غرب به خوبی آگاه است که
فلسطینیها به خاطر تجربه دهههای اخیر هیچگونه اعتمادی به طرفهای غربی و
عربی ندارند و از این رو هرگونه فشار امنیتی که خارج از محاسبات و
بررسیهای دقیق باشد میتواند به یک انفجار بزرگ تبدیل شود و سرمایهگذاری
غرب را برای همیشه از بین ببرد. اما آنچه در وهله اول غرب را نگران میکند
سرایت مقاومت و روحیه تهاجمی ساکنان و سازمانهای غزه به ساکنان و
سازمانهای مناطق دیگر فلسطینی شامل کرانه باختری، قدس، جنین و سایر مناطق
1948 است. نشانههای این مسئله کاملا دیده میشود.
برخلاف آنچه تصور میشود شرایط زندگی در کرانه باختری نه تنها مناسب نیست بلکه در موارد زیادی از شرایط زندگی در باریکه غزه سختتر و شکنندهتر است چرا که در غزه اسرائیلیها سیطره مداوم ندارند ولی در کرانه باختری این سیطره مداوم است از این رو سالهاست که رژیم صهیونیستی در منطقه غزه اسیر نگرفته ولی تقریبا در کرانه، فلسطینیها دائما در معرض دستگیری و زندانی شدن هستند. علاوه بر این، تصاحب خانهها و مزارع و اخراج از کار در کرانه باختری کماکان به اجرا گذاشته میشود در حالی که این وضعیت در غزه وجود ندارد. از این گذشته در غزه سازمانهای مقاومت و گردانهای نظامی از امنیت شهروندان دفاع میکنند ولی در کرانه باختری از آنجا که گردانهای نظامی سازمانهای مقاومت وجود ندارند، مردم در مقابل تهاجمات ارتش رژیم صهیونیستی بیدفاع هستند از این گذشته در کرانه باختری پلیس فلسطینی نخست تحت امر حکومت خودگردان، فعالان مخالف اسرائیل در کرانه را به نیابت از این رژیم دستگیر و زندانی میکند تا جایی که گفته میشود هم اینک دستکم 500 عضو جنبش جهاد اسلامی و حدود 2000 عضو فعال جنبش حماس در زندانهای حکومت خودگردان در شهرهای رامالله، نابلس و الخلیل به سر میبرند. همه اینها در حالی است که - به گواهی نتایج انتخاباتی سال 1384 - دستکم سه چهارم از ساکنان کرانه و قدس شرقی از جریانهای مقاومت حمایت کرده و مخالف جریان سازش و سازمانهای تشکیلدهنده حکومت خودگردان میباشند.
اگر مردم در کرانه باختری به میدان بیایند که تا حدی به صحنه آمدهاند، وضعیت برای غرب و رژیم وابسته به آن بشدت خطرناک میشود. درست است که ساکنان کرانه مسلح نیستند و آنان که مسلح هستند تحت امر آقای محمود عباس و در واقع بازوی نظامی انتظامی اسرائیل به حساب میآیند ولی با این حال حرکت مردم میتواند به یک انتفاضه جدید در کرانه، قدس، جنین و سرزمینهای 1948 منجر شود. غرب و رژیمهای وابسته به آن در مجاورت مرزهای فلسطین در شرایطی نیستند که بتوانند این انتفاضه را مهار کنند. انتفاضه در کرانه باختری اینبار با یک جریان مقاومت مسلحانه در غزه پیوند میخورد و این تا حد زیادی ضعف انتفاضه اول (1987) و انتفاضه دوم (2000) را میپوشاند و به آن عمق و تاثیر بیشتری میدهد. ضمن آنکه در شرایط فعلی منطقه تبدیل هر نوع جنبش اجتماعی به یک جنبش شبه نظامی کاملا امکانپذیر است. تجهیز سازمانهای مقاومت در غزه نیز به خوبی میگوید که این امکان در کرانه باختری نیز وجود داشته و به یک اراده بستگی دارد. سخنان دو روز پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع پرشور دانشجویان نیز این نکته را یادآور شد که هم امکان تجهیز نظامی در کرانه وجود دارد و هم ارادهای برای آن شکل گرفته است.
کرانه باختری از ابعاد مختلف دارای موقعیتهای ممتازی نسبت به باریکه غزه است که به بعضی از موارد آن اشاره میشود:
1- مساحت غزه 6 درصد از مساحت کل فلسطین است و مساحت کرانه باختری و قدسشرقی 16 درصد از فلسطین میباشد و از نظر جمعیتی نیز جمعیت غزه حدود 1/8 میلیون نفر و جمعیت کرانه حدود 2/4 میلیون نفر میباشد و از این رو اگر انتفاضه سوم شکل بگیرد این دو مجموعه جمعیتی به هم میپیوندند و کاری که از جمعیت کرانه برمیآید فراتر از توانایی غزه میباشد.
2- برخلاف غزه که منطقهای بسته است و اطراف آن را عمدتا رژیم صهیونیستی و کمی از مرزهای آن - 38 کیلومتر - با مصر مرتبط است، منطقه کرانه به مناطق حساس وصل است و دارای موقعیت استراتژیک میباشد. از یک سو مهمترین مکانهای مقدس فلسطین در کرانه و قدس شرقی قرار دارند که از جمله باید به مسجدالاقصی، مسجد الخلیل و قبهًْالصخره اشاره کرد. این مکانها برای همه ادیان ابراهیمی شامل اسلام، مسیحیت و یهود محترم و حساس میباشند.
از سوی دیگر کرانه باختری به دو منطقه امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی مرتبط است. کرانه باختری در شمال منطقه امنیتی اسرائیل- تاسیسات اتمی دیمونا و در جنوب و شرق منطقه سیاسی رژیم صهیونیستی- یعنی حیفا و تلآویو قرار دارد و هرگونه تغییر هویتی در کرانه، دو منطقه امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی را از هم خواهد گسست.
برای یک لحظه تصور کنید که کرانه باختری نیز به موشکهای مقاومت مجهز شده، آنگاه ادامه فعالیت منطقه امنیتی این رژیم و تاسیسات اتمی آن ناممکن میشود و از آنجا که قوه نظامی و امنیتی تنها ابزار بقای رژیم غاصب میباشد، پرواضح است که از کار افتادن تاسیسات جنوب کرانه و آنچه در استان بئرالسبع قرار دارد، امکان حیات سیاسی را در پایتخت نیز از رژیم صهیونیستی سلب میکند. از اینجا میتوان فهمید که منطقه کرانه باختری از چه حساسیتی نزد رژیم تلآویو و حامیان غربی آن برخوردار است.
3- یک موضوع مهم دیگر این است که کرانه باختری در عین اینکه به نسبت باریکه غزه از جمعیت بیشتری برخوردار است، در عین حال به سه جمعیت عمده فلسطینی نیز پیوند دارد؛ اولین جمعیت عمده، حدود 4/5 میلیون نفر فلسطینی ساکن در کشور اردن میباشد که از قضا بیش از 60 درصد جمعیت کنونی این کشور را دربر میگیرند. ساکنان فلسطینی اردن عمدتا در مناطق غربی اردن و در مجاورت با مرزهای فلسطین حضور داشته و در واقع متصل به 2/4 میلیون جمعیت فلسطینی ساکن در کرانه و قدس شرقی میباشند.
دومین جمعیت، حدود 1/2 میلیون نفر فلسطینیان ساکن در جنین میباشد. فلسطینیهای ساکن در جنین به دلیل برخوردار بودن از موقعیت ویژه کشاورزی جزو ثروتمندترین فلسطینیها به حساب میآیند و از قضا به صورت منسجم در این منطقه که در شمال کرانه واقع شده، زندگی میکنند. سومین جمعیت، حدود 1/4 میلیون نفر فلسطینیهایی هستند که به صورت غیرمتمرکز در مناطق شمالی و مرکزی فلسطین زندگی میکنند و از بعضی از حقوق شهروندی نظیر عضویت در پارلمان رژیم صهیونیستی و استخدام در ادارات دولتی این رژیم برخوردار میباشند.
فلسطینیهای 1948 که اصطلاحا به آنان «عربهای اسرائیلی» میگویند در انتفاضه اول و دوم فعال شدند و کوچه و پسکوچههای تلآویو، حیفا، عکار و ... را برای صهیونیستها ناامن کرده و تعدادی از آنان را به قتل رساندند. با این وصف فلسطینیها در منطقه کرانه در موقع بحران از حمایت حدود 7/1 میلیون نفر فلسطینی غیرساکن در کرانه که اتصال نسبی جغرافیایی به کرانه دارند نیز برخوردار میباشند و حال آنکه امکان عملی سرریز این مقدار از انرژی فلسطینی به جغرافیای باریکه غزه وجود ندارد. از یک منظر دیگر از آنجا که بنا به آمار اعلامی از سوی سازمانهای مسئول در رژیم صهیونیستی، آمار شهروندان غاصب آنان حداکثر 4/5 میلیون نفر میباشد و حال آنکه کرانه میتواند با اتصال به جنین و مناطق 1948 دستکم 5 میلیون نفر از شهروندان فلسطینی را نمایندگی کنند و این یعنی اینکه همین الان منهای غزه و منهای فلسطینیهای آواره و ساکن در اردوگاههای کشورهای مجاور هم جمعیت فلسطینی بر جمعیت یهودی غلبه دارد.
این پایه اول نظریه رهبر معظم انقلاب است که میفرماید باید بر اساس اصل پذیرفته شده و بدیهی هر شهروند یک رای، دولت در فلسطین تشکیل شود اما البته پرواضح است که نه غرب و نه رژیم صهیونیستی و حتی نه رژیمهای عربی نظیر عربستان در شرایط عادی اجازه شکلگیری چنین دولتی و اعاده چنین حقی نمیدهند. راه وادار کردن غرب به تن دادن به چنین حقی این است که در کرانه باختری هم گردانهای مقاومت مسلحانه شکل بگیرد تا غرب ناچار باشد بین راه حل امنیتی و راه حل سیاسی به راه حل سیاسی تن دهد. آن روز چندان دور نیست.
در این میان جهان اسلام باید با اعمال فشار بر غرب و طرح پی در پی موضوع امکان اجرایی آزادی کامل فلسطین و مقدمه آن یعنی شکلگیری مقاومت مسلحانه در کل فلسطین را فراهم نماید. راهپیماییهایی که در این روزها در سطح جهان به دفاع از مظلومان غزه شکل گرفت و سراسیمگی که این روزها در دستگاه سیاسی غرب روی داد نشان میدهد که هم امکان اعمال چنین فشاری بر غرب و رژیم صهیونیستی وجود دارد و هم غرب و دنباله آن در نهایت تسلیم این فشارها میشود.
روز گذشته، روز قدس، جمعیت انبوه را به خود دید و اگرچه در اکثر کشورهای اسلامی به دلیل وابستگیشان به غرب، از روز قدس استقبال رسمی نمیشود اما تظاهرات مردمی که با وجود مخالفت دولتها برگزار شد، نشان میدهد که جریان جهانی آزادی قدس شکل لازم خود را پیدا کرده حالا باید توسعه پیدا کرده و از ابزارهای دیگر سیاسی و اقتصادی نیز برای به کرسی نشاندن اراده امت اسلام استفاده کند. روز قدس مبدا آزادی انرژی جهان اسلام است که اگر خوب هدایت شود میتواند مشکلات عمده جهان اسلام را حل نماید.