چند سال پیش از این، هنگامی که در مستند تلویزیونی روایت تاریخ هستهای کشورمان، مستندات رویه سیاسی خلاف مصالح ملی برخی دیپلماتها و مسؤولان فعلی، از صدا و سیما پخش شد گروهی فریاد برآوردند که «هر آنچه ما کردیم مورد تایید رهبر انقلاب بود و لاغیر»! در ایام انتخابات نیز تلاشهای بسیاری به منظور آبکشی سیاسی مواضع این افراد رقم خورد. البته در هیچ کدام از روایتهای تاریخی مطرح در سالهای اخیر آمار و ارقامی از دیپلماتهایی که به علت ارتکاب جرائمی همچون جاسوسی برای آمریکا و اسرائیل و حتی برخی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس کماکان در زندان به سر برده یا به خارج از کشور متواری شده و سپس احیانا بیسر و صدا به کشور بازگشتهاند، ارائه نشده است.
یکی از موارد مهم فیلم روایتگری ماجراهای هستهای از تعلیق تا فک پلمب، اظهارنظر انتخاباتی ظریف در جمع دیپلماتهای غربی در تهران بود که به صورت واضح از مخاطرات بیتوجهی غرب به خاتمی و نقش گره هستهای در انتخابات آینده ایران صحبت میکند! به این ترتیب رونمایی از مواضع انتخاباتی ظریف در اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به هاله اسفندیاری، موضع بیسابقهای محسوب نمیشود.
گذشته از 2 مورد بیان شده که فیلم آن از صدا و سیما نیز پخش شده، در پرونده دیپلماسی «باند نیویورکیها» از این قبیل اظهارات فراوان مشاهده میشود. به طور مثال علیالقاعده هر سیاستمداری پس از حلاجی شعار دیپلماسی «برد- برد» میتواند به این موضوع پی ببرد که این رویه مناسب اجرا در میان دو کشور یا گروههایی است که از تقابل گفتمانی چندانی با یکدیگر برخوردار نیستند.
متاسفانه تئوری مهم «دشمن نپنداشتن غرب بویژه آمریکا» در دیپلماسی جواد
ظریف در وزارت امور خارجه «شرکی عملی» به دستگاه سیاست خارجی کشورمان وارد
کرده است. اندیشه حلالشماری «توکل بر آمریکا» برای استقراض قدرت در سیاست
داخلی از کدخدا، تزی نیست که به تازگی در ذهن محمدجواد ظریف شکوفا شده
باشد. این همان پروسهای است که در اغلب کشورهای جهان سوم در جریان است و
حقیقت تلخ ماجرا اینجاست که ما برخلاف توصیههای موکد بنیانگذار جمهوری
اسلامی، امام خمینی، مبارزه با غربزدگان لیبرال در زیستبوم سیاسی- فرهنگی
کشور را کنار گذاشتیم و اکنون برای مددخواهی رسمی «وزیرخارجه ایران» در
خصوصیترین فضای سیاست خارجی کشورمان از «دشمن»
گریبان چاک میدهیم!
یک علت تن دادن به این باخت سنگین که در آغاز ورود به دهه چهارم انقلاب گریبانگیر جمهوری اسلامی شده، این است که ایران هنوز یک دستگاه امنیتی پر قدرت و جامع که از شر وابستگی به دولتها در امان باشد، ندارد! نشانه این بیبرنامگی جدی در فضای جمعآوری هوشمند دادهها حول افراد و جریانات سیاسی- فرهنگی این است که کتاب «اتحاد خیانتکارانه ایران، آمریکا و اسرائیل» که به وضوح از تز سیاسی حاکم بر دستگاه سیاست خارجی کشورمان پرده برداشته و اتفاقا حاصل ساعتها مصاحبه وزیر فعلی امور خارجه کشورمان و مجموعهای از دیپلماتهای مطرح و تجار حامی فتنه 88 است هنوز در کشورمان ترجمه نشده است! در کتاب مذکور نقل قولهایی درباره حقیقی نبودن «دشمنی ایران و اسرائیل» از برخی دیپلماتهای شهیر فعلی به چشم میخورد که حقیقتا باید کلاه از سر دستگاههای امنیتی کشور بپراند! اما ظاهرا سکوتی عمدی در برابر این تئوری مخوف بر کشور حاکم شده است. نشانه دیگر این بیبرنامگی و عدم تجمیع دادههای پراکنده را میتوان در بررسی نشده باقی ماندن مواضع سابق دیپلماتهایی چون ظریف در انواع اندیشکدههای خارجی در فاصله سالهای 2000 تا پیش از تکیه زدن بر کرسی وزارت مشاهده کرد.
به طور مثال ظریف در سال 2005 در موسسه لیختن اشتاین، در حضور مجموعهای از دیپلماتهای هستهای و سیاستمداران پشت پرده دولتهای اروپایی و آمریکایی و جواسیس ایرانی فراری میگوید: «مساله هستهای ایران و تاثیر این کشور در منطقه، از عوامل توجه به ایران است، پس برای از بین بردن توجهات، باید این عوامل را تضعیف کرد(!) دولت ایران، پایدارترین دولت در منطقه است اگر چه نیاز به اصلاحات دارد اما این اصلاحات باید درونی باشد. (چنین اصلاحاتی ممکن است به مذاق عدهای خوش نیاید اما در بلندمدت سودمند خواهد بود.)»
اینها مواضع رسمی اعلامی توسط نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران در میان مجموعهای از بیگانگان تا بن دندان مسلح است! پس در رویه سیاسی فعلی وزیر امور خارجه کشورمان هیچ مظهری از «نفاق» دیده نمیشود.
ظریف از سرتاپا بوی غربزدگی میدهد و در این میانه هیچ نگرانی از اینکه شعار گفتمان خود را به اسم چند کارگردان مطرح کشور با تبعات «برد دشمن» در مذاکرات علنی کند، ندارد! ظریف از استیضاح مجلس نمیهراسد چون «نخبهای غیرملی» است هر چند براساس آنچه خود به هاله اسفندیاری گفته به دوامش در وزارت امور خارجه و بازنشسته نشدن از این «جایگاه» اهمیت میدهد اما همین «کرسی خدمت» را هم به عنوان ابزاری برای تامین منافع حامیان غرب در ایران تعریف میکند. تقصیر از ظریف نیست که اینگونه به اهداف و آرمانهای تعریف شدهاش پایبند است. او که در کتاب «آقای سفیر»، صفحه آخر، رسما خود را نخبهای «جهانی شده» میداند و مکرر به ساختمان برادران راکفلر به منظور بحث درباره آینده برنامه اتمی و حیات سیاسی ایران رفت و آمد میکند، چه تقصیری دارد؟ قصور از دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ما است که سر بزنگاه معرفی وی به مجلس شورای اسلامی، از آشکار کردن مواضع رسمی دیپلمات قدیمی کشورمان سر باز زدند.
آرمان ظریف همان است که در پوستر سفارشی به نام دیگران رونمایی شد: «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست.» یعنی «توافق با غرب به هر قیمتی!» آرمان ما چیست؟ آیا جمهوری اسلامی بعد از 36 سال حضور در عرصه سیاست خارجی جهان، از دیسیپلینی ثابت برای تعامل با دوستان و دشمنان برخوردار است؟ اکنون وقت مرور سرفصلهای سیاست خارجی کشورمان است. باعث شرمندگی است اما هنوز ایران به عنوان ابرقدرتی منطقهای از تئوریهای تاریخگذشته کیسینجر در فضای بینالملل به اسم «علم روز» و «زبان بینالملل» آویزان است و بزرگترین دیپلماتهایش بر کرسی عاریتی گروه سیاست خارجی «گری سیک» تحت مدیریت برژینسکی بازنشسته، در کلمبیا یونیورسیتی تکیه زدهاند! از بازی «برد- برد» با «دشمن» چیزی فراتر از دیپلماسی «توافق با کدخدا به هر قیمتی» و «دوپینگ توکل بر دشمن» برای پیروزی در انتخابات مجلس نمیتوان انتظار داشت. این درس بزرگ تاریخ 36 ساله دیپلماسی عاریتی است.