سرویس فرهنگی نقد رسانه/ با فروپاشی رژیم سلطنت پهلوی و استقرار نظام سیاسیِ برآمده از تفکر انقلاب اسلامی یعنی ولایت فقیه (و نمود ساختاری آن در شرایط فعلی یعنی جمهوری اسلامی) سودای اسلامی سازی تمام عرصه های حیات اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردمان به دغدغه ای طراز اول، برای بخش عمده ای از جریان نخبگانی انقلاب تبدیل شد.
اقتصاد اسلامی (و زیر عناوین آن همچون نظام بانکداری اسلامی)، دانشگاه اسلامی ، سینما و هنر اسلامی و... نمونه هایی از پر حاشیه ترین سرفصل های انقلابیون برای پیاده سازی ایده آل های اسلامی - انقلابیشان بودند و هستند. نمونه هایی که فارغ از برخورد صحیح و غلط متولیان امر و متفکرین در آن زمان با مقوله اسلامی شدنشان حاکی از عمق بصیرت دینی – انقلابی نسلی دارد که بسیار سریع و - شاید بسیار سریع تر از آنچه می بایست فرصتی برای تفکر دست دهد - متوجه و دست به کار تغییر مدل ها و الگوهای اساسی حیات اجتماعی شان شدند .
گرچه دغدغه پیش گفته هم از حیث نیات صاحبان آن و هم در همین سطح بسیطی که طرح شد امری بسیار مقدس و قابل تقدیر می باشد اما متاسفانه (و شاید به سنت زمان) دستخوش همان آفاتی شد که دیگر شعارهای بلند انقلاب گرفتارش هستند. یا بواسطه ی غرض ورزی غرض ورزان از مسیرش منحرف شد (که این یکی در ما نحن فیه سهم اندکی را به خود اختصاص داده است) ، یا تبدیل به وسیله ای برای گرم کردن میتینگ ها و پزهای سیاسی رجال مجلس و دولت شد و یا از سر سطحی انگاری بسیار سر سری و عجولانه نسخه اش پیچیده شد ، نسخه ای که از همان روز اول بر اهل معنا مشخص بود که راه به جایی نخواهد برد جز ترکستان!
رسانه (در معنای اعم آن) شاید از اولین عرصه هایی بود که محل توجه انقلابیون و رهبران آنها واقع شد. بنابر این تقدم زمانی، اگر اسلامیزاسیون معلول گذشت زمانی می بود، می بایست امروز و بعد از سپری شدن سه دهه منجر به پدید آمدن الگویی هرچند ناقص از رسانه اسلامی می شد، اتفاقی که جز در مورد تک ستاره هایی - کم و بیش نزدیک به مدل مطلوب - که آنها نیز دیری نپائیدند رخ نداد .
هر آنچه تا امروز در پاسخ به چیستی و چگونگی رسانه اسلامی مطرح شده صبغه ی سیاسی داشته (جز در باره استثنائاتی همچون شهید سید مرتضی آوینی) ، فقط و فقط شانه خالی کردن از مسئولیت و انداختن توپ به زمین این و آن بوده است . حال آنکه سیاست اگرچه عاملی بسیار سرنوشت ساز در تعیین ساز و کارهای رسانه در جهان حاضر است، اما نکته مغفول عنه آن است که سیاست به مثابه ی عاملی ثانوی عمل میکند و محتاج به بودن رسانه ی اسلامی برای پیاده شدن اوامر و نواهی خویش است! (در حقیقت تا موضوع سیاست ورزی موجود نباشد برای هیچ نمیتوان و نباید دستور صادر کرد) این نکته با آنکه در اوج بداهت قرار دارد به سادگی و همیشه نادیده انگاشته می شود .
سیاست نه تنها در حوزه هنر و رسانه بلکه در هیچ عرصه ای از عرصات حیات تمدنی نقش ایجاد کننده ندارد و مگر می شود به ضرب چند خطابه و مصاحبه ی سیاسی بی مایه و نهایتاً تصویب یکی دو آئین نامه بی پشتوانه رسانه ای را اسلامی یا غیر اسلامی کرد ؟ و عجیب اینجاست که، ما درمان تمام امراض خویش را از سیاست و سیاست مداران می خواهیم و سیاست تبدیل به کیمیای بی بدیلی گشته است که اینجا و آنجا وسیله تبدیل مس هر وجود نامطلوب به طلای ایده آل ما شده است! و ای کاش با سیاست نیز همانطور که باید روبرو می شدیم و نه این قصه سر دراز دارد... بگذریم ...
رسانه اسلامی اساساً محصول یک فرآیند خوداگاهِ نظام مندِ در جهت اسلامی سازی نیست! و هرچند تبیین تمام وجوه این گزاره فرصتی بسیار می طلبد تصور نگارنده ان است که مطلبی مهم تر مانده است که در صورت مطول شدن بیش از اندازه متن از آن باز خواهیم ماند پس تفصیل این عبارت را می گذاریم برای مجالی دیگر .
اسلام به مثابه ی دینی متشکل از گزاره های نظام مند سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و ... که در مجموع ساختمان تمدن اسلامی را شکل میدهند خود می بایست موجد مدلی مستقل و هماهنگ با ارزش های خویش در تمام عرصات فوق الذکر باشد نه آنکه در پی تغییر و اصلاح در نظامات موجود بیفتد. به بیان دیگر اسلام دارای رسانه، نظام اقتصادی، سیاسی و ... مختص به خود است که هیچ لزومی وجود ندارد شباهتی به وضعیت موجود داشته باشد . خوشبختانه حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) در حوزه سیاسی با ارائه مدل ولایت فقیه زحمت عینیت بخشی به دست کم یک حیثیت از وجوه تمدنی اسلام را کشیدند و البته تصور ما از تفاوت های عمیق ممکن میان رسانه اسلامی و غیر اسلامی را نیز حل کرده اند .
رسانه اسلامی احتمالاً همانقدر با مدل های موجود متفاوت خواهد بود که ولایت فقیه با لیبرال دموکراسی هست! و آنان که کمی مطالعه در باب نظام سیاسی اسلام دارند به خوبی واقفند که تفاوت های موجود میان نظام های سیاسی موجود با ولایت فقیه آنقدر عمیق، بنیادین و فراوان است که میتوان سخن از عدم شباهت صد در صد راند!
مسئله ی بعدی آن است که اساساً تولید هیچ نوعی از مفاهیم تمدنی به شکل سیستمی ، ارادی و خودآگاه اتفاق نمی افتد ! به عبارت دیگر برای نیل به مدل اسلامی رسانه ، اقتصاد ، نظام آموزشی و... می بایست لزوماً و در ابتدا انسان مسلمان پدید آید و این اتفاق از طریق ارائه دستورالعمل (ولو سیستماتیک و به ظاهر با پشتوانه مطالعات اسلامی ) نمی افتد ! علم اسلامی ، هنر اسلامی و هر امری با پسوند اسلامی محصول تلاش (ناخود آگاه و بعضاً خودآگاه) انسان مسلمان متقی ست و این انسان لاجرماً وقتی در مواجه با جهان پیرامونش به فکر تولید بیفتد (حال این تولید در هر زمینه ای میخواهد باشد) آنچه خروجی تلاش وی باشد اسلامی است .
بنابراین اولاً به جای تغییر کج دار و مریز و سیاست زده آنچه هست به فکر در انداختن طرحی نو باشیم و ثانیاً بدانیم که برای رسیدن به این طرح نو عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ...