حالا این را مقایسه کنید با این خبر که: «قتل ندا آقاسلطان تنها قتلی در طول تاریخ بشریست که بیشترین میزان بازدید کننده را داشته و در 24 ساعت قریب به یک میلیارد و 200 میلیون نفر آن را مشاهده کرده اند.»
با مقایسهي دو جمله بالا، احتمالا مختصات بهتری نسبت به آنچه واقعا در رسانههای ما و همچنین در رسانههای غرب در حال وقوع است، به دست خواهد آمد، نگاه درستتر و واقعیتری از اختلاف جایگاه و تفاوت کارکردهای رسانههای ما و آنها. یک طرف ماجرا رسانههایی قرار دارند که با عملکردشان کاری میکنند که بعد از گذشت چند روز از یک قتل، حتی ساکنین دورافتادهترین روستاها در محرومترین مناطق هر کشوری در جهان، صحنهی قتل را با چشمان خود دیده باشند و در طرف دیگر رسانهای قرار دارد که مدیرانش در حساسترین و مهمترین روزهای بزرگترین اعتراض مردمی علیه نظام سرمایهداری، به تنها خبرنگارشان اجازهی مرخصی یک ماهه میدهند، یعنی صدا و سیما به عنوان تنها تریبون رسمی نظام جمهوری اسلامی، به مدت یک ماه و نیم حتی یک گزارشگر ساده برای مخابره یک خبر از دل مهمترین جنبش مردمی ضد نظام سرمایهداری نخواهد داشت.
البته پیش از این ماجرا هم میزان بالای سادهانگاري مدیران دستگاههای فرهنگی کشور برای پیگيریان جریانهاي فرهنگی و رسانهای کشور اثبات شده بود؛ طبعا مدیری که پیامهای سریالش را کتبا به اطلاع رسانهها برساند تا آنها هم به اطلاع مردم برسانند، آنقدر دانش رسانهای ندارد که برای چنین روزهایی قادر به طراحی یک راهبرد و استراتژی رسانهای تعیین کننده باشد، اما این میزان از انفعال در مقابل "بیداری اسلامی" و "جنبش والاستریت" را حتی بدبینترین افراد نسبت به دستگاههای رسانهای کشور هم پیشبینی نمیکردند.
با گذشت نزدیک به 10 ماه از بیداری اسلامی و همچنین پشت سر گذاشتن چند هفته از جنبش والاستریت -که حالا دیگر تمام کشورهای غربی را دربرگرفته- بهتر نیست دوستانی که در مصاحبههایشان خود را "مجتهد رسانهای" میخوانند، یک گزارش فعالیت از دستگاه تحت مدیریتشان در خصوص نحوهی پرداخت به این زلزلهی سیاسی جهانی بدهند؟ نتیجهی این "اجتهاد رسانهای" همین انفعال بیسابقهی صدا و سیما در مقابل چنین اتفاق عظیمیست؟ کارنامهی صدا و سیما در این 10 ماه چیست؟
صدا و سیما به عنوان بزرگترین دستگاه فرهنگی و تبلیغاتی نظام و همچنین به عنوان تنها تریبون رسمی جمهوری اسلامی، به عنوان مرکز ثقل و الگوی اصلی بیداری اسلامی، در این چند ماه چه کاری جز پخش خبرهای عمدتاً ترجمه شده از منابع خارجي كرده است؟ چرا ما به جز چند مورد حتی شاهد پخش یک گزارش خبری ساده از آنچه در کشورهای دنیا در حال وقوع است، در رسانهی ملی نیستیم؟ پس خبرنگاران صداوسیما در این کشورها دقیقا مشغول چه کاری هستند؟ به جز کامران نجفزاده که احتمالا آن هم به دلیل نبوغ شخصی چند گزارش متنوع و جذابتر از درگیریها در لیبی تهیه کرد، بقیه خبرنگاران صدا و سیما مشغول چه کاری هستند؟ چرا همین کامران نجفزاده هم درست در حساسترین روزها از لیبی برگردانده شد تا مجبور شود صحنهی قتل قذافی را از استودیو خبر در تهران برای مردم گزارش کند و توضیح دهد؟
به یاد بیاورید عملکرد رسانههای غربی را در ماجرای فتنه. چند مستند فقط در مورد ندا آقاسلطان ساخته شد؟ چطور با روشهای گوناگون، تجمع 25 خرداد بزرگنمایی شد و در سراسر دنیا به عنوان تجمعی بیسابقه علیه نظام اسلامی پخش شد؟ شبکههایی مثل بیبیسی و صدای امریکا هنوز از آن ماجرا مستند تهیه نمیکنند؟
اما صدا و سیما در ماجرای اخیر چند مستند تهیه کرده است؟ آیا اتفاقی که دنیا را فرا گرفته، به اندازه فتنه سال 88 ایران پتانسیل برای کار هنری و رسانهای ندارد؟ در کشورهای اسلامی، هیچ معترضی تا بهحال کشته نشده که صدا و سیما از آنها مستندی تهیه کند؟ خشونت پلیس کشورهایی مثل انگلیس و آمریکا پتانسیل کار رسانهای را ندارد؟ خشونت آلخلیفه و آلسعود در بحرین چطور؟ چرا هنوز دستگاه عریضی و طویلی مثل صدا و سیما حتی تصاویر اختصاصی خودش از وقایع را ندارد و از تصاویر دست دوم شبکههای دیگر استفاده میکند؟
صدا و سیما از دو اتفاق مهم و بینالمللی "همایش بیداری اسلامی" و "همایش حمايت از انتفاضه فلسطين" چه استفادهی رسانهای کرد؟ یعنی همایشی به این اهمیت که رهبری شخصا در آن حضور پیدا میکنند و به سخنرانی میپردازند، جای کار ندارد که صدا و سیما فقط به مخابرهی سادهی سخنرانی آقا میپردازد؟ مدیران صدا و سیما چیزی در مورد خلاقیت رسانهای میدانند؟ متاسفانه انفعال رسانه ملی تا جاییست که حتی از استفاده از فرصت جمع شدن این تعداد اندیشمند مسلمان در یک همایش هم عاجز است.
اما تمام این ضعفها و کوتاهیها در حالیست که کشورهای درگیر ماجرا خودشان دست به کار شدهاند و حتی اقدام به تولید فیلم و سریال از این اتفاقات کردهاند و تا به امروز فقط چهار فیلم از اتفاقات مصر تولید شده؛ فیلم "18 روز" که شامل 10 داستان از روزهای تظاهرات مردم در میدان التحریر است. فیلم "ملتمیخواهد" با بازی بازیگر مشهور مصری عمرو واکد که نگاهی انسانی به داستان سه شخصیت در خلال انقلاب مصر دارد که یک نفر پلیس امنیتی، نفر دیگر مهندس کامپیوتر و سومی گوینده رادیو است. فیلم "مرد طوفان" به کارگردانی حازم متولی که نشانههای فساد را در دولت سابق به نمایش درمیآورد و همچنین فیلم "میدان" با نمایش مستند اتفاقات میدان التحریر و جنایتها و حوادثی که در آن میدان بهوقوع پیوست.
قهرمان این داستان پزشکی است که تلاش بسیاری برای مداوای مجروحان میدان التحریر میکند و در نهایت خود او نیز در این حوادث مجروح میشود.
در مورد جنبش والاستریت هم اوضاع به همین صورت است و تا به حال "مایکل مور" مستندساز مشهور امریکايی خبر آغاز ساخت مستندش در رابطه با این جنبش مردمی را اعلام کرده و همچنین خبرهایی در رابطه با ساخت یک فیلم سینمایی در امریکا درباره این جنبش منتشر شده است.
پس مسئلهای که واضح است، اینکه این بار هم تنها این سیستم رسانهای مملکت ماست که از غافله عقب مانده است و حرفی برای گفتن در دنیای هنر و رسانه ندارد. موضوع فقط شامل صدا و سیما هم نمیشود و تمام دستگاهها و سازمانهای فرهنگی را دربرمیگیرد، اما قطعا نقش تبلیغاتی رسانهی ملی در این میان از همه مهمتر و خطیرتر است و نباید از روی آن به سادگی گذشت.
کلام آخر
خبرنگار ایران در امریکا به دلیل فشارهای رسانهای بر روی صدا و سیما بعد از چند روز به سرکار خود بازگشت اما قطعا اتفاقی مثل تعطیلی دفتر صدا و سیما در امریکا در چنین روزهایی که اهمیت حضورش در هر زمان دیگری بیشتر احساس میشود، یک نشانهی واضح و گویاست، نشانهای از این مسئله که اساسا مدیران فرهنگی مملکت و در راس آنها صداوسیماييها به درستی نمیدانند در چه جایگاه مهمی قرار گرفتهاند و در این برهه تاریخی، چه وظیفهی مهمی بر دوش دارند، که اگر سنگینی این وظیفه را بر روی دوش خود احساس میکردند، حتی با وجود تمام بیاطلاعیشان از اصول کار رسانهای و دیپلماسی رسانهای چنین انفعالی از خود نشان نمیدادند و خروجیهای قابل تاملتری را از سازمان تحت مدیرت آنها شاهد بودیم.
اینکه سازمانی مثل صدا و سیما، سریال و فیلم که هیچ، حتی یک مستند هم درباره این موضوع تهیه نکرده و حتی قادر به تهیه یک گزارش جذاب از اتفاقهاي روزمره کشورها نیست و برای پوشش ماجرا از تصاویر دست دوم رسانههای دیگر استفاده میکند، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ دلیلی جز اینکه به اصطلاح این دوستان اصلا در باغ نیستند و اساسا نمیدانند در چه جایگاهی قرار دارند و چه وظیفهای بر دوش.
چرا وقتی جمهوری اسلامی و انقلاب ایران، الگوی انقلابهای منطقه است، دستگاه فرهنگیاش نباید محور تمام حرکتهای رسانهای و فرهنگی علیه غرب باشند و با داشتن یک راهبرد در این زمینه، استفاده لازم را از این اتفاقات ببرند و حتی در عرصه رسانه هم الگوی کشورهای در حال انقلاب شوند؟