میكرده است. این نشان میدهد جایگاه بنزین در اقتصاد كشور به عنوان یك معما همچنان باقی است. یكی باید این معمّا را حل كند.
«اين همسايه غيرقابل اعتماد»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:
دولت تركیه، اكنون به یك تهدید برای امنیت منطقه و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. این تهدید را دولتمردان ما نباید نادیده بگیرند یا از كنار آن با غفلت و بیتفاوتی عبور كنند. جریان داعش، كه از خرداد ماه سال جاری با اشغال استانهای شمال غرب عراق بروز و ظهور جدیدی پیدا كرده، یك پدیده عادی نیست. درباره این جریان نباید فقط به این نكته كه توسط آمریكا و مهرههای منطقهای آن خلق شده و آلت دست آنهاست اكتفا كرد. این، یك جریان حساب شده با اهداف از پیش تعیین شده است كه برخلاف ظاهر دیوانهواری كه دارد، با برنامه به پیش میرود و برنامهریزانی دارد كه نه تنها دیوانه نیستند بلكه بسیار دقیق عمل میكنند و اگر ما هم با برنامهای دقیق با آنها مقابله نكنیم پشیمان خواهیم شد. این، درست است كه عوامل اجرائی حاضر در صحنه داعش، افراد جاهلی هستند كه با عقل فاصله زیادی دارند و دین خود را نیز از كسانی میگیرند كه كارشان بازی با دین و احكام خداست، لكن ما نباید به این ظواهر اكتفا كنیم و نباید فریب ظاهرسازیها را بخوریم. پشت پرده این جریان آلوده خبرهائی وجود دارد كه ما باید خود را با آن خبرها و جریانسازانی كه با مهارت درحال دنبال كردن اهداف خطرناك خود هستند، طرف حساب بدانیم.
به دولتمردان تركیه و تغییراتی كه در
تركیب آنها پدید آمده نگاه كنید. به عملكرد دولت اردوغان در كوبانی بنگرید.
در این سخن داود اوغلو نخستوزیر مرموز تركیه تأمل كنید كه میگوید فقط در
صورت برنامهریزی برای سقوط دولت بشار اسد است كه تركیه وارد صحنه عمل در
وقایع سوریه خواهد شد. به نفس راحتی كه سران رژیم صهیونیستی به خاطر پیشروی
داعش در عراق و سوریه میكشند توجه كنید.انفجارهای اخیر لبنان و اهداف آن
را زیر نظر بگیرید. در بمبارانهای بیخاصیت اما پر سر و صدای داعش توسط
ائتلاف به اصطلاح ضد تروریسم به سركردگی آمریكا كنجكاو شوید و همراه با این
موارد، به این سؤال جواب بدهید كه داعش در هفتههای اخیر آیا از ناحیه این
ائتلاف و به ویژه دولت تركیه تحت فشار قرار گرفته یا با دست بازتر به
پیشروی ادامه میدهد؟ اینهم البته سؤال مهمی است كه هواپیماهای ائتلاف با
دقتی كه دارند چگونه مرتكب اینهمه اشتباه شدهاند و صدها نفر از نیروهای ضد
داعش و مردم عادی را در عراق و سوریه به خاك و خون كشیدهاند؟ آیا این
كشتارها عمدی نبوده؟!
درباره آمریكا و ائتلاف رسوای ضد تروریسم و عملكرد آن سخنان زیادی وجود دارد كه در وقت دیگری باید به آنها پرداخت. آنچه اكنون مهم است و باید به فوریت به آن توجه شود، رفتار دولتمردان تركیه و شخص رجب طیب اردوغان است كه علیرغم لافهای دوستی كه با جمهوری اسلامی میزند، برخلاف امنیت منطقه و در جهت مخالف امنیت ملی كشور ما عمل میكند. او از یكطرف از مجلس تركیه برای ورود ارتش كشورش به خاك عراق و سوریه به بهانه مقابله با داعش مجوز دریافت میكند و از طرف دیگر در مقابل جنایات داعش در كوبانی كه در برابر چشمان وی صورت میگیرد هیچ اقدامی به عمل نمیآورد. روشن است كه دولت تركیه با برنامه آمریكا برای ساقط كردن دولت بشار اسد در سوریه هماهنگ است و آنچه از خرداد ماه گذشته توسط داعش در عراق و سوریه صورت گرفته فقط صحنهسازی برنامهریزی شدهای بود كه طراح اصلی آن آمریكا و بازیگران آن علاوه بر داعش، دولتمردان تركیه نیز بودند و هستند. آنها میخواهند شكست سه سال و نیم توطئه خود علیه دولت سوریه را با طرح بظاهر مقبول ائتلاف برای مبارزه با تروریسم جبران كنند. این اقدام، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و سركوب مقاومت را در دستور كار خود دارد، توطئهای كه علاوه بر ناامن ساختن منطقه، امنیت ملی ایران را نیز به خطر میاندازد.
دولت تركیه اكنون در توطئهای شركت كرده است كه علاوه بر كمك به رژیم صهیونیستی و ایجاد حاشیه امن برای اشغالگران فلسطین، تهدیدی جدی برای امنیت ملی ما محسوب میشود. اینكه رجب طیب اردوغان، علیرغم شعارهای اسلامخواهی دوران جوانی و شعارهای ضد صهیونیستی دوران نخست وزیری خود، اكنون چگونه به یك آلت دست و مهره بیاراده برای صهیونیستها و شریك ناامن ساختن كشورهای اسلامی و همسایگان تبدیل شده و همانند عروس خیمه شب بازی توسط آمریكا به بازی گرفته شده، داستان دیگری است كه باید جداگانه بررسی شود، لكن آنچه اكنون مهم است اینست كه مسئولان ایرانی تكلیف خود را با این همسایه غیرقابل اعتماد روشن كنند.مسئولان ما نباید اجازه بدهند امنیت ملی كشورمان توسط كسانی كه از شركای عمده تجاری ایران هستند به خطر بیافتد. این سیاست بهیچوجه قابل قبول نیست كه تركها از ثبات و امنیت سرمایهگذاری در ایران حداكثر استفاده را ببرند و در عین حال، به امنیت ملی ما خیانت كنند. مسئولان ایرانی باید برای بازداشتن دولتمردان تركیه از مشاركت در توطئهای كه آمریكا در سوریه و عراق درحال اجرای آنست به اقدامات عملی جدی روی آورند و به شعار دادن اكتفا نكنند.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«تصوير سياستها در سبد خانوار»و به قلم علی فرحبخش به چاپ رساند به شرح زیر است:
سبد خانوار بهترين آينهاي است كه ميتوان آثار سياستهاي كلان اقتصادي را به روشني در رزق و روزي مردم يافت. همانند خلبانان كه در مقابل خود نمايشگرهاي متعددي قرار دادهاند تا هر لحظه از آخرين وضعيت موتور هواپيما، وضعيت جوي و سمت وسوي پرواز آگاهي يافته و در سريعترين زمان ممكن به اين تغييرات واكنش نشان دهند، آمار بودجه خانوار همين نقش را براي سياستگذاران اقتصادي بازي ميكند تا با اطلاع از نه فقط وضعيت معيشتي، بلكه با شناخت كامل الگوهاي مصرفي، سياستهاي جديدي برای تصحيح روندهاي اقتصادي اتخاذ کنند. هنگامي كه اقتصاد با شوكهاي منفي و مثبت اقتصادي روبهرو ميشود، همه خانوارها حتي آنان كه اندك اطلاعي از مفاهيم شاخصهاي اقتصادي ندارند، بهطور غريزي اقدام به تغيير الگوي مصرفي خود میکنند.ميلتون فريدمن اقتصاددان معروف اين رفتار خانوارها را به بيليارد باز قهاري تشبيه ميكند كه بدون اطلاع از تئوريهاي فيزيك قادر است براي نيل به پيروزي دقيقترين ضربه را به توپ بنوازد.
خانوارها اساسا به دو دليل رفتار مصرفي خود را
تغيير ميدهند، اولا تغيير محيط اقتصاد كلان يا شوكهاي مثبت و منفي كه
خانوارها را مجبور ميسازد با توجه به بودجه محدود و ترجيحات فردي اقدام به
انتخاب سبدي جديد از كالاهاي مصرفي بنمايند. براي مثال، اگرسرپرست يك
خانوار براي مدتي شغل خود را از دست دهد يا از درآمد كمتري نسبت به سالهاي
قبل برخوردار شود، به ناچار بر بسياري از هزينههاي غيرضروری همچون تفريح،
رستوران و مسافرت خط قرمز خواهد كشيد و تلاش خواهد كرد تا منابع محدود خود
را به ضروريترين نيازهاي زندگي اختصاص دهد. شوك مثبت اقتصادي نيز
ميتواند به نتايج دیگری منجر شود و با افزايش ناگهاني درآمدها، خانوارها
ممكن است بخش عمدهاي از بودجه خود را به هزينههاي غيرضروری و خريد
كالاهاي لوكس اختصاص دهند كه پيش از آن امكان پذير نبوده است. از سوي ديگر
تغيير تكنولوژي و عادات مصرفي ميتواند آثار شگرفي بر چگونگي تخصيص بودجه
خانوار داشته باشد. اكنون بخش مهمي از هزينه خانوارها حتي در مناطق
دورافتاده كشور صرف خريد موبايل، تبلت، نوتبوك و اتصال به اينترنت ميشود
كه اين قلم هزينهها نسبت به دو دهه قبل تغييرات بسيار چشمگيري را نشان
ميدهد.
بررسي آمار بودجه خانوار در نزديك به دو دهه اخير نشاندهنده
تغييراتي است كه خانوارهاي ايراني با توجه به محيط اقتصاد كلان كشور در
الگوي مصرف خود اتخاذ كردهاند. در دوره سالهاي 1376 تا 1384 كه كشور با
نرخ تورم نسبتا پایين 8/14 درصد و رشد اقتصادي نسبتا بالاي 2/5 درصد
روبهرو بوده است، خانوارها توانستهاند تا حد زيادي از تله فقر كه در آن
باید بخش عمدهاي از بودجه خود را به مايحتاج ضروري اختصاص دهند رهايي
يافته و بخشي از منابع خود را به هزينههايي همچون خريد اثاثيه مورد نياز
در منزل يا سفرهاي توريستي اختصاص دهند كه ميتواند در بهبود رفاه نسبي
آنان موثر باشد. اين فرضيه به راحتي با نگاهي اجمالي به سهم هزينهها در
بودجه خانوار قابل اثبات است. سهم هزينههاي غيرضروري از 30 درصد در سال
1376 به نزديك 39 درصد در سال 1384رسیده است كه به روشني حاكي از بهبود
وضعيت خانوارهاي ايراني در دوره فوقالذكر است.
اگر از سال 84 به بعد
تصوير 8 ساله ديگري را مورد توجه قرار دهيم، روندها بهطور واضحي در جهت
معكوس طي طريق ميكنند. در دوره سالهاي 88-1384 سهم هزينههاي غيرضروری
در بودجه خانوار بهطور مستمر شروع به كاهش ميکند به گونهاي كه سهم 39
درصدي اين هزينهها در سال 84 به 29 درصد در سال 88 كاهش مييابد. در واقع
كاهش ميانگين رشد اقتصادي از 2/5 درصد در دوره 84-1376 به 1/2 درصد در دوره
92-1384 و همچنين افزايش ميانگين تورم از 8/14 درصد در دوره 84-1376 به
5/20 درصد در دوره 92-1384 باعث شده، خانوارهاي ايراني قيد بسياري از
هزينههاي غيرضروري را بزنند و تمركز خود را بر مهمترين نيازهاي زندگي
معطوف کنند. همين نتايج به روش ديگري هم قابلتایيد است. اگر هزينههاي
خانوار در دوره 90- 1384 را در مقابل نرخ تورم قرار دهيم و به عبارت ديگر
تغييرات هزينه واقعي خانوار را بررسي كنيم به روشني مشخص است كه بهجز سال
استثنایي 88 كه تورم بهشدت كاهش يافته و اندكي در حدود 2/4 درصد وضعيت
رفاهي خانوارها ارتقا يافته است، در كليه سالهاي اين دوره با كاهش سطح
رفاهي روبهرو بودهايم كه اوج اين كاهش در سال 90 ( سال آغاز ركود اقتصادي
) با كاهش حدود 10 درصدي سبد واقعي خانوارها نمايش داده ميشود.
بر اين اساس مخارج واقعي خانوارهاي ايراني (به قيمت پايه سال 90) از مقدار واقعي ماهانه 3/1 ميليون تومان در سال 84 به ماهانه 983 هزار تومان در سال 92 كاهش يافته است كه حاكي از كاهش 5/24 درصدي سبد مصرفي خانوارهاي ايراني است. تمام اين تحليلها به روشني حاكي از آن است كه اگر سياستگذاران كشور ارتقای رفاه خانوادههاي ايراني را هدف گرفتهاند، راهي جز كنترل تورم و دستيابي به رشد پايدار موجود نيست و هر سياست عوامگرايانهاي كه در كوتاهمدت حلاوت و شيريني براي مردم به جا بگذارد در ميانمدت و بلندمدت هزينههاي سنگين خود را بر همه آحاد جامعه ظاهر ميسازد، نتايجي كه گاه همچون بازيهاي فوتبال هيچكس انتظار آن را نداشته است.
روزنامه ابتکار ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«
هفته گذشته نماگرهای اقتصادی، توجه کارشناسان را به خود جلب کرد. از
زمان روی کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی وعده کاهش تورم همواره توسط دولت مردان
مختلف تکرار شده است.روزی که دولت تحویل حسن روحانی شد نرخ رشد اقتصادی به حدود منفی 6
درصد و نرخ تورم به بالای 30 درصد رسیده بود. دکتر حسن روحانی و تیم اقتصادی اش
وعده دادند نرخ تورم را در سال 93 به زیر 25 درصد و نرخ رشد منفی اقتصادی را به
صفر درصد کاهش میدهند. در هفته گذشته بانک مرکزی آماری در خصوص مقایسه نرخ رشد اقتصادی
در سه ماهه بهار 93 با مدت مشابه در 92 نرخ رشد 6/4 را منتشر کرد. این نماگر اقتصادی تیتر یک بسیاری از روزنامه ها و موضوع تحلیل
کارشناسان و بهانه موضع گیری موافقان و مخالفان دولت گردید. در این یک هفته در باب
راستی آزمایی این آمارحرف های بسیار گفته شده و هر کس از منظر خود، درتایید و تکذیب
آن، سخن ها رانده است. در گذشته هم اینچنین بود. آمارهایی که نقش نماگرهای اقتصاد
را ایفا میکردند و از مجاری رسمی همچون مرکز آمار و بانک مرکزی منتشر میشدند، در
جامعه با واکنش های متفاوت و متناقضی روبرو میشد. از یک سو
کارشناسانِ مربوطه با تشکیک در مبانی آمارها تردید در صحت آمارها را القاء میکنند
و دولتمردان هم با تکیه بر همان آمارها میزانِ موفقیت دولت و تحقق وعده ها را به
رخ میکشیدند.
البته همان آمارها را به صورت پتک بر سر مخالفین فرود میآورند و
آنان را به سیاه نمایی متهم مینمودند. در سوی دیگر این دعوا مردم بودند که هیچگاه
آمارها با مشاهدات آنان سازگار نبود. در مقاطعی، مطابق آمارها نرخ تورم تک رقمی و
نیز نرخ رشد اقتصادی نزدیک به 7 درصد اعلام میشد، ولی واقعیت صحنه و سفره مردم دقیقاً
عکس آن را نشان میداد. در همان زمان گفته میشد اگر منظور از این آمارها، جامعه ایران
میباشد واقعیت زندگی مردم با آن متفاوت است. اگر هم آمار مربوط به سرزمین دیگر
است که خوب باید در آن سرزمین راستی آزمایی شود. حالا با انتشار نماگر اقتصادی
مربوط به فصل بهار 93 در دوره دولت یازدهم یک بار دیگر روش دولتمردان در ارائه
آمار و داوری مردم به چالش گرفته شده است. دولتمردان
مدعی اند که نرخ رشد 6/4 نقطه به نقطه است و برخی از کارشناسان این مبنا را علمی
نمیدانند و نرخ رشد را سالانه و به صورت سرانه معتبر میشمارند. در این مورد ذکر
چند نکته ضروری است:
-1از مقطع روی کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی آرامش نسبی بر فضای عمومی
حاکم شده است. این آرامش خاص محیط های سیاسی نیست، بلکه مجموعه رفتار مردم را شامل
میشود. یکی از جلوه های اصلی آن، رفتار اقتصادی
مردم میباشد. تنش های گذشته و شتاب روز افزون نرخ تورم در سالهای گذشته فرونشسته
است و بازار ارز از ثبات نسبی برخوردار شده است. این وضعیت نشانگر مهار سرعت بیماری
مهلک تورم و رشد منفی اقتصاد میباشد. پس تا اینجا دولت بر عهد خویش پایبند بوده
است.
-2 آمارها تا در مشاهدات و سفره مردم خود را نشان ندهند، با هر منطق و هر پشتوانه علمی، محکوم به دروغ و غیرواقعی میباشند. بنابراین ملاک آمار نقطه به نقطه یا سرانه و سالانه نیست، بلکه با مقیاس زندگی مردم عیار بندی و راستی آزمایی میشود. نمیتوان با تکیه بر آمارها جامعه ای ساختگی و غیر واقعی، مرفه و پُردرآمد ساخت، ولی در متن واقعیت، وضع جامعه از نظر رشد اقتصادی و تورم در نقطه بحران باشد. جامعه آماری خوب با جامعه واقعی بد نشانه شکاف دولت - ملت است.
-3 جار زدن آمارهایی که در متن زندگی مردم هنوز لمس و باورپذیر نشده اند، باعث فروریختن اعتماد مردم و سست شدن اعتبار دولت میباشد. برخی از آمارها مناسب محیط های تصمیم گیری هستند و نبایست آن را به تریبون ها کشاند.
-4نقل است که مشاوران رضا خان از ترس، واقعیت ها را کتمان میکردند و به
عرض شاه نمیرساندند و مشاورین محمد رضا شاه برای تملق، آمار دروغ میساختند و
اسباب انبساط خاطر شاه را فراهم میآوردند. این ویژگیها همواره در رفتار برخی
مشاوران و اطرافیان دولتمردان در جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. انتظار این است که
دکتر روحانی با عینک ملاک زندگی مردم به آمار هایی که در اختیارشان قرار میگیرد
نگاهی دگر باره داشته باشند. برخی از آمارها برای رفع مسئولیت و بیلان کار برخی
مسئولان میانه ساخته میشود. برخی دیگر نیزبرای به بیراهه بردن کلیت دولت ساخته و پرداخته
میشوند. به عبارتی آمارها با هدفِ پوست خربزه زیر پای دولت ساخته و پرداخته شده
اند. بر این اساس هوشیاری و احتیاط دولت در باور پذیری آمارهای ارایه شده حداقل
انتظار است.
5-مردم صداقت دولت ها را در ارائه آمارهایی میبینند که واقعی و با زندگی
آنان منطبق باشد. آنان این را بیشتر میپذیرند تا آمارهایی که با زندگی شان فاصله
زیاد دارد.
6-عملکرد دولت پیشین مردم را نسبت به آمارهای رسمی بسیار بدگمان و بی باور ساخته است. وقتی معلوم شد که آمارهای میلیونی در اشتغال به چند ده هزار بیشتر نمیرسد و با واقعیت فاصله ای چند صد هزار نفری دارد، چطور باید انتظار داشت که مردم چشم بسته به آمارها دل خوش کنند و بر واقعیت زندگی چشم بپوشانند. پس لطفاً از گذشه عبرت بگیرید و در دالان تاریک آمارسازی کاذب قدم نگذارید.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«توافق در افغانستان زمينهها و پيامدها»نوشته شده توسط پيرمحمد ملازهی پرداخته است: