کد خبر: ۲۳۰۹۳۷
زمان انتشار: ۱۱:۲۹     ۲۸ خرداد ۱۳۹۳
نسخه پیچی موسسه راهبردی صهیونیست برای مذاکرات
«موسسه یهودی امور امنیت ملی» (جینسا) در گزارشی به قلم «جاناتان روهه» به بررسی موضوع توافق میان آمریکا و ایران بر سر برنامه هسته‌ای ایران پرداخته است / آمریکا در گذشته با نشان دادن تمایل خود برای استفاده از نیروی نظامی علیه ایران توانست به شکل موفقیت‌آمیزی بر سیاست‌های اتخاذی از سوی ایران تأثیر بگذارد.

یک اندیشکده صهیونیستی در نسخه‌پیچی سیاسی جدید خود پیشنهاد می‌کند که اوباما باید در قبال ایران به اقدام نظامی و تحریم‌های بیشتر روی بیاورد.

به گزارش سرویس بین الملل پایگاه 598؛ «موسسه یهودی امور امنیت ملی» (جینسا) در گزارشی به قلم «جاناتان روهه» به بررسی موضوع توافق میان آمریکا و ایران بر سر برنامه هسته‌ای ایران پرداخته است. وی در این گزارش عنوان می‌کند که آمریکا در برخورد با ایران باید به گزینه نظامی و زور متوسل شود و از آن به عنوان اهرم فشاری علیه ایران استفاده کند.

به گزارش اندیشکده اشراف؛ نویسنده مقاله معتقد است که آمریکا در گذشته با نشان دادن تمایل خود برای استفاده از نیروی نظامی علیه ایران و یا پشتیبانی از بازیگرانی که به طور مستقیم در برابر ایران از نیروی نظامی استفاده می‌کنند توانست به شکل موفقیت‌آمیزی بر سیاست‌های اتخاذی از سوی ایران تأثیر بگذارد. اما به نظر می‌رسد که این رویکرد تغییر پیدا کرده است و در حال حاضر هم آمریکا و هم ایران تمایل دارند از طریق ادامه مذاکرات به یک توافق بلندمدت دست یابند.

آمریکا و ایران اهداف استراتژیک متناقضی را دنبال می‌کنند

چندین دهه است که آمریکا و ایران اساساً اهداف استراتژیک متناقض و مغایری را دنبال می‌کنند. با این وجود هر یک از طرفین علی‌رغم داشتن اهداف گسترده و حداقلِ منافع مشترک، تشخیص داده‌اند که مواجهه مستقیم هدف نهایی آنها را به خطر خواهد انداخت. بنابراین رقابت بین این دو کشور اغلب شکل رفتارهایی با قاطعیت و خطرپذیری کم‌تری به خود گرفته است ازجمله دیپلماسی، تحریم‌ها و استفاده از عوامل نیابتی. با این حال، با توجه به منافع دخیل در این امر، اتکای کامل بر چنین اقداماتی به منظور نشان دادن میزان جدیت در مقاصد کافی به نظر نمی‌رسد. در واقع، آمریکا با نشان دادن تمایل خود برای استفاده از نیروی نظامی علیه ایران و یا پشتیبانی از بازیگرانی که به طور مستقیم در برابر ایران از نیروی نظامی استفاده می‌کنند توانسته به شکل موفقیت‌آمیزی بر سیاست‌های اتخاذی از سوی ایران تأثیر بگذارد، اما در خصوص عملی ساختن این اقدامات چندان موفق عمل نکرده است.

با وجود ایران، آمریکا بر خاور میانه مسلط نمیشود

این دو کشور مدت‌هاست که متقابلاً اهداف خاصی را دنبال می‌کنند. درحال‌حاضر با وجود اینکه بیش از یک دهه از جنگ آمریکا در خاورمیانه می‌گذرد و این کشور در حال خارج کردن نیروهای نظامی خود از این منطقه است و از سوی دیگر نیز با آینده مبهم و نامشخص مالی روبروست اما باز هم تمایل دارد بر منطقه خاورمیانه تسلط کامل داشته باشد تا از این طریق بتواند از جریان آزاد منابع طبیعی منطقه و همچنین امنیت متحدانش اطمینان حاصل کند. حکومت ایران نیز به دنبال دستیابی به توانایی تولید سلاح هسته‌ای است تا از این طریق بتواند از خود در برابر خطر سرنگونی مورد حمایت آمریکا محافظت کند، فراهم نمودن چتری که تحت آن بتواند قدرت بی‌همتای خود را علیه همسایگانش به نمایش بگذارد و در نهایت به حق حکمرانی خود اعتبار بخشد. هر دوی این اهداف بسیار جاه‌طلبانه هستند و در تعارض مستقیم با یکدیگر قرار دارند.

برخورد مستقیم میان آمریکا و ایران مانعی بر سر راه اهداف این دو کشور است

بنابراین می‌توان گفت که هر دو رقیب تمایل چندانی برای مصالحه از خود نشان نمی‌دهند. از طرفی هم احساس می‌کنند استطاعت کافی برای از میان برداشتن شکاف آشکار ایجادشده در این میان را ندارند. در مورد آمریکا می‌توان گفت که برخورد مستقیم، تلاش‌های این کشور به منظور حفظ ثبات منطقه‌ای را به خطر می‌اندازد و موجب عقب‌نشینی آمریکا از منطقه می‌شود. در مورد ایران نیز چنین شرایطی موجب تأخیر در رویکرد ایران در دستیابی به توانایی تولید سلاح‌های هسته‌ای خواهد شد. بنابراین با توجه به اهداف مغایر و ناسازگار دو کشور به نظر می‌رسد که زمینه چندانی برای بکارگیری دیپلماسی در این میان وجود ندارد.

خشونت + مذاکره

این سیاست‌های متضاد در نهایت به مذاکرات بی‌شماری منجر شده که تاکنون نیز تأثیر چندانی بر برنامه هسته‌ای ایران نداشته است. با توجه به عدم وجود منافع مشترک به منظور اجتناب از درگیری‌های مستقیم هیچ جای تعجبی ندارد که هیچ گونه پیشرفت واقعی در این زمینه دیده نمی‌شود. در چنین شرایطی که مذاکرات به خودی خود به ندرت می‌توانند موجب ایجاد محرکی برای پیشرفت در این موضوع شوند، استفاده غیرمستقیم از خشونت می‌تواند محرک‌هایی را برای پیشبرد این مذاکرات ایجاد نماید. در این صورت بدون آنکه برخورد مستقیمی میان طرفین به وجود آید، هر یک از طرفین از این طریق طرف دیگر مذاکره را از جدیت خود در مقاصد خود آگاه می‌کند.

مذاکرات امروز ایران حاصل فشارهای دیروز آمریکاست

استفاده از زور از طریق عوامل نیابتی (و گاهی شکست در بکارگیری چنین نیرویی) در طول رقابت میان این دو کشور تأثیر بسزایی در تصمیم‌گیری‌های آنها در لحظات کلیدی از رقابتشان داشته است. آمریکا در این میان موفق شده است از طریق نشان دادن آمادگی خود برای استفاده از نیروی نظامی و یا توانمندسازی آن‌هایی که مایل به استفاده از نیروی نظامی مستقیم علیه ایران هستند، جدیت خود در نیاتش را به خوبی نشان دهد. در مقابل، آمریکا با دوری گزیدن از چنین فرصت‌هایی، به اعتبار خود لطمه وارد کرده است. نمونه اخیر آن را می‌توان در رویدادهای بحران سوریه در جریان مقدمات طرح اقدام مشترک (JPA) در اواخر سال ۲۰۱۳ و یا عدم موفقیت آمریکا در دادن پاسخ مناسب به ایران به واسطه استفاده از اقدامات مشابه مشاهده نمود. به دلیل اینکه میزان مخاطرات این رقابت بسیار بالاست، شکل غیرمستقیم این رقابت (به طور مثال زمانی که عوامل نیابتی هر یک از طرفین با نیروهای طرف دیگر درگیر می‌شوند) به نسبت تأثیر کمتری نیز بر تصمیم‌گیری‌های آمریکا یا ایران خواهد داشت.

تجربه مقاومت ایران در جنگ با عراق، پیش روی ماست

چنین الگویی اولین بار در توافق ایران برای آتش‌بس جنگ با عراق در سال ۱۹۸۸ مشاهده شد، توافقی که به جنگی تلخ، طولانی و به ظاهر پایان‌ناپذیر خاتمه داد. رهبران ایران پس از پاسخ متقابل به حمله مقدماتی صدام حسین در سال ۱۹۸۲، تصمیم گرفتند به منظور شکستن محاصره‌ای که از سوی قدرت‌های متخاصم برای سرکوب انقلاب ایران صورت گرفته بود جنگ را به خاک عراق کشانده و دست به حمله بزنند. این اقدام ایران تهدیدی برای حکومت‌های پادشاهی تولیدکننده نفت واقع در حاشیه خلیج‌فارس بود که متحدان غربی داشتند. درنتیجه آمریکا بتدریج و به‌طور پیوسته به حمایت از دشمنان ایران پرداخت. در طول این فرایند، شورای امنیت سازمان ملل متحد مجموعه‌ای از قطعنامه‌ها را با اتفاق آراء تمام اعضای این شورا تصویب کرد و در آنها خواسته بود طرفین جنگ به دشمنی‌های خود پایان دهند و به مرزهای بین‌المللی مشخص خود بازگردند (در حقیقت از ایران تقاضا شد به جنگ پایان داده، دست از اهداف جنگی خود کشیده و از خاک عراق عقب‌نشینی کند.)

استفاده از الگوی توسل به زور و تهدید در جنگ ایران و عراق

با توجه به اعتقاد راسخ و رویکرد حکومت ایران مبنی بر این که گسترش انقلاب تنها از طریق حفظ آن میسر بود، چنین تلاش‌های دیپلماتیکی دستاورد چندانی با خود به همراه نداشت. از سال ۱۹۸۴ و در پی اینکه هر دو طرف درگیر در جنگ با شدت و خشونت بیشتری به اقدامات خود ادامه دادند، جنگ گسترش یافت. اقداماتی نظیر حملات زمینی گسترده از سوی ایران در برابر عراق، بمباران‌های استراتژیک و حملات موشکی به مراکز پرجمعیت و شهری از سوی هر دو طرف، استفاده از سلاح‌های شیمیایی و در نهایت حمله به کشتی‌های نفت‌کش در خلیج‌فارس که بزرگ‌ترین تهدید برای منافع آمریکا به شمار می‌آمد. در نهایت، در سال ۱۹۸۶ به مجرد اینکه آمریکا حمایت مستقیم خود از تهران را قطع کرد و حمایتش را معطوف عراق و حکومت‌های پادشاهی حاشیه خلیج‌فارس کرد، ایران قطعنامه‌های سازمان ملل متحد را پذیرفت. همین حمایت‌های مادی و اطلاعاتی بسیار حیاتی در حملات گسترده عراق که تهدیدی برای سقوط کل جبهه ایران در تابستان سال ۱۹۸۸ (تابستان ۱۳۶۷) به شمار می‌آمد، نمود بسیاری پیدا کرد؛ حملاتی که عراق آشکارا از زمان تهاجم اولیه خود در سال ۱۹۸۰ دیگر موفق به انجام آنها نشده بود. هم‌زمانی این اتفاقات با نبرد مختصر اما بسیار مخرب نیروی دریایی ایران با نیروهای آمریکایی در همان سال، تهران را متقاعد ساخت که ادامه چنین جنگ مخربی موجب به خطر افتادن جمهوری اسلامی ایران خواهد شد.

ایران تحت تاثیر حضور آمریکا در خاورمیانه

ایران هنگامی که با تعلیق جنبه‌های بسیار کلیدی برنامه غنی‌سازی اورانیوم خود در اواخر سال ۲۰۰۳ موافقت نمود عقب‌نشینی بسیار مهم دیگری را انجام داد. این اتفاق در زمانی روی داد که در پی عملیات نظامی آمریکا در منطقه، دو رژیم همسایه ایران در کمتر از دو سال سقوط کردند. صدام حسین در عراق و نیروهای طالبان در افغانستان شرایط را برای ایران بسیار دشوار کرده بودند، اما آمریکا با چنان سهولتی موجبات سقوط این دو رژیم را فراهم ساخت که مقامات و رهبران ایران را به درنگ واداشت. آمریکا و متحدانش در طول سه هفته در عراق همان کاری را به سرانجام رساندند که ایران در طول شش سال موفق به انجامش نشده بود. همین امر موجب شد تا ایران در پای میز مذاکره حاضر شود.

استفاده از زور و تأثیر آن در برنامه غنی‌سازی اورانیوم در ایران

پیش از این، تعاملات دیپلماتیک با انگلیس، فرانسه و آلمان با شکست روبرو شده بود و ایران نتوانسته بود با درخواست‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) مبنی بر توقف غنی‌سازی اورانیوم و بازکردن تأسیسات و امکانات خود برای انجام تحقیقات و بازرسی‌های لازم موافقت کند. تا اینکه ایران متوجه شد که رقیبش هم تمایل بسیار زیادی و هم توانایی بسیاری برای توسل به نیروی نظامی دارد، با این حال ایران تصور نمی‌کرد که آمریکا بتواند هرگونه تأخیری را تحمل کند. سازمان اطلاعات آمریکا بر طبق برآوردی درباره برنامه هسته‌ای ایران در سال ۲۰۰۷ عنوان می‌کند که «ایران برنامه غنی‌سازی خود را در واکنش به فشارهای بین‌المللی در سال ۲۰۰۳ متوقف کرد» و در شرایطی که خبری از تحریم‌های معنادار نبود، فقط خطر اقدام نظامی را پیش روی خود داشت. درواقع، رهبران ایران اقدامات آمریکا را به مثابه تمایل واشنگتن برای تحمیل مجازات قابل‌توجه به ایران برای ادامه ناسازگاری می‌دانستند. ایران به جای قبول خطر احتمالی رویارویی با مخالفانش، به خواسته‌های آنها تن داد و داوطلبانه در اکتبر سال ۲۰۰۳ با تعلیق برنامه غنی‌سازی اورانیوم موافقت کرد و یک سال بعد نیز توافق‌نامه را به امضاء رساند که در آن چهارچوب کلی تعلیق برنامه غنی‌سازی از سوی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مشخص شده بود.

با این حال این موفقیت موقتی بود. در طول سال‌های بعد، مشخص شد که آمریکا تمایل چندانی برای ایجاد راهبردی مؤثر و اختصاص منابع لازم به منظور برقراری ثبات در افغانستان و از بین بردن نیروهای طالبان ندارد. در همین زمان، آمریکا تلاش می‌کرد از پس جنگی به مراتب بزرگ‌تر و پرهزینه‌تر در عراق برآید. بر طبق اسناد و مدارک نظامی افشاشده آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران مسئولیت هماهنگی، تأمین بودجه، آموزش و تأمین نظامیان شیعه عراقی را در این جنگ بر عهده داشت. به گفته وزارت امور خارجه آمریکا، طالبان در همین زمان در حال بازسازی خود در افغانستان بود و سپاه پاسداران حمایت‌های مشابهی البته در مقیاس کوچک‌تر از طالبان نیز به عمل آورد.

موقعیت آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۶ به بدترین حالت خود رسید. ایران در ماه آوریل همان سال اعلام کرد غنی‌سازی اورانیوم را از سر خواهد گرفت و مدت کوتاهی پس از آن، برنامه هسته‌ای خود را به‌طور کلی گسترش داد. ایران در طول هفت سالی که از آن تاریخ می‌گذرد به توسعه پنهان و آشکار برنامه هسته‌ای خود ادامه داد و مذاکرات چندی بین دو طرف صورت گرفت و ایران به کرّات از هر پیشنهادی که می‌توانست محدودیت قابل‌توجهی در روند برنامه‌اش ایجاد کند سر باز می‌زد. علت ایجاد این روند این بود که هیچکدام از طرفین حاضر به توقف گفتگوها نبودند؛ آمریکا از این جهت که با دو جنگ دیگر در منطقه دست‌به‌گریبان بود، و ایران بخاطر اینکه با انجام مذاکرات فرصت پیدا می‌کرد در جهت دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای قدم بردارد و همچنین می‌توانست به حملات خود به آمریکا از طریق عوامل نیابتی ادامه دهد.

ایران و آمریکا وارد درگیری های منطقه ای نمیشوند

این الگو، علی‌رغم افزایش تضادهای عوامل نیابتی ایران و آمریکا در خاورمیانه، از سال ۲۰۰۶ تاکنون برقرار است. در تک‌تک این موارد، هر دو طرف از دخالت مستقیم در امور خودداری کرده‌اند و از هر اقدام بزرگی که می‌توانست سبب تغییر اساسی بر سر میز مذاکرات هسته‌ای شود اجتناب ورزیده‌اند. تهران و واشنگتن در سال ۲۰۰۶ به‌ترتیب از حزب‌الله و اسرائیل پشتیبانی نظامی کردند، هرچند هیچکدام دخالت مستقیمی در جنگ نداشتند چه برسد به اینکه اقداماتشان به نتیجه‌ای قطعی در جنگ کمک کند. آمریکا و ایران در موضوع بحرین حتی گام‌های محتاطانه‌تری برداشتند.

ایران هیچ حمایت آشکاری از شورش جمعیت شیعه بحرین به‌اندازه دخالتش در عراق از خود نشان نداده است. آمریکا نیز در قبال متحدان شورای همکاری خلیج که برای سرکوب شورش تلاش می‌کردند سیاست مشابهی اتخاذ کرد. جنگ داخلی سوریه تا زمان بحران سال ۲۰۱۳ بر سر استفاده حکومت بشار اسد از سلاح‌های شیمیایی، این الگو را تقویت می‌کرد. حمایت همه‌جانبه ایران از بشار اسد، مخفیانه‌ترین راز منطقه بود اما از نمایش کمک‌های مادی خود به سوریه، همانند سایر متحدان این کشور و در وهله اول روسیه، خودداری نمود. در سوی دیگر، آمریکا قطعاً تصمیم نگرفته بود از کدام گروه از عوامل نیابتی حمایت کند چه برسد به اینکه میزان حمایت خود را تعیین کرده باشد.

ایران نمیخواهد وارد جنگ مستقیم با آمریکا شود

بدین‌ترتیب، سیاست ایران مبنی بر وارد نشدن در تعارض مستقیم با آمریکا همچنان ادامه داشته و این در حالی است که این کشور در تمام این مدت در حال نزدیک شدن به توانایی سلاح‌های هسته‌ای بوده است. ایران درهمین‌حال آگاه است که امکان تعارض و تضاد مستقیم در حال نابودی است؛ جمعی از مقامات آمریکایی در اظهارات خود ملاحظه همه گزینه‌های موجود برای جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران را بی‌اعتبار جلوه داده‌اند و بدین‌وسیله این آگاهی از عدم امکان تعارض مستقیم را مورد تأکید قرار داده‌اند. لذا بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، گیتس و پانتا، وزرای دفاع وقت آمریکا، و مالن و دمپسی، فرماندهان ستاد مشترک بر «عواقب ناخواسته» و «غیرقابل‌پیش‌بینی بودن و عدم قطعیت» اقدام نظامی تأکید کرده و آن را «غیرمنطقی» دانسته‌اند. برخلاف سال‌های ۱۹۸۷ و ۸۸ و همچنین ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ که اقدامات آمریکا، ایران را به تغییر قطعی راهبرد خود در راستای منافع آمریکا وادار می‌کرد، سیاست‌های آمریکا از زمان آغاز دوباره برنامه هسته‌ای ایران در سال ۲۰۰۶ عمدتاً در جهت عکس نتیجه داده است.

تحریم ها هم اثری نداشت

تحریم‌ها برخلاف انتظار به جهت‌گیری محاسبات ایران در راستای پیگیری برنامه هسته‌ای خود کمک کرده است. اتکای همه‌جانبه آمریکا به چنین اقداماتی (اگرچه با هدف کمک به ازسرگیری برنامه‌های دیپلماتیک صورت می‌گیرد) و درعین‌حال کم‌اهمیت کردن امکان گزینه نظامی، در حقیقت تأکیدی است بر کم‌گویی سیاست‌گذاران آمریکایی که نمی‌خواهند به گزینه‌های جدی‌تر برای اعمال فشار بر ایران در راستای مذاکرات فکر کنند. بعلاوه، اینکه واشنگتن اصرار دارد تحریم‌های «فلج‌کننده» و «بی‌سابقه» به‌زودی ایران را پای میز مذاکره خواهد کشاند ادعایی به دور از واقعیت است و این را می‌توان به وضوح در تردید آمریکا برای افزایش این تحریم‌ها مشاهده نمود. زمانی که ایران برنامه غنی‌سازی خود را از نو آغاز کرد، دولت جورج بوش به‌جز تعهد به تحریم‌های چندجانبه سازمان ملل علیه برنامه سلاح‌های اتمی ایران، هیچ اقدامی از سوی خود انجام نداد. از طرف دیگر بر تحریم‌های زمان دولت کلینتون علیه شرکت‌های خارجی سرمایه‌گذار در بخش انرژی ایران بیفزاید. دولت اوباما تعداد و گستره بی‌سابقه‌ای از لایحه‌های تحریم را تصویب نموده است اما اتکای آن بیشتر بر کاهش هزینه افزایش تحریم‌هاست. این امر بخصوص درباره اقدامات مربوط به درآمدهای حاصل از صادرات نفت ایران صادق است؛ درآمدی که شیرمایه بودجه دولت و برنامه هسته‌ای آن را تشکیل می‌دهد.

اکراه و تردید دولت آمریکا برای اقدامات نظامی و توسل به زور در منطقه

گذشته از تحریم‌ها، اکراه دولت بوش در انجام حمله پیشگیرانه به راکتور هسته‌ای سوریه در سال ۲۰۰۷ نشانه اولیه تغییر سیاست آمریکا در عدم استفاده از زور و قدرت نظامی بود. اگرچه برنامه هسته‌ای سوریه در مقایسه با برنامه هسته‌ای ایران هدف کوچک‌تری محسوب می‌شد و حکومت بشار اسد نیز نزدیک‌ترین متحد عرب ایران به شمار می‌رفت، اما در نهایت آمریکا در این موضوع دچار شک و تردید بود. از این لحاظ، اهمیت سوریه در مذاکرات میان آمریکا و ایران تنها با گسترش جنگ داخلی در این کشور و اظهارات اوباما در سال ۲۰۱۲ افزایش یافته است.

آمریکا نمیتوانست وارد سوریه شود

اوباما در این اظهارات عنوان کرد: «برای ما خط قرمز از جایی آغاز می‌شود که شاهد استفاده گسترده از تسلیحات شیمیایی باشیم.» امتناع آمریکا از ایجاد جنگ در صورت عدول ایران از آستانه سلاح‌های هسته‌ای، زمانی تجلی یافت که واشنگتن نتوانست خط قرمز سال ۲۰۱۳ خود در سوریه را حفظ کند؛ خط قرمزی که حفظ آن به مراتب آسان‌تر از خط قرمز علیه ایران بود. سیاست‌گذاران آمریکایی هم در مورد ایران و هم سوریه اذعان داشتند که خط قرمز با اقدام نظامی حفظ خواهد شد. در خصوص سوریه، اگر نیروهای حکومتی صراحتاً دست به تهیه سلاح‌های شیمیایی برای انجام حمله می‌زدند، حمله آمریکا قرار بود در پاسخ به آن‌ها یا در بدترین حالت به‌صورت پیش‌دستانه صورت پذیرد. وقتی در اختیار داشتن سلاح‌های کشتارجمعی و نهایتاً استفاده از آن‌ها از سوی سوریه محقق شد و آمریکا هیچ اقدام واقعی نظامی برای حفظ خط قرمز خود صورت نداده بود، اعتبار آمریکا در زمان خطر به شدت زیر سؤال رفت. خط قرمز آمریکا در ایران حالت پیشگیرانه خواهد داشت فلذا به میزان زیادی از توجیه‌پذیری استفاده از عامل زور خواهد کاست.

مذاکرات آمریکا به نفع ایران تمام نشود

برنامه مشترک اقدامی آمریکا و ایران را باید در این محتوا درک کرد. قرارداد مابین آمریکا و ایران عمدتاً از طریق مذاکرات بین این دو کشور حاصل شده است. این مذاکرات در میان فروکش سریع حوادث در سوریه اتفاق افتاد و دیپلمات‌های آمریکایی در اروپا و اسرائیل اطلاعات ناچیزی در این خصوص ارائه دادند. ایران بی‌آنکه از شکست دیپلماسی آمریکا بترسد، به شدت برنامه‌های خود را دنبال می‌کند. ایران تحت این توافق موقت، ظرفیت غنی‌سازی مواد شکاف‌پذیر کافی برای تولید سلاح اتمی را حفظ کرده است بی‌آنکه مجبور باشد پاسخی در ازای تخلف شدید خود از قوانین بین‌المللی بدهد. بعلاوه، توافق نهایی به خواسته‌های دیرینه ایران برای غنی‌سازی داخلی تحقق خواهد بخشید و از این راه تأیید جامعه بین‌الملل از حق مسلم خود برای چنین کاری را به دست خواهد آورد. بدین‌وسیله هرگونه مانع دیپلماتیک بلندمدت برای حفظ حالتی نرمال از برنامه هسته‌ای ایران از بین خواهد رفت.

تضاد بین موفقیت‌ها و شکست‌های سیاست آمریکا در قبال ایران، نکته تأکیدی است بر اهمیت کلیدی خطرات حاصل از تلاش برای رسیدن به اهداف دیپلماتیک علیه رقیبی با کم‌ترین میزان از منافع مشترک. در موقعیت‌هایی نظیر رقابت پایاپای میان آمریکا و ایران، مذاکرات همواره بر رویارویی مستقیم ترجیح داده شده است. همان‌طور که سوابق تاریخی نشان می‌دهد، بهترین فرصت آمریکا برای تأمین امنیت منافع خود از طریق دیپلماسی در اثبات این نکته است که ایران نیز باید برای حفظ منافع خود دست به همین اقدام بزند. ازآنجایی که ایران در حال دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای است، این دیپلماسی دولتمردان آمریکایی با شکست روبرو شده است. آمریکا برای برطرف کردن این عدم تعادل باید مذاکرات خود با ایران را در راستای قراردادی جامع و بلندمدت بر سر برنامه هسته‌ای ایران و با تدارکات روشن برای اجرای دیپلماسی‌های اجباری پیش ببرد و موارد زیر را مدنظر قرار دهد: حمایت از تحریم‌ها درصورتی‌که طرح اقدام مشترک بدون توافقی نهایی از بین برود؛ تقویت سیاست بیانی آمریکا برای تأکید بر امکان گزینه‌های نظامی آمریکا و متحدانش؛ و تقویت آمادگی آمریکا برای حمله بالقوه نظامی، درصورتی‌که دیگر گزینه‌ها با شکست مواجه شوند.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها