بانک ورزش- سرانجام آنچه انتظارش ميرفت به تحقق پيوست و گروه مديريتي جديد پرسپوليس علي دايي را از نيمكت اين تيم كنار گذاشت. اين يك فينال برازنده است براي فيلمي كه توليدش از چند ماه پيش شروع شد؛ فيلمي به كارگرداني اميررضا خادم و تهيهكنندگي محمود گودرزي! از همان زمان كه پرسپوليس را پرت كردند توي دامان نامادري و خونش را حلال كردند، معلوم بود كه آب خوش از گلوي طفل يتيم مردم پايين نخواهد رفت. تيمي كه بيشتر از هر چيز ديگري به آرامش نياز داشت، تبديل شد به وسيله وصول شهرت براي عدهاي سرمايهگذار مجهولالهويه؛ آنها كه چند ميليارد ريختند توي اين قلك و در ازايش اجازه يافتند با احساسات چند ميليون آدم و سرنوشت تيم محبوبشان بازي كنند. حالا دايي رفته و يك كرور سوال برجاي مانده است؛ اينكه چرا براي اولين بار در تاريخ پرسپوليس در هفته هفتم بايد تغيير مربي اتفاق بيفتد؟ اينكه اساسا دايي به كدام دليل بايد بركنار شود؟ اينكه سهم بقيه عوامل در آنچه «ناكامي» سرخپوشان خوانده ميشود چيست؟ و البته اينكه آيا بركناري در اين مقطع، به برنامه آسان پيشروي پرسپوليس در ادامه مسابقات مربوط هست يا نه؟!
سپاهان اصفهان در حالي در ليگ دهم قهرمان كشور شد كه در پايان هفته هفتم همان فصل فقط 9 امتياز داشت؛ چيزي شبيه وضعيت امروز سرخپوشان! گوش مديران پرسپوليس اما به اين حرفها بدهكار نيست. وقتي خبر ميرسد تنها دو ساعت بعد از بركناري علي دايي پول بازيكنان را دادهاند، ديگر جايي براي تحليل و موشكافي باقي نميماند. همه چيز به شكل بيشرمانهاي روشن است. درست مثل دو دهه پيش كه تغييرات مالكيتي در پرسپوليس پاي خيلي از فرصتطلبها را به اردوگاه سرخپوشان باز كرد، امروز هم سهمخواهها «قدرت» را بو كشيدهاند و به باشگاه نزديك شدهاند. دايي را بيرون كردند و درخشان را به پاس چند هفته سلب آرامش شبانهروزي از پرسپوليس به اين تيم برگرداندند. بقيه هم حالا به صف شدهاند؛ فعلا كه تكليف دستياران به شكل كامل روشن نشده، حضرات مجيز درخشان را ميگويند و احتمالا دو روز ديگر كه معلوم شد بيشترشان جايي روي نيمكت ندارند، انتقادات از سر گرفته خواهد شد؛ به خصوص در شرایط فعلی كه فرمول «حمله كن و نتيجه بگير» مشروعيت مضاعفي هم پيدا كرده است!
حالا ديگر همه دوستان ميتوانند راحت باشند؛ از امير عابديني كه امروز درخشان را گزينهاي «خوب» ميداند، اما يادش نيست دو سال پيش خود او چطور اين مربي را از تيمش بيرون كرد تا بهروز رهبريفر كه با استفاده از ضعف حافظه تاريخي افكار عمومي، حالا اداي دلتنگها را در ميآورد و ژست تعصب ميگيرد. انگار نه انگار كه ماجراهاي حضور او در لباس پرسپوليس مقابل ملوان و در لباس پاس مقابل پرسپوليس، بخشي از بحثبرانگيزترين اتفاقات تاريخ معاصر سرخپوشان است. امروز مخالفان ميتوانند نفسي چاق كنند و اميدوار باشند كه ارثي از نعش پرسپوليس ببرند. اين عاقبت ما مردم در همه حوزههاست؛ مردمي كه فقط ميدانند چه كسي را نميخواهند، جماعتي كه تنها ميل به «عبور» دارند، بيآنكه ايدهاي براي دوران پس از تغيير داشته باشند.
دايي بهترين مربي دنيا نيست و شايد بهترين مربي ايران هم نباشد، با اين حال زحمت خودش را كشيد و با همه ناملايمات پاي برنامهاي كه داشت ايستاد. او اما با خنجري كه از پشت در كمر خودش و تيمش فرو رفته بود، بيش از اين نتوانست كاري انجام بدهد. سه سال پيش پاداش دو قهرماني جامحذفي او را با مشتي پاي چشمش دادند و امسال اجر نايبقهرمانياش را با سيل اشك كه از همان چشمها گرفتند. حالا ديگر وقت جذب بازيكن خارجي است، وقت برگرداندن پولادي و ريختن پول پاي تيم! تاريخ اما معمولا به اين جفاكاريها و تصميمگيريهاي نسنجيده، جواب قاطعي داده است. بار قبل عزل غيرفني دايي بهای بازگرداندن او را تا دو ميليارد تومان بالا برد و شايد اين مرتبه هزينه چنين رجعتي چند برابر بيشتر شود. ما مردمان سرزميني هستيم كه هر مصيبتي را خودمان شخصا بايد تجربه كنيم، جداجدا، نفر به نفر! خداحافظ آقاي دايي؛ اما كاش حالا كه رفتني شدي، حداقل «حميد درخشان» تازهاي براي اين تيم نگونبخت نباشي. اين كمترين توقع هزاران هواداري است كه امروز همبغض تو هستند.