کد خبر: ۲۲۷۹۰۶
زمان انتشار: ۱۱:۳۵     ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
تدابير مديريتي رهبرانقلاب؛
قرار بود ما براي حل و فصل قرارداد‎هاي قبل از انقلاب با طرف‎‎هاي آمريکايي مذاکره کنيم. ‎مراجعه کرديم به ايشان و ايشان فرمودند در همان حوزه مانعي ندارد.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی، دکتر منوچهر محمدي داراي مدرک دکتراي مطالعات بين‎الملل از دانشگاه کاروليناي جنوبي شهر کلمبياي آمريکاست. وي علاوه بر انتشار ده‎ها مقاله پژوهشي، داراي تاليفات فراواني است که از جمله کتاب‎‎هاي او مي‎توان به عناوين ذيل اشاره کرد: «تحليلي بر انقلاب اسلامي»، «انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب‎‎هاي فرانسه و روسيه»، «انقلاب اسلامي؛  زمينه‎‎ها و پيامد‎ها» و «آينده نظام بين‎الملل و سياست خارجي جمهوري». مسئوليت‎‎هايي از قبيل استانداري سيستان و بلوچستان، معاونت آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه، رياست کميته حقوقي شوراي عالي انقلاب فرهنگي و معاون نخست‎وزيري را مي توان در سوابق وي مشاهده کرد. براي بررسي تاثير رهبر معظم انقلاب در دوران نهضت و ابتداي انقلاب و هم‎چنين ايام رياست جمهوري، گفت‎وگويي با دکتر محمدي انجام دادهايم که متن کامل آن را در ادامه ميخوانيد.

آشنايي شما با رهبر انقلاب به چه تاريخي و به چه مکاني باز مي‎گردد؟

اگر از شناخت پيش از انقلاب به‎عنوان يک خطيب و مبارز ارزشمند و اينکه ايشان فرد تاثيرگذار در مبارزات بودند که قاعدتا همگي مردم از ايشان شناخت زيادي داشتند، صرفنظر کنيم و به مباحث اجرايي و کاري توجه کنيم، بايد عرض کنم که در دوره‎ بعد از پيروزي انقلاب، اولين مسئوليت من به‎عنوان فرماندار در خرمشهر بود ولي مسئوليتم در فرمانداري زياد دوام نياورد. مسئوليت بعدي‎ام استانداري سيستان و بلوچستان بود. با توجه به اينکه حضرت آقا قبل از انقلاب آنجا تبعيد بودند و هم خود ايشان نسبت به آنجا عنايت داشتند و هم مردم محل نسبت به ايشان نظر مساعد و مثبتي داشتند، حتي اهل سنت سيستان و بلوچستان هم چنين بودند. بعد از آنکه ايشان به رياست جمهوري منصوب شدند، براي رايزني خدمت ايشان رسيدم.

حدود چه سالي؟

براي گرفتن رهنمود و نظرات ايشان خدمتشان رفتم. ولي در زماني که ايشان رئيس‎جمهور شده بودند، سال 1360 بود که خدمت ايشان رسيديم. قبل از آن، ايشان سفري به زاهدان داشتند. يعني در سال 59، زماني که ايشان امام جمعه تهران و عضو شوراي انقلاب بودند. خاطرم هست در فرودگاه که عده‎اي از بچه‎‎هاي نهاد‎ها هم حضور داشتند و به استقبال ايشان رفتيم، ايشان جمله‎اي را که هيچوقت فراموش نمي‎کنم بيان نمودند که آن عبارت کمال افتادگي و تواضع نسبت به حضرت امام(ره) بود. ايشان فرمودند دعا کنيد اگر امام نباشد، ما هم نباشيم. آن‎چنان ايشان، واله و شيدا و شيفته حضرت امام بودند که به فقدان ايشان نه فکر مي‎کردند و نه برايشان قابل تحمل بود و اين مسئله‎اي بود که بسيار مهم بود. در سفري هم که ما به ايرانشهر رفتيم، ايشان نه تنها از خاطرات خودش در ايرانشهر براي ما تعريف مي‎کرد، در جلسات نيز همه به استقبال ايشان مي‎آمدند از اهل سنت و شيعيان و نسبت به ايشان تفقد نشان دادند و ايشان هم تفقد خيلي ويژه‎اي داشت و جالب اينکه شناخت هم داشتند. در جلسه‎اي که با هم داشتيم، سوالات خيلي جزئي مي‎پرسيدند راجع به اينکه مثلا برخي افراد و شخصيت‎‎ها کجا هستند يا گاهي مي‎پرسيدند فلاني کجاست و چه‎کار مي‎کند؟ در چه وضعيتي است؟ اين مي‎رساند که ايشان در مسائل آنجا کاملا اشراف دارد.

اوايل جنگ که سمينار استانداران و هيئت وزيران در زاهدان بود آقاي رجايي، خودش براي ما تعريف کرد که حضرت آقا سفارشهاي زيادي راجع به پتانسيل‎‎هاي اين استان کردند. اين به‎طور کلي شروع آشنايي اجرايي ما با ايشان بود و از آن زمان به بعد به‎عنوان يک مسئول و يک تحليلگر سياسي با ايشان برخورد داشتيم. بعد از آنکه من مسئوليتم دفتر خدمات حقوق بين‎الملل بود، ايشان هم در جايگاه رياست جمهوري بودند. ارتباطات خيلي نزديکي با ايشان داشتم. چيزي که از ايشان دريافت کردم، اشراف کامل به مسائل کشور و مسائل بين‎المللي بود. حتي در جلسه‎اي در شوراي عالي دفاع ـکه آن موقع به‎جاي شوراي امنيت ملي بودـ من راجع به قرارداد‎هايي که با انگليسي‎‎ها داشتيم و اقداماتي که داشتيم انجام مي‎داديم که در راستاي آن مي‎بايست ناوي را تحويل بگيريم که در اين مورد هم کاملا ايشان شناخت داشتند، هم نسبت به انگليسي‎ها، تاريخ گذشته انگليس و هم راجع به سياست‎‎ها و مواضعي که انگليسي‎‎ها داشتند، ‎کاملا اشراف داشتند. بنابراين در اين دوره، علي‎رغم اينکه ايشان به علت اختيارات محدودي که رياست جمهوري داشت و رئيس هيئت وزيران شخص نخست‎وزير بود و نخست‎وزير بود که اداره مي‎کرد و کار مي‎کرد و رياست‎جمهوري فقط نقش هماهنگي بين سران سه قوه را داشت و الزاما مسئوليت مستقيمي در رابطه با مسائل اجرايي نداشت، ولي معذلک اشراف ايشان فوق‎العاده خوب بود.

مسئله ديگر تواضع فوق‎العاده ايشان بود و ارادت بي‎حد و حصري که حضرت آقا نسبت به امام داشتند. يعني واقعا متعبدانه با امام رفتار مي‎کردند. هيچ‎وقت ما نشنيديم که با امام برخوردي داشته باشند و همان رابطه اطاعت از ولايت فقيه را متعبدانه ايشان در نظر داشتند و عمل مي‎کردند و هرکجا حضرت امام موضعي مي‎گرفت، اگرچه ممکن بود که ايشان شخصا يک نظرات خاصي داشته باشد، اما مقابله و برخورد نمي‎کرد. امام هم نسبت به ايشان علاقه خاصي داشت. خاطرم هست علاقه‎اي که حضرت امام به ايشان داشت وراي همه مسئولين بود. گويي به امام الهام شده بود که جانشينشان، ايشان خواهد بود. توصيه مي‎کرد ايشان جبهه نرود. جانشان به خطر نيفتند. اگر هم مي‎رفت سفارش قرباني کردن گوسفند و صدقه مي‎دادند. براي سلامتي ايشان نذر و نذورات مي‎کردند. روز بعد از فاجعه مسجد ابوذر، ششم تير که اتفاق افتاد، يکي از دغدغه‎‎هاي حضرت امام سلامتي ايشان بود. در اولين جلسه‎اي که حضرت آقا در حالت باندپيچي به جماران آمدند و به نزد امام رفتند، امام نتوانست خوشحالي‎اش را پنهان کند و بروز داد. خوب خاطرم هست که حضرت آقا با آن حالت کنار امام نشسته بودند، امام جمله‎اي را فرمود:« خدا مي‎داند من از ديدن ايشان چقدر خوشحال شدم و خوشحال هستم که سلامتي‎شان را باز يافتند». اين نشانه ارادت و علقه ميان اين دو نفر بود که ما در آن دوره شاهد بوديم و من فکر مي‎کنم از همان اوايل به علت اتصالاتي که حضرت امام داشتند در حقيقت دريافت کرده بودند که رهبري آينده با ايشان است و به همين علت هم با قائم مقامي آقاي منتظري مخالف بودند.

يکي از نقش‎‎هاي مهم رهبران انقلابها، تلاش براي حفظ دستاورد‎هاي نهضت در دوران پيروزي انقلاب است. نقش ايشان را در تثبيت انقلاب اسلامي تا چه حد مي‎دانيد؟

ايشان با هوش و ذکاوتي که داشت، خطوط انحرافي را خوب مي‎شناخت و مقابله مي‎کرد. مخصوصا در خطبه‎‎هاي نماز جمعه و سخنراني‎‎هايي که داشتند، به راحتي راجع به خطوط انحرافي صحبت مي‎کردند. درعين‎حال جلوتر از امام هم حرکت نمي‎کردند. در آن دوره گاهي آقاي هاشمي در برخوردهايش، تندتر از امام مي‎رفت، ولي ايشان نه. ايشان سعي مي‎کرد چنانچه امام موضعي مي‎گرفتند با آن حدود حرکت کند. مسئله ديگري که براي آقا مطرح بود در آن دوره، رعايت موازين اسلامي و شرعي بود؛ يعني ايشان به تمام معنا معتقد بود که هدف وسيله را توجيه نمي‎کند. مي‎دانيد که خيلي‎‎ها به اين اعتقاد داشتند که هدف مي‎تواند وسيله را توجيه کند؛ به اين معنا که چون هدفمان مقدس است، از هر راهي مي‎توانيم برويم، ولي حضرت آقا معتقد بود بايد با رعايت کليه موازين شرعي پيش برويم. به همين علت با بعضي از تصميمات اوليه شوراي انقلاب و برخي انقلابيون موافق نبود. با تندروي‎‎هايي که دادگا‎ه‎‎هاي انقلاب مي‎کردند موافق نبود و معتقد بود که رعايت بکنيد. مثلا از کساني که بيش از همه با برخي کار‎هاي آقاي خلخالي و نسبت به اين تندروي‎‎هايي که مي‎شد مخالفت داشت، حضرت آقا بود.

اين بيان شما خبر است يا تحليل؟

من در جلساتي بودم که ايشان شديدا موضع مي‎گرفت که اين چه‎کاري است؟! يادم هست در جلسه‎اي بحث شد، چون آقاي خلخالي براي برخي اعدام‎ها در ملاء عام روش خاصي داشت. آقا فرمودند که اين چه‎کاري است؟! در همان موقع موضع مي‎گرفت. منتها موضع ايشان اين‎طور نبود که در مقابل حضرت امام باشد، ولي در جلسات خصوصي با اين تندروي‎ها برخورد مي‎کرد. به همين علت هم خيلي‎‎ها تصور مي‎کردند که ايشان راست‎گراست. چون چپي‎‎ها خيلي تند بودند و افراطي حرکت مي‎کردند و ايشان اين اعتقاد را نداشت. از طرفي از قبول هيچ مسئوليتي هرچند سخت ابا نداشتند. ايشان صرفنظر از اينکه عضو شوراي انقلاب اسلامي بود، اولين‎بار که بين دولت موقت و شوراي انقلاب اختلاف افتاد و قرار شد نوعي ادغام انجام شود، سخت‎ترين مسئوليت را در وزارت دفاع قبول کردند و متواضعانه‎ هم پذيرفت که معاون وزير دفاع باشد. مدتي شهيد چمران بودند،‎ بعد از شهيد چمران، شهيد نامجو و شهيد فکوري. ايشان به‎عنوان وزير دفاع، بخش نظامي تحت کنترل داشتند. يا حتي مثلا امام جمعه تهران بودند، امام جماعتي تهران کار خيلي سختي بود. اولين امام جمعه تهران مرحوم آيت‎الله طالقاني بود و سپس آقاي منتظري که هر دو از نظر سني و سطح بالاي معلومات و سواد، شناخته شده بودند. اما ايشان يک مجتهد بود. انصافا هم تا زماني که بودند مي‎توانستند نماز‎هاي جمعه را به بهترين شکل برگزار کنند. فوق‎العاده از پس اين کار برآمدند؛ خصوصا ماجراي انفجار در نمازجمعه و شجاعت ايشان که هم‎چنان خطبه‎‎هاي نماز را ادامه دادند درحالي‎که عده‎اي پودر شده بودند. ايشان خيلي بي‎اعتنا به اين مسئله بودند و ذره‎اي بر ايشان تاثير نگذاشت و نماز را ادامه دادند. اين مسئله در آن سن جواني خيلي مهم بود. البته دنبال پست و مقام هم نبودند. ايشان برايشان حکم صادر مي‎شد که اين کار را بپذيريد و ايشان ابايي هم نداشتند. در آن زمان به‎عنوان يک فرد صادق، با تقوا که مباني شريعت را رعايت مي‎کند، فرد متشرعي هست و درعين حال سياستمدار برجسته‎اي هم هست که سرد و گرم روزگار را چشيده است، زندان و تبعيد را هم پشت سر گذاشته و بيرون آمده، مورد احترام فوق‎العاده همه بودند. علي‎رغم اين درگيري‎هاي سياسي، ايشان مورد احترام بودند.

يادم هست شهيد رجايي، احترام و اعتقاد فوق‎العاده‎اي به حضرت آقا داشت و توصيه‎‎هاي ايشان را کاملا رعايت و به آن توجه مي‎کرد در صورتي که جايگاه شهيد رجايي نسبت به ايشان جايگاه بالاتري بود، ايشان نماينده مجلس بود و لذا خيلي‎‎ها سعي مي‎کردند مسائلي را پيش بياورند که تحريک کنند ولي ما هيچ نديديم که ايشان تحث تاثير اين تحرکات قرار بگيرند و حرف منطقي را مي‎پذيرفت. هم زمان استانداري، هم دفتر خدمات نخست‎وزيري خدمت ايشان رسيدم. ما هيچ مشکلي از لحاظ اينکه حرفمان را راحت بزنيم نداشتيم. خاطرم هست در دفتر خدمات با آقاي محمود کاشاني که داور ما بود در لاهه بود درگيري داشتيم و من خيلي راحت صحبت مي‎کردم که يکبار ميرحسين موسوي به من زنگ زد و گفت خيلي تندروي کرديد ولي من گفتم، من حرف‎هايم را راحت مي‎زدم و ايشان هم راحت مي‎پذيرند. روزي هم که از استانداري آمدم بيرون يادم هست ايشان مخالف بودند. اين را آقاي بادامچيان به من گفتند. من بعد از سه استاندار رفتم که هيچ‎کدام بيش از چهار ماه دوام نياورده بودند. من نزديک به دو سال آنجا بودم و گفتم قبل از آنکه بيرونمان کنند، خودمان برويم. در زمان رياست جمهوري حضرت آقا بود و ايشان مخالف بودند و اعتقاد داشتند چون فلاني موفق بوده و از محل شناخت دارد، بهتر است باشد. البته قبل از ايشان، شهيد رجايي هم با رفتن من مخالف بودند. گرچه خيلي‎‎ها هم موافق بودند که من از آنجا به مرکز بيايم. هم به شهيد رجايي که ايشان هنوز نخست‎وزير بود مراجعه کردم و هم به آقا وقتي رئيس‎جمهور شده بود ولي اعتقادشان بر اين بود که فلاني بايد بماند. منتها گفتند اگر خودت خسته شده‎اي و بيش از اين نمي‎تواني دوام بياوري، بهتر است بروي.

در مناسبات بين سران کشور، آقايان موسوي، هاشمي، موسوي اردبيلي و مرحوم حاج احمد آقا و درگيري‎‎هاي سياسي که آن موقع بود، ايشان را چگونه ديديد؟

حضرت آقا کمتر وارد اين درگيري‎‎ها مي‎شد و سعي مي‎کرد درگير نشود. حتي در زمان بني‎صدر هم با وجودي که ايشان مورد حمله و هجمه بود، کمتر از شهيد بهشتي و آقاي هاشمي يا شهيد رجايي وارد درگيري مي‎شد. يا سعي مي‎کرد درگيري‎‎ها را تخفيف بدهد. همان‎طور که گفتم ايشان نگاهشان به موضع‎گيري حضرت امام بود. حضرت آقا سعي مي‎کرد اگر موضعي ‎هم داشت در مقابل نظرات حضرت امام مطيع باشد و اين موضوع بسيار مهمي بود که مورد توجه ايشان در آن شرايط بود. حتي در رابطه با آقاي منتظري هم همين‎طور شد، ايشان وارد دعوا‎هايي که آقاي منتظري داشتند نمي‎شد که مثلا از طرف امام موضع بگيرد. مسائل را در حدود تصميم‎گيري خود امام مي‎ديد. بالاخره ايشان قائم مقام رهبري بود. آقاي منتظري در جايگاه بالاتري قرار گرفته بود. امام هم اختيارات وسيعي به آقاي منتظري داده بود و من واقعا نديدم در آن مدت ايشان موضعي بگيرد يا علنا وارد صحنه بشود و برخورد بکند. با آقاي ميرحسين موسوي از همان ابتدا مشکلاتي داشتند اما نمي‎خواست مسائل به جامعه منتقل شود و علت اين بود که اولين انتخاب، آقاي ميرحسين موسوي نبود. اولين انتخاب، آقاي دکتر ولايتي بود. پس از معرفي دکتر ولايتي مجلس تمايلي نشان نداد. درحقيقت ميرحسين را امثال آقاي هاشمي که جناح چپ بودند به آقا قبولاندند.

آقاي هاشمي را چپ حساب مي‎کنيد؟

بله، در آن زمان آقاي هاشمي معروف بودند به رياست جناح چپ.

يعني در آن زمان آقاي هاشمي را با موسوي خوئيني‎‎ها در يک جناح قرار مي‎دهيد؟

بله، با موضع‎گيري‎‎هايي که داشتند، مثل قانون کار چنين است. آقاي هاشمي شديدا معتقد بود که بايد چپ‎گرايانه باشد. مسئله عدالت را که مطرح مي‎کردند در آن دوران، بيشتر براساس آموزه‎‎هاي چپ‎گرايانه  بود.
راجع به ميرحسين اختلاف داشتند. اختلافات جدي بود، آقاي ميرحسين توصيه‎‎هاي آقا را با وجودي که ايشان را براي نخست‎وزيري پيشنهاد داده بود انجام نمي‎داد و به نظرات آقا بي‎اعتنا بود و استدلالش هم اين بود که من در مقابل مجلس مسئولم، نه رئيس‎جمهور. مجلس هم در آن زمان بيشتر چپ‎گرا بود که چهارسال را انصافا آقا با حلم و حوصله تحمل کرد و آنقدر بود که ايشان معتقد نبود که در دوره بعدي ميرحسين موسوي را معرفي کند. ولي فشار‎هاي عظيمي که از ناحيه چپ‎گرايان و هم‎چنين خود آقاي هاشمي وارد شد و خصوصا موضعي که آقاي محسن رضايي در آن موقع نسبت به اثر منفي تغيير نخست‎وزير در جنگ داشت، چنان نشد. البته به ‎نظر من اصلا اين تحليل آقاي رضايي، تحليل درستي نبود. چون ما که شاهد بوديم انصافا ميرحسين اصلا اعتقادي به ادامه جنگ نداشت و همکاري هم نمي‎کرد. ولي معذلک آقايان، مصالح يا منافع خودشان را در اين مي‎ديدند که ميرحسين بماند.

درست است که آقا براي دور دوم رياست جمهوري نمي‎خواست کانديدا شود؟

بله، درست است. ايشان در آن وضعيت با توجه به اختيارات بسيار محدودي که داشت، ‎ خدمت امام رسيد و اجازه خواست در اين دوره کانديدا نشود که حضرت امام جمله‎اي گفتند که براي ايشان بسيار اثرگذار بود. فرمودند که: «کانديدايي براي شما متعين است». امام نگاه ديگري به آقا داشت، هرچند ايشان خودشان هيچ رغبتي نداشت. حتي دوره اول هم ايشان رغبتي نداشت اما توصيه‎‎هايي که از اطراف شده بود موجب شد  ايشان پذيرفت.

سوالي که مطرح است اينکه برخي مي‎گويند شما پيروز تاريخ بوديد و تاريخ را آن‎گونه که دوست داريد مي‎نويسيد و از آقايان موسوي و هاشمي چهره پر ايراد و از آقا يک فرشته مي‎سازيد. اين حرف را قبول داريد؟ اين مواضع به‎دليل علايق فردي امثال شما به آقا نيست؟

مسئله‎اي که وجود دارد اين است که ميزان اختيار حضرت آقا در آن دوران بسيار محدود بود. اين يک واقعيت است. درحالي‎که مداخلات و اثرگذاري آقايان هاشمي رفسنجاني و ميرحسين موسوي فوق‎العاده بالا بود. به اين معنا که آقاي هاشمي تنها رئيس مجلس نبود، بلکه واقعا نفوذش فوق‎العاده بيش از آقا بود و بار‎ها در مطالب و صحبت‎‎هايي که داشتم گفتم که بعد از امام، آقاي هاشمي بود که قدرت داشتند و عمل مي‎کردند. واقعيت امر اين است که آقا، هم خودشان دخالت نمي‎کردند و هم اختيارات چنداني نداشتند؛ چون نخست‎وزير رئيس قوه مجريه بود. آقاي هاشمي هم رئيس مجلس بود. آقاي موسوي اردبيلي رئيس ديوان عالي کشور بود و هر سه نفر، جريان چپ بودند. اين حرفهايي که زده شد، تنها به‎خاطر علاقه نيست، بلکه به‎خاطر منش آقاست که در آن دوره خيلي کمتر خودش را درگير اين نوع مسائل مي‎کرد و هم وجود حضرت امام که ايشان به‎عنوان ولي فقيه به او باور و اعتقاد داشت. تنها موردي را که در اينجا شاهد بوديم سر جريان اختيارات حکومت بود که در يکي از سخنراني‎‎ها فرمودند حکومت اسلامي تنها حق دارد در چارچوب موازين شرع و اسلام عمل کند و لاغير. اين موضوع سروصدا ايجاد کرد که منجر به اين شد که از امام استفسار بکنند و البته امام نظر ايشان را رد کرد. ايشان حتي براي اين مسئله به حضور امام رسيد که به اين ترتيب من ديگر به‎عنوان امام جمعه با اين برخورد نمي‎توانم ادامه دهم که حضرت امام جبران کردند. تنها مورد که ما ديديم در آن دوران که يک نوع مغايرت يا زاويه‎اي نسبت به حضرت امام وجود داشت، ‎اين بود. چپي‎‎ها روي اين موضوع خيلي مانور دادند ولي امام جبران کرد و ايشان گفتند که ما پيش شما درس خوانديم و هرچه ياد گرفتيم از شماست.

از نتيجه مجلس خبرگان تعجب کرديد؟

اصلا تعجب نکردم. خيلي هم خوشحال شدم. خدا را شکر. ببينيد يک اعتقاد و باوري من داشتم و هنوز دارم و براساس اصل ولايت فقيه هم خود حضرت امام اين اعتقاد را داشتند که ولي فقيه منصوب خداست و ما کاشف بر او هستيم. وقتي چنين چيزي باشد، آدم خيالش راحت است که آن کسي که منصوب خداست، خداوند هم کمک مي‎کند به قدرت برسد و خوب خاطرم هست که با چندنفر از دوستان نشسته بوديم که تلويزيون اعلام کرد ايشان رهبر شدند؛ البته گفتند رهبر جمهوري اسلامي.

بايد چه مي‎گفتند؟

بعد اين عبارت مورد اعتراض قرار گرفت و جالب اينکه اعتراض‎کنندگان چپي‎‎ها بودند، مثل آقاي محتشميپور که گفتند مگر انقلاب تمام شده است که شما مي‎گوييد رهبر جمهوري اسلامي؟ بعد از آن اصلاح کردند و امام شد بنيانگذار انقلاب اسلامي و آقا شدند رهبر انقلاب اسلامي.

بعضيها مي‎گويند هيچکس امام نمي‎شود؟

اگر بخواهيم به‎عنوان کسي که عليه شاه مبارزه کرده و شاه را ساقط کرده صحبت کنيم طبيعي است. چون يکبار بيشتر نبايد انقلاب کرد، ولي اگر بخواهيم نسبت به رهبري و مديريت خود نظام جمهوري اسلامي بعد از سقوط شاه نگاه بکنيم يقينا ايشان پا جاي پاي امام گذاشت که من به‎عنوان يک تحليلگر سياسي مي‎توانم شهادت بدهم. آينده نگري ايشان فوق‎العاده عجيب است. هرکس اين نحوه برخورد ايشان را ببيند مي‎گويد حتما يک اتاق فکر عظيمي پشت سر ايشان است که من مي‎دانم اين‎طور‎ها هم نيست و خود ايشان هست که مي‎نشيند، مطالعه مي‎کند و يادداشت برداري مي‎کند. ايشان در هيچ سخنراني بدون يادداشت نمي‎آيد. اين مطلب مي‎رساند که مطالب را منظم کرده است و مي‎داند از کجا شروع کرده و به کجا ختم کند و چه بگويد.


بين نظرات و مواضع ايشان و حضرت امام چه اشتراکات و افتراقاتي مي‎بينيد؟

الان من يک ماموريتي دارم که دانشنامه‎اي راجع به امام و حضرت آقا و مواضعشان راجع به آمريکا بنويسم، ديدم هيچ فرقي ميان نظر امام و نظر آقا وجود ندارد. البته با توجه به گذر زمان ايشان با پختگي بيشتر و عمق بيشتر موضعگيري مي‎کند و همان‎طور که گفتم، عالمانه‎تر موضع‎گيري مي‎کند و قابل پيش‎بيني هم هست.

در مورد مذاکره با آمريکا چطور؟
 
آن زمان که من معاون وزارت دفاع بودم ايشان هم ولي‎امر بودند. قرار بود ما براي حل و فصل قرارداد‎هاي قبل از انقلاب با طرف‎‎هاي آمريکايي مذاکره کنيم. ‎مراجعه کرديم به ايشان و ايشان فرمودند در همان حوزه مانعي ندارد، اما از آن حوزه خارج نشويد.

حدود چه سالي؟

سال 69 و 70 که وزير دفاع آقاي ترکان بودند، من معاون حقوقي و پارلماني بودم و با توجه به تجربه‎اي که از دفتر خدمات داشتم سعي کرديم قرارداد‎ها را حل و فصل کنيم. ايشان اجازه دادند، حدودش را هم تعيين کردند. ايشان، شناخت خيلي خوبي از مسائل بين‎المللي داشتند. منطقي هم بودند، احساسي هم عمل نمي‎کردند. کما اينکه اجازه‎اي هم به دولت يازدهم دادند. ‎همين‎طور بود که فقط راجع به هسته‎اي صحبت کنند، نه چيز ديگر. خطوط قرمز هم اينهاست و اين روشي بود که حضرت امام (ره) درباره بيانيه الجزاير و مذاکرات آن دوره موافقت کردند.

اگر نکته‎اي مغفول مانده و دوست داريد اضافه کنيد بفرمائيد.
عنايات الهي و حمايت‎‎هاي امام زمان (عجل‎الله‎تعالي‎فرجه‎الشريف) پشت سر ايشان است و اين مسئله را در چندين مورد تجربه و احساس کرده‎ايم.‎ يک موردش مسئله سوريه بود. در جريان سوريه به اتفاق همه دنيا معتقد بودند که بشار رفتني است. ‎حتي در داخل کشور، چون با محاسبات مادي رفتني هم بود. وقتي همه دنيا بسيج مي‎شود براي اينکه يک رئيس‎جمهور را در يک موقعيت ضعيفي بيندازد، طبيعي است که اگر هرکدام از ما صحبت کنيم، اصطلاحي است که مي‎گوييم دستي از غيب برون آيد و کاري بکند. ولي ايشان با اطمينان از همان ابتدا مي‎فرمودند که بشار مي‎ماند و قوي‎تر هم مي‎شود. آن زماني بود که بشار هم اعتقاد به ماندن خودش نداشت. من ملاقاتي با سيدحسن نصرالله داشتم و ايشان از قدرت پيش‎بيني قاطعانه حضرت آقا مي‎گفت که مطالب عجيبي بود. دو موردش را به ما گفت. يک مورد در جريان درگيري حزب‎الله با امل بود و ديگري در مورد جنگ سال 2000 با صهيونيست‎‎ها که من آخري را خاطرم هست که سيدحسن نصرالله گفت ما به اتفاق 50 نفر از فرماندهانمان آمديم تهران، ‎چون به اين نتيجه رسيده بوديم که بايد عقب نشيني کنيم و نبايد ‎ادامه بدهيم. آمديم تهران با هريک از فرماندهان نظامي که صحبت کرديم آن‎ها هم تاييد کردند که چاره‎اي نيست. خدمت حضرت آقا رسيديم و به ايشان خواستيم گزارش بدهيم که مي‎خواهيم عقب نشيني کنيم. حضرت آقا با تندي و عصبانيت فرمودند نخير، شما عقب‎نشيني نمي‎کنيد و مي‎مانيد و پيروز مي‎شوید.

بعد از نمازي که پشت سر ايشان خوانديم، حضرت آقا فرمودند من صحبت مي‎کنم و تو ترجمه کن. سيد خوب فارسي صحبت مي‎کند. آقا گفت من اطلاع دارم شما آمديد اينجا براي اينکه مجوز بگيريد براي عقب‎نشيني ولي من به شما قاطعانه عرض مي‎کنم شما عقب‎نشيني نخواهيد کرد و پيروز خواهيد شد و همه شما که اينجا هستيد شاهد اين پيروزي خواهيد بود. سيد مي‎گفت ما برگشتيم به لبنان و البته اين را جرات نکرديم بگوييم که اگر يکي از ما شهيد شود چه مي‎شود؟ اين‎ها در جبهه‎‎ها با توپ و تانک و تفنگ سر و کار دارند. نگفتيم ولي وقتي اسرائيلي‎‎ها فرار کردند و اتفاقا من هم آنجا رسيدم و در برنامه بودم، ديدم آن‎ها همه زنده‎اند.‎ البته بعضي‎‎ها بعدا شهيد شدند اما پيروزي را ديدند. اينها به ما اطمينان خاطر و آرامش مي‎دهد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها