کد خبر: ۲۵۵۱۵۱
زمان انتشار: ۰۸:۲۹     ۰۶ مهر ۱۳۹۳
ستوان آگاهی اول قصه‌اش گفت: خواهش می‌کنم مردان و زنانی که این داستان را می‌خوانند،‌ باور کنند که اتفاقات فقط برای سایرین نیست،‌ بلکه با بی‌توجهی نسبت به آدم‌ها و وقایع دور و اطرافتان می‌توانید طعمه بعدی خلافکاران باشید.
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، با یکی از افسران پلیس‌ آگاهی ناجا صحبتی داشتم که در استان‌های مختلف کشور فعالیت کرده بوده، خاطره این ستوان وظیفه شناس که نامش برده نمی‌شود، سوژه گزارش امشب است که در ادامه می‌خوانید.
 
این ستوان همینکه فهمید قرار است سوژه‌ گزارش داستان شود، خنده‌ای کرد و با تبسمی گفت: یادش بخیر هنوز آن کفش‌ها یادم است. همکارانم اسمش را گذاشتند، "کفش‌های به یاد ماندنی". . .
 
این افسر با سابقه پلیس‌ آگاهی ناجا که در عملیات‌های مختلف شرکت کرده و با خلافکارانی زیاد از شهر‌های مختلف برخورد داشت، می‌گفت: شاید تلخ‌ترین خاطره‌ام که هنوز با یادآوری‌اش هم خنده‌ام می‌گیرد و‌ هم اشک ماتم در چشمانم جمع می‌شود، همین باشد.
 
ستوان آگاهی اول قصه‌اش گفت: خواهش می‌کنم مردان و زنانی که این داستان را می‌خوانند،‌ باور کنند که اتفاقات فقط برای سایرین نیست،‌ بلکه با بی‌توجهی نسبت به آدم‌ها و وقایع دور و اطرافتان می‌توانید طعمه بعدی خلافکاران باشید.
 
این مامور پلیس خاطره‌اش را در 8  پاراگراف شرح داد:
 
- یکی از روز‌های سرد بود که بالاخره با گذشتن چند پرونده آزار و اذیت و سرقت طلاجات خانم‌های جوان متوجه زنجیره‌ای بودن آن‌ها شدیم. باورمان نمی‌شد ولی مردی شیطان صفت، زنان مستاجر را مورد نیت شیطانی قرار می‌داد و سپس با ربودن طلاجات آنان از محل متواری می‌شد.
 
- خیلی از قربانیان این مرد شیطان صفت در گفتگو با من و همکارانم تنها به سرقت اشاره می‌کردند و برای اینکه عابرویشان نرود و یا خانواده‌شان از این ماجرا مطلع نشوند،‌ موضوع آزار و اذیت را کتمان می‌کردند، تعداد اندکی که با پلیس همکاری داشتند ، سرنخ‌هایی به دست ما دادند که ما را برای رسیدن به این مجرم خطرناک چند قدمی جلوتر برد.
 
- بیشتر زنان قربانی از بوی سیگار این مرد می‌گفتند که از چند متری هم به مشام می‌رسید و اینکه آنان را در اتاق خواب مورد آزار و اذیت قرار داده بود و مهم ترین سرنخ اینکه این مرد به عنوان مستاجر و یا خرید خانه در ساعات اولیه روز که مرد‌های خانه سرکار بودند، وارد خانه‌ها می‌شد و با بررسی اتاق‌ها و نقاط خلوت در صورت نبودن مردی، نیت شوم خود را پیاده می‌کرد.
 
- این مرد واقعا رذل بود، زنان قربانی این شیطان انسان‌نما همگی دچار مشکل خانواد‌گی، روحی و روانی شده بودند و ما بسیار خشمگین بودیم که چرا باید چنین خلافکاری در شهر قدم بزند و با آرامش به دنبال طعمه‌های خود بگردد. این خشم ما باعث شد تا تلاش و جستجوهایمان دور تند تری به خود بگیرد.
 
- زیاد طول نکشید که ظهر یک روز در اواسط هفته متوجه شدیم که این مرد به یکی از بنگاه‌های املاک سطح شهر مراجعه و آدرس منزلی را گرفته است که زن جوانی تنها در آن زندگی می‌کند. مطمئن بودیم که خودش است،‌ تمامی نشانی‌های که داده بودند با آن مرد شیظان صفت تفاوتی نداشت، آ‍ژیر کشان به راه افتادیم تا از جنایتی دیگر جلوگیری کنیم.
 
- به درب خانه آن زن که رسیدیم، زنگ درب را زدیم زنی درب را بازکرد و با دیدن پلیس شوکه شد و گفت: من که به پلیس هنوز اطلاع نداده بودم،‌ با صحبت‌ زن خانه مطمئن شدیم که او اینجا بوده است. زن جوان در صحبت‌هایش به پلیس گفت: مردی لاغر اندام در حالی که به شدت بوی سیگار می‌داد برای اجاره منزل وارد خانه شد،  در حین بازدید از خانه بود که ناگهان مرا با ترفندی به اتاق خواب کشاند و به سمتم حمله ور شد، ‌ولی من با یک ضربه لگد او را نقش زمین کردم و به داخل حیاط دویدم و با ایجاد سر و صدا او را فراری دادم، ولی موقع فرار یادش رفت کفش‌هایش را بپوشد و آنان را در خانه جا گذاشت.
 
- کفش‌های متهم را داخل پلاستیکی انداختیم و با اجرای طرح مهار در سطح منطقه موفق شدیم این جنایتکار را در حال قدم زدن در خایابان دستگیر کنیم، این مرد در بین راه مدام با عصبانیت می‌پرسید: "مرا به  چه جرمی گرفته‌اید؟"، اما ما هیچگونه توضیحی به او ندادیم تا اینکه به پایگاه پلیس آگاهی رسیدیم.
 
- در اتاق بازجویی بازهم این شیطان علت دستگیری‌اش را می‌پرسید که ناگهان کفش‌هایش را به هماره عکس‌ قربانیان، روبرویش قرار دادم، در عین ناباوری بیهوش شد وبعد که به هوش آمد به تمامی آنچه که بر علیه زنان تنها انجام داده بود،‌اعتراف کرد. در پایان پرونده تکمیل شد و این مرد برای تعیین مجازات  به مقام ارجاع شد.
 
از آن روز تا به الان هنوز آن کفش‌ها را به یاد دارم،‌ کفش‌هایی که بوی سیگار می‌داد و مرا به یاد بدترین خاطره زندگی‌ام می‌انداخت ولی از طرفی هم خنده‌ام می‌گرفت که یک زن چنان ضربه‌ای به این خلافکار زده بود که جایش تا مدت‌ها بر روی بدن آن مرد مانده بود.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها