به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598؛ مدتی است که نام تشکل "ندای ایرانیان" که کوتاه شده "نسل دوم اصلاحات" است در فضای رسانه ای کشور مطرح شده. هرچند خبرهای مرتبط با این تشکل نئو اصلاح طلب چندان مورد توجه فضای رسانه ای قرار نگرفت اما در این مدت محل بحث و گفتگوی بسیاری از محافل سیاسی کشور بود. از این رو اهمیت دارد تا واکاوی جدیدی داشته باشیم در چرایی آمدن صادق خرازی با عصای ندای ایرانیان.
اگر صادق خرازی که این
روزها بیشتر دست به عصا ظاهر میشود و نقش محوری در ندا دارد را نادیده بگیریم؛ ندا
حزبی است که اغلب بچه های تشکل جوانان اصلاحطلب را گرد خود جمع کرده است، جوانان
که نه! به قول خودشان مردهای کامل 40 ساله که در ساختار اصلاح طلبی سنتی جایی برای
آنها نبود.
کسانی چون سیدشهاب
طباطبایی (خواهرزاده سیدمحمد خاتمی)، سجاد سالک (روزنامه نگار)، رضا شفیعی، حسن
یونسی (فرزند علی یونسی مشاور روحانی)، سعید نورمحمدی (مشاور سیدمحمدخاتمی)، بهروز
شجاعی، هادی حیدری (روزنامه نگار) و... که اغلب جوان ها و دانشجویان دوران دوم
خردادند و امروز گرد سفیر دولت اصلاحات جمع شده تا هدفی خاص را پیگیری کنند.
درباره چرایی راه اندازی ندا چندین شائبه مطرح شده که بررسی آنها میتواند آینده
حرکت سیاسی اصلاح طلبان را مشخص نماید.
کودتا علیه ژنرال
ها
اولین شائبه ای که مطرح
شد، بحث استقلال طلبی جوان هایی بود که اگر چه برای اصلاحات جان کنده بودند اما
هیچگاه نقشی در تصمیم سازی و یا تصمیم گیری بزرگانشان نداشتند. آنها بیشتر مهره
های سرباز بودند که در نزدیکی انتخابات فراخوانده شده و با چند سمت نمایشی همچون
مسئول ستاد، عضو اتاق فکر ستاد و... تهییج و به کار گرفته می شدند. امروز که به
گذشته نگاه میکنند، می بینند تنها بهره آنها از اصلاحات پوستر چسبانی و جان کندن در
ستاد و درگیری با مردم و بعضی هایشان هم زندان بوده است.
البته این دور از انتظار
نبود چرا که اغلب چهرههای اصلی اصلاحطلب، نیروهای امنیتی و نظامی دهه 60 بوده و
منش فکری و سبک رفتاری آنها همچنان بسته، محدود و خودی سازی است. البته تفرعن پس
از قدرت گیری در اواخر دهه70 نیز به این فضا کمک کرد تا جوانان فعال اصلاح طلب
دیروز، سرخوردگان امروز باشند و تلاش کنند تا با راه اندازی حزبی جدید، خود را در
بازی بزرگان وارد کنند.
بهروز شجاعی یکی از
افرادی است که سخنانش این شائبه را تقویت میکند چرا که معتقد است: جوانان اصلاح
طلب نتوانستند مسیر لازم را در احزاب طی کرده و یک پله بالا بروند و تاثیر گذار
باشند؛ به همین خاطر پس از گذشت سالها هنوز تحت عنوان "جوان اصلاح طلب"
فعالیت میکنند.
*جوانان اصلاح طلب زمانی
خبرساز شدند که "پویش موج سوم" را در سال 87 راه اندازی و از محمدخاتمی
برای حضور در انتخابات دعوت کردند، شاید این اولین گام مهم آنها برای اثرگذاری در
سطوح بالای تصمیم سازی سیاسی بود. پویش موج سوم پس از مدتی مصادره شد؛ تصمیم ها
بار دیگر توسط بزرگانشان و پشت درهای بسته و به نفع میرحسین موسوی گرفته و این
جوان ها تنها چیزی که نسیبشان شد مسئولیت راه اندازی ستادهای تبلیغاتی بود.
پس از آنکه سران فتنه آن
گناه بزرگ را مرتکب شدند، بخشی از همین موج سومی ها مسئولیت آشوب و غبار آلوده
کردن فضا را بر عهده گرفته که در همین رابطه برخی از آنها نیز دستگیر و محکوم
شدند.
حلقه وصل با نظام
(عبور از کروبی و موسوی)
احتمال دیگری که اغلب
اعضای ندا به ویژه شخص صادق خرازی در پی القای آنند موضوع آشتی با انقلاب و مردم
است؛ چرا که اصلاح طلبان با رفتار ضدنظام و ضد ایرانی خود در این سال ها، هر روز
از مردم دورتر شدند. توهین به اسلام، سبک شمردن آرمان های انقلاب، شکستن حریم
ولایت، همکاری با انگلیس و آمریکا و همصدایی با صهیونیست ها تنها بخشی از رفتار
جماعت اصلاح طلب پس از قدرت گیری در خرداد 76 است. رفتاری که به طور طبیعی آنها را
خارج از انقلاب و ایران و در شمار اپوزیسیون تعریف میکند.
حال صادق خرازی، سالک و
برخی دیگر از اغضای مرکزی میگویند که ندا مدلی از اصلاح طلبی درون چارچوب نظام است
و به همین خاطر در بیت رهبر عزیز انقلاب حاضر شده و اینگونه از عملکرد خود دفاع میکند: حضور در بیت رهبری یک اتفاق نبود، یک تصمیم فردی هم
نبود. بلکه حاصل مجموعه تاملات و بررسی های فراوان در باره شکل سیاست ورزی با جمعی
از دوستان و در واقع یک رویکرد بود. رویکرد جمعی که به این نتیجه رسیده یکی از
کاستی های اصلاح طلبان در سال های گذشته دور شدن از رهبری و نادیده گرفتن اقتدار
نهادهای مختلف نظام بوده است.
من در
رابطه با حاکمیت از فرمولی به نام «قوام متقابل» دفاع می کنم. قوام متقابل ناظر به
این است که بهبودخواهان در راستای تقویت حکومت گام بردارند و البته از این فرصت
برخوردار شوند تا جبهه اصلاح طلبان را تقویت کنند.
روی دوم
سکه این سخن، عبور اصلاح طلبی از فتنه گران به ویژه موسوی و کروبی است چرا که نظام
بارها تاکید کرده است که فتنه یکی از خطوط قرمز جدی به شمار میرود، پس کسانی که
میخواهند درچارچوب نظام فعالیت داشته باشند لاجرم باید خطوط قرمز آن را نیز رعایت
کنند. از طرفی دیگر مردم حاضر نیستند از کسانی که آن گناه نابخشودنی را انجام داده
بگذرند و به آنها اجازه فعالیت سیاسی و اجتماعی دهند. با این حساب ندا که با اطلاع
از مواضع مردم و رهبری قصد ورود به فعالیت درون نظام را دارد، لاجرم باید از آشوبگران
88 عبور کند.
البته ندا
یک "پل" است برای عبور از منجلاب فتنه آنهم بدون عذرخواهی! چرا که صادق
خرازی و اغلب دوستانش عملکرد منفی در ایام اغتشاشات نداشتند که بخواهند از آن توبه
کرده یا عذرخواهی کنند. فقط کافی است که فتنه گران را در باتلاق توهم و خیانت رها
کرده و مواضع درستی در حمایت از کشور اتخاذ نمایند تا بتوانند فعالیت سیاسی و
اجتماعی خود را از سر بگیرند. البته باید دید که مردم و نظام اجازه زدن این پل را
خواهند داد یا خیر!
عبور از خاتمی و
هاشمی (روحانی و عارف)
شایبه دیگری که بیشتر از
سوی چهره های موثر اصلاح طلب مطرح شده، بحث عبور از روحانی و عارف است و به عبارت
بهتر عبور از هاشمی و خاتمی! اگر چه هاشمی هیچگاه اصلاح طلب نبوده و آنها را به
خاطر حملات سنگین دهه 70 و 80 نخواهد بخشید اما به هرحال فعلا از آنها استفاده
میکند.
خاتمی و هاشمی این سالها
اشتباهات فراوانی انجام داده اند که اصلاح آنها از منظر افکار عمومی تقریبا غیر
ممکن است از طرف دیگر حلقه قدرت عالیجنابان بنا ندارد تا فرد یا حزب جدیدی را به
خود راه داده و به قول معروف دست را زیاد کنند! به ویژه کسانی که قدرت مالی یا
بدنه اجتماعی قوی ندارند.
در این شرایط تنها راهی
که برای اصلاح طلبان باقی می ماند آن است که با عبور از این افراد "پوست
اندازی" کرده و وارد فضای جدیدی شوند، فضاییی که نه سایه قدرت هاشمی بالای
سرش باشد و نه عواقب شوم اشتباهات خاتمی.
این رفتار مشابهت دارد
به کاری که کواکبیان انجام داد در مردمسالاری و توانست با عبور از آنها، حزب،
روزنامه و ساختار مردم سالاری را راه اندازی کرده و خود را مدعی اصلاحات بداند.
البته اصلاحاتی که با احترام کامل از خاتمی و هاشمی عبور کرده و با آنها از موضع همسان
تعامل میکند. حتی در ماجرای 88 نیز با حفظ مواضع اصلاح طلبانه در دام سران فتنه
نیوفتاده و استقلال خود را تثبیت کرد.
اما کواکبیان فاقد بدنه
اجتماعی و مقبولیت در بین رسانه های اصلاح طلب بود از این رو نتوانست آنگونه که
میخواهد به مقاصدش برسد. حال ندا که بدنه آن را "پویش موج سوم" تشکیل
داده و بسیاری از اعضای کمیته مرکزی آن فعالان رسانه های اصلاح طلبند، می خواهد
عبوری قدرتمند داشته باشد از خاتمی و هاشمی تا شاید بتواند کشتی شکسته اصلاحات را
به ساحلی آرام برساند.
کاندیداتوری صادق
خرازی برای سال 96
شائبه دیگری که در مورد
ندا مطرح میشود، موضوع ریاست جمهوری صادق خرازی است، شائبه ای که حسن یونسی نسبت
به آن این چنین واکنش داد: درباره
شایعات کاندیدا شدن (آقای خرازی برای انتخابات آینده) باید بگویم مگر ایرادی دارد
که ایشان به عنوان یک چهره مطرح شوند؟ کارنامه ایشان چه در اصلاحطلبی و چه در
تصدی مسئولیت در وزارت امور خارجه بسیار روشن است و از کارنامه بسیار درخشانی هم
برخوردارند. مواضعشان نیز در سایتهایشان یعنی دیپلماسی ایرانی و تاریخی ایرانی
روشن است. آقای خرازی یک فرد بیشناسنامهای نیست.
هرچند تا
انتخابات 96 سه سال دیگر زمان باقیست اما آنچه قطعی شده حضور اصلاح طلبان با
کاندیدای مستقل است چرا که دیگر آنها معامله با روحانی را تحمل نخواهند کرد. اما
اینکه این کاندیدای مستقل کیست محل نزاع و اختلاف جدید اصلاح طلبان شده. از طرفی عارف
به دنبال امید ایرانیان افتاد تا در یک تشکلِ حزبی منسجم، توان خود را برای 96 به
حداکثر برساند و از طرف دیگر خرزای ندای ایرانیان را بلند کرده تا از این رقابت
معطوف به قدرت عقب نماند چرا که میداند اگر قرار است در روزهای پایانی بحثی از
اتحاد و معرفی کاندیدای واحد باشد، کسی در میدان خواهد ماند که پشتوانه حزبی و
بدنه اجتماعی قوی تری داشته باشد و این چیزی نیست که یک شبه بتوان به آن دست پیدا
کرد.
جذب مجدد بدنه
اجتماعی از دست رفته:
احتمال دیگری هم که در
موضوع تولد ندا می توان داشت و آن این که این مولود، فرزند طلاق است. چرا که
اختلافات و انشقاق در اصلاح طلبان جدی شده و بالا گرفته است تا جایی که خطر بیرون
افتادن عده ای از دایره اصلاح طلبی وجود دارد، به ویژه در بدنه مردمی و اجتماعی که
پس از وقایع 88 نسبت به بزرگان اصلاحات بی اعتماد شده و تمایل بیشتری به مواضع
معتدل و درون انقلاب نشان داده اند. ندای ایرانیان مولود طبیعی –و یا سزارین شده
ی- این اختلافات است که به دنبال جذب این بدنه مردمی است به ویژه کسانی که به چهره
های معتدل اصولگرایی چون قالیباف روی آورده اند و سبد رای اصولگرایی را تقویت
نموده اند.
و در آخر
و در آخر این شائبه نیز
همیشه وجود داشته که یک جریان سیاسی پس از گذشت 20 سال به پیری خود نزدیک شده و
اگر میخواهد زنده بماند و حیات موثر داشته باشد ناچار است تولدی دوباره داشته باشد
و در فرم و قالب های منطبق بر واقعیات
زمانه پیش برود و این واقعیتی است که برخی جریانات سیاسی ایران همچون اصلاح طلبان،
حزب موتلفه و مجاهدین با آن درگیرند.