کد خبر: ۲۲۸۴۷۲
زمان انتشار: ۱۴:۴۹     ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
وبلاگ دست‌ نوشته‌های یک عاقد
فضای سبز زیبا و نسیمی که برگ‌های درختان را با هم آشتی می‌داد و پیشانی بندهای منظمی که به تعداد زیاد به یک تور بافته شده و از سقف آویزان بودند با وزش نسیم جلو و عقب می‌رفتند؛ همه منتظر بودند تا من بروم و عقد را بخوانم...

به گزارش پایگاه 598 ، وبلاگ دست‌ نوشته‌های یک عاقد آمده است: گه گاه می‌دیدم در تلویزیون که یک زوج جوان زندگیشان را در کنار مزار چند شهید گمنام آغاز کرده‌اند؛ اما این بار قرار بود من عاقد باشم برای ازدواجی که بناست در مزار شهدای دانشگاه علم و صنعت برگزار شود.

 

تصویری که در ذهن داشتم یک مراسم پر زحمت بود، اما وقتی از ماشین پیاده شدم کاملاً نظرم برگشت؛ فضای سبزی زیبا و نسیمی که برگ‌های درخت‌ها را با هم آشتی می‌داد و معماری ساده اما باشکوه برای مزار شهیدانی که هر کدام کمتر از 20 سال سن داشتند.

پیشانی بندهای منظمی که به تعداد زیاد به یک تور بافته شده و از سقف آویزان بودند با وزش نسیم جلو و عقب می‌رفتند و  آرامش خاصی از این سکوت همراه با صدای باد و برگ و حرکات موزون پیشانی بندها ایجاد شده بود.

دور مزار صندلی چیده بودند روی موکت‌های تمیزی که به فرش بیشتر شباهت داشت؛ خانواده عروس و داماد هم نشسته بودند تا من بروم و عقد را بخوانم...


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها