"چون پیشتر در امور اجرایی بوده و وزارت کشور را در بحرانیترین شرایط کشور هم اداره کرده بودم، با حساسیت، جریان کوی دانشگاه را تعقیب کردم.
خبرهایی که از آغاز صبح در اینباره میرسید، حکایت از این داشت که آنچه رخ میدهد، یک جریان عادی نیست.
اصل ماجرا از این قرار بود که بهدنبال توقیف روزنامه «سلام» و بهبهانه اعتراض به این توقیف، در کوی دانشگاه تظاهراتی شد که بعد به بیرون هم کشیده شد.
راهپیمایان مسیری را طی کردند، سپس نیروی انتظامی با آنها برخورد کرد که منجر به آن حوادث شد. من اصل جریان را هم عادی نمیدیدم، زیرا توقیف یک روزنامه نمیتوانست اینقدر موجآفرینی کند، گرچه همان موقع شنیده بودم که بعضی از افراد جبهه دوم خرداد میگفتند: «توقیف این روزنامه به این آسانی نیست، این غیر از روزنامه «طوس» و «جامعه» است و نظام اگر بخواهد با روزنامه سلام برخورد کند، باید خسارت سنگینی بپردازد».
این سخنان از آنها شنیده شده بود و این ذهنیت را ایجاد میکرد که هدف از این سخنان، پیشبینی طرح و برنامهای بود که اگر حادثهای به این شکل رخ بدهد، چه باید کرد، از این روی وقتی حادثه رخ داد و روزنامه توقیف شد، حوادث و نتایج آن برای من غیرمترقبه نبود.
با این سابقه ذهنی و خبرهایی که داشتم، وقتی حادثه رخ داد، آن را عادی ندانسته جریان را تعقیب کردم تا این که گفته شد راهپیمایان به خیابان ریختند و تخریب کردند.
آنها شعارهای تند و تیز و توهینآمیزی را علیه ارکان بالای نظام و قوه قضاییه و حتی به مقام معظم رهبری میدادند، در حالی که ایشان هیچ نقشی و دخالتی از این جهت در این نوع کارها ندارند، یعنی آقا نمیگویند این روزنامه را ببندند، یعنی در ریز قضایا دخالت نمیکنند. شأن رهبری ایشان اجل از این است که در این مسائل ریز دخالت کنند. ایشان سیاستهای کلی را بیان میکنند، ممکن است که بهطور کلی هشدار و اخطار هم به مطبوعات بدهند، همانطور که ممکن است به قوه قضاییه هم هشدار بدهند که تو به وظیفه خود عمل کن اما این که حالا تعیین مصداق بکنند، نیست، بهاصطلاح معروف علمی و طلبگی خود ما، «حکم را در واقع حاکم بیان میکند، ولی تشخیص مصداق و موضوع با مکلف است» و آنجا هم مکلف قوه قضائیه بود که برخورد کرد.
من بهلحاظ اینکه شم امنیتی داشته و کار امنیتی کرده بودم، احساس میکردم پشتصحنه دستهایی است که اینها را میگرداند و بهطور جدی به این موضوع یقین داشتم. در همان روزها قبل از آن که حتی کسی دستگیر و بازجویی شود، یا مثل الآن یک خرده شفاف شود، گفتم که ماجرا زیر سر نیروهای بهاصطلاح ملی ــ مذهبی است.
اینها رهبری میکنند و بهنظر من قوه قضاییه اگر بخواهد این غائله را ختم کند، باید سران اینها را دستگیر نماید. همیشه وقتی که یک جایی شورش و جار و جنجال میشود، مثل مشهد، اسلامشهر، اکبرآباد، قزوین و از این قبیل آنهایی که در متن صحنه هستند و آتش میزنند، غارت میکنند و شیشه میشکنند، سیاسی نیستند؛ اینها یک مشت آدمهای عقدهای و اراذل و اوباش هستند که در شلوغی میریزند و آتش میزنند که چیزی گیر بیاورند، اما آنهایی که پشتپرده و صحنه را هدایت میکنند، آنها سیاسی هستند.
یکی از محافظین من میگفت: «هنگام تظاهرات در خیابان ایستادم و نگاه میکردم که جریان چگونه است، دیدم یک مرد 40 تا 50 ساله که موبایل در دست خودش دارد، از این یک طرف جلو میآمد و با گفتن جملهای جمعیت را تحریک میکرد، بعد خودش میرفت پشت یک درختی میایستاد و با موبایل خبر میداد. این شخص را خیلی تعقیب کردم ببینم که چه میکند. میخواستم با او برخورد کنم، اما جرأت نکردم، برای این که احساس میکردم تنها هستم و کسی همراهم نیست، بنابراین با اینکه او را تحت تعقیب قرار دادم، اما گمش کردم».
لذا معتقدم این جریان هدایت شده بود، برای همین من آرام نگرفتم و با این که در این زمینه مسئولیتی نداشتم، دائماً جاهای مختلف از دفتر خودم در مجلس تلفن میزدم. حراست خود را هم به صحنه تظاهرات فرستاده بودم تا به من خبر دهند. چون گفته بودند اغتشاشگران بهسمت بهارستان هم آمدند، مسئول حراست، آخرین وضعیت را به من گزارش میداد که مثلاً الآن اغتشاشگران در کجا هستند و چهکار میکنند. زمانی که نزدیک ایستگاه رادیو بودند، با آقای لاریجانی تماس گرفتم: شما آنجا چقدر نیرو دارید؟ و بعد معلوم شد تدابیری اندیشیده شده بود.
من با آقای ذوالقدر و آقای رحیم صفوی فرمانده محترم سپاه نیز پیدرپی تماس میگرفتم و آنها هم میگفتند هنوز به ما دستور داده نشده و علت دارد که دستور داده نشده، حتماً شما در جریان هستید، البته آقایان هم ناگزیر هستند که ضوابط را رعایت کنند، چون در این درگیریها که نان و حلوا تقسیم نمیشود، ممکن است دو نفر هم کشته شوند و آنوقت به این فرماندهان بگویند: شما به چه مناسبت وارد شدید؟ از این رو این اغتشاشگران فکر میکردند که واقعاً میدان باز است و هرکاری که دلشان بخواهد، میتوانند انجام دهند.
در واقع، فرصت خوبی بود که اینها خودشان را نشان دهند، ولی بهنظر من، نباید هیچ فرصتی به اینگونه جریانها داد، از همان اول باید در نطفه خفه میشد. بالاخره در یک مقطعی دستور صادر شد که سپاه وارد عمل شود و در ظرف دو ساعت اغتشاشی که از «میدان بخارایی» تا «شهرری» کشیده شده بود، پایان یافت.
در همین زمان، جلسهای در حضور مقام معظم رهبری از سران سه قوه، فرماندهان نظامی سپاه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور و تا آنجا که من یادم است، دبیر شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد.
مقام معظم رهبری از وزیر کشور سؤال کردند (نزدیک غروب بود): «اوضاع چهخبر است؟» گفت: «حاج آقا، تظاهرات و ناآرامیها را جمع کردند و بر همهچیز مسلط هستیم» من چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب میکردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: «آقا، ایشان گزارش بیربطی میدهند، اینطور نیست. همین الآن در میدان بخارایی، سپاه درگیری دارد. اینها را آقای صفوی بفرمایند. آقای رحیم صفوی گفت: «درست است» جالبتر از همه این که خود آقا فرمود: «تنها در میدان بخارایی نیست، شهر ری هم الآن آشوب است،» یعنی خود آقا از همه ما بیشتر، خبر داشت. من همانجا گفتم: «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها پشتپرده این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم، بهنظر من باید سران اینها را دستگیر کرده، عدهای را که در صحنه آشوب کردند هم بهسرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد ــ دیدیم که اینها بههرحال بحران ایجاد کردند را هم بهسرعت محاکمه کنیم و حتی اگر لازم باشد ــ آنها را به سینه دیوار بگذاریم. اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد شود». بعضی از مسئولان خیلی جا خوردند و گفتند: این نوع حرف زدن جلوی آقا؟! اما من ریشه اغتشاش را در نهضت آزادی میدانم، اینها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران ایجاد میکنند و بالاخره باید با آنها برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد. در نهایت، با این ناآرامیها خوب برخورد شد و بعضیها را هم دستگیر کردند.
با تأیید مقام معظم رهبری سپاه توانست عمل کند، البته من نظرم این است که در رابطه با حادثه کوی حق بسیاری از نیروها تضییع شد. ما تحت تأثیر شرایط آن دوره و همچنین یک مقدار رودربایستی قرار گرفتیم، یک مقدار مصلحتاندیشی کردیم و نیروی انتظامی و افرادی هم مثل آقای نظری و افسر دیگری که در منطقه مسئول عملیات بودند ــ که افسران خوبی هستند ــ بهنظر من وجه المصالحه قرار گرفتند، اینها قربانی شدند.
من معتقد بودم که حتی با وزیر آموزش عالی نیز بایست برخورد جدی شود، معنا ندارد که وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا که یک جریان پیچیده سیاسی و پشتصحنه آن حداقل نامشخص بود، تصمیم عجولانه به استعفا بگیرد و عواطف دانشجوها را با این کار خود تحریک کند.
بهنظر من او و دستیارانش در ردههای مختلف باید محاکمه میشدند، اما خیلی مصلحتاندیشی شد. بهخلاف شعارهایی که میدهیم ــ قانون و قانونگرایی ــ بهنظر من، اینجا قانون خوب پیاده نشد و من اگر مسئول بودم حتماً اینطور عمل نمیکردم که عمل شد، جدیتر عمل میکردم.
واقعاً حادثه کوچکی نبود. اگر مقداری این مسئله رها میشد، ضدانقلاب بیشتر وارد کشور شده با کمکی که از بیرون هم به آنها میشد، برای ما خیلی بحران ایجاد میکرد. البته لطف خدا و حضور بهموقع نیروی بسیجی، سپاه و مردم حزباللهی بود که این جریان جمع شد، اما این به آن معنا نیست که بعد از آن ما دیگر با چنین بحرانهایی برخورد نکنیم، چون دهها سؤال در رابطه با این جریان بهنظر من هنوز وجود دارد که پاسخ آنها داده نشده و موضوع مبهم است.
من بعد از این جریان تا مدتی مصاحبه نکردم، بعد در یک مصاحبهای از من پرسیدند: «نظر شما در مورد این واقعه چست؟ چرا تا حالا حرف نزدید؟» گفتم: «برای اینکه تا حالا برای من مبهم بود که قضایا چیست، من بهعنوان رئیس یک قوه نمیدانم چه میگذرد و الآن هم برای من شفاف نیست. خیلی سؤالها و ابهامات هست، وزارت کشور چهوقت در جریان حادثه کوی دانشگاه قرار گرفته نیروهای تحت امر او چه کردهاند؟ چهزمانی وزارت کشور وارد عمل شده است؟ حادثه ساعت 2 نیمهشب رخ داده تا 8 صبح مسئولان کجا بودند؟ چهکسی دستور داده، چهکسی دستور نداده؟ چهکسانی از قبل در خوابگاه برای دانشجویان سخنرانی کردند؟ بعضی از نمایندگان مجلس و مسئولان چرا برای دانشجویان سخنرانی و آنها را تحریک کردند؟ اینها چهکسانی بودند؟ اینها باید مورد بحث قرار بگیرد، چرا استعفا دادند؟ چرا تحریک کردند؟».
در این جریان چند نفر دستگیر شدند، از جمله منوچهر محمدی و یک زنی که او را هم گرفته بودند، معروف شد که با گرفتن یک منوچ و ملوس قصه حل شد! منشأ یک بحران و یک شورش این نیست، این پشتپرده دارد.
الآن هم بهنظر من پرونده ماجرای کوی دانشگاه باید باز باشد و بعضی از مسئولان کشور باید آنجا پاسخ بدهند. حداقل هنوز برای ما ماجرا روشن نیست، چرا سؤالها پاسخ داده نمیشود؟ چرا افراد دستگیر نمیشوند؟ چرا توضیح داده نمیشود؟ چرا این واقعه به ابهام و اجمال گذشت؟ این قضیه فقط به محاکمه سردار نظری و پخش صحبتها و ادله و در نهایت حکم ایشان ختم شد، ولی عوامل اصلی ایجاد این واقعه، هنوز مشخص نشده است.
در جریان حادثه کوی دانشگاه بین سران سه قوه، اختلافی به آن معنا وجود نداشت. آنزمان من، آقای خاتمی و آقای شاهرودی بودیم که با هیچکدام آنها دعوا نداشتم و اختلافی هم واقعاً نداشتم و در جلسات سران هم که تشکیل میشد، نوعاً در مسائل کلی تفاهم بود و ما هم در ریز جریانات وارد نمیشدیم. ممکن بود سلیقه من با سلیقه آقای خاتمی یا سلیقه ایشان با من متفاوت باشد، اما واقعآً تضاد و درگیری در بین نبود.
عمل من در مجلس روشن بود، نحوه برخورد با لوایح دولت، بودجه و غیره شاید بهاعتراف خود آقایان، و هماهنگی مجلس در دوران مدیریت من با دولت، بیش از الآن (مجلس ششم) بود. این درگیریها مرهون و معلول اختلافات جناحی است که ربطی به سران ندارد. ممکن است مرا به یک جناح منتسب کنند، اما آیتالله سید محمود هاشمی را به کدام جناح میخواهند منتسب کنند؟ ایشان نه جزوو جناح راست یا چپ بوده و نه در یک فراکسیونی میباشد. بحث این بود که روزنامه سلام از دیدگاه قوه قضائیه تخلفی کرده است، سؤال و ابهامات هم همینجا است، بالاخره باید از این آقایان اصلاحطلب و قانونگرا سؤال کرد که مگر شما نمیگویید که باید قانونی عمل کرد، مگر شما نمیگویید که کسی در کار دیگری دخالت نکند؟ قوه قضائیه به یک جمعبندی رسیده و دارد عمل میکند، قوه قضائیه هم هرکاری را که دلش بخواهد، نمیتواند انجام دهد، ما سلسله مراتب داریم، اگر قایل هستید که قاضی جناحی عمل کرده و تخلف نموده، میتوان به دادگاه انتظامی قضات شکایت کرد، اگر آنجا هم جناحی است، به رئیس قوه قضائیه و پس از آن به رهبری ــ که او را نصب کرده ــ میتوان شکایت کرد. چرا در این جریان سلسله مراتب مراعات نشد، چرا وقتی جلوی آن روزنامه گرفته شد، عدهای مردم را تحریک کردند، مقاله و سرمقاله نوشتند، دانشگاه رفتند سخنرانی کردند و متحصن شدند؟ اینها واقعا از ابهامات است. در این قضیه هم دعواهای اینچنینی مطرح است، والّا واقعاً سران با هم در این قضایا اختلافی نداشتند.
اختلاف من با آقای خاتمی سلیقهای بود و به این معنا که در ماجرای هیجده تیر 1378، قائل بودم که باید سران نهضت آزادی دستگیر، محاکمه و با آنها برخورد قاطع شود، اما ایشان این اعتقاد را نداشت، تفاوت ما این است.
من خبر نداشتم که در کوی دانشگاه یک تظاهراتی رخ داده و لباس شخصیها در خوابگاه جمع شدند. قراینی که هست نشان میدهد جریانی که این حادثه را به وجود آورد ــ آنهایی که از آنجا سخنرانی کردند ــ از قبل خبر داشتند که چنین حادثهای رخ میدهد. من و دوستانم از وقوع حادثه خبر نداشتیم، صبح که به مجلس آمدم، خبردار شدم کوی دانشگاه شلوغ شده است. اگر دوستان ما جلسه یا تصمیمی داشتند من چون در رأس این فراکسیون بوده و هستم، خبردار میشدم.
چنین چیزی که اینها نشسته و طرحی ریخته باشند و بعد هم با هماهنگی سپاه و بسیج یک نیرویی به آنجا بفرستند، هرگز نبوده است. این نکته را میتوانم بگویم که در نیروهای حزباللهی، بسیجی، دانشآموز، دانشجو، کارگر و کاسب هم میتواند باشد.
این نیروهای حزباللهی زمانی در تهران تشکیلاتی درونی داشتند، که حالا آن را هم ندارند. اینها وقتی میبینند یکجا شلوغ میشود، وارد صحنه میشوند و اصلاً با کسی هم ارتباطی ندارند. من هم دخالت به این صورت را تأیید نمیکنم، فرض کنید شخصی در جایی سخنرانی میکند، ممکن است حرفهای لاطائلات هم بزند، حزبالله تحمل نمیکند، شلوغ کرده جلسه را به هم میزنند. آنوقت بعضی روزنامههای دوم خردادی و طرفداران آنها مینویسند که طرفداران جناح راست، سخنرانی زید یا عمرو را در قم به هم زدند؛ در حالی که این حزباللهیها همین مردم هستند.
طبیعی است که از آن طرف هم همین طرف است، مثلاً من در مسجد دانشگاه رفتم سخنرانی کردم، تحکیمیها شلوغ کردند و نگذاشتند من حرف بزنم و در مسجد را بستند. من این را به چهکسی منتسب کنم؟ بگویم که اینها حتماً از جناح چپ هستند و در آن صورت از مجمع روحانیون دستور گرفتند! یقیناً اینگونه نیست، البته ممکن است طرفداران یک تفکر بریزند شلوغ و خراب کنند.
من یقین دارم که در ماجرای کوی دانشگاه این لباس شخصیهایی که میگویند سازمان یافته و از جناح راست هستند، اصلاً وجود خارجی نداشتند، کما اینکه دادگاه هم به همین جمعبندی رسید.
جناح راست جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، جامعه مهندسین، جامعه فرهنگیان، جامعه دانشگاهیان و جامعه دانشجویان و امثال آنها هستند و یقیناً هیچکدام از اینها در این جریان نبودند.
آن لباس شخصیهایی هم که داخل کوی دانشگاه رفتند، معلوم نیست که همه آنها از کدام گروه بودند، یکی از ابهامات هم همین است که اصلاً این لباس شخصیها چهکسانی هستند؟ تحلیل من این است که خود اینها ممکن است از جریانی باشند که خواستند بروند آنجا، شلوغ کنند، به هم بریزند و آشوب به وجود بیاورند که بعد بهرهبرداری کنند؛ ممکن است اینطور باشد.
در ماجرای فیضیه سال 1342، پای منبر مرحوم «انصاری» یک مشت لباس شخصی ریختند و شلوغ کردند، برای اینکه بتوانند فرصتی به وجود بیاورند که طلبهها را بزنند و زهرچشمی بگیرند. شاید این لباس شخصیهای حادثه کوی دانشگاه از همین آقایانی بودند که آن آشوب را راه انداختند؟
یا این که گفتند یک کسی کلت داشته و تیراندازی کرده، این چهکسی بوده؟ چهکسی او را فرستاده؟ از قرائن برمیآید که آمادگی مقابله از آن طرف بوده است! من امیدوارم که انشاءالله ماجرای کوی دانشگاه مجدداً پیگیری شود ــ چون پرونده آن باز است ــ و چیزهایی در این پرونده روشنتر شود. آدمهایی را گرفتند؛ فیلمهایی موجود است و عکسهایی که بعضیها با لباسهای مبدل آنجا بودند، اینها شناسایی هم شدند. چون این جریان هنوز شفاف نیست و محکمهای نبوده، اینها را نمیگویم، ولی باید روشن شود".