به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، مهمترین وقایع تاریخی 24 تیر 1393 خورشیدی برابر با 17 رمضان 1435 هجری و15 جولای 2014 میلادی به شرح زیر است.
مهاجرت علما و مردم تهران به قم و آغاز هجرت کبری در جریان نهضت مشروطه (1285 ش)
در ادامه نهضت مشروطه، پس از آن که خواستههای علما و مردم در مورد تاسیس عدالت خانه و اجرای قوانین اسلام و... عملی نشد، علما تصمیم گرفتند که به قم مهاجرت کرده و در حرم حضرت معصومه(س) تحصن کنند. درنهایت در 24 تیر 1285 شمسی برابر با 23 جمادی الاول 1324، حضرات آیات سید محمدطباطبایی و سید عبداللَّه بهبهانی در رأس یک گروه هزار نفری به سوی قم حرکت کردند و مهاجرت کبری را شروع کردند.
همچنین شیخ فضلاللَّه نوری، سه روز بعد با فراهم آوردن جمعیت بسیار زیاد، از تهران به قم هجرت کرد.
این مهاجرت، موجی از یک قیام در سراسر کشور ایجاد کرد و علمای بزرگ زمان از قبیل آقانجفی اصفهانی و آخوند ملاقربانعلی زنجانی از روحانیون مشهور و متنفذ اصفهان و زنجان، به این تحصن پیوسته و روحانیون سایر شهرها با تلگرافهای متعدد، در انجام خواسته متحصنین قم پافشاری کردند.
در جایی که نهضت در اوج پیروزی قرار داشت و مظفرالدین شاه قاجار هم خواسته رهبران نهضت را پذیرفته بود، به واسطه دستهای مرموزی که در جریان بود، اولین انحراف نهضت آشکار شد و عدهای از مردم، ناآگاهانه به سفارت انگلیس پناهنده شدند و در حیاط سفارت تحصن کردند. تحصُّن بیش از بیست هزار نفر از مردم در سفارت انگلستان، هرچند در ظاهر به بهانه حفظ جان مردم صورت میگرفت ولی در واقع نوعی تعدّی از احکام اسلامی بود که استعمار پیر به دنبال آن بود. این انحراف بعدها تا آنجا کشیده شد که شیخ فضلاللَّه را که خود، از رهبران مشروطه به شمار میرفت، به دلیل مخالفت با مشروطه غیرمشروعه، به جوخه دار سپردند. سرانجام بر اثر فشار متحصنین، مظفرالدین شاه تمامی خواستههای آنان را پذیرفت و در 14 مرداد 1285شمسی، طی فرمانی، ضمن عزل عینالدوله، صدر اعظم مستبد خود، دستور برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس شورا را صادر کرد. در نهایت علما و مردم متحصن در قم، ده روز بعد از امضای فرمان مشروطه، با احترام به تهران بازگشتند.
* روزی که محمد على شاه قاجار در میهن خود، به سفارت روسیه پناهنده شد! (1288 ش)
24 تیر ماه 1288 (15 جولای 1909) شهر تهران پس از یک روز جنگ خیابانی به دست افراد مسلح بختیاری، گیلان و مجاهدین مشروطیت افتاد و محمدعلی شاه قاجار پس از اطلاع از آن، با خانواده اش به ساختمان تابستانی سفارت روسیه در زرگنده قلهک پناهنده شد. وی قبلا در سلطنت آباد مستقر شده بود و با اینکه هنوز پانصد قزاق و تعدادی توپ در اختیار داشت تصمیم به تحصّن در سفارتخانه خارجی گرفته بود. به تفسیر برخی از مورخان، محمدعلی شاه با تحصّن در ساختمان تابستانی سفارت روسیه، پناهنده شدن به بیگانه را بر مذاکره با سران مخالفان و پذیرفتن شرایط آنان ترجیح داد که در «تاریخ» به عنوان اقدامی حقارت آمیز ثبت شده است. همزمان، سایر مقامات نزدیک به او نیز به سفارتخانه ها پناه بردند. چون (ظاهرا!) سفارتخانههای روسیه و انگلستان برای همه متقاضیان تحصّن جای نداشتند به مقامهای اضافی، هرکدام یک پرچم این دو دولت داده شد تا بر بالای خانههایشان نصب کنند که کسی متعرضشان نشود. این وضعیت نیز یک لکه ننگ بر تاریخ ایران اضافه کرده است.
سفیران روسیه و انگلستان سپس به طور جداگانه و با لحنی متفاوت از سردار اسعد و سپهدار تنکابنی فرماندهان نیروهای فاتح تهران خواستند که به زد و خورد پایان دهند و مسئله را از راه مسالمت حل کنند. فاتحان تهران خواستار تسلیم سرهنگ لیاخوف (فرمانده روس نیروی قزاق مستقر در تهران که مجلس را به توپ بسته بود) شدند که موافقت شد و لیاخوف به فاتحان تهران مراجعه کرد و تامین خواست. دو روز بعد یک شورای عالی 28 نفری تشکیل و همان روز محمد علی شاه را به دلیل پناهنده شدن در خاک وطن به سفارتخانه خارجی، از سلطنت خلع و پسر 12 ساله او احمد میرزا را به سلطنت برداشت و چون او هنوز طفل بود؛ قرار شد که عضدالملک «ایلخان قاجار (رئیس وقت ایل مغول تبار قاجار)» نیابت سلطنت را بر عهده گیرد. این ایل به روش مغولهای قرون 12 ـ 14، هنوز «ایلخان» داشت!. احمد میرزا در آن لحظه با پدرش در سفارت روسیه بود که از آنجا به کاخ سلطنتی انتقال یافت. همه این ماجرا نتیجه رقابت استعماری روسیه و انگلستان بود که روسیه از محمدعلی شاه و انگلستان از مجلسیان حمایت میکردند.
* ترور روحانی مجاهد آیتاللَّه "سیدعبداللَّه بهبهانی" یکی از سران اصلی مشروطیت (1289 ش)
آیتاللَّه سیدعبداللَّه بهبهانی در اوایل قرن سیزدهم هجری شمسی در شهر نجف اشرف به دنیا آمد و تحت توجّهات پدر فاضل و مجاهدش، سید اسماعیل مجتهد بهبهانی، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. آقا سیدعبداللَّه، به زودی در حلقه درس عالم و فقیه بزرگ شیعه، حاج میرزا محمدحسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ جای گرفت و به سرعت مدارج عالی علمی را پیمود. آیتاللَّه بهبهانی قبل از انقلاب مشروطیت نیز از روحانیان و علمای مشهور ایران به شمار میرفت و در امور سیاسی دخالت داشت. وی با آغاز نهضت مشروطه، به صف مبارزان پیوست و با یاری و همکاری آیتاللَّه سیدمحمد طباطبایی، رهبری مشروطهخواهان را به عهده گرفت. آیتاللَّه بهبهانی در رهبری نهضت مشروطه، نقش بسزایی داشت و در این راه، زحمات فراوانی را متحمل شد. وی پس از به توپ بستن مجلس و پس از ضرب و شتم و اهانت به ایشان، به دستور محمدعلی شاه قاجار به کرمانشاه تبعید شد و پس از چند ماه راهی عتبات گردید. آیتاللَّه بهبهانی پس از فتح تهران توسط مشروطهطلبان، به پایتخت بازگشت و از آن پس نفوذ فوقالعادهای در مجلس پیدا کرد. میانهروها که اکثریت مجلس دوم را تشکیل میدادند از بهبهانی پیروی میکردند که این امر خشمِ تندروان را برانگیخت و تصمیم به قتل آیتاللَّه بهبهانی گرفتند. سرانجام با نقشه تندروها، در 24 تیرماه 1289 شمسی برابر با نهم رجب 1328 قمری، مزدوران به خانه این روحانی مجاهد رفته و با شلیک سه گلوله، وی را به شهادت رساندند. پس از شهادت ایشان، مجلس شورای ملی و بازار تهران تعطیل و عزای عمومی اعلام شد. بعدها پیکر آیتاللَّه بهبهانی به شهر نجف منتقل و مدفون گردید. گویند ترور این عالم مجاهد به تحریک «سیدحسن تقیزاده» بوده است.
* وثوق الدوله اعلامیهای انتشار داد. در این اعلامیه به سفر قریب الوقوع احمدشاه به اروپا اشاره شده بود. در اعلامیه مدت مسافرت شاه شش ماه تعیین گردیده بود. (1298 ش)
* شهادت شاعر و عالم متعهد علامه "سیداسماعیل بلخی" توسط ایادی رژیم افغانستان (1347 ش)
علامه سیداسماعیل بلخی در سال 1295 شمسی (1336قمری) در قریه بَلخاب از توابع بلخ در شمال افغانستان به دنیا آمد. وی از سنین کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت و برای این منظور به ایران و عراق سفر کرد. او در قیام خونین مسجد گوهرشاد مشهد در تیرماه 1314 حضور داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد و خود سهم عمدهای در قیام داشت. در همین زمان بود که به همراه پدر، درس و بحث را رها نمود و راهی هرات گردید. سید اسماعیل در راه مبارزه با استبداد، آرام و قرار نداشت و مردم مسلمان افغانستان را به مبارزه با حکومتهای فاسدِ افغانستان تشویق میکرد. از این رو پس از بازگشت به هرات، علیه بیداد و استبداد وقت افغانستان شورید و با ایجاد اولین هسته مقاومت و تشکیل "مجتمع اسلام"، با حکومت جور در افتاد. سید اسماعیل با سخنرانیها و خطابههای آتشین خود در هرات، دولت سلطنتی افغانستان را رسوا میکرد و زنگ بیداری و آزادیخواهی را در هر کوی و برزن برای مردم مظلوم افغانستان مینواخت. او که در طول دوران مبارزه، بر وحدت بین مسلمانان تاکید داشت، همیشه از طرف دولت حاکم مورد اذیت و آزار قرار میگرفت و نزدیک به پانزده سال از عمر خود را در زندانهای ستمشاهی افغانستان گذراند. سید اسماعیل بلخی پس از آزادی از زندان، در سال 1346شمسی راهی نجف اشرف گردید و با بزرگانی همچون حضرات آیات سید محسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی و علامه امینی و به ویژه حضرت امام خمینی دیدار و گفتگو نمود. وی در بازگشت به افغانستان از ایران عبور کرد و مورد استقبال حوزههای علمیه قرار گرفت. وی پس از ورود به افغانستان، به مبارزات خود ادامه داد اما این فعالیتهای ضد حکومت جور، بر حکام ستم پیشه افغانستان گران آمد لذا در صدد از میان برداشتن این مجاهد فی سبیلاللَّه برآمدند. در نهایت این عالم مسلمان و مبارز در 24 تیرماه 1347 شمسی برابر با 18 ربیعالثانی 1388 قمری در سن 52 سالگی از طریق تزریق مواد زهرآلود به دستور ظاهرشاه، پادشاه افغانستان در کابل به شهادت رسید.
رویدادهای مهم این روز در تقویم قمری (17 رمضان):
*معراج پیامبر اسلام(ص)(سال دوازدهم بعثت)
بنا به روایتی، پیامبر گرامی اسلام، در شب هفدهم ماه رمضان سال دوازدهم بعثت به امر خداوند از مکه به بیت المقدس سیر کرد و به آسمانها عروج نمود. در اولین آیه از سورهی اسراء، این معجزه بزرگ، توصیف شده است. با توجه به این آیه و سخنان حضرت محمد(ص)، ایشان در معراج با بسیاری از اسرار الهی، رموز جهان آفرینش و سرنوشت انسانها در جهان دیگر آشنا شد. مرکب پیامبر در این سفر آسمانی بُراق نام داشت و جبرییل، فرشته بزرگ خداوند، با آن حضرت همسفر بود و دیدنیهای عالم بالا و ملکوت و فرشتگان آسمان و بهشت و جهنم را به پیامبر نشان داد. این حادثه از معجزات بزرگ پیامبر گرامی اسلام به شمار میرود و حاکی از جایگاه رفیع ایشان است.
* وقوع غزوهی "بدر" اولین جنگ بین اسلام و کفر به فرماندهی پیامبر اکرم(ص) (2 ق)
بدر، نام چاهی است که در اطراف آن، نبرد میان مسلمانان و مشرکان شعلهور گردید و پس از پایان نبرد، کشتههای مشرکین در آن افکنده شدند. دراین غزوه که نخستین مقابلهی سپاه اسلام با کفر و نبرد اهل توحید با اهل شرک بود، مشرکان و کفار در آن، از جنبهی ساز و برگ نظامی و اسلحه و مهمات بر مسلمانان برتری داشتند و نفرات آنان سه برابر سپاه اسلام بود. سردارانی چون امیرالمؤمنین علی(ع)، حمزة بن عبدالمطلب و عبیدة بن الحارث بن عبدالمطلب(ع) در این جنگ حضور یافته و هفت نفر از سران لشکر کفر مانند: ابوجهل، ولید، شَیبَه و عُتَبه را به همراه دهها تن دیگر از مشرکان به هلاکت رساندند. مسلمانان همچنین، هفتاد نفر از کفار قریش را به اسارت درآوردند. اصحاب رسول خدا(ص)، 317 نفر به تعداد اصحاب طالوت بودند ولیکن معروف است که تعداد اصحاب آن حضرت، 313 نفر بوده است.
* درگذشت "عایشه" بنت ابوبکر همسر پیامبر اسلام(ص) (58 ق)
عائشه بنت ابی بکر بن ابی قحافه بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة بن کعب بن لؤی ملقب به ام المؤمنین و أم عبدالله (زاده سال ۹ پیش از هجرت، مکه - درگذشته ۵۸ هجری) دخت ابوبکر،و سومین همسر حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام شد. مادرش ام رومان از قبیله کنانه بود. حضرت محمد(ص) به عایشه کنیه ام عبدالله، به خاطر نام خواهر زاده اش عبدالله پسر زبیرداده بود.
* درگذشت عالم بزرگ اسلام محمدبن مسلم زهری (125 ق)
* شرفیابی "حسن بن مثله جمکرانی" در عالم رویا به محضر "امام زمان"(عج) و مأموریت یافتن او در ساخت مسجد جمکران (393 ق)
شرفیابی شیخ حسن بن مثله جمکرانی به محضر مبارک حضرت ولیعصر ارواحنا لهالفداء و کسب مأموریت جهت ساخت مسجد مقدس جمکران در چنین روزی از سال ۳۷۳ هجری قمری حادث گردید. میرزا حسین نوری طبری (ره) - صاحب کتاب نجمالثاقب - چگونگی ساخت این مسجد مقدس را اینچنین روایت میکند: شیخ حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من شب سهشنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۷۳ هجری قمری در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: برخیز و مولای خود حضرت مهدی (عج) را اجابت کن که تو را طلب نموده است. آنها مرا به محلی - که اکنون مسجد جمکران است - آوردند، چون نیک نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن تخت گسترده شده و جوانی سی ساله بر آن تخت، تکیه بر بالش کرده و پیرمردی هم نزد او نشسته است، آن پیر، حضرت خضر بود که مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی (عج) مرا بهنام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم - که در این زمین کشاورزی میکند - بگو: این زمین شریفی است و حقتعالی آن را از زمینهای دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند. عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانهای داشته باشم وگرنه مردم حرف مرا قبول نمیکنند، آقا فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانههایی برای آن قرار میدهیم، و همچنین نزد سیدابوالحسن - یکی از علمای وقت قم - برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین بهدست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا بازخواند و فرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن و بدینمکان آور و آن را بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حقتعالی او را شفا دهد. حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خواندم و به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام (عج) حدود بنای مسجد را نشان میداد. سپس به قم نزد سیدابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصی به من گفت: حسن بن مثله، از جمکران نزد تو میآید، هرچه او میگوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن. از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم. سید بلافاصله فرمود تا اسبها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان میآمد، چون به میان گله رفتم، همین که بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که از گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیةالله (عج) شفا یافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت و مسجد مقدس جمکران را بنا کرد.
*رحلت "حاج میرزا محمد هاشم خوانساری" عالم بزرگ شیعه (1318 ق)
میرزامحمدهاشم خوانساری، از بزرگان علمای امامیهی اوایل قرن چهاردهم هجری میباشد. وی از محضر والد خود میرزا زینالعابدین خوانساری و شیخ مرتضی انصاری استفاده کرد. این عالم بزرگ همچنین از اساتیدِ آیات عظام سیدمحمدکاظم یزدی و شیخ الشریعهی اصفهانی به شمار میرود. الاستِصْحاب، اصول آل الرَّسول، اصول الدّین و الحَجّ از آثار اوست. میرزا محمد هاشم خوانساری در نجف اشرف وفات یافت و در وادی السلامِ آن شهر مدفون شد.
رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (15 جولای):
* تصرف و اشغال بیت المقدس در فلسطین توسط سپاهیان صلیبی (1099 م)
جنگهای صلیبی عنوان یک سلسله از جنگهایى است که طی قرون یازده تا سیزده میلادی با تهاجم مسیحیان به سرزمینهای اسلامی به وقوع پیوسته است. در این نبردها که به بهانه نجات قبر حضرت عیسی(ع) از دست مسلمین آغاز شد قتل و غارت و استثمار و استعمار مسلمین، هدف اصلی جنگجویان مسیحی بود. در سال 1095میلادی پاپ اوربانوس با شعار «این است اراده خدا»، نسبت به تصرف بیتالمقدس توسط مسلمانان، که از آنها به عنوان دشمن یاد کرد، اظهار نگرانی کرد و برای آزادسازی آنْ از یاران مسیح(ع) کمک خواست.
از اینرو، اولین جنگ صلیبی در نیمه اوت 1096میلادی با شرکت اقوام اروپایى آغاز شد و مسیحیان به طرف فلسطین به راه افتادند. آنان در مسیر خود پس از کشتار و قتل عام در شهرهای منطقه آسیای صغیر و به ویژه انطاکیه، به راه خود ادامه دادند.
شهر بیتالمقدس در آن زمان در اختیار خلفای فاطمی بود و گرچه در ابتدای کار، دولت فاطمی به صلیبیون پیشنهاد دوستی داد اما آنها که برای قتل و غارت و تصرف آن شهر حرکت کرده بودند ضمن رد این پیشنهاد، خود را به آن منطقه رساندند. در این هنگام، اردوی چهارصد هزار نفری مسیحیان برای تسلط بر بیتالمقدس آماده میشدند و درخواست کمک والی این شهر از مصر به عنوان مقر خلفای فاطمی به جایى نرسید. صلیبیون حدود 40 روز به محاصره شهر ادامه دادند و سرانجام پس از چند حمله، موفق شدند بخشی از دیوار دفاعی شهر را ویران کرده و پس از فرار مدافعین آن، سربازان صلیبی وارد شهر شدند. در نهایتْ در روز 15 ژوئیه 1099 بیتالمقدس سقوط کرد. مردم شهر تسلیم شدند و پرچم امان فرمانده صلیبیها برافراشته شد، اما سربازان مسیحی بدون توجه به این مسئله آنچنان قتل و غارت و کشتاری به راه انداختند که همه مورخین، اعم از مسیحی و مسلمان، به آن اذعان کردهاند. در جریان این حمله وحشیانه در مسجدالاقصی بیش از هفتاد هزار نفر به قتل رسیدند و این آغازی بود بر تسلط مسیحیان بر اولین قبله مسلمین.
*درگذشت آنتون چخوف (1904 م)
امروز سالروز درگذشت «آنتون چخوف anton chekhov» داستان نگار و نمایشنامه نویس بلند آوازه قرن 19 روسیه (و جهان) است که 15 جولای 1904 در 64 سالگی فوت شد . وی یک پزشک بود و برای تهیدستان یک کلینیک رایگان دایر کرده بود که خود در آنجا طبابت می کرد. مهارت چخوف عمدتا در نگارش داستانهای کوتاه است. او گفته است که ساده نویسی را از «تولستوی» یادگرفته و می کوشد که در نوشته هایش چیزی بیاموزد و بشررا راهنمایی کند. فلسفه او در زندگی «شادزیستن» است و احساس شادی کردن را نعمتی بزرگ خوانده است، زیراکه عمر انسان محدود و پیری که از آن گریزی نیست دورانی سخت است که نباید گذارد نامطبوع باشد. بزعم چخوف؛ اگر بشر از جوانی، درست راهنمایی شود زندگانی مطلوب و بدون دغدغه خواهد داشت. مدیران جامعه نقشی بزرگ در تامین سعادت و شادزیستن اتباع دارند لذا حکمران کل (رئیس کشور) در انتخاب آنان باید جنبههای مختلف را درنظر بگیرد. (در آن زمان روسیه انتخابات نداشت که چخوف به مشارکت و رای مردم در انتخاب مقامات کشور اشاره کند). ایوانف، مرغ دریا، عمو وانا، سه خواهر و باغ گیلاس از جمله داستانها و نمایشنامههای چخوف هستند.
* پادشاه سوریه منصوب انگلستان پس از فرار از دمشق پادشاه عراق شد! (1920 م)
15 جولای 1920 با نزدیک شدن نیروهای اعزامی فرانسه به شهر دمشق، امیر فیصل از طایفه هاشمی حجاز که از سوی انگلستان به پادشاهی سوریه منصوب شده بود از آن شهر فرار کرد. سوریه و لبنان از متصرفات سابق عثمانی، در پایان جنگ جهانی اول سهم فرانسه شده بودند و با فرار امیرفیصل، پیش دستی انگلستان در نصب پادشاه برای سوریه بی حاصل شد. دمشق 18 جولای آن سال به تصرف نیروهای فرانسه درآمد. امیر فیصل که تنها سه ماه پادشاه سوریه بود بعدا به تصمیم انگلستان، پادشاه عراق شد! ـ کشوری که انگلیسی ها آن را از کنار هم قراردادن سه ایالت مختلف المذهب و نژاد امپراتوری (ازمیان رفته) عثمانی ساخته بودند.
*بمباران گسترده ژاپن توسط بمب افکنهای امریکا در جریان جنگ جهانی دوم (1944 م)
در جریان بمباران پرحجم و گسترده تأسیسات و شهرهای ژاپن توسط نیروی هوایى امریکا، که از 15 ژوئیه 1944میلادی آغاز گردید هزاران بمب افکن سنگین ب - 29 امریکایی موسوم به "دژ پرنده" شرکت داشتند و تا شکست نهایی ژاپن و تسلیم این کشور، ژاپن را بمباران کردند. از نتایج هولناک این بمبارانها میتوان، انهدام بیش از سه هزار کارخانه بزرگ و کوچک ژاپن و قتل عام دهها هزار غیر نظامی را برشمرد.
* مرگ "نوری سعید پاشا" نخست وزیر عراق در جریان کودتای این کشور (1958 م)
نوری سعید پاشا، سیاستمدار برجسته عراقی و مشهورترین نخستوزیر عراق پس از استقلال این کشور، در سال 1888میلادی در بغداد به دنیا آمد و در جوانی از مدرسه نظامی استانبول فارغ التحصیل گردید. وی در 21 سالگی به ارتش عثمانی پیوست و در جنگ امپراتوری عثمانی و بلغارستان در سال 1912میلادی شرکت جست. نوری سعید آنگاه در کنار حرفه سپاهیگری خود، فعالیتهای سیاسی را آغاز کرد و در جریان اعتراضات سیاسی علیه امپراتوری عثمانی، مورد توجه انگلستان واقع شد. بدین جهت پس از پیروزیِ این حرکت در پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، وی ریاست ستاد ارتش ملک فیصل پادشاه وقت سوریه را بر عهده گرفت و به آن سر و سامان داد. نوری سعید در مدت ماههای سلطنت فیصل در سوریه با او بود و پس از برچیده شدن سلطنت فیصل از سوریه، با او به عراق آمد. پس از چندی، نوری سعید در مارس 1930میلادی با حمایت استعمار بریتانیا به نخستوزیری عراق رسید و در طول 28 سال، فرمانروای اصلی این کشور به شمار میرفت. وی در این مدت، 14 بار به مقام نخست وزیری عراق دست یافت و با قدرتِ ابتکار، کوشش مداوم و در پرتو برقراری حداکثر تماس با کشورهای همسایه عراق و ممالک اروپایى، بر این سرزمین حکومت راند. نوری سعید همواره موثرترین عامل در حفظ شیرازه نظام پادشاهی در عراق بود. وی تا سر حدّ امکان تلاش کرد از حجم دخالت نیروهای عراق در جنگ علیه رژیم صهیونیستی در جریان جنگ اول اعراب و اسرائیل بکاهد. نوری سعید فردی مؤثر در امضای قرارداد 25 ساله 1930 عراق و انگلیس، تأسیس اتحادیه عرب در سال 1945میلادی و وارد کردن عراق در جنگ جهانی دوم به نفع متفقین، علیرغم مخالفت داخلی، بود. وی همچنین عاقد پیمان استعماری بغداد میان چهار کشور عراق، ترکیه، ایران و افغانستان در سال 1937میلادی و عاقد پیمان سنتو در سال 1955میلادی به شمار میرفت. نوری سعید در دو ماه آخر عمر خویش نیز در اتحاد هاشمی شامل اتحاد اردن و عراق به عنوانِ نخستوزیری دست یافت و نفوذش را در اردن نیز بسط داد. در دوران حکومت نوری سعید، وی مخالفان خود را از سر راه برداشت و با ایجاد جوّ رعب و وحشت، پایههای نفوذ استعماری انگلستان در عراق را مستحکم ساخت. حکومت نوری سعید در نهایت در جریان کودتای خونین عبدالکریم قاسم در چهاردهم ژوئیه 1958میلادی به سر رسید و کاخ فرمانروایى وی را ویران ساخت. در جریان این کودتا که علاوه بر پادشاه عراق، تمامی خاندان سلطنتی و بسیاری از دولتمردان عراق کشته شدند، نوری سعید چادری بر سر افکند و شناکنان از دجله گذشت و خود را به خانه رانندهاش رساند. در این زمان، شورای انقلاب برای دستگیری وی، جایزهای هنگفت تعیین کرد. فردای آن روز، یکی از زیردستان نوری سعید، پول را بر وفاداری نسبت به ارباب سابق خود ترجیح داد و در شب شانزدهم ژوئیه 1958میلادی، مقامات دولتی را از مخفیگاه او آگاه کرد. اما قبل از آنکه سربازان دولتی فرا رسند، توده خشمگین مردم به اقامتگاهش هجوم آوردند و او را در هفتاد سالگی به هلاکت رساندند. جنازه نوری سعید سپس به وسیله طناب در خیابانهای بغداد کشیده شد و به بدترین وجهی مُثله گردید.