به
گزارش پایگاه 598 به نقل از رجانیوز،
این روزها در شرایطی که دولت یازدهم به
علت ناتوانی در مهار تورم و بهبود معیشت جامعه، شکست در اجرای طرحهایی
مانند هدفمندی یارانهها با «نه» 73میلیونی مردم و نیز نداشتن پاسخ
قانعکننده در برابر افکار عمومی معترض به توافق ضعیف ژنو، کاملاً منفعل
شده است و در برابر انتقادات مستند مخالفان خود، پاسخی جز بیسواد خواندن و
افراطی نامیدن آنها ندارد، انتشار ناگهانی و مشکوک اخباری از چند مورد
حملهی مشکوک افراد ناشناس به کنسرتهای موسیقی آن هم از نوع موسیقی سنتی و
نیز انتشار خبری مبنی بر درخواست دانشجویان حزب اللهی برای حبس و شلاق زدن
یک بازیگر، باعث شده تا رسانههای حامی دولت با تغییر زمین بازی و تیتر
کردن چنین اخباری، سعی کنند انفعال خود را پنهان و این اتفاقات مشکوک را به
مسئلهی اصلی رسانهها تبدیل کنند.
از دوم خرداد تاکنون، جریان اصلاحات همیشه یک استراتژی ثابت برای ادامهی
حیات داشته است؛ استراتژی مظلومنمایی و علم کردن گروههای فشار و خودسر؛
تاکتیکی که کمک میکند تا ناکامیهای همیشگی این جریان در تحقق وعدههای
اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، تحت الشعاع عباراتی چون «تندروها نمیگذارند
دولت کارش را انجام دهد» و «سنگاندازی افراطیها پیش پای دولت» و ... به
فراموشی سپرده شود؛ چنانکه از همان ایام آغاز به کار این دولت نیز،
رسانههای منادی «تدبیر و امید» سعی کردند با ساختن دروغ «پرتاب لنگهکفش»
به سمت رئیسجمهور، از تجمع کاملاً آرام و مودبانهی منتقدان تماس تلفنی
با اوباما، یک جنجال رسانهای در جهت مظلومنمایی دولت علم کنند و جشن تولد
یک سالگی مجموعهی «دکتر سلام» و همایش انتقادی «دلواپسیم» را به شورش
علیه رای مردم تعبیر کنند!
اوج این مظلومنمایی وقتی اتفاق افتاد
که دولت یازدهم با علم کردن مستند تاریخی «من روحانی هستم» به عنوان یک
«سیدی تخریبی علیه رئیسجمهور»، سعی کرد یک انتقاد ساده را که پیش از این
با آزادی بیشتری در دولتهای نهم و دهم امکان بازگو کردن آن وجود داشت،
چنان بزرگ و نابخشودنی و سازمانیافته جلوه دهد تا دیگر کسی خیال نزدیک شدن
به حوزهی نقد رئیسجمهور را نداشته باشد. این مظلومنمایی تا آنجا پیش
رفت که «حسامالدین آشنا» -مشاور سابقاً امنیتی و البته فعلاً فرهنگی
رئیسجمهور- این مستند تاریخی ساده را «یک تلهی انفجاری» خواند و دولت
رسما اعلام کرد که از این مستند شکایت خواهد کرد. آن هم در حالی که پیش از
این در دولت قبلی، مستندسازان از یک طرف با ساخت آثاری چون «نبرد خاموش» و
«کدام انحراف» (موسسهی سفیر)، «الفبای سیاست» (ساخت سال 87 به
تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی) و مستند «سرانجام نامبارک»
که این آخری از رسانهی ملی هم پخش شد و فیلمسازان از طرف دیگر با ساخت
آثاری همچون «تلفن همراه رئیسجمهور» و «دموکراسی تو روز روشن»، امکان
بازگویی شدیدترین نقدها و حتی تمسخر نسبت به شخص رئیسجمهور را با زبان
تصویر یافته بودند.
در چنین شرایطی، به راحتی میتوان حدس
زد که رسانههای حامی دولت با خبر حملهی مشکوک عدهای ناشناس –که این
رسانهها سعی دارند آنان را جماعت متدین کشور معرفی کنند- به یک کنسرت
موسیقی سنتی در یزد، چگونه برخورد خواهند کرد و چطور از این ماجرا،
بهرهبرداری سیاسی میکنند. اما عجیب آن است که اتفاقات مشابه ناگهان در
طول چند هفته تکرار میشود و هر بار این رسانهها، با تیتر کردن این اخبار،
سعی میکنند این حرکات را به مخالفان دولت ارتباط دهند. آن هم در حالی که
برگزاری کنسرت موسیقی سنتی و حتی پاپ سالهاست که با آرامش و امنیت و البته
با رعایت ملاحظات شرعی، در شهرهای مختلف کشور برگزار میشود و از همین رو،
مشخص نیست این حملات مشکوک با چه نیت و منظوری و تحت القای چه کسانی صورت
میگیرد؟ چنانکه در دولت قبلی هم کنسرتهای زیادی برگزار میشد و چنین
اتفاقاتی هم رخ نمیداد.
از طرفی، انتشار خبر شکایت گروهی
ناشناس با عنوان «دانشجویان حزبالله» از «لیلا حاتمی» به دلیل اتفاقات رخ
داده در جشنوارهی کن و درخواست شلاق و حبس برای او، سوژهی دیگری بود که
در راستای همین سیاست، در رسانههای اصلاحطلب بازنشر فراوانی یافت و ماجرا
به مخالفان دولت منسوب شد و حتی در خارج از کشور نیز، انعکاس زیادی پیدا
کرد و به تیتر اصلی برخی رسانههای خارجی تبدیل شد. به عبارت بهتر، قضیه
وقتی مشکوک میشود که عدهای ناشناس، به کل جریان حزبالله ارتباط داده
میشوند و اقدام آنها در صدر اخبار رسانهها قرار میگیرد و کلیدواژهی
«فشار» به «لیلا حاتمی» به سوژهی اصلی گزارشنویسان زنجیرهای تبدیل
میگردد.
به این ترتیب عجیب نیست که رسانههایی
که این روزها حزباللهیها را به جای مستندسازی و روزنامهنگاری و نقادی
اکادمیک، کفنپوش و افراطی و لنگهکفش به دست میپسندند و در برابر چند کار
فرهنگی ساده مانند «دکتر سلام» و «من روحانی هستم» عنان عقلانیت از کف
میدهند و مواضع عجیب و غریب میگیرند و آزادی بیان را کلاً فراموش
میکنند، از خبر حملهی مشکوک عدهای ناشناس به یک کنسرت و یا درخواست شلاق
خوردن یک بازیگر از سوی یک تشکل گمنام، کاملاً به وجد بیایند و حتی به
انتظار اقدامات بعدی مشابه بنشینند تا ناکامیهای دولت این چنین تحتالشعاع
اقدامات مشکوک عدهای نامعلوم قرار گیرد.
به هر حال فارغ از اینکه اقدامات این
چنینی را چه کسانی، از طرف کدام گروه و با چه نیتی انجام میدهند و البته
این اقدامات به ضرر کدام جریان قرار است که رقم بخورد، شاید بد نباشد یک
بار دیگر بیانات رهبر معظم انقلاب را پیرامون روشهای مقابله با تهاجم
فرهنگی مرور کنیم تا مشخص شود مشی برخی افراد که عدهای سعی در انتساب انها
به جناح حزب الله را دارند، تا چه حد از منش رهبری به دور است: «راه
جلوگیری از تهاجم فرهنگی، گرفتن و بستن و زدن نیست؛ بلکه گاهی گرفتن و
بستن و زدن، کمک به تهاجم است. طرف از خدا میخواهد که او را بگیرند؛
بگوید: «دیدید حرف حق زدیم، جلوِ ما را گرفتند!» یک عدّه آدم مستضعف و
بیچاره هم باور کنند و بگویند: «لابد حرفش حق بوده که او را گرفتهاند!»
پس، گرفتن و بستن، راهِ مقابله با حرف باطل نیست؛ بلکه راه مقابله با حرف
باطل، گفتن حرف حقّ است؛ همین! وقتی که آن مرد خارجیِ بد دهنِ بد دل میآید
و آیهی قرآن میخواند که امیرالمؤمنین را مورد مذمّت قرار دهد، حضرت
نمیگویند که این فلانفلان شده را بگیرید. در حالی که اگر واقعاً
میخواستیم حکم شرعیاش را نگاه کنیم، بعید هم نبود که حدّ شرعی او اعدام و
از بین بردن یا لااقل نفی او باشد. اما امیرالمؤمنین این کار را نکرد و در
جوابش آیهی قرآن خواند.
کسی
که زبانِ باز و دلِ روشن و مغزِ فعّال دارد، میتواند مقابل تهاجم فرهنگی
را بگیرد. با چه؟ با سنگر فرهنگی، با حصار فرهنگی و با سلاحِ دور زنِ
فرهنگی. ابزار فرهنگی لازم است. این است که ما به کسانی که اهل کار
فرهنگیاند، دائم میگوییم، به بعضی تکرار میکنیم، به بعضی التماس
میکنیم، بعضی را در اینجا جمع میکنیم و به بعضی پیغام میدهیم که «آقا!
کار فرهنگی بکنید.جواب کار فرهنگیِ باطل، کار فرهنگی حقّ است. در مقابل کسی
که از ابزار فرهنگی استفاده میکند، ابزار فرهنگی لازم است.» (21/6/1373)