در ابتدا ستون یادداشت اول روزنامه کیهان را میخوانید که با عنوان«دو راهی باخت باخت!» به قلم حسین شریعتمداری به چاپ رسید:
1-فراخوان
غیرمنتظره وزرای خارجه کشورهای 5+1 برای حضور مستقیم در مذاکرات که از سوی
خانم کاترین اشتون صورت پذیرفت و برخی از اخبار و گزارشهای پیرامونی دیگر
حکایت از آن دارند که «وین 6» آنگونه که حریف پیشبینی میکرد، پیش
نمیرود و محاسبات قبلی آنان با اختلال جدی روبرو شده است. چرا؟! چه اتفاق
غیرمنتظرهای روی داده که خانم اشتون برای تصمیمسازی در برابر آن ناچار به
دعوت فوری وزرای خارجه 5+1 شده است؟!
مطابق دستور کار قبلی قرار
بود وزیران خارجه 5+1 به عنوان عالیترین مقام تصمیمگیرنده در آخرین روز
یا روزهای مذاکرات و بعد از آن که متن توافق جامع آماده شد، برای امضاء و
تائید نهایی به تیمهای مذاکرهکننده خود در وین ملحق شوند. اما، فراخوان
اشتون از اتفاق جدیدی خبر میداد که حضور فوری وزرای خارجه 5+1 را ضروری
ساخته بود و خبرگزاری رویترز به نقل از دیپلماتهای مذاکرهکننده اعلام
کرد؛ حضور وزرای خارجه 5+1 در وین به منظور امضای توافق جامع نیست، بلکه
آنان برای عبور از بنبست غیرمنتظرهای که در جریان مذاکرات پدید آمده است
به وین فراخوانده شدهاند. کدام بنبست آنان را سراسیمه به وین کشانده
است؟!
گفتنی است وزیران خارجه چین و روسیه به وین نرفتند. اولی برای
عدم حضور خود به دوری مسافت! و جدول کاری از قبل برنامهریزی شده اشاره
کرد و لاوروف ضرورت همراهی با پوتین در سفر آمریکای لاتین را پیش کشید! ولی
گزارشها حکایت از آن دارند که چین و روسیه با 4 کشور آمریکا، انگلیس،
فرانسه و آلمان درباره متن توافق نهایی اختلافنظر دارند و محدودیتهای
اعمال شده را با توجه به شفافیتهای خواسته شده از ایران، «متوازن» ارزیابی
نمیکنند. ضمن آن که حدس میزنند در چالش هستهای یازده ساله کشورمان، فصل
جدیدی در حال ورق خوردن است.
2- و اما، همه شواهد حاکی از آنند،
آنچه سیستم محاسباتی حریف را درهم ریخته و وزیران خارجه آمریکا، انگلیس،
فرانسه و آلمان را با عجله به «وین» کشانده تا به قول دیپلماتهای غربی،
برای عبور از بنبست پدید آمده، چارهجویی کنند، اعلام صریح خط قرمز نظام
در مذاکرات هستهای است که روز دوشنبه هفته قبل از سوی رهبر معظم انقلاب در
دیدار کارگزاران و مسئولان نظام با ایشان مطرح شد.
حضرت آقا با نگاهی
دقیق و فنی و کارشناسانه تاکید کردند که جمهوری اسلامی ایران به یکصد و نود
هزار «سو» اورانیوم غنی شده نیاز دارد و با رونمایی از ترفند حریف گفتند
«طرف مقابل به مرگ گرفته که به تب راضی بشوید».
در توضیح نقش تعیینکننده اخطار و هشدار رهبر معظم انقلاب و جایگاه آن در جغرافیای مذاکرات، اشاره به نکاتی ضروری است. بخوانید؛
3-
یکی از اصلیترین محورهای مورد چالش در مذاکرات هستهای، میزان نیاز ایران
به اورانیوم غنیشده برای تأمین سوخت رآکتورهای اتمی کشور است. آمریکا و
متحدانش با پیش کشیدن واژه به اصطلاح حقوقی ولی در واقع من درآوردی
«نقطهگریز BREAK OUT» ادعا میکنند برنامه هستهای ایران باید در
محدودهای باشد که اگر تصمیم به تولید سلاح هستهای گرفت، فاصله زمانی این
تصمیم تا تولید سلاح حداقل بین 12 تا 18 ماه باشد و مدعیاند این فاصله به
منظور آن است که در صورت تصمیم ایران به تولید سلاح فرصت کافی برای متوقف
کردن آن وجود داشته باشد و با استناد به این قانون مندرآوردی، از ایران
خواستهاند اولا؛ تعداد سانتریفیوژهای فعال از 4هزار دستگاه بیشتر نباشد که
نتیجه نهایی آن پایان دادن به فعالیت هستهای است - همان که حضرت آقا با
عنوان به مرگ گرفتهاند از آن یاد میکنند - و ثانیا؛ مواد هستهای ذخیره
شده از 2 هزارکیلو تجاوز نکند و از سوی دیگر - متأسفانه - تیم هستهای ما
را به نقطهای رساندهاند که خواستار فعالیت 8 هزار سانتریفیوژ باشد و این
در حالی است که برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ هم در حوزه و میدان
غنیسازی آزمایشگاهی - پایلوت - قابل تعریف است و نه غنیسازی صنعتی که
خواست و حق قانونی ایران است. بنابراین چنانچه با تعداد 8هزار سانتریفیوژ
هم موافقت میکردند - یعنی همان که آقا باعنوان راضی شدن به تب از آن یاد
کردهاند - باز هم ایران را در عمل از غنیسازی صنعتی محروم کرده بودند.
رهبر
معظم انقلاب با تاکید بر این که نیاز ایران به اورانیوم غنیشده را خودمان
تعیین میکنیم و میزان نیاز ما 190/000 سو اورانیوم غنی شده است، این
ترفند باجخواهانه حریف را نه فقط خنثی کردند بلکه به باد دادند. چرا که بر
فرض استفاده ما از سانتریفیوژهای نوع IR1 که ظرفیت غنیسازی آن 1/2 تا
1/8 «سو» است، برای تأمین 190 هزار سو، حداقل به تعداد 158/000 سانتریفیوژ
نیاز داریم.
از سوی دیگر میزان ذخیره اورانیوم غنی شده مورد نیاز
کشورمان نیز مطابق خط قرمزی که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرمودهاند، 190/000
سو در سال است و نه دو هزار کیلوگرم مورد ادعای حریف.
4- نکته ظریف
و کاملا فنی و کارشناسانه در بیانات رهبر معظم انقلاب این که، ایشان به
جای تاکید روی تعداد سانتریفیوژهای مورد نیاز جمهوری اسلامی ایران، روی
فرآورده نهایی سانتریفیوژها تاکید کردهاند. به بیان دیگر، آنچه مهم است
تعداد سانتریفیوژها نیست بلکه خروجی نهایی آنها یعنی میزان اورانیوم غنی
شدهای است که به دست میآید.
توضیح آن که «سو»- -( SEPERATIVE
WORK UNIT (SWU ضریب جداسازی - یا سرعت جداسازی - اورانیوم 235 از
اورانیوم 238 در یک سانتریفیوژ است که بر حسب کیلوگرم در سال محاسبه
میشود. به عنوان مثال، یک سانتریفیوژ نسل اول موسوم به IR1 یا P1
میتواند در طول یک سال 1/2 کیلوگرم اورانیوم 235 را از اورانیوم 238 جدا
کند. بیشترین سانتریفیوژهای فعال ما از نوع P1 با ظرفیت اسمی 1/8 و ظرفیت
عملی 1/2 «سو» میباشد و البته بیش از هزار سانتریفیوژ فعال از نوع (P2)
نیز در اختیار داریم که ضریب جداکنندگی آن (سو) بیشتر از نوع اول است.
حال
میتوان تصور کرد که اگر حضرت آقا به جای خروجی نهایی سانتریفیوژها
(190/000 سو)، نیاز کشورمان را با تکیه بر تعداد سانتریفیوژها بیان
میفرمودند، هیچ تضمینی برای تأمین سوخت مورد نیاز رآکتورهای اتمی ایران
اسلامی وجود نداشت.
همین جا گفتنی است که برخی از مسئولان محترم، با
اشاره به سانتریفیوژهای پیشرفته IR8 که ظرفیت جداکنندگی آنها 24 سو
میباشد، اعلام کرده بودند که با برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ IR8
میتوان نیاز سالانه کشور به میزان 192هزارسو را تأمین کرد
(8000×24=192000). این محاسبه اگرچه در عرصه تئوری و نظری قابل قبول است
ولی با عمل فاصلهای پر نشدنی دارد، چرا که، اولا؛ در حال حاضر تعداد بسیار
محدودی از سانتریفیوژهای نوع IR8 در اختیار داریم و در حال تحقیق و بررسی
برای تولید انبوه آن هستیم، ثانیا؛ در مبحث مربوط به تحقیق و توسعه «
R&D » در توافقنامه ژنو و مذاکرات پس از آن، حریف تأکید کرده است که
تحقیق و توسعه الزاما بایستی در حد تحقیقات جاری ادامه یابد و در تعریف
تحقیقات جاری - CURRENT- به گزارش نوامبر 2013 مدیرکل آژانس استناد میکند
که در آن تنها سانتریفیوژهای نوع P1 آمده است! نتیجه این که اگر قرار بود
نیاز کشورمان به اورانیوم غنی شده براساس تعداد سانتریفیوژها محاسبه و
اعلام شود- که متأسفانه شده بود - نه فقط از غنیسازی صنعتی دور شده بودیم
بلکه غنیسازی اورانیوم در مقیاس آزمایشگاهی - پایلوت - را هم آنگونه که
باید، به دست نمیآوردیم.
5- تأکید رهبر معظم انقلاب بر نیاز کشور
به 190 هزار سو، ترسیم رسمی خط قرمز نظام در یکی از اصلیترین محورهای
مناقشه و چالش مذاکرات هستهای است. این خط قرمز، از آن جهت سرنوشتساز و
تعیینکننده است که از سوی بالاترین و عالیرتبهترین مقام جمهوری اسلامی
ایران مطرح شده است و بدیهی است که به هیچ وجه قابل تغییر نخواهد بود و
حریف نمیتواند و دلیلی هم ندارد که آن را یک «تاکتیک» تلقی کند. از این
روی میتوان و باید گفت که حضرت آقا با ترسیم این خط قرمز غیرقابل عبور،
تمامی محاسبات چند ماهه اخیر - بخوانید یازدهساله - حریف را مختل
کردهاند. گفتنی آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات روز دوشنبه خود گفته
بودند، حریف با لطایفالحیل و دست زدن به ترفندهای شیطانی میکوشد سیستم
محاسباتی ما را مختل کند و مسئولان ما را با ارائه آدرس غلط به نتیجه غلط
برساند ولی رهبر فرزانه انقلاب با صداقت و صراحت و از موضع اقتدار، محاسبات
حریف را مختل کردهاند.
6- اکنون آمریکا و متحدانش بر سر یک دوراهی
یا به تعبیر گویاتر در مقابل یک بنبست قرار گرفتهاند و به قول
دیپلماتها در مصاحبه با رویترز فراخوان فوری وزرای خارجه 5+1 برای عبور از
این بنبست صورت پذیرفته است و نه برای امضای توافق نهایی! اما، دوراهی
پیش پای حریف؛ این که میدانند خط قرمز ترسیم و اعلام شده از سوی رهبر
معظم انقلاب یک «تاکتیک» و یا یک برگ روی میز برای چانهزنی نیست. بنابراین
حریف باید از میان دوراهی که پیش روی دارد، یکی را برگزیند؛ یا به خواسته
اعلام شده از سوی حضرت آقا تن بدهد و یا این که با ادامه اصرار بر
باجخواهی و زیادهطلبیهای غیر قانونی خود، آرزوی دستیابی به یک توافق با
مختصات مورد نظر خویش را فراموش کند. راه سومی وجود ندارد.
7- حریف
به خوبی میداند که وقتی شخصیت برجستهای در جایگاه عالیرتبهترین مقام
جمهوری اسلامی ایران، خط قرمز نظام را در مذاکرات ترسیم میکند نگران «عدم
توافق» نیز نخواهد بود و این در حالی است که «توافق» نیاز آمریکا و متحدانش
است که قصد داشتند با لطایفالحیل این «نیاز» خود را در قالب «امتیاز» به
جمهوری اسلامی ایران تحمیل کنند.
گفتنی است که تا چند روز قبل
مقامات آمریکایی از جمله جان کری و وندی شرمن با تکبر و غرور این
ترجیعبند را تکرار میکردند که ایران در مقابل یک تصمیم سخت قرار گرفته
است! و اکنون اعتراف میکنند که باید برای اتخاذ یک تصمیم سخت آماده شوند.
تصمیمی که هر دو سوی آن برای آنان سخت و تاکنون دور از انتظار بوده است؛
چشمپوشی از توافق نهایی که برای خود یک «امتیاز بزرگ» تلقی میکردند و یا
دست کشیدن از زیادهخواهی که نتیجه آن اعتراف به پیروزی ناشی از مقاومت است
و این دومی برای حریف کابوسی وحشتناک خواهد بود.
ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوان«یک مغلطه فرهنگی»نوشته شده توسط سیروس محمودیان اختصاص یافت:
1-
اخیرا دولت تلاش سازمانیافتهای دارد تا با انجام یک قیاس معالفارق
بودجهای میان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دلیل کمکاریهای
روزافزون فرهنگی خود را در عنوان کلیشهای کمتر بودن بودجه و اعتبارات
تخصیصی وزارت ارشاد در مقابل صدا و سیما، خلاصه کند. به گواه مستندات
بیشمار تاریخی- اجتماعی، اثربخشی فرهنگ و تولیدات آن شاید از معدود
مصادیقی باشد که با بودجه و اعتبارات سنجیده نمیشود. غیرقابل انکار است که
نقش همخوان بودن فعالیتهای فرهنگی دولت با مطالبات همگانی و همچنین همسو
بودن آن با شریعت دینی و فرهنگ عمومی بسیار مهمتر از اعتبارات مصرف شده
توسط دستگاههای دولتی است. قطع یقین تا زمانی که ارزشمحوری، تقوای
سازمانی و عمل به فرهنگ اصیل اسلامی به اولویت اول دولتها مبدل نشود تزریق
اعتبارات ریالی به دستگاههای دولتی نمیتواند نتایج مورد نظر را در بخش
کلان فرهنگی تامین کند.
2- در حالی دولت حجتالاسلام روحانی بر صحت
این مغلطه ناموجه فرهنگی اصرار میورزد که مجموع اعتبارات فرهنگی تخصیصی به
دولت در قالب ادارات و سازمانهای دولتی مبلغ بسیار قابل توجهی را نشان
میدهد. نگاهی گذرا به لیست وزارتخانهها و سازمانهای متمول و بزرگی مانند
نفت، نیرو، ورزش و جوانان، کار، میراث فرهنگی، آموزش و پرورش، سازمان
تامین اجتماعی و... گویای آن است که سرجمع اعتبارات فرهنگی تخصیصی به
دستگاههای دولتی یا مرتبط با دولت بسیار قابل تامل است اگرچه رهاوردهای
فرهنگی آنها ناچیز است. به هر حال اتکای صرف دولت به اعتبارات یک وزارتخانه
در بخش پاسخگویی به کمکاریهای فرهنگی دولت بسیار عجیب مینماید. تجارب
اداری نشان میدهد افزایش اعتبارات وزارت ارشاد بدون حاکمیت یک نگاه ارزشی
بر ارکان سیاستگذاری آن جز حیف و میل بیتالمال و ریخت و پاشهای
جشنوارهای حاصلی در پی ندارد. در حقیقت افزایش میزان تاثیرگذاری سیاستهای
اجرایی وزارت ارشاد نه در گرو اعتبار و بودجه بلکه متوقف بر اصلاح رویکرد
فرهنگی این مدیران است.
3- باید پذیرفت جستوجوی ریشه پسرفتهای
فرهنگی در کاستیهای ریالی و اعتبارات تخصیصی یک بیراهه تحلیلی– تبیینی
است. آسیبشناسی رویکرد فرهنگی دولت مؤید آن است که نبود یک سیستم
سیاستگذاری فرهنگی پویا، کارآمد و منطبق با ذات انقلاب اسلامی در مجموعه
دولت منشأ کاستیهای موجود است. ناتوانی دولت در برقراری یک ارتباط سازنده
فرهنگی با افرادی که روزانه با آنها مراودات سازمانی دارد مؤید این مساله
است. دولت بهطور سازمانی و روزمره با میلیونها نفر ارتباط مستقیم دارد
که اثرگذاری فرهنگی روی آنها نیازی به اعتبارات ندارد بلکه محتاج رویکرد
صحیح فرهنگی است؛ بیشک تاثیرات عمومی و اجتماعی مواضع اعلامی دولت، ادبیات
و گفتمانسازی دولت با تأثیرات هیچ بودجهای قابلمقایسه نیست؛ در این
بین هر وزارتخانه و دستگاه دولتی حتی اگر کارکرد اصلی آن فرهنگی هم نباشد،
یک مجموعه فرهنگی الهامبخش است.
4- شکی نیست دولت در حوزه فرهنگ و
تقویت و تثبیت مبانی فرهنگ دینی– اجتماعی تکالیف ذاتی برعهده دارد.
محدودسازی این تکالیف ذاتی به متغیری مانند اعتبارات ریالی، عمق
سادهاندیشی برنامهریزان فرهنگی را میرساند. طبیعی است در یک نظام فرهنگی
ساختارگرا میزان تاثیر اندیشهای دولت بر مقوله فرهنگ و هنر انکارناپذیر
است. داشتن نگاه کمی به حوزه فرهنگ عمق یک رفتار ضدفرهنگی را به تصویر
میکشد. در واقع کارکرد اصلی دولت در بخش فرهنگی پاسداری از مفاهیم دینی و
مقابله فراگیر با تهاجمات دشمن به هویت ملی و اثرگذاری سازمان یافته بر
روند معنویت دینی و استقلال فرهنگی کشور به شمار میرود که این عناوین باید
در سیاستهای کلان دولت تجلی یابد.
5- وجود یک نقص چشمگیر در هویت
فرهنگی دولت و ناهمخوانی آن با بخش عمدهای از مطالبات جامعه ایرانی سبب
شده بخشی از مدیران فرهنگی در یک خطای فاحش و مبتنی بریک نگاه تصدیگرانه
تکالیف فرهنگی دولت را در تصدیگری فرهنگی تلخیص کرده و کمبود اعتبارات
فرهنگی را بهانه مناسبی برای پسرفت فرهنگی دولت یا عقب ماندن آن از عامه
مردم بیان کنند.
6- در خاتمه لازم به یادآوری است الزامات یک هویت
فرهنگی مبتنی بر اصول اسلام ناب حکم میکند دولت در چارچوب «عقلانیت معنوی»
و «خرد جمعی» با پرهیز از افتادن در مغلطههای فرهنگی زمینه اجتماعی–
اداری را برای تجلی اصول فرهنگ اسلامی در جامعه فراهم کند.
واضح است
تخصیص اعتبارات و بودجهریزی مناسب عملیاتی اگرچه در تسهیل ثمردهی
برنامههای فرهنگی موثر است اما باید توجه داشت نبود نگاه کلان دیانتمحور
در برنامههای فرهنگی مانع جدی برای توفیق دولت در عرصه فرهنگی محسوب
میشود. مردم عینا محاسبات منطقی خویش را داشته و اساسا توجهی به
فرافکنیها و مغلطههای فرهنگی ندارند. نگاه غیرمعقول ریالی به حوزه
فرهنگی و چشمپوشی از رسالت فرهنگی در گذر زمان اثرات مخربی میتواند داشته
باشد. نباید فراموش کرد حضرت امام خمینی(ره) بزرگترین تحول فرهنگی معاصر
را بدون اعتبارات ریالی به سرانجام مطلوب رساندند.
دکتر علی محمد نائینی مطلبی را با عنوان«سناریوی دشمن برای تغییر محاسبات ایران»در ستون سرمقاله روزنامه حمایت به چاپ رساند که در زیر میخوانید:
رهبر
معظم انقلاب اسلامی چندی پیش در دیدارمسئولان، کارگزاران و جمعی از مدیران
ارشد دستگاههای مختلف کشوری و لشگری، تلاش پیچیده و چند جانبه برای ایجاد
اختلال در محاسبات مسئولان و دستگاههای جمهوری اسلامی را مهمترین هدف
کنونی استکبار به ویژه آمریکا خواندند. بر این اساس میتوان نبرد محاسبات
را سناریوی مهم و راهبردی نظام سلطه در مقابله با جمهوری اسلامی ایران
دانست که در چند سال اخیر در دستور کار قرار گرفته است. از همین روی تلاش
میشود ابعادی از پیدا و پنهان این سناریو، مورد واکاوی قرار گیرد و
راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه گردد. تاکنون آمریکا در برخی کشورها با
استفاده از قدرت نظامی و تحریم اقتصادی که ابزارهای سخت و نیمه سخت، در
تحقق اهداف راهبردی آنها است به مقاصد و امیال شوم خود دست یافته؛ اما گویی
این ابزارها برای مقابله با ایران کارایی خود را از دست داده اند. تجربه
نشان داده که ابزارهای سخت و نیمه سخت علیه انقلاب اسلامی، نه تنها
نتوانسته کارآمد باشد، بلکه نظام اسلامی آنها را به فرصت تبدیل کرده است.
جنگ هایی را نیز که استکبار در منطقه، برای مقابله با انقلاب اسلامی طراحی
کرد، فرصت و بسترهایی را برای افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه و جهان
فراهم کرد. چراکه نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر قدرت نرم شکل گرفته و بر
پایه قدرت نرم، پایه هایش تثبیت شده است. این نظام با استفاده از باورهای
اساسی و ارزش های بنیادین و قدرت مردمی شکل گرفته و بر همین مبنا دولت سازی
آن نیز صورت گرفته است.در این میان هزینه های بسیار کلان اقتصادی و همچنین
افزایش میزان تنفر از امریکا در جهان، برخی از دلایل کنار گذاشتن ابزارهای
سخت و نیمه سخت از سوی نظام سلطه به شمار می آید. اما در مقابل، نقطه
کانونی"قدرت نرم" بر باورهای ذهنی نخبگان و مدیریت ادراک آنها متمرکز شده
است. "مدیریت ادراک" امروزه یکی از تکنیک های اصلی جنگ نرم است که هدف اصلی
آن نفوذ و تأثیرگذاری بر حوزه ذهنی نخبگان است. این تکنیک می کوشد تا بر
باورها و برآوردهای نخبگان تأثیر بگذارد و این تلقی را در آنها ایجاد کند
که می بایست در خصوص مسیری که تاکنون پیموده اند و بر آرمان ها و شعارها و
اهدافی که داشته اند تجدید نظر کنند.
چرا که مسیر طی شده مسیر پر
مخاطره و پر هزینه ای بوده است. در حقیقت هدفِ راهبردِ تغییر محاسبات،
تجدید نظر در اهداف و باورهای نخبگان است. این راهبرد، کلیه حوزه ها را در
بر می گیرد. حوزه هایی مانند: اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تولید علم و سایر
عرصه های مرتبط با مدیریت کشور. به طور طبیعی عزم، اراده و رفتارهای نخبگان
تحت تأثیر باورهای آنها است و باورهای آنها، تحت تأثیر برآوردها و محاسبات
آنها است. وقتی محاسبات تغییر کند، نوع راهبرد و رفتار نخبگان نیز در
مواجهه با پدیده ها و چالش های مختلف تغییر خواهد کرد. دشمن هم همین
باورهای ذهنی نخبگان و کارگزاران نظام را هدف قرار می دهد تا با کمترین
هزینه به اهدافش برسد. نظام سلطه وقتی توانست اداراک نخبگان را مدیریت
کند، به راحتی خواهد توانست توسط نخبگان و دولتمردان کشور به آنچه که می
خواهد برسد. در این زمان نخبگان، آگاهانه یا ناآگاهانه در زمین دشمن بازی
کرده و به تحقق اهداف راهبردی حریف کمک کرده اند.
بیش از یکسال قبل
در مرکز سابان وابسته به اندیشکده بروکینگز وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد
که فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت تا زمانی که مسولین
جمهوری اسلامی به تغییر محاسبات رو آورند. آنها با این هدف به دنبال تغییر
رفتار دولتمردان و کارگزاران کشور هستند. وقتی این باور در بین کارگزاران
نظام ایجاد شود که مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن نتیجه نمی دهد و باید
از یک سری اهداف و سیاست ها دست برداشت، در واقع در این زمان تغییر محاسبات
در بین نخبگان سیاسی توسط دشمن با موفقیت همراه بوده است. البته در این
راهبرد، دشمن از روش ها و ابزارهای مختلفی استفاده می کند. هر جا که بتواند
با نخبگان ما ارتباط برقرار کند، داده های تولید شده خود را منتقل می کند و
با انتقال یک سری روندها و دادهها، بر اذهان آنها تأثیر می گذارد و تصمیم
سازان را در چارچوب اهداف خود، منفعل می کند و در مواقعی همچون مذاکرات و
گفتگوها به اهدافش دست می یابد.
مقابله با این راهبرد دشمن، الزامات
و پیش نیازهایی دارد. ما همواره باید این واقعیت را در برابر دیدگانمان
داشته باشیم که دشمن در ماهیتش تغییر ایجا نکرده است و به طور مبنایی و
اساسی با نظام جمهوی اسلامی مشکل دارد. در این زمینه از روش ها، شیوه ها،
ابزارها و بازیگران گوناگونی، متناسب با شرایط بهره می گیرد. ما باید
بپذیریم که تعارض دشمن با نظام جمهوری اسلامی تعارضی ذاتی، هویتی و
پارادایمی و البته همیشگی است. این تعارض از ابتدای شکل گیری انقلاب اسلامی
در ابعاد و جبهه های مختلف وجود داشته و دارد.
اکنون اما دشمن بر
باورهای ذهنی نخبگان و جامعه متمرکز شده است و از همه ظرفیت های رسانه ای،
دستاوردهای دانش روز و با بهره گیری از تکنیک های عملیات روانی و روانشناسی
تلاش می کند تا فضای ذهنی و روانی را مدیریت کند و جامعه را به لحاظ
اجتماعی و درونی فرو بریزد و ایستادگی و مقاومت آنها را در هم بشکند. لذا
جامعه و نخبگان باید هوشمند باشند و باور کنند که یک جنگ جدی، اساسی،
پیچیده و خطرناک وجود دارد. مهمترین راه مقابله با دشمن در این جنگ، باور
به وجود جنگ نرم و شناخت این عرصه و صحنه و پیچیدگی های آن و باور به این
حقیقت است که خصومت ها دشمن ذاتی و اساسی است.
همگرایی در مجموعه
نظام درچارچوب تدابیر و سیاست های رهبر انقلاب و حفظ اقتدار و یکپارچگی
نظام در ذیل ولایت و رهبری، قطعا محاسبات دشمن را در هم می ریزد و خود دشمن
را دچار تغییر در محاسبات خواهد کرد. پیام این هم گرایی این خواهد بود که
در این نظام درک واحد از دشمن و تهدیدات، یکپارچگی در مواضع و هم چنین عمق
مردمی وجود دارد. چاره کار این است که به طور مرتب بر محاسبات دشمن تأثیر
بگذاریم. دشمن در جنگ سخت و نیمه سخت با این باور که در کشور بازدارندگی و
ثبات سیاسی وجود ندارد جنگ 8 ساله را به ما تحمیل کرد.
اما این
دشمن بود که محاسباتش را تغییر داد و به این نتیجه رسید که به درستی
برآورد نکرده است. الان نیز کارگزاران نظام مانند گذشته باید محاسبات دشمن
را با حفظ انسجام، اقتدار و یکپارچگی کشور، شناخت درست تهدیدات و به خصوص
تهدیدات نرم و پیچیده آنها در هم بریزند تا بتوان از این پیچ تاریخی به
سلامت عبور کنیم.
روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان« در دفاع از طبقه متوسط»در ستون سرمقاله خود و به قلم هجير تشکري به چاپ رسانده است:
آمارها
سخن مي گويند؛ درست همچون آرشيوها! انتشار گزارش اخير مرکز آمار کشور از
«افزايش هزينه ها»ي خانواده هاي ايراني به ويژه شهرنشينان حکايت مي کند. با
فرضِ دقّت و صحت در آمار يادشده، شهرنشينان به دليل تورمِ افسارگسيخته ي
ساليانِ اخير، در سال 92 نسبت به سال 91، از مخارج و مصارفِ خود به ميزانِ
4/22 کاسته اند. به عبارت ديگر، هزينه هاي يک خانوار شهري در مدّتِ يادشده
نسبت به مدّتِ مشابه پيش از آن، 25 درصد و هزينه هاي يک خانوار روستايي
8/19 افزايش يافته است.
خانوارهاي شهري با اندکي تسامح، عنوانِ
دقيق تر «طبقه ي متوسط جديد ايراني» ست. طبقه اي که آن را (با فرضِ توافق
در تعريف و اشتراک در ملاکِ توصيف آن) مي توان موتور محرکه ي برخي از
مهمترين تحولاتِ تاريخ معاصر ايران دانست. در صورت بندي دموکراسي، زيرساخت
هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... شرطِ لازمِ استقرار دموکراسي
محسوب شوند. از اين منظر طبقه ي متوسطِ مدرنِ ايران را مي توان عمده ترين
لايه اين زيرساختها ناميد. بر اين مبنا، اين طبقه، در برابر بديل هاي ديگر،
طبقه اي ست اصلاح طلب. بدين معنا که تعلقِ طبقاتي آن در ترجيحِ سياسي -
فکري رفورميستي تجلي پيدا کرده است.
اين طبقه نه آنقدر داراست که
محافظه کار باشد و تغييرات را برنتابد، و نه آنقدر ندار است که در پي
دگرگوني بنيادين همه چيز باشد. به عبارت ديگر، کليتِ طبقه ي متوسط نه همچون
انقلابيون طرفدار تغيير فوري، خشونت آميز و آمرانه است، نه همچون محافظه
کاران (کانسرواتيستها) طالب و عاملِ وضع موجود. و البته همچون بنيادگرايان و
مرتجعين نيز طرفدار بازگشت به گذشته هاي دور و دير و از بين بردنِ
تغييراتِ ايجاد شده نيز نيست! بلکه اين طبقه «هوادار تغيير اجتماعي با
استفاده از روش دموکراتيک، مسالمت آميز، و تدريجي است.» يعني در «روش
تغيير»، دموکراتيک عمل مي کند و در «چگونگي تغيير» بدون خشونت.
همانگونه
که «زمان تغيير» را گام به گام و تدريجي مي داند. در نتيجه، طبقه متوسطِ
موجود، براي رسيدن به وضعِ مطلوب، نه تخريبِ انقلابي، نه رجعتِ
بنيادگرايانه، و نه رفوي محافظه کارانه، که رفورمِ خيرخواهانه را برگزيده
است. اين طبقه که در ايرانِ مابعدِ انقلاب در دوره سازندگي و اصلاحات با
ريل گذاري گفتماني و اجرايي به شکلي معنادار ظهور يافت و تقويت شد، در
دورانِ «مهرورزي»! مورد بي مهري سيستماتيک قرار گرفت. بدين معنا که «لوزي»
معنادارِ طبقه ي متوسط به سمتِ يک «مثلثِ» مسأله دار هدايت شد. گزارش مورد
اشاره مؤيد اين ادعاست. البته نبايد فراموش کرد که به رغمِ دگرگونيهاي کيفي
و کوتاه مدتِ ناشي از سياستهاي دولتِ پيشين، کميتِ طبقه ي مورد بحث بر جاي
مانده است.
بر اساسِ نيم نگاه فوق، پيشرفت و توسعه ي کشور در گرو
فربهي اين گرانيگاه است. دولتِ اعتدال اگر با نگاهي درون زا قصد بهبود
اوضاع را دارد (که دارد)، علي القاعده مي بايست حريمِ هويت و فرهنگِ طبقاتي
اين آدميانِ متوسط الحال را پاس بدارد، و به رغمِ منزلت و پرستيژ اجتماعي
غيرقابلِ انکارِ آنان، به ارتقاي اقتصادي طبقه ي متوسط و احياي موقعيتِ
تضعيف شده ي اين طبقه با بهره گيري از قدرت (تخصص) نخبگانِ آن همت گمارد.
چرا که ديناميسم و حيثيتِ اجتماعي، کارداني و توانايي، و موقعيت اقتصادي
اين طبقه لازمه ي حياتِ جامعه ي فعلي ماست.
لذا ناديده گرفتنِ آن
در مقام عمل، هم اعتبار داخلي دولت را زير سؤال مي برد، هم قدرت چانه زني
نظام را در مذاکرات هسته اي کاهش مي دهد، و هم پروسه ي دموکراتيزاسيون را
با چالش مواجه مي کند. بدون شک با تمهيداتِ اقتصادي به منظورِ تقويتِ طبقه ي
متوسطِ مدرنِ ايران، نه تنها خونِ تازه اي در شريانِ جامعه جريان خواهد
يافت؛ بلکه برخي از گسل ها و شکاف هاي موجود نيز از وضعيتِ بحران زاي خود
به سلامت خواهند گذشت.
سيد مسعود علوي مطلبی را با عنوان«پروژه تغيير حاکميت از درون»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که به شرح زیر است:
دشمن
وقتي که از هجوم خارجي نااميد مي شود، به فکر «تغيير حاکميت از درون» مي
افتد. سرمايه گذاري دشمن در پروژه هجوم از خارج به دليل ناکارآمدي اين شيوه
از براندازي، به مراتب کمتر از سرمايه گذاري دشمن براي هجوم در داخل است.
انبوهي از برنامه هاي تلويزيوني، راديويي و ماهواره اي، شبانه روز دست
اندرکار چه هستند، چه اهدافي را دنبال مي کنند، در اتاق فکر جنگ رواني دشمن
چه مي گذرد؟
امروز روز 23 تير است؛ سالروز قيام مردم ايران عليه
کساني که هجوم از داخل را براي تغيير حاکميت از درون، سامان دادند. پروژه
تغيير حاکميت از درون، خيلي ساده است و چند هدف عمده را دنبال مي کند. مهم
ترين هدف، تضعيف اراده عمومي مردم در حمايت از انقلاب اسلامي و مرعوب کردن
مسئولين و شخصيت هاي سياسي و نخبگان کشور است. آنها اين هدف را از طريق
انحراف ذهن مردم از واقعيت هاي موجود و سياه نمايي و ارائه چهره کريه از
نظام دنبال مي کنند.
از دوم خرداد 76 تا 18 تير 78، کمتر از دو سال،
رسانه هاي اهريمني داخل و خارج، وقت داشتند که يک فتنه جديد را سامان
دهند. دو سال کشتزار ذهن مردم را شخم زدند و به مقدسات ملت و نظام، اهانت
کردند، شبهه آفريني را در دستور کار قرار دادند، الگوهاي نئوليبراليستي
غربي و فرهنگ منحط سکولاريسم را ترويج کردند، به بهانه قتل هاي زنجيره اي
دستگاه اطلاعاتي و امنيتي کشور را تضعيف نمودند، در باب ناکارآمدي نظام
ديني صدها مقاله نوشتند و تا سرحد طرح رفراندوم قانون اساسي هم پيش رفتند.
اما شکر خدا به نتيجه نرسيدند.
آنها فکر مي کردند انقلاب، تازه وارد
دهه سوم حيات خود شده است و نسل اولي ها حساسيت خود را از دست داده اند و
نسل دومي ها هنوز نمي دانند چه اتفاقي افتاده است و نسل سومي ها هم رمقي
ندارند. پس وقت آن است پروژه تغيير حاکميت از درون، کليد بخورد. کليد را
زدند اما چراغي روشن نشد. چرا؟ چه کسي نقشه آنها را به هم زد؟ روز 23 تير
78 چه اتفاقي افتاد و خيابان هاي تهران را چه کساني عليه فتنه پر کردند؟ به
شهادت دوربين هاي خبرنگاران داخلي و خارجي، صف اول جمعيت عظيم و ميليوني
راهپيمايي 23 تير 78 نسل سومي هاي انقلاب بودند. آنها آمده بودند تا بگويند
ما انقلاب را تحويل گرفته ايم. آمده بودند بگويند اگر سکوت و خويشتن داري
داشتيم، براي اين بود که ببينيم دستگاه هاي مسئول امنيتي و انتظامي و
اطلاعاتي چه مي کنند، والا دمار از روزگار فتنه گران و وطن فروشان و
منافقين درمي آورديم.راهپيمايي 23 تير 78 نماد آگاهي، بلوغ و رشد سياسي نسل
سوم انقلاب بود. راهپيمايي 23 تير 78 يک مانور عظيم براي صيانت از اقتدار و
امنيت ملي بود. نسل سومي ها آمده بودند تا بگويند ما با احدي، شوخي نداريم
و نفاق را در زير هر نقابي مي شناسيم و آن را رسوا مي کنيم.و من در حيرتم
چرا خاتمي به عنوان رئيس جمهور و رئيس شوراي عالي امنيت ملي، روز 23 تير،
سخنران آن نمايش عظيم قدرت ملت نبود؟! اين سئوال در ذهن من بي پاسخ ماند تا
بي مهري هاي او به مردم و انقلاب را در فتنه 88 به چشم خود ديدم.
رمز
آشوب در فتنه 78، «اصلاحيه قانون مطبوعات» و تعطيلي يکي از روزنامه هاي
اصحاب فتنه بود و فتنه گران مي خواستند از آن يک بحران فراگير بيافرينند.
ارتش رسانه اي غرب، خيلي زود به حمايت از فتنه گران برخاست و اولين پرده از
نمايش ننگين «پروژه تغيير حاکميت از درون» را به اجرا گذاشت. نوع شعارها و
رفتارها، همين واقعيت را واتاب مي داد. يکي از ويژگي هاي ظهور اين بحران،
ورود بخشي از حاکميت عليه بخش ديگري از حاکميت بود. وزارت علوم و وزارت
کشور و برخي از مسئولين دولت خاتمي در سلک حاميان آشوبگران و فتنه انگيزان
ظاهر شدند. اين ظهور به معناي امتيازگيري از نظام و عليه بخش ديگري از
نظام، طراحي شده بود.
خواص و عوام، اين خيانت را نظاره گر بودند و
براي خاتمه دادن به آن، در قيام تاريخي 23 تير 78، لعن و نفرين خود را از
آنها دريغ نکردند.
نقش رهبري در مديريت بحران، آرامش بخشي به جامعه، خلع سلاح فتنه گران و عقيم سازي راهبرد فتنه جويان، تعيين کننده و مثال زدني
بود.
مردم، نظام و مسئولين در فتنه 18 تير 78 همچون فولاد آبديده شدند و با
خنثي سازي نبرد نرم دشمن، يک رکورد بزرگ از هوشياري و بصيرت در حفظ و صيانت
از انقلاب اسلامي، به جا گذاشتند. همين تجربه باعث شد تا ده سال ديگر در
فتنه 88، خيلي راحت، پروژه جديد «تغيير حاکميت از درون» را با همه پيچيدگي
هايش خنثي کنند. مردم ديگر فهميده بودند شبهه افکني، اساس کار فتنه است و
تفرقه افکني، راهبرد فتنه گران مي باشد. لذا شبهات را رصد کردند و در حفظ
وحدت ملي کوشيدند. آميختن حق و باطل، شيوه اصحاب فتنه است. مردم با بصيرتي
مثال زدني، حق را از باطل جدا کردند. مردم نيک مي دانستند حمايت خارجي از
فتنه، يک علامت است. لذا با اين نصيحت جاودان امام (ره) که فرموده بودند
«ببينيد دشمن از چه کسي و چه کلامي حمايت مي کند»، خيلي سريع دوست و دشمن
را تشخيص دادند.
اکنون دشمن در تدارک و بازتوليد فتنه اي ديگر است.
هدف از اين فتنه، تست هوشياري و هوشمندي و بصيرت نسل چهارم انقلاب است.
استبداد و استکبار جهاني، از اين فتنه ها راه به جايي نمي برد. نتيجه اين
فتنه ها فقط به تحکيم اقتدار و امنيت ملي نظام و کشور منجر مي شود. تاريخ
انقلاب، اخلاص و فداکاري ملت و هوشمندي رهبري، بارها اين واقعيت را به
اثبات رسانده است.پروژه «تغيير حاکميت از درون» بيش از يک آرزو و سراب براي
گردانندگان اتاق جنگ نرم دشمن نيست. آنها بيهوده آب در هاون مي کوبند.
امسال
رئيس جمهور محترم در سالگرد 18 تير 78 يک ضيافت افطار با حضور اصلاح طلبان
ترتيب داد. در اين مراسم افطاري، چهره هايي حضور داشتند که برخي از آنان
در فتنه 18 تير 78 جزء عناصر کليدي، رسانه اي و عملياتي بودند. از رئيس
جمهور محترم که سخنران همايش عظيم ملت در 23 تير 78 بودند، بايد تشکر کنيم.
اما اکنون اين سئوال مطرح است که مفهوم اين ضيافت چيست؟ آيا فتنه گران
پشيمان شده اند؟ اين گزاره صحيح نيست. چون همين جماعت در فتنه 88 دوباره
شرارت کردند!
مفهوم اين ضيافت چيست؟ آيا فتنه گران از خط افراطي گري
و براندازي، به خط اعتدال برگشته اند؟ آيا آنها سر عقل آمده اند؟ چه دليلي
بر اثبات اين گزاره وجود دارد؟ عقلانيت سياسي حکم مي کند که از يک سوراخ،
چند بار گزيده نشويم!
کورش شجاعي ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«مدعيان حقوق بشر کجايند؟!»اختصاص داد که در زیر میخوانید:
پس
از کشف جنازه ۳ اسرائيلي به اين بهانه عمال رژيم صهيونيستي طي ۶ روز گذشته
نه تنها يک نوجوان فلسطيني را زنده زنده در آتش سوزاندند بلکه بر اساس
گزارش آسوشيتدپرس جنگنده هاي اين رژيم هر پنج دقيقه غزه را بمباران مي کنند
و با استفاده از بيش از دو هزار تن مواد منفجره در اين چند روز ۱۱۶۰ منطقه
در غزه را هدف قرار داده و تا روز گذشته علاوه بر مجروح کردن هزار نفر،
۱۲۹ انسان بيگناه را قتل عام کرده اند و اسفبارتر اين که ۳۰ کودک خردسال و
تعداد زيادي زن از جمله قربانيان حملات صهيونيست ها به غزه هستند. پيکر بي
جان ۳ کودک معلول در ميان شهدا نشانه ديگري از اوج فاجعه و قساوت و بي رحمي
جلادان رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه است مردمي که با مظلوميت هر چه
تمامتر مورد ظلم و ستم و تجاوز و حمله جنگنده بمب افکن هاي پيشرفته
صهيونيست ها قرار مي گيرند و قتل عام مي شوند. آن هم در قرني که ادعاي حقوق
بشر گوش فلک را کر کرده و برخي از همين مدعيان براي حفظ ظاهر گاه به خاطر
از بين رفتن يک حيوان عزا مي گيرند. مردمي که از همه سرزمين آبا و اجدادي
شان حالا تنها ۳۶۰ کيلومتر مربع در اختيار دارند آن هم در باريکه اي محصور
به سرزمين هاي غصب شده توسط اسرائيل و گذرگاهي به نام رفح با مصر که حالا
آن هم به لطف برادران مسلمان شان و خصوصاً رژيم کودتا در مصر به رويشان
بسته است.
بيش از يک ميليون و ششصد هزار انسان مظلوم زجر کشيده و
دائم در خطر تهديد حمله، با کمترين امکانات غذايي و بهداشتي و حتي آب و برق
در اين متراکم ترين نقطه از جهان به لحاظ جمعيتي به اصطلاح زندگي مي کنند.
و اي کاش غاصبان و جلادان رژيم صهيونيستي اجازه بدهند اين مردم مظلوم با
همه اين گرفتاري ها و زجرهايشان به همين وضعيت توأم با تهديد و تحريم و
گرسنگي و محروميت از امکانات اوليه به زندگي خود ادامه دهند و هر از گاهي
اين چنين بيرحمانه مورد تجاوز و حملات اسرائيل قرار نگيرند و زنان و
فرزندانشان قرباني سرمستي و قساوت و زياده خواهي صهيونيست هاي جاني نشوند.
مظلوميت و قرباني شدن مردم غزه يک طرف اما سکوت معنادار بسياري از مدعيان
حقوق بشر و حتي حمايت برخي از آنان از اسرائيل، طرف تلخ تر اين ماجراي اسف
بار است که در اين عصر و دوره که جاهليت و بربريت اعصار ماضي علي الظاهر به
تاريخ پيوسته اما متأسفانه در عمل جاهليت و بربريت مدرن و فوق پيشرفته با
ماسک و نقاب و ظاهر زيباي حقوق بشر به زشتي و قساوت هر چه تمام تر رخ نمايي
مي کند. آري اين طرف اين ماجرا بسي تلخ تر است که نتانياهو در عين وقاحت و
بي شرمي و در حالي که مردم بيگناه غزه به خاک و خون کشيده مي شوند علناً
در مقابل رسانه ها مي گويد عمليات نظامي ما عليه نوار غزه تا زمان رسيدن به
اهداف خود حتي اگر ۱۵ سال هم به طول بينجامد همچنان ادامه خواهد داشت و در
مقابل اما دريغ از موضع گيري و کوچکترين اقدام کشورهاي قدرتمند و مدعي
حقوق بشر و حتي کشورهاي اسلامي عربي براي جلوگيري از حملات وحشيانه
صهيونيست ها و قرباني شدن مردم غزه.
سازمان ملل متحد و دبيرکل آن
نيز که بايد مرجعي اساسي براي جلوگيري از تجاوز، نسل کشي و حملات وحشيانه
عليه مردم مظلوم کشورها و مجازات متجاوزان و آدم کشان و نسل کشان باشد ديگر
بار به سکوتي خفت بار و مرگبار دچار آمده است اما هم امروز و هم نسل هاي
آينده و انسان هاي آزاده جهان و باورمندان واقعي حرمت انسان ها و جان و وطن
و ناموس آنان، اين آدم کشي ها و تجاوزها را از خاطر نخواهند برد و دير يا
زود هم متجاوزان و آدم کش ها و جنايتکاران جنگي چه القاعده باشند چه داعشي و
چه سردمداران رژيم صهيونيستي نه تنها در برابر محکمه عدل الهي محاکمه مي
شوند و به سزاي جنايت هاي خود مي رسند بلکه پيش از آن هنگامه نيز اين
جنايتکاران در پيشگاه مردم آزاده جهان و تاريخ سرافکنده و مذموم هستند و در
اين دنيا نيز سزاي جنايت هاي خود را خواهند ديد. تاريخ با محو و نابودي
مغولان، بربران و به راه اندازندگان جنگ هاي منطقه اي و جهاني از چنگيز و
تيمور گرفته تا هيتلر و صدام و مانند اين ها ثابت کرده است که ظلم و جنايت و
آدم کشي، خانه اي بر آب و باد است که بنياني ندارد و محکوم به فنا و
نابودي است.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«هفت ملاحظه برای بسته خروج از رکود»و نوشته شده توسط دکتر پویا جبلعاملی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند به شرح زیر است:
برخی از جزئیات بسته ستاد اقتصادی دولت برای خروج غیرتورمی از رکود منتشر
شده است. نگارنده در اینجا تنها به بعضی از وجوه این بسته اشاره میکند که
احتمالا برای سیاستگذاری میتواند راهگشا باشد:
1- بهنظر میرسد که
ستاد دولت راه سادهتر را انتخاب کرده است و برخلاف توصیههای کارشناسی،
بیشتر روی عوامل طرف تقاضا برای خروج تاکید کرده است. میتوان درک کرد که
این رویکرد بیشتر بهخاطر آن است که دولت میخواهد سریعتر نتیجه بگیرد،
اما سیاستگذاران خود میدانند پاسخ سریع لزوما پاسخ صحیح نیست. از این رو
لازم است تا بهطور همزمان کارشناسان دولت، نه به طریق توصیههای کلی؛ بلکه
به طور جزئیتر و با کمک ارگانهای مختلف راهکارهای طرف عرضه را نیز
ارائه نمایند و اصلاحات لازم را بهطور دقیق تشریح کنند تا حداقل ناظران
اقتصاد ایران اطمینان یابند که دولت برای حل مشکل رکود، عزمی مبتنی بر
نگاه کارشناسانه دارد و این میتواند به اجماع در سطح ملی کمک و راه خروج
از رکود را هموار کند.
2- رویکرد غیرتورمی دولت جای بسی تقدیر دارد.
این دستاورد کمی نیست که دولت حداقل در هر گامی که برمیدارد، متوجه تورم
افسار گسیخته باشد و بهنظر میرسد که این رویکرد حاصل همگرایی بیشتر مردان
اقتصادی دولت در اولویت هدف تورمی از یک سو و بیم از دست رفتن دستاورد
تورمی باشد که در یک سال گذشته نصیب دولت آقای روحانی شده است.
3- دولت
بر آن است تا توان مالی بانکها را افزایش دهد. چون رویکرد غیرتورمی دارد
به منابع بانک مرکزی نگاهی ندارد و در عین حال بهدنبال آن است تا نقدینگی
را که به نظرش میرسد در چرخه وامدهی قرار ندارد به صورت منابع جدید
بانکها وارد این چرخه کند. در اینجا سیاستگذار برای هر توصیهای که ارائه
میدهد باید از خود بپرسد که آیا واقعا این منبع جدیدی برای وام دهی است؟
به عبارت دیگر باید به اثر جانشینی این منبع بر منابع دیگر توجه کند؟ آیا
لزوما فروش مستغلات از سوی بانکها، به معنی آن است که نقدینگی تازهای
وارد چرخه وام دهی بانکها میشود؟ آیا نمیتواند این سرمایه نقدی حاصل شده
برای بانکها خود بخشی از سپردههای پساندازکنندگانی باشد که منبعی است
برای وامدهی بانکها در زمان کنونی؟ بنابراین در ارائه پیشنهادهای سیاستی
باید بسیار جزئیتر و دقیقتر و در عین حال با تصویری کامل از چرخه وام
دهی سیستم بانکی، گزینهای را برگزید.
4- تا زمانی که فرآیند بازار و
سیستم قیمتی آن را نپذیریم، هرگونه پیشنهادی میتواند تکانهای باشد که باز
به حالت اول برگردد. تا زمانی که درک نکنیم چرا بانکها به سوی بنگاهداری
و داشتن مستغلات بیشتر روی آوردند، نمیتوان دستور به فروش مستغلات داد،
زیرا باز وقتی بانک میبیند وامدهی سود مناسبی را برایش ایجاد نمیکند،
بار دیگر راه قبلی را خواهد رفت و به خرید مستغلات دست خواهد زد. آری،
وامدهی را باید برای بانکها سودآور کنیم، آن وقت آنان خود مشتاقانه و با
خلاقیت خود منابع جدید را پیدا خواهند کرد. مطمئن باشید. چرا از یک سو راه
را بر آنان میبندید و بعد خود را جای آنان میگذارید تا منابع جدید
برایشان پیدا کنید؟
5- اگر میخواهیم تولید رونق گیرد، ضرورت اولیه آن
این است که تولید سودآور باشد. دولت در بلندمدت نمیتواند با وامدهی
ارزان، تولید را سودآور نگه دارد تا اشتغال ایجاد شود. اگر تولید سودآور
نباشد، خلق منبع مالی جدید نمیتواند در بلندمدت دردی را دوا کند. چگونه
دولت میتواند بدون مداخله در فرآیند بازار کفه را بهسوی تولید سودآور
بچرخاند؟ در گام اول حداقل دولت باید هزینههایی را که خود برای بنگاه
ایجاد میکند از بین ببرد.
6- اما بیتردید راهحل اصلی خروج از رکود
آن است که بنگاه و کارآفرین به خود نگاه کند و ازخود بپرسد در شرایط فعلی و
با قیود کنونی چه میتوانم انجام دهم؟ چگونه کسب سود کنم؟ وضعیت رکودی
خودبهخود میتواند این پرسشها را در ذهن تولیدکنندگان ایجاد کند و نباید
جای این پرسشها با این سوال کلیشهای عوض شود که چرا دولت برای ما کاری
نمیکند؟
7- بهنظر میرسد که دولت باید بیش از این در مورد بسته
پیشنهادی خود غور کند و موارد تسعیر ارزی و درآمدهای نفتی نیز مقولات
تازهای نیستند و در فرصتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت. به هر رو اگردولت
بهدنبال موفقیت در این عرصه است، بهنظر نمیرسد که این شمای کلی از بسته
نویددهنده راه خروج بدون تورم از رکود باشد. با این حال تا ارائه بسته
نهایی باید صبور بود.
ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی با عنوان«مقاومت زنده است مسلمانان ياري كنند» اختصاص یافت:
قطعاً
يكي از دلايل انتخاب زمان حمله همه جانبه رژيم صهيونيستي به غزه و جنايت
فجيع عليه زنان و مردان و كودكان فلسطيني، غفلت بزرگ جهاني و سرگرم بودن
مردم به تماشاي مسابقات جام جهاني فوتبال در برزيل بود كه اين روزها مردم
دنيا را اسير توپهايي كرد كه از خط دروازهها گذشتند تا از توپها و
گلولههاي بزرگ و مهيبي كه جنايتكاران اسرائيلي در متراكمترين، پر
جمعيتترين، محرومترين، بيدفاعترين و بيپناهترين قطعه جغرافيايي بر
سر كودكان و زنان و مردان مياندازند غافل بمانند و از خونهائي كه در
فلسطين به زمين ريخته ميشود، كمتر خبري به گوش برسد و اگر هم مجالي براي
انتشار بيابد، در لابلاي اخبار برد و باخت فوتبال گم شود.
اين روزها
تهاجم گسترده نظامي رژيم صهيونيستي به باريكه غزه و حملات هوايي به منازل
مسكوني فلسطينيها به خاك و خون كشيده شدن بيش از 120 انسان مظلوم و
بيگناه از جمله زنان و كودكان و زخمي شدن صدها تن منجر شده است. اين حملات
ضد انساني در شرايطي به وقوع ميپيوندد كه اين منطقه همچنان به دليل ادامه
محاصره ظالمانه با وضعيت بغرنجي مواجه است و در نتيجه كمبود شديد امكانات
پزشكي، در آستانه وقوع يك فاجعه بزرگ قرار دارد.
در چنين شرايطي كه
مسلمانان مظلوم فلسطيني بويژه زنان و كودكان بيدفاع غزه به عنوان خاكريز
اول در مقابله با تجاوزات رژيم صهيونيستي قرار گرفته و به مثابه سپرهاي
انساني براي حفاظت از ديگر كشورهاي اسلامي عمل ميكنند، ملتهاي مسلمان
بيشتر و پيشتر از مجامع بينالمللي وظيفه دارند در برابر اين جنايات ساكت
ننشسته و براي توقف فوري اين جنايتها اقدام كنند. اين روزها به انتظار
مجامع بينالمللي و شوراي امنيت نشستن، چيزي درحد آب در هاون كوبيدن است و
به دليل وابستگي آنها به حاميان رژيم صهيونيستي، نتيجهاي از اين انتظار
حاصل نخواهد شد. بنابر اين، راهي غير از اين باقي نماند كه خود مسلمانان
كاري كنند كه رژيم صهيونيستي بفهمد جهان اسلام پشت سر مردم فلسطين قرار
دارد و آنها را رها نكرده و اين رژيم سفاك در عمل تجربه كند كه پاسخ لازم
را خواهند گرفت.
امروز در برابر فاجعه بزرگي كه در غزه درحال وقوع است،
كشورهاي اسلامي بايد از تمامي ظرفيتهاي موجود براي توقف اين جنايت و
مقابله با رژيم صهيونيستي استفاده كنند. اين رژيم سفاك نبايد احساس كند
ملتهاي مسلمان در برابر جنايتش تماشاگر بوده و سكوت اختيار خواهند كرد.
امروز
صداي واحد كشورهاي اسلامي بايد متجاوزان و حاميان غربي آنها را متوجه كند
كه ادامه تجاوز به نفع آنان نخواهد بود و فلسطين به عنوان خط قرمز و محور
وحدت مسلمانان ميتواند عكسالعمل واحد و قاطع جهان اسلام را در پي داشته
باشد.
امروز جوش و خروش ملتهاي مسلمان حتي اگر بعضي دولتهاي حاكم
بر كشورهاي اسلامي فاقد انگيزه لازم براي مقابله با رژيم صهيونيستي باشند
بايد بگونهاي شكل بگيرد كه از ادامه كشتار وحشيانه ملت مظلوم فلسطين
جلوگيري كند. جهانيان بويژه مسلمانان در اين روزهاي عزيز ماه مبارك رمضان
وظيفه حمايت از مردم فلسطين را بايد بيش از پيش احساس كنند.
جنگ سوم
غزه و تجاوز كنوني رژيم صهيونيستي به اين باريكه از دو ويژگي برخوردار
است. نخست آنكه روحيه مقاومت ملت فلسطين پرتوانتر از هميشه ظاهر شده و
گروههاي مبارز نيز با قدرت موشكي خود به مقابله با اين تجاوزات پرداخته و
صحنه معادلات نظامي و توازن منطقهاي را به نفع خود و در جهت استيصال رژيم
صهيونيستي رقم زدهاند.
دومين ويژگي اين جنگ نابرابر اينكه وجه
مشترك برخي رهبران عرب با سران رژيم صهيونيستي اين بار بيشتر از سالهاي قبل
بروز كرده است و هر دو ميخواهند روح مقاومت را در كوتاهترين زمان ممكن
از بين ببرند و آن را درهم بشكنند، از اين رو ميلياردها دلار درآمد حاصل از
فروش ذخاير نفتي ممالك اسلامي صرف مسلمانكشي و فتنه انگيزي در كشوري
اسلامي شده و به سلاحهايي تبديل ميشود كه به سوريه و عراق فرستاده ميشوند
تا آتش فتنه در اين كشورها شعلهور گردد.
واقعيت اينست كه يكي از
دلايل طرح حمله اسرائيل به غزه، ناكاميهاي پي در پي در اجراي سازش در
منطقه و سرخوردگي مقامات آمريكايي از اين روند است، به گونهاي كه اوباما
هفته گذشته رسماً در سخناني از به بن بست رسيدن مذاكرات سازش و شكست آن خبر
داده بود. از اين رو سران رژيم صهيونيستي در هماهنگي با كشورهاي غربي و
عربي همپيمان خود، اين جنايت ددمنشانه را براي وادار كردن خط مقاومت به
تسليم به مورد اجرا گذاشتند ولي ايستادگي و مقاومت گروههاي مبارز فلسطيني
نشان داد كه خط مقاومت همچنان زنده و پا برجاست و پيروزي از آن فلسطيني
هاست زيرا ملت فلسطين عليرغم همه كمبودها، محاصرهها، تحريمها و
نامردميهاي رژيمهاي مرتجع، اكنون از آنچنان توانمندي برخوردار شده كه با
مقاومت و پايداري خود صهيونيستها را مستاصل كرده و در ادامه نيز قادر است
با استفاده از ظرفيتهاي موجود، درس بزرگي را در جنگ سوم غزه به متجاوزان
بدهد.
کرم محمدي مطلبی را با عنوان«افطارهاي خونين در غزه»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که به شرح زیر است:
بيش
از دو هفته است سرزمين غزه زير گلوله و بمبارانهاي بيوقفه نظاميان رژيم
صهيونيستي است. بهانه اين حملات ددمنشانه، ربوده شدن سه شهرکنشين صهيونيست
و کشته شدن آنهاست. حماس هرگونه دخالت در اين جريان را به صراحت رد کرده
است. از آن زمان تاکنون جاي جاي باريکه غزه آماج حملات هولناک است.
ساختمانها فرو ميريزند، زنان و کودکان در زير خروارها آوار مدفون
ميشوند، آتش در همه جاي غزه زبانه ميکشد، در بسياري از محلات آب و برق
قطع است و زندگي در گرماي طاقتفرساي نوار غزه بر زنان و کودکان سخت شده
است، امکانات دارويي به شدت کاهش يافته است.
ساکنان غزه ماه رمضان
را با صداي غرش هواپيماها و فرود بمبها، افطار ميکنند. در هر افطار و
سحري شاهد پرپر شدن جوانان و نوجوانان خويش بوده و صهيونيستها افطارها و
سحرهاي آنان را خونين کردهاند. دنياي عجيبي است، مدعيان دفاع از حقوق بشر
در برابر اين همه جنايت و وحشيگري نه تنها سکوت کردهاند، بلکه تمامقد در
کنار قاتلين ملت فلسطين ايستادهاند. آمريکاييها و اروپاييها با وقاحت
تمام حملات ارتش رژيم صهيونيستي را حق اين رژيم دانسته و از آن حمايت
ميکنند و در همان حال از شليک موشکهاي نيروهاي مقاومت اسلامي که در پاسخ
به بمبارانهاي اشغالگران، صورت ميگيرد انتقاد مينمايند و به قول
معروف«سنگها را بستهاند و سگها را» رها کردهاند. برابر اعلام مقامات
نظامي ارتش اشغالگر، تاکنون بيش از هزار نقطه در نوار غزه هدف بمبارانهاي
وحشيانه قرار گرفته است. در جريان اين حملات بيش از يکصد نفر به شهادت
رسيده و هفتصد نفر نيز مجروح شدهاند که يک سوم آنان را کودکان تشکيل
ميدهند. نتانياهو نخستوزير خونآشام اين رژيم اعلام کرده است که تصميم
دارد تا حمله زميني به غزه را آغاز نمايد. هماينک که اين سطور نوشته
ميشود، خبرها حکايت از حرکت تانکهاي رژيم صهيونيستي به سمت غزه دارد.
عملي شدن اين تصميم، يعني حمام خون غيرنظاميان در غزه راه انداخته خواهد
شد. يعني جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت صهيونيستها بار ديگر به اوج خود
خواهد رسيد.
در اين گير و دار که فلسطينيان مظلوم آماج حملات
مغولوار اشغالگران هستند، پادوها و وابستگان به اين رژيم به نام اسلام به
جان مسلمانان افتاده و موجبات تشتت و اختلاف درميان امت اسلام را فراهم
نمودهاند. همزماني جنايات اخير صهيونيستها با روئيدن قارچ سمياي به نام
«داعش» در قلب کشورهاي اسلامي حکايت از توطئهاي خطرناک و مخرب دارد.
توطئهاي که يک گوشه از آن تحتالشعاع قرار دادن مساله فلسطين است. امروز
خبرگزاريهاي بينالمللي به جاي پرداختن به مصائب فلسطينيان، خبر جنايات
«داعش» را بازتاب ميدهند تا هم مظلوميت ساکنان نوار غزه را مضاعف کنند و
هم چهرهاي خشن و بيرحم از اسلام به جهانيان نشان دهند.
حکام برخي
از کشورهاي عربي و مسلمان به جاي آنکه به فريادهاي استغاثه و کمک خواهي
فلسطينيان پاسخ دهند، شب و روز خود را وقف تدارک گروههاي تکفيري براي
مسلمان کشي مينمايند. اينان بدان دليل که مبادا خاطر اربابشان در واشنگتن
مکدر شود، تا امروز حتي از محکوميت لفظي جنايات اشغالگران نيز طفره
ميروند.
اما آنچه اين روزها غمها و گريهها و شيونهاي نوار غزه
را قابل تحمل نموده است، مقاومت جانانه و پاسخهاي کوبنده و به موقع مقاومت
اسلامي به حملات صهيونيستها است. درست است که ميزان و قدرت پاسخگويي
مقاومت اسلامي فلسطين به اندازه حملات صهيونيستها نيست اما فراموش نکنيم که
طي بيش از 66 سال که از اشغال سرزمينهاي اسلامي سپري ميشود همواره اين
اشغالگران بودهاند که هرزمان اراده کردهاند حمله کرده و هر زمان هم صلاح
دانستهاند، حملات را متوقف نمودهاند. اينک آن دوران به پايان رسيده است و
فلسطينيان نيز در عرصه نبرد نابرابر با اشغالگران، حرفي براي گفتن دارند.
اينان نيز با همان زباني که صهيونيستها با آن سخن ميگويند، تکلم مينمايند
زيرا پي بردهاند که با صهيونيستها بايد تنها با زبان زور و اسلحه سخن
گفت. اين روزها جاي جاي سرزمينهاي اشغالي در تيررس موشکهاي مقاومت است و
ساکنان آنها در ترس و اضطراب به سر ميبرند.
معنا ندارد که زن و
کودک و زن و مرد فلسطيني در زير آوارها مدفون شود و فرزندان در برابر
ديدگان پدر و مادر پرپر گردند و افطار و سحر مسلمانان نوار غزه به خون
آغشته شود اما صهيونيستهاي اشغالگر در آرامش به سر برند. صهيونيستها بايد
دريابند که دوران يکه تازيهايشان به پايان رسيده است. از آقاي روحاني
رياست محترم جمهوري اسلامي ايران که به موقع اين ددمنشيها را محکوم و با
سران کشورهاي اسلامي به رايزني پرداخته است، بايد تشکر نمود.