به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار حوزه طنز سرویس فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»؛ در آخرین جلسه «قند و نمک» یکی از طنزهایی که مورد استقبال حضار قرار گرفت نوشته های مصطفی مشایخی بود با عنوان دلواپسیهای ما که آن را در زیر از نظر میگذرانید.
دلواپس زاده ای را حکایت کنند که می گفت: پدرم وصیت کرده است که چون بمیرد ، دَم بر نیاوریم و او را یواشکی در باغچه ی خانه به خاک بسپاریم تا در آن دنیا دلواپس قطع یارانه اش نباشد.
***
امیدواران گفته اند امیدواریم که هم چرخ هسته ای بچرخد و هم چرخ زندگی مردم
دلواپسان گفته اند،دلواپس آنیم که نه چرخ هسته ای بچرخد و نه چرخ زندگی مردم
و مردم گفته اند این چرخ هستهای و آن چرخ زندگی که می گویید اصلا چی هست؟
***
شتر دزدی شاگردانش را پند همی داد که ،نفس گیر ترین مر حله دراین کار، همان مرحله ی تخم مرغ دزدیست، اگر از این مرحله جان سالم به در ببرید ، و به مرحله ی شتر دزدی برسید دیگر جای دلواپسی نیست
***
کارمند زاده ای را حکایت کنند که با دلنگرانی چنان که افتد و دانی به خواستگاری رفت ، اورا گفتند به چه کار مشغولی؟ گفت دیپلماتم. سر و تیپش رادیدند و باز پرسیدند براستی دیپلماتی ؟ گفت آری بعد از گرفتن دیپلم مات مانده ام که چکار کنم.
***
بیکارمردی را حکایت کنند که می گفت: این پنج به علاوه ی یک ،خانواده ماست زیرا خودمان پنج بیکار بودیم ، داماد بیکاری نیز به ما اضافه همی شد.
***
کارمندی را دیدند که اخم درهم کشیده و رنگ پریده ، از شیب ملایم تورم بالا همی رفت ، گفتند دراین شیب ملایم چرا چنین در همی و متلاطم ،گفت همین ملایمت بیش از اندازه اش، جانم را به لب آورده است و ...!
***
یارانه خوار زادهای میگفت ندانم پدرم در فرم یارانه امان چه نوشته است که دم به ساعت از صلیب سرخ جهانی به خانه ی ما زنگ همی زنند و برای اهدای کمک های بشر دوستانه اعلام آمادگی همی کنند.