پوشيدن لباس سربازي و به کسوت سرباز قرآن و وطن در آمدن افتخاري بس بزرگ و نعمتي قابل شکر فراوان است. اين که يک جوان در اوج سنين آمادگي جسمي و روحي و شادابي بتواند با پوشيدن لباس سربازي نقش موثري در حفظ، تداوم و تأمين امنيت کشور و آمادگي براي دفاع در مقابل هرگونه تجاوز احتمالي ايفا کند، نه تنها موجب ارضاي حس وطن دوستي و اداي دين به اسلام و ميهن مي شود بلکه موجب احساس خودباوري و توانمندي، مفيد و موثر بودن و افزايش اعتماد به نفس مي شود، علاوه بر اينها خدمت سربازي مي تواند در ايجاد و تقويت روحيه نظم و انضباط فردي و اجتماعي و همچنين خوداتکايي و افزايش آمادگي هاي جسماني و رواني، تقويت قدرت تفکر و اراده و تصميم گيري، آمادگي براي مواجهه با شرايط خاص، سخت، پرخطر و تحکيم و تقويت بسياري از ويژگي هاي خوب شخصيتي و ارتقاء روحيه فداکاري و شهامت و جوانمردي نقش بسيار موثري داشته باشد.
به هر صورت کمتر کسي است که اين واقعيت را نپذيرد که خدمت سربازي با برنامه ريزي و طراحي هاي دقيق و علمي علاوه بر خصوصياتي که ذکر شد، مي تواند در آبديدگي و پختگي و بايستگي هاي يک جوان تأثير به سزايي داشته باشد و دوره خدمت سربازي با نظارت هاي لازم، علاوه بر مهارت هاي مختلف موجب کسب معرفت بيشتر و ارتقاي سطح دانش و معلومات جوانان نيز بشود.
آن چه مسلم است پس از انقلاب اسلامي براي استفاده هرچه بهتر از جوانان در مدت سربازي براي خدمت به کشور کارهاي خوب و رو به جلويي انجام شده است. بسياري از ما هنوز فراموش نکرده ايم آن روزهايي را که خدمت سربازي در نظام طاغوتي و شاهنشاهي بعضا چه مشکلات و حتي چه تحقيرهايي به دنبال داشت. از بي توجهي به امور ديني حتي واجبات و گاه به سخره گرفتن برخي ارزش هاي ديني در پادگان ها و مراکز نظامي تا گاه بدزباني ها و حتي فحاشي هاي يک افسر جزء يا درجه دار به سربازان و گاه متأسفانه به خدمت گرفتن برخي سربازان به عنوان «سرباز گماشته» براي انجام کارهاي شخصي و کارهاي منزل برخي از افسران. اما امروز خوشبختانه ارزش هاي ديني و رعايت مباني و احکام شرع جزو اولويت هاي اساسي خدمت سربازي در تمامي محيط هاي نظامي و انتظامي محسوب مي شود و تلاش قابل توجهي نيز براي رعايت شأن جوانان و فرزندان اين سرزمين در طول مدت خدمت سربازي انجام مي شود و کلاس ها و دوره هايي نيز براي ارتقاي سطح دانش، معارف ديني و ... برگزار مي شود.
و مهم تر اين که براي رعايت شأن و حرمت فرزندان ميهن که به کسوت سربازي در مي آيند، به طور جداگانه اصلي از اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي که مهم ترين سند نظام اسلامي است و اصول و مباني نظام در آن تبيين شده به اين امر اختصاص داده شده است.در اصل ۱۴۸ قانون اساسي به صراحت هر نوع بهره برداري از امکانات و استفاده شخصي از افراد و سربازان به صورت گماشته، راننده شخصي و نظاير آن ممنوع شده است که اين امر به روشني از توجه ويژه به موضوع حرمت سربازي و سربازان و کرامت انسان در نظام اسلامي حکايت مي کند.اما با اين همه به نظر مي رسد براي استفاده بهتر و موثرتر از دوره خدمت سربازي و علاقه مند کردن جوانان به پوشيدن لباس مقدس سربازي و تبديل اين دوره به دوره و عصري طلايي براي زندگي جوانان، راه هاي نرفته بسيار و کارهاي بر زمين مانده فراواني داريم.
به نظر مي رسد براي بهره وري هرچه بيشتر از دوره خدمت سربازي مي توان و بايد برنامه ريزي هاي دقيق تري با مشورت و همفکري نظاميان خبره و کار کشته و ميدان ديده، روان شناسان و جامعه شناسان کاربلد و آگاه براي هرچه بهينه کردن دوره سربازي، هم براي ارتقاي هرچه بيشتر توان، روحيه، اراده و انگيزه سربازان، هم معرفت افزايي و مهارت هاي گوناگون براي آنان استفاده کرد و هم از اين ظرفيت فوق العاده و بس ارزشمند فرزندان ايران زمين در لباس سربازي براي خدمت هرچه بيشتر و موثرتر در عرصه هاي گوناگون با در نظر گرفتن دانش، مهارت، تخصص، توان، علاقه و تحصيلات سربازان بهره جست، بنابراين قطعا دوره هاي آموزش خدمت سربازي بايد به گونه اي باشد که يک سرباز در هر جايي که اين لباس مقدس را به تن دارد، علاوه بر سلاح سازماني خود آشنايي و توانايي لازم و کافي براي استفاده از چند نوع سلاح و برخي ادوات رزمي و دفاعي را داشته باشد و قطعا بايد سيستم آمادگي جسماني و ورزشي در دوره سربازي آن قدر مناسب و موثر طراحي و اجرا شود که يک سرباز در طول خدمت به اوج آمادگي جسماني برسد، اين در حالي است که برخي از شواهد حکايت از اين دارد که در بعضي مراکز نظامي حتي تمرينات ورزشي و آمادگي جسماني آنچنان که شايسته و بايسته خدمت سربازي است طراحي و اجرا نمي شود و برخي سربازان حتي در پايان دوره خدمت نه تنها توانايي و مهارت لازم در به کارگيري سلاح را ندارند بلکه متأسفانه حتي از آمادگي جسمي رزمي دفاعي لازم نيز برخوردار نيستند.
اگرچه طرح هايي درباره تخصصي شدن سربازي داده شده اما هنوز گويا اجرايي نشده است و همين امر موجب شده در حال حاضر برخي سربازان با وجود برخورداري از توانمندي ها و مهارت هاي خاص به کارهايي گمارده شوند که نه ارتباطي با معلومات و توانمندي و مهارت آنان دارد و نه علاقه اي به آن کارها دارند و نه در انجام آن کارها موفقيت هاي لازم را به دست مي آورند و گاه برخي سربازان که داراي مدارک عالي تحصيلي و حتي رتبه هاي قابل توجهي در کنکور هستند به اموري گمارده مي شوند که به هيچ عنوان نه با تخصص و تحصيلات آنان سازگاري دارد و نه با روحيات، انگيزه ها و توانمندي آنان و متأسفانه بعضا شنيده و ديده شده است سربازاني با درجات تحصيلات بالا در برخي مراکز به کارهايي مانند پاسخگويي به تلفن که نيازمند تخصص خاص و تحصيلات عالي نيست و يا حتي شست و شوي صندلي و ... گمارده مي شوند.
گرچه جوان ايراني خدمت به قرآن و ميهن اسلامي که سرافرازي آن مديون و مرهون رشادت رزمندگان و خون شهيدان والامقام است را در هر جا و هر مسئوليتي براي خود توفيق مي داند اما سزاوار و لازم است که از ظرفيت تک تک جوانان اين وطن و خصوصا سربازان به بهترين و اثرگذارترين شکل استفاده شود تا حاصل استفاده از اين ظرفيت گرانقدر و ارزشمند هم به افزايش دانش و معرفت و مهارت هاي هرچه بيشتر سربازان بينجامد و هم مجموعه سيستم نظامي، دفاعي و امنيتي کشور بيش از پيش از ظرفيت هاي جوانان عزيز وطن در دوره سربازي بهره مند شود و از اين فرصت بسيار مهم و ارزشمند يعني در اختيار داشتن حدود ۲سال از بهترين سنين جوانان اين کشور به بهترين شکل استفاده شود.
از آن جا که علايق ، فرصت ها، مهارت، دانش، توانايي ها و از همه مهم تر عمر و جواني فرزندان ايران در طول خدمت سربازي «امانتي» بس گران مقدار در دست فرماندهان نظامي و انتظامي است که البته بسياري از آنان امانتداران شايسته اي هستند، مي توان و بايد سيستم هاي کارآمدتر و دقيق تري براي بازرسي و ارزيابي نوع تقسيم وظايف و استفاده بهينه از ظرفيت، توان، دانش، تخصص و جواني تک تک سربازان در همه محيط هاي نظامي و انتظامي و ... تدارک شود و نتيجه بازرسي هاي دوره اي در استفاده بهينه از سربازان به فرمانده ارشد و ستاد کل نيروهاي مسلح گزارش شود که استفاده از فن آوري هاي نوين تحقق اين مهم را بسيار آسان تر مي کند. توجه به اين مهم وقتي آشکارتر مي شود که فراموش نکنيم همه جوانان ممکن است به دانشگاه نروند اما خدمت سربازي را بايد بگذرانند پس بايد از اين فرصت بسيار ارزشمند در جهت منافع کشور و رشد هرچه بيشتر فکري و معنوي سربازان استفاده بهينه شود.
همچنين به نظر مي رسد، دولت و مجلس بايد نگاه ويژه اي به اختصاص بودجه براي استفاده هرچه بهتر و موثرتر از دوره سربازي به مراکز نظامي و انتظامي داشته باشد و مسئولاني از دولت و نمايندگاني از مجلس با همکاري ستاد کل نيروهاي مسلح حداکثر توان خود را براي اختصاص بودجه و صرف آن در مسير ارتقاء کيفيت خدمت سربازي به کار بندند.
بي گمان تزريق بودجه در کنار طراحي و برنامه ريزي علمي و دقيق تر و همچنين گذر از روش هاي سنتي استفاده از سرمايه هاي انساني و روي آوري به روش هاي خلاقانه و جديد براي تبديل دوره خدمت به يک دانشگاه امري دست يافتني است و برگزاري کلاس ها و آموزش هاي موثر و موردنياز مانند آموزش قرآن، زبان انگليسي، مهارت هاي زندگي، مهارت هاي رزمي، دفاعي، آمادگي جسماني، فضاي مجازي و سايبري و ... با استفاده از استادان مجرب و بهره گيري از ظرفيت خود سربازان به تحقق اين امر کمک شاياني مي کند همچنين استفاده از پيشنهادها، ابتکارات و خلاقيت ها علاوه بر اين که کمک موثري به فاصله گرفتن از برخي روزمر گي ها مي کند، تأثير به سزايي در افزايش انگيزه خدمتي و استفاده بهينه از اين فرصت طلايي دارد.
به هر صورت مي توان و بايد از انگيزه و توان جوانان غيور اين سرزمين در لباس مقدس سربازي بيش از اين ها در جهت ارتقا و تأمين هرچه بيشتر منافع کشور بهره برد، ضمن اين که مي توان با انجام کار دقيق کارشناسي، کاهش مدت و افزايش کيفيت خدمت را که خود مي تواند عامل مهمي در ترغيب جوانان به انجام خدمت سربازي باشد مورد مطالعه قرار داد.
آيا هيچ پدر دلسوزي فرزندان خود را اينگونه به امواج متلاطم دريا مي سپارد؟!براي حضور موثر و ايجابي شهروندان در فضاي مجازي و ارتباط نامحدود با شبكه اطلاعات جهاني- آن روي سكه:
موضوع معوقات بانکی این روزها در حالی در رسانهها و مطبوعات بالا گرفته که برای افکارعمومی و مردم سؤالات و ابهامات زیادی بهوجود آورده است. این موضوع و رشد قارچگونه بدهکاران کلان بانکی و رقمهای حیرتآور و نجومی بدهی و دیون دانهدرشتها، اکنون به یک معمای بزرگ تبدیل شده است.سؤال ساده و بحق عموم مردم این است که چرا به راحتی عدهای «از ما بهترون» تسهیلات کلان بانکی میگیرند و آن وقت هنگام پرداخت بدهی، ارادهای برای تسویه حساب ندارند و به اصطلاح ککشان هم نمیگزد؟ و این در حالی است که یک جوان برای وام ازدواج باید «تضمین» بدهد و چند «ضامن» داشته باشد و اگر هم برای همان رقم ناچیز تعلل و تاخیری بورزد؛ اداره حقوقی بانکها به فوریت از همه لوازم برای اخذ بدهی استفاده کرده و یقه این فرد معسر و ندار را میگیرند و به طرفه..العینی، بدهی را وصول میکنند. سادهلوحی است اگر گفته شود در موضوع معوقات بانکی، مشکلات و موانع قانونی برای بانکها وجود دارد و به اصطلاح دست بانکها بسته است و از ابزار قانونی کافی برخوردار نیستند چراکه بانکها میتوانند در برابر اعطای تسهیلات، ضمانتهای لازم و کافی را اخذ کنند و در صورت عدمپرداخت دیون و بدهیها، از همه ابزارهای قانونی استفاده کنند و این اظهرمنالشمس است و اگر این اتفاق میافتاد و این مکانیسم قانونی از سوی بانکها رعایت و اجرا میشد، بدون تردید امروز شاهد ارقام نجومی و هنگفت معوقات بانکی نبودیم. پس سؤالی که به میان میآید این است که چه شده که این معوقات کلان حتی به رقم 100هزارمیلیارد تومان هم میرسد ولی جلوی این چرخه تاسفآور گرفته نمیشود؟ مشکل اصلی کجاست؟آیا خدای ناکرده مسؤولان ذیربط دچار ثقلسامعه شدهاند و خواسته بحق مردم و آژیر رسانههای متعهد را نمیشنوند؟ عجیب است که وقتی دستگاه قضا به ماجرا ورود میکند؛ باز هم ارادهای از سوی بانکها برای شکایت از دانهدرشتها و یقهسفیدها -که به لطایفالحیل پولهای کلان گرفتهاند و با خیالی آسوده پس نمیدهند! - وجود ندارد. حتی روز دوشنبه، سخنگوی محترم قوهقضائیه در جمع خبرنگاران از مسألهای پردهبرداشت که سرنخ ماجرا عیان و نمایان شد: «با مدیران عامل بانکها صحبت کردیم که آنها رسما گفتند چرا دستگاه قضا وارد میشود؟ ما با مشتریهایمان کنار میآییم! بنابراین چه ضرورتی دارد دستگاه قضا وارد این موضوع (معوقات بانکی) شود؟»عجیبتر آنکه لیست بدهکاران بانکی به قوهقضائیه ارسال میشود ولی برخی حضرات غایبند!! آقای اژهای پریروز فاش کرد: «در بررسی که بین لیست خودمان و لیست بانک مرکزی انجام دادیم، ملاحظه کردیم تعدادی از بدهکاران که معوقات آنها بالاست در لیست ما وجود دارند اما در لیست بانک مرکزی نیستند. به عنوان مثال فردی که هزار میلیارد تومان معوقه دارد، نامش در لیست بانک مرکزی نیست».بنابراین به وضوح معلوم است عدهای که مارخوردهاند و اکنون افعی شدهاند به این راحتیها دم به تله نمیدهند و حاشیه امنی برای این «قانوندانهای قانونشکن» بهوجود آمده است. چاره کار چیست؟ 1- هر سال منحنی معوقات بانکی رو به افزایش است و حتی به گفته مسؤولان قضایی طی دو سال گذشته میزان معوقات بانکی دو برابرشده یعنی از 50 هزار میلیارد به 100هزار میلیارد تومان رسیده است و با این شرایط بدون شک نباید به بانکها چشم امید داشت که جلوی این «علت» ویرانگر را بگیرند و قوهقضائیه هم هرقدر در برخورد با «معلول» همت بگمارد، نمیتوان ریشه این مفسده را خشکاند چون ناگفته پیداست اینجا، جای برخورد با «علت»هاست تا راه روییدن «معلول»ها مسدود شود. البته این نکته نافی وظایف قانونی قوهقضائیه در برخورد با رانتخواران و ویژهخواران و یقهسفیدها نیست و مشخصا در موضوع معوقات بانکی باید در برخی موارد قوهقضائیه ورود کیفری کند و مدعیالعموم از باب دفاع از حقوقعامه و بیتالمال با قانونگریزان و تبانیکنندگان برخورد کند. اما برای اینکه مسیر «علت»ها در موضوع معوقات بانکی مسدود شود، یکی از گشایشها در این زمینه، مطالبه مردم و رسانههای متعهد و انقلابی است. 2- قاعدتا بدهکاران بانکی چند دسته هستند و اینجا سخن از قسمی است که با قانونشکنی و لابیهای پشتپرده اقدام به اخذ تسهیلات بانکی کرده و بهرغم سودهای کلان و دستیابی به ثروتهای بادآورده، حاضر نیستند بدهی و دیون خودشان را بپردازند. بنابراین با توجه به مشکلات کنونی و تجربه گذشته، چاره کار این است که هویت این افراد که معمولا به کانونهای قدرت و ثروت وصل هستند برای افکار عمومی برملا شود تا هم از این پس فرصتطلبان و حرامخواران بدانند و باور داشته باشند که حاشیه امنی ندارند و هم پیوست این پروندهها فشار رسانهها و افکار عمومی باشد تا کار به سرانجام برسد و حقوق مردم و بیتالمال اعاده شود. اما محظوریت قانونی برای قوهقضائیه در افشای نام و هویت متهمان – در اینجا بخوانید دانهدرشتها و بدهکاران کلان بانکی - وجود دارد و آن ماده 188 قانون آیین دادرسی در امور کیفری است که اجازه نمیدهد قبل از قطعی شدن احکام قضایی نام متهمان علنی و رسانهای شود. 3- بنابراین انتظار میرود نمایندگان محترم مجلس، در کنار طرحهایی برای جلوگیری از افزایش معوقات بانکی نظیر آنچه یکی از نمایندگان از طرحی برای ضبطاموال و دارایی بدهکاران کلان بانکی خبرداد، در گام اول محظوریت و مانعقانونی مورد اشاره در افشای نام و هویت بدهکاران کلان بانکی و دانهدرشتها را بردارند تا معمای معوقات بانکی به سمت حل شدن سوق پیدا کند. باور کنید این کار شدنی است و قوهقضائیه و مجلس باید بهنگام نقش بیبدیل خود را در این زمینه ایفا کنند؛ چراکه «فی التاخیر آفات».افزايش نگران كننده مقدار مطالبات معوق شبكه بانكي كشور طي سالهاي اخير به يكي از گرههاي كور اقتصاد ايران تبديل شده است.بنابر گزارشهاي مستند ارائه شده توسط نهادهاي رسمي درحال حاضر نسبت مطالبات غيرجاري بدهكاران به جاري بانكها به حدود 15 درصد رسيده درحالي كه عرف پذيرفته شده و استاندارد قابل قبول براي اين نسبت در بانكهاي جهان بيشتر از 3 درصد نيست.اين مطالبات معوق نه تنها از لحاظ مقدار، مايه نگراني است بلكه از جنبه روند افزايش هم دغدغهآفرين است. بنابر آمارهاي موجود نرخ متوسط مطالبات جاري و غيرجاري طي هشت ساله 84 تا 92 به ترتيب 9/26، 1/40 درصد بوده است. مرور فراز و فرودهاي چندين ساله اخير در حوزه مطالبات معوق نيز به روشني نشان ميدهد تقريباً تمامي تلاشهايي كه براي متوقف كردن اين روند و كاستن از مقدار اين مطالبات انجام گرفته، ناموفق بوده و به نتيجه مطلوبي نرسيده است. تداوم و تكرار اين ناكاميها دو پيامد ناگوار داشت؛ نخست اينكه مجاري رسيدگي و حل و فصل مشكل را تغيير داده است. يعني به جاي اينكه به مشكل مطالبات معوق بانكي كه اساساً مقولهاي اقتصادي است از همين زاويه نگريسته و راهحلهايي از همين جنس براي حل و فصل آن بكار گرفته شود، روش رسيدگي به معضل اقتصادي مطالبات معوق، قضايي و امنيتي تلقي شد و طبيعتاً اين گونه راهكارها مؤثر واقع نشد.پيامد دوم نيز انباشته شدن اين مطالبات بود به گونهاي كه بنابر آمارهاي مختلف، مقدار مطالبات معوق درحال حاضر بين 82 تا 100 هزار ميليارد تومان برآورد ميشود. چنين انباشتهاي از مطالبات معوق به معناي قفل شدن بخش عمدهاي از منابع شبكه بانكي خارج از چرخه تسهيلات دهي است كه به اين ترتيب عملاً قدرت تسهيلات دهي شبكه بانكي به بخشهاي مختلف تحليل ميرود.مجموعه اين پيامدها در كنار نياز مبرمي كه بخش واقعي اقتصاد كشور به منابع مالي و سرمايه اوليه و در گردش دارد، در شرايط فعلي، وصول اين مطالبات را به يكي از اولويتهاي ملي تبديل كرده است.از اين رو به نظر ميرسد براي دستيابي به راهكارهاي عملياتي و مثمرثمر بايد ريشههاي پيدايش و افزايش مطالبات معوق را مورد ارزيابي دقيق قرار داد.يكي از اصليترين علل افزايش اين مطالبات، تعيين و اجراي سياستهاي دستوري و خلاف منطق اقتصادي در حوزه بانكي كشور بوده است.طي سالهاي فعاليت دولتهاي نهم و دهم متأسفانه با خلع يد تقريبي بانك مركزي و عدم استقلال شوراي پول و اعتبار به علت حضور پررنگ و غيرمستقل مسئولان دولتي در اين شورا، نرخ سود تسهيلات و به تبع آن سپردههاي بانكي به صورت دستوري و در خلاف جهت منطق نرخ سود تعيين شد. همين مسئله باعث شد تسهيلات ارزان قيمت در اختيار افراد قرار بگيرد و از آنجا كه اين تسهيلات در مقايسه با نرخ تورم، بسيار پائينتر بود، همين عدم تناسب توجيه باز گرداندن تسهيلات پرداختي را نزد دريافت كنندگان از بين برد.از سوي ديگر و طي سالهاي 90 تا 92 به علت افزايش دامنه تحريمها، بسياري از فعالان اقتصادي كه پيش از اين جزو تسهيلات گيرندگان خوش نام بانكها بودند به علت اختلالاتي كه در فعاليتهاي توليدي و تجاري آنان بوجود آمده بود، از بازپرداخت تسهيلات دريافتي باز ماندند و به اين ترتيب جمع زيادي از فعالان اقتصادي به زمره بدهكاران بانكي پيوستند.عدم پرداخت بدهيهاي پيمانكاران بخش خصوصي توسط دولت يكي ديگر از علل افزايش بدهيهاي اين پيمانكاران به بانكها بود و در واقع، بخشي از بدهكاران بانكي طلبكاران دولت بودند ولي به علت ناتواني دولت در پرداخت طلبهاي آنان از بازپرداخت بدهي بانكها ناتوان بودند.در اين ميان البته رواج پرداخت تسهيلات با استفاده از رانتها و ارتباطات ناسالم كه عمدتاً منشأ آن برخي مسئولان دولتي بودند، موجب شده بود بخش عمدهاي از تسهيلات به افرادي تعلق گيرد كه از ابتدا قصد باز گرداندن اين تسهيلات را نداشتند.نام اين افراد حقيقي و حقوقي اكنون در صدر فهرست بدهكاران بانكي قرار دارد و اگر عزم جدي براي كاهش مطالبات معوق وجود دارد در كنار اقدامات اقتصادي براي رفع علل ريشههاي اقتصادي اين مطالبات بايد با يك برنامه ريزي هماهنگ و گسترده، تسهيلات پرداخت شده را از رانتخواران و ابر بدهكاران بانكي بازپس گرفت. بازارهای پولی و مالی اگرچه بهعنوان بازارهای رقیب در جذب منابع مالی شناخته میشوند، ولی این رقابت در بازارهای توسعه یافته از آنجا معنی پیدا میکند که ابتدا زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری لازم برای این بازارها مهیا شده و سپس سیاستگذار قادر است با کاهش نرخ بهره واقعی از هزینه مالی بنگاههای فعال در بورس کاسته و به افزایش سودآوری آنها کمک کند. تسری همین استدلالها باعث شده که این نسخه برای بازارهای مالی ایران هم پیچیده شود؛ بهگونهایکه دولت میتواند با تشدید سرکوب مالی و پایین آوردن دستوری نرخ سود بانکی به هدایت بیشتر منابع مالی به سمت بورس کمک کرده و از این حیث قادر باشد به تداوم صعود شاخصهای بورس کمک کند. به هر حال در هفتههای اخیر این سیاست آزموده شد و تمامی آثار روانی و واقعی آن باید تاکنون در شاخص بورس تهران تخلیه شده باشد؛ ولی نه فقط پیشبینیها محقق نشد، بلکه تعقیب شاخص بورس تهران در مدت فوق نشان میدهد که روند نزولی شاخص همچنان ادامه یافته است. حال سوال کلیدی آن است که چرا شاخص بورس تهران نتوانسته به کاهش سود بانکی واکنش نشان دهد یا واکنشی که نشان داده برخلاف نتایجی بوده که شاید طراحان کاهش دستوری نرخ سود بانکی مدنظر داشتهاند؟ در خصوص آنکه چرا این پیشبینیها مقرون به صحت نشد، میتوان دلایل متعددی را ذکر کرد. اول آنکه در ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای توسعه یافته سرمایهگذاران در مقابل دوراهی بازارهای پولی یا مالی قرار ندارند و در شرایط تورمی بازارهای دیگری همچون ارز، مسکن و خودرو در منوی انتخابی سرمایهگذاران قرار دارند.به همین دلیل نمیتوان مطمئن بود که سرمایههایی که از بازار پول خارج میشوند، حتما به سوی بازارهای مالی حرکت خواهند کرد، بلکه همانگونه که گفته شد انتخابهای دیگری هم در معرض دید سرمایهگذاران قرار دارند. اعلام هشدار در مورد افزایش قیمت و اجاره بهای مسکن پس از کاهش نرخ سود بانکی و نوسانات ایجادشده در بازار ارز همه حکایت از آن دارد که خروج منابع از بازار پول لزوما به ورود آنها به بازار سرمایه منجر نمیشود. از سوی دیگر کاهش دستوری نرخ سود بانکی در صورتی میتواند به سودآوری شرکتها و در نتیجه افزایش قیمت سهام منجر شود که همزمان هزینه فرصت سرمایه نیز کاهش یابد. درحالیکه نرخ دستوری سود بانکی و نرخ بهره بازار در دو جهت مختلف و گاه متضاد حرکت میکنند و قیمت پول در بازار تا حد زیادی با قیمتهای تحمیلی بر نظام بانکی متفاوت است، کاهش نرخ سود بانکی فقط در ظاهر حسابداری به افزایش سودآوری شرکتها منجر خواهد شد، بدون آنکه تاثیر چندانی بر سودآوری اقتصادی آنها داشته باشد. قیمت سهام همواره بر مبنای ارزش فعلی سودآوری حقیقی بنگاهها در سالهای آتی تعیین میشود و بدون تغییر عوامل حقیقی موثر بر بازار نمیتوان بر تغییر اساسی قیمتها دل بست. از طرف دیگر حرکت شاخص بورس از متغیرهای متعدد سیاسی و اقتصادی تاثیر میپذیرد و تصور آنکه با یک تابع یک متغیره روبهرو هستیم که میتوان با کاهش نرخ سود به افزایش قیمتها در بازار کمک کرد، تصویری سادهلوحانه به نظر میرسد.حتی اگر این سیاست توانسته بود به کمک شاخص بورس آمده و به رشد آن کمک کند، بازهم هیچگونه اعتباری برای سیاست فوق نمیتوان درنظر گرفت. اساسا هرگونه سیاست اقتصادی باید با یک ملاحظه فرابخشی و با نگاه به کل اقتصاد اتخاذ شود و توجه به منافع یک بخش یا گروه خاص در سیاستگذاری پذیرفته نیست. به عبارت دیگر بورس باید در خدمت اقتصاد ملی قرار گیرد و نه اقتصاد ملی در خدمت بورس. همواره سیاستگذاری اقتصادی آنجا دشوار مینماید که باید منافع بخش یا گروه خاصی فدای منافع عمومی شود. اگر سیاستگذاران بتوانند از این پیچ «هزینه – فایده» دشوار عبور کنند و منافع زودگذر و بخشی را فدای منافع عمومی و بلندمدت کنند، امکان دستیابی به رشد پایدار بلندمدت فراهم خواهد شد. در غیر این صورت در دام سیاستهای مقطعی و زودگذر گرفتار میشوند و از اهداف بلندمدت دور خواهند ماند.اقتصاد کشور لابراتوری برای آزمون سیاستهای مختلف نیست که با تجربه حاصل از یک سیاست بتوان برای آینده درس عبرت آموخت. متاسفانه گاه حتی سیاستهای سعی و خطا هم بهکار نمیآید که با تجربه حاصل از یک سیاست بتوان درس لازم را برای آینده آموخت و گاه سیاست «خطا و خطا» بهجای سیاست «سعی و خطا» اعمال میشود. سیاستی که یک خطا در موارد متعددی تکرار میشود، بدون آنکه نتایج آن درس عبرت یا چراغی برای آینده باشد.تكليف دولت در مورد تناور پروردن نوجوانان و جوانان است كه آموزش و پرورش كانون اصلي آن است و بيشترين فرصت را براي تحقق اين وظيفه خطير در اختيار دارد.آموزش و پرورش كه درماه هاي اخير دغدغه اول انتصاباتش ملاحظات جناحي و سياسي بوده است به گونه اي كه بعضي از آنان رسما در جلسه معارفه خود اعلام كردند! چگونه مي تواند ادعاي اهتمام به تربيت صحيح دانش آموزان را داشته باشد؟هشدار مقام معظم رهبري در ديدار 17/2/93 فرهنگيان و توصيف اين خط مشي به انتشار "سم" در محيط تعليم و تربيت ، قابل تامل است.
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز،روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«معمای معوقات بانکی»نوشته شده توسط حسام الدین برومند اختصاص داد:
موضوع معوقات بانکی این روزها در حالی در رسانهها و مطبوعات بالا گرفته که برای افکارعمومی و مردم سؤالات و ابهامات زیادی بهوجود آورده است. این موضوع و رشد قارچگونه بدهکاران کلان بانکی و رقمهای حیرتآور و نجومی بدهی و دیون دانهدرشتها، اکنون به یک معمای بزرگ تبدیل شده است.سؤال ساده و بحق عموم مردم این است که چرا به راحتی عدهای «از ما بهترون» تسهیلات کلان بانکی میگیرند و آن وقت هنگام پرداخت بدهی، ارادهای برای تسویه حساب ندارند و به اصطلاح ککشان هم نمیگزد؟ و این در حالی است که یک جوان برای وام ازدواج باید «تضمین» بدهد و چند «ضامن» داشته باشد و اگر هم برای همان رقم ناچیز تعلل و تاخیری بورزد؛ اداره حقوقی بانکها به فوریت از همه لوازم برای اخذ بدهی استفاده کرده و یقه این فرد معسر و ندار را میگیرند و به طرفه..العینی، بدهی را وصول میکنند.
سادهلوحی است اگر گفته شود در موضوع معوقات بانکی، مشکلات و موانع قانونی برای بانکها وجود دارد و به اصطلاح دست بانکها بسته است و از ابزار قانونی کافی برخوردار نیستند چراکه بانکها میتوانند در برابر اعطای تسهیلات، ضمانتهای لازم و کافی را اخذ کنند و در صورت عدمپرداخت دیون و بدهیها، از همه ابزارهای قانونی استفاده کنند و این اظهرمنالشمس است و اگر این اتفاق میافتاد و این مکانیسم قانونی از سوی بانکها رعایت و اجرا میشد، بدون تردید امروز شاهد ارقام نجومی و هنگفت معوقات بانکی نبودیم. پس سؤالی که به میان میآید این است که چه شده که این معوقات کلان حتی به رقم 100هزارمیلیارد تومان هم میرسد ولی جلوی این چرخه تاسفآور گرفته نمیشود؟ مشکل اصلی کجاست؟آیا خدای ناکرده مسؤولان ذیربط دچار ثقلسامعه شدهاند و خواسته بحق مردم و آژیر رسانههای متعهد را نمیشنوند؟
عجیب است که وقتی دستگاه قضا به ماجرا ورود میکند؛ باز هم ارادهای از سوی بانکها برای شکایت از دانهدرشتها و یقهسفیدها -که به لطایفالحیل پولهای کلان گرفتهاند و با خیالی آسوده پس نمیدهند! - وجود ندارد. حتی روز دوشنبه، سخنگوی محترم قوهقضائیه در جمع خبرنگاران از مسألهای پردهبرداشت که سرنخ ماجرا عیان و نمایان شد: «با مدیران عامل بانکها صحبت کردیم که آنها رسما گفتند چرا دستگاه قضا وارد میشود؟ ما با مشتریهایمان کنار میآییم! بنابراین چه ضرورتی دارد دستگاه قضا وارد این موضوع (معوقات بانکی) شود؟»عجیبتر آنکه لیست بدهکاران بانکی به قوهقضائیه ارسال میشود ولی برخی حضرات غایبند!! آقای اژهای پریروز فاش کرد: «در بررسی که بین لیست خودمان و لیست بانک مرکزی انجام دادیم، ملاحظه کردیم تعدادی از بدهکاران که معوقات آنها بالاست در لیست ما وجود دارند اما در لیست بانک مرکزی نیستند. به عنوان مثال فردی که هزار میلیارد تومان معوقه دارد، نامش در لیست بانک مرکزی نیست».بنابراین به وضوح معلوم است عدهای که مارخوردهاند و اکنون افعی شدهاند به این راحتیها دم به تله نمیدهند و حاشیه امنی برای این «قانوندانهای قانونشکن» بهوجود آمده است. چاره کار چیست؟
1- هر سال منحنی معوقات بانکی رو به افزایش است و حتی به گفته مسؤولان قضایی طی دو سال گذشته میزان معوقات بانکی دو برابرشده یعنی از 50 هزار میلیارد به 100هزار میلیارد تومان رسیده است و با این شرایط بدون شک نباید به بانکها چشم امید داشت که جلوی این «علت» ویرانگر را بگیرند و قوهقضائیه هم هرقدر در برخورد با «معلول» همت بگمارد، نمیتوان ریشه این مفسده را خشکاند چون ناگفته پیداست اینجا، جای برخورد با «علت»هاست تا راه روییدن «معلول»ها مسدود شود. البته این نکته نافی وظایف قانونی قوهقضائیه در برخورد با رانتخواران و ویژهخواران و یقهسفیدها نیست و مشخصا در موضوع معوقات بانکی باید در برخی موارد قوهقضائیه ورود کیفری کند و مدعیالعموم از باب دفاع از حقوقعامه و بیتالمال با قانونگریزان و تبانیکنندگان برخورد کند. اما برای اینکه مسیر «علت»ها در موضوع معوقات بانکی مسدود شود، یکی از گشایشها در این زمینه، مطالبه مردم و رسانههای متعهد و انقلابی است.
2- قاعدتا بدهکاران بانکی چند دسته هستند و اینجا سخن از قسمی است که با قانونشکنی و لابیهای پشتپرده اقدام به اخذ تسهیلات بانکی کرده و بهرغم سودهای کلان و دستیابی به ثروتهای بادآورده، حاضر نیستند بدهی و دیون خودشان را بپردازند. بنابراین با توجه به مشکلات کنونی و تجربه گذشته، چاره کار این است که هویت این افراد که معمولا به کانونهای قدرت و ثروت وصل هستند برای افکار عمومی برملا شود تا هم از این پس فرصتطلبان و حرامخواران بدانند و باور داشته باشند که حاشیه امنی ندارند و هم پیوست این پروندهها فشار رسانهها و افکار عمومی باشد تا کار به سرانجام برسد و حقوق مردم و بیتالمال اعاده شود. اما محظوریت قانونی برای قوهقضائیه در افشای نام و هویت متهمان – در اینجا بخوانید دانهدرشتها و بدهکاران کلان بانکی - وجود دارد و آن ماده 188 قانون آیین دادرسی در امور کیفری است که اجازه نمیدهد قبل از قطعی شدن احکام قضایی نام متهمان علنی و رسانهای شود.
3- بنابراین انتظار میرود نمایندگان محترم مجلس، در کنار طرحهایی برای جلوگیری از افزایش معوقات بانکی نظیر آنچه یکی از نمایندگان از طرحی برای ضبطاموال و دارایی بدهکاران کلان بانکی خبرداد، در گام اول محظوریت و مانعقانونی مورد اشاره در افشای نام و هویت بدهکاران کلان بانکی و دانهدرشتها را بردارند تا معمای معوقات بانکی به سمت حل شدن سوق پیدا کند. باور کنید این کار شدنی است و قوهقضائیه و مجلس باید بهنگام نقش بیبدیل خود را در این زمینه ایفا کنند؛ چراکه «فی التاخیر آفات».
روزنامه جمهوری اسلامی عنوان«راهكارهاي كاهش مطالبات معوق بانكي»را به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:
افزايش نگران كننده مقدار مطالبات معوق شبكه بانكي كشور طي سالهاي اخير به يكي از گرههاي كور اقتصاد ايران تبديل شده است.بنابر گزارشهاي مستند ارائه شده توسط نهادهاي رسمي درحال حاضر نسبت مطالبات غيرجاري بدهكاران به جاري بانكها به حدود 15 درصد رسيده درحالي كه عرف پذيرفته شده و استاندارد قابل قبول براي اين نسبت در بانكهاي جهان بيشتر از 3 درصد نيست.اين مطالبات معوق نه تنها از لحاظ مقدار، مايه نگراني است بلكه از جنبه روند افزايش هم دغدغهآفرين است. بنابر آمارهاي موجود نرخ متوسط مطالبات جاري و غيرجاري طي هشت ساله 84 تا 92 به ترتيب 9/26، 1/40 درصد بوده است. مرور فراز و فرودهاي چندين ساله اخير در حوزه مطالبات معوق نيز به روشني نشان ميدهد تقريباً تمامي تلاشهايي كه براي متوقف كردن اين روند و كاستن از مقدار اين مطالبات انجام گرفته، ناموفق بوده و به نتيجه مطلوبي نرسيده است. تداوم و تكرار اين ناكاميها دو پيامد ناگوار داشت؛ نخست اينكه مجاري رسيدگي و حل و فصل مشكل را تغيير داده است. يعني به جاي اينكه به مشكل مطالبات معوق بانكي كه اساساً مقولهاي اقتصادي است از همين زاويه نگريسته و راهحلهايي از همين جنس براي حل و فصل آن بكار گرفته شود، روش رسيدگي به معضل اقتصادي مطالبات معوق، قضايي و امنيتي تلقي شد و طبيعتاً اين گونه راهكارها مؤثر واقع نشد.
پيامد دوم نيز انباشته شدن اين مطالبات بود به گونهاي كه بنابر آمارهاي مختلف، مقدار مطالبات معوق درحال حاضر بين 82 تا 100 هزار ميليارد تومان برآورد ميشود. چنين انباشتهاي از مطالبات معوق به معناي قفل شدن بخش عمدهاي از منابع شبكه بانكي خارج از چرخه تسهيلات دهي است كه به اين ترتيب عملاً قدرت تسهيلات دهي شبكه بانكي به بخشهاي مختلف تحليل ميرود.مجموعه اين پيامدها در كنار نياز مبرمي كه بخش واقعي اقتصاد كشور به منابع مالي و سرمايه اوليه و در گردش دارد، در شرايط فعلي، وصول اين مطالبات را به يكي از اولويتهاي ملي تبديل كرده است.از اين رو به نظر ميرسد براي دستيابي به راهكارهاي عملياتي و مثمرثمر بايد ريشههاي پيدايش و افزايش مطالبات معوق را مورد ارزيابي دقيق قرار داد.
يكي از اصليترين علل افزايش اين مطالبات، تعيين و اجراي سياستهاي دستوري و خلاف منطق اقتصادي در حوزه بانكي كشور بوده است.
طي سالهاي فعاليت دولتهاي نهم و دهم متأسفانه با خلع يد تقريبي بانك مركزي و عدم استقلال شوراي پول و اعتبار به علت حضور پررنگ و غيرمستقل مسئولان دولتي در اين شورا، نرخ سود تسهيلات و به تبع آن سپردههاي بانكي به صورت دستوري و در خلاف جهت منطق نرخ سود تعيين شد. همين مسئله باعث شد تسهيلات ارزان قيمت در اختيار افراد قرار بگيرد و از آنجا كه اين تسهيلات در مقايسه با نرخ تورم، بسيار پائينتر بود، همين عدم تناسب توجيه باز گرداندن تسهيلات پرداختي را نزد دريافت كنندگان از بين برد.از سوي ديگر و طي سالهاي 90 تا 92 به علت افزايش دامنه تحريمها، بسياري از فعالان اقتصادي كه پيش از اين جزو تسهيلات گيرندگان خوش نام بانكها بودند به علت اختلالاتي كه در فعاليتهاي توليدي و تجاري آنان بوجود آمده بود، از بازپرداخت تسهيلات دريافتي باز ماندند و به اين ترتيب جمع زيادي از فعالان اقتصادي به زمره بدهكاران بانكي پيوستند.
عدم پرداخت بدهيهاي پيمانكاران بخش خصوصي توسط دولت يكي ديگر از علل افزايش بدهيهاي اين پيمانكاران به بانكها بود و در واقع، بخشي از بدهكاران بانكي طلبكاران دولت بودند ولي به علت ناتواني دولت در پرداخت طلبهاي آنان از بازپرداخت بدهي بانكها ناتوان بودند.در اين ميان البته رواج پرداخت تسهيلات با استفاده از رانتها و ارتباطات ناسالم كه عمدتاً منشأ آن برخي مسئولان دولتي بودند، موجب شده بود بخش عمدهاي از تسهيلات به افرادي تعلق گيرد كه از ابتدا قصد باز گرداندن اين تسهيلات را نداشتند.نام اين افراد حقيقي و حقوقي اكنون در صدر فهرست بدهكاران بانكي قرار دارد و اگر عزم جدي براي كاهش مطالبات معوق وجود دارد در كنار اقدامات اقتصادي براي رفع علل ريشههاي اقتصادي اين مطالبات بايد با يك برنامه ريزي هماهنگ و گسترده، تسهيلات پرداخت شده را از رانتخواران و ابر بدهكاران بانكي بازپس گرفت.
علی فرحبخش پیرامون بازارهای پولی و مالی با چاپ مطلبی با عنوان«داروی بیاثر سود بانکی دستوری»در ستون سرمقاله ی روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:
بازارهای پولی و مالی اگرچه بهعنوان بازارهای رقیب در جذب منابع مالی شناخته میشوند، ولی این رقابت در بازارهای توسعه یافته از آنجا معنی پیدا میکند که ابتدا زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری لازم برای این بازارها مهیا شده و سپس سیاستگذار قادر است با کاهش نرخ بهره واقعی از هزینه مالی بنگاههای فعال در بورس کاسته و به افزایش سودآوری آنها کمک کند. تسری همین استدلالها باعث شده که این نسخه برای بازارهای مالی ایران هم پیچیده شود؛ بهگونهایکه دولت میتواند با تشدید سرکوب مالی و پایین آوردن دستوری نرخ سود بانکی به هدایت بیشتر منابع مالی به سمت بورس کمک کرده و از این حیث قادر باشد به تداوم صعود شاخصهای بورس کمک کند. به هر حال در هفتههای اخیر این سیاست آزموده شد و تمامی آثار روانی و واقعی آن باید تاکنون در شاخص بورس تهران تخلیه شده باشد؛ ولی نه فقط پیشبینیها محقق نشد، بلکه تعقیب شاخص بورس تهران در مدت فوق نشان میدهد که روند نزولی شاخص همچنان ادامه یافته است. حال سوال کلیدی آن است که چرا شاخص بورس تهران نتوانسته به کاهش سود بانکی واکنش نشان دهد یا واکنشی که نشان داده برخلاف نتایجی بوده که شاید طراحان کاهش دستوری نرخ سود بانکی مدنظر داشتهاند؟
در خصوص آنکه چرا این پیشبینیها مقرون به صحت نشد، میتوان دلایل متعددی را ذکر کرد. اول آنکه در ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای توسعه یافته سرمایهگذاران در مقابل دوراهی بازارهای پولی یا مالی قرار ندارند و در شرایط تورمی بازارهای دیگری همچون ارز، مسکن و خودرو در منوی انتخابی سرمایهگذاران قرار دارند.به همین دلیل نمیتوان مطمئن بود که سرمایههایی که از بازار پول خارج میشوند، حتما به سوی بازارهای مالی حرکت خواهند کرد، بلکه همانگونه که گفته شد انتخابهای دیگری هم در معرض دید سرمایهگذاران قرار دارند. اعلام هشدار در مورد افزایش قیمت و اجاره بهای مسکن پس از کاهش نرخ سود بانکی و نوسانات ایجادشده در بازار ارز همه حکایت از آن دارد که خروج منابع از بازار پول لزوما به ورود آنها به بازار سرمایه منجر نمیشود. از سوی دیگر کاهش دستوری نرخ سود بانکی در صورتی میتواند به سودآوری شرکتها و در نتیجه افزایش قیمت سهام منجر شود که همزمان هزینه فرصت سرمایه نیز کاهش یابد. درحالیکه نرخ دستوری سود بانکی و نرخ بهره بازار در دو جهت مختلف و گاه متضاد حرکت میکنند و قیمت پول در بازار تا حد زیادی با قیمتهای تحمیلی بر نظام بانکی متفاوت است، کاهش نرخ سود بانکی فقط در ظاهر حسابداری به افزایش سودآوری شرکتها منجر خواهد شد، بدون آنکه تاثیر چندانی بر سودآوری اقتصادی آنها داشته باشد. قیمت سهام همواره بر مبنای ارزش فعلی سودآوری حقیقی بنگاهها در سالهای آتی تعیین میشود و بدون تغییر عوامل حقیقی موثر بر بازار نمیتوان بر تغییر اساسی قیمتها دل بست. از طرف دیگر حرکت شاخص بورس از متغیرهای متعدد سیاسی و اقتصادی تاثیر میپذیرد و تصور آنکه با یک تابع یک متغیره روبهرو هستیم که میتوان با کاهش نرخ سود به افزایش قیمتها در بازار کمک کرد، تصویری سادهلوحانه به نظر میرسد.
حتی اگر این سیاست توانسته بود به کمک شاخص بورس آمده و به رشد آن کمک کند، بازهم هیچگونه اعتباری برای سیاست فوق نمیتوان درنظر گرفت. اساسا هرگونه سیاست اقتصادی باید با یک ملاحظه فرابخشی و با نگاه به کل اقتصاد اتخاذ شود و توجه به منافع یک بخش یا گروه خاص در سیاستگذاری پذیرفته نیست. به عبارت دیگر بورس باید در خدمت اقتصاد ملی قرار گیرد و نه اقتصاد ملی در خدمت بورس. همواره سیاستگذاری اقتصادی آنجا دشوار مینماید که باید منافع بخش یا گروه خاصی فدای منافع عمومی شود. اگر سیاستگذاران بتوانند از این پیچ «هزینه – فایده» دشوار عبور کنند و منافع زودگذر و بخشی را فدای منافع عمومی و بلندمدت کنند، امکان دستیابی به رشد پایدار بلندمدت فراهم خواهد شد. در غیر این صورت در دام سیاستهای مقطعی و زودگذر گرفتار میشوند و از اهداف بلندمدت دور خواهند ماند.اقتصاد کشور لابراتوری برای آزمون سیاستهای مختلف نیست که با تجربه حاصل از یک سیاست بتوان برای آینده درس عبرت آموخت. متاسفانه گاه حتی سیاستهای سعی و خطا هم بهکار نمیآید که با تجربه حاصل از یک سیاست بتوان درس لازم را برای آینده آموخت و گاه سیاست «خطا و خطا» بهجای سیاست «سعی و خطا» اعمال میشود. سیاستی که یک خطا در موارد متعددی تکرار میشود، بدون آنکه نتایج آن درس عبرت یا چراغی برای آینده باشد.