به گزارش پایگاه 598 به نقل از وطن امروز/ حسین جوادی: تبارشناسی بازیکنان ایرانی کار زیاد سختی نیست، بیشتر آنها 2 وجهی هستند یا خیلی احساساتی یا بیخیال. برای بعضیها فرقی نمیکند که چه کسی مربی باشد یا اینکه پیراهن کدام تیم را بر تن کنند ولی برای بعضی دیگر رفتن یک مربی که نتایجاش فاجعهآمیز است به مصداق از دست دادن معلم کلاس اول ابتدایی است. اوضاعی که این روزها در پرسپولیس موج میزند درست همین مثال را برایمان تداعی میکند و پرسپولیس تبدیل به مهدکودکی شده که هر بازیکنی که پیراهن این تیم را به تن میکند به خود اجازه میدهد خیلی راحت کادر فنی را زیر سؤال ببرد البته شاید این از عدم کاریزمای حمید درخشان است که از همان بدو ورودش بازیکنان شروع به مصاحبه و گفتوگو علیه او کردند و بعضی دیگر مثل پسربچههای لجباز آنقدر بد به زیر توپ میزدند که زمین و زمان نیز میفهمید در کار تیم گذاشتهاند. نمونه بارز آن در بازی امید عالیشاه در اولین روز حضور درخشان روی نیمکت و مصاحبه تند سوشا مکانی یا بدخلقی رضا حقیقی به خاطر تعویضش بود و حالا نیز نوبت به میثم حسینی رسیده یک استقلالیتبار است تا یک پرسپولیسی ذاتی، نه میتوان او را به دسته یاغیهای سرخ آبی پیوست کرد و نه از گروه مدافعان سرآمد لیگ. او یک بازیکن معمولی است شاید هم در حد تیمهای پایینتر از پرسپولیس ولی زبانش تند و تیز است و گفتوگویی میکند علیه مربی که شخصیت رهبر تیم را زیر سؤال میبرد. حسینی در آخرین حرفهایش که با تندی خاصی درخشان را مورد نقد قرار میداد بیان کرده بود هر بازیکنی که قهر میکند جایش در ترکیب ثابت است و بازیکنانی مثل او چون اعتراض نمیکنند روی نیمکت مینشینند. (یادش بخیر چقدر مهدویکیا و کریم باقری که پرسپولیسیهای اصیلاند چقدر در زمان مربیگری دایی و گلمحمدی روی نیمکت بودند و هرگز لب به اعتراض نگشودند) حرفهای او زمان را برایمان باز میکند مثل همان روزهایی که جلال طالبی مربی تیم ملی بود و هر بازیکنی که در راهروهای هتل عربدهکشی میکرد فردای آن روز فیکس میشد، این داستان روزهایی را باز میکند که بازیکنسالاری در فوتبال حرف اول را میزد و هر که تیغش براتر بود ترکیب را او مشخص میکرد. ولی این موضوع بیشتر به همان کاریزمای مربی باز میگردد که چند سطر بالاتر بیانش کردیم. درخشان مربیای نیست که از بازیکنانی نظیر حسینی یا مکانی و عالیشاه بازی بخورد (رو دست بخورد) ولی شاید نحوه آورده شدنش به تیم سبب شد تا او مثل مربیان مهر به دهان کمی به سایه خودش نیز حساب پس بدهد. اگر درخشان از اول بازیها روی نیمکت مینشست یا اینکه حمایت مردی مثل حمیدرضا سیاسی که وجههای میان فوتبالیها ندارد پشتش نبود حالا هر بازیکن ذخیرهای به خود جرات نمیداد تا اینگونه علیه او مصاحبه کند. این درست است که حسینی از تیم اخراج شد ولی اگر به جای حسینی بازیکنی مثل نوری یا نورمحمدی یا حتی حقیقی نیز این حرفها را به زبان آورده بود نیز باز هم کنار گذاشته میشد یا اینکه داستانش با ریشسفیدی حل میشد؟ همان زمانی که بعضی بازیکنان روش «در کار گذاشتن» را به جای نظم تیمی سرمشق قرار دادند و شدند سینه چاک علی دایی نوشتیم کودتایی علیه درخشان در راه است ولی خفیف، همان زمان هم اشاره کردیم به دهه 60 شمسی که روزگار خیلی نمیگذرد که تاوان خیلی از کارها پرداخت میشود، همان روزگاری که پیرمرد اخلاق فوتبال ملی از روی سکوهای سیمانی در روزهای زمستانی دهه 60 با گلوله برفی مورد هدف قرار گرفت و مسبب این عمل تماشاگرنماهای آن روزگار کسانی نبودند جز بازیکنانی که علیه تیم ملی کودتا کردند؛ در آن سیاهه نام حمید درخشان جزو 3 نفر اول به چشم میخورد و حتی سالها بعد در یک برنامه تلویزیونی با افتخار به این عمل دیسیپلین و نظم پرویز دهداری را زیر سؤال برد! حالا گردونه زمان چرخیده و بازیکنانی که روزگاری پیراهن استقلال را به تن کردهاند از بدی روزگار پرسپولیس گفته و علیه یکی از نابغههای پرسپولیس در دهه 60 و 70 جبهه میگیرند و مصاحبه میکنند. حمید درخشان دیگر توان درخشیدن ندارد چون میداند اگر این بار بازیکنی علیه او حرف بزند دیگر نمیتواند با این بضاعت کم کسی را اخراج کند چون دیگر کسی برایش روی نیمکت نمانده جز قاسم عبدالصمدی که تدارکاتچی تیم است! حمیدی که این روزها نمیدرخشد باید مثل پیرمردها تا پایان نیمفصل آنقدر دست به عصا راه برود که مبادا به گوشه جمال بازیکن میلیاردیاش بر نخورد اگر روی نیمکت نشسته است، روزگار چقدر زود میگذرد و تاوان کودتا علیه دهداری و بر هم زدن نظم اردوی تیم چه زود «کارمایش» را برای درخشان باز میفرستد اما پرویز دهداری با صفاتر از آن بود که شاگرد قدیمی را آق کرده باشد و شاید این آشوبها تنها به خاطر یک آه کشیدن آقای معلم باشد.