به گزارش پایگاه 598 به نقل از
خبرنامه دانشجویان ایران، برای بازشناسی
پدیده ای به نام حراج کریستی، باید به لندن سال 1766 برگردیم؛ یعنی دقیقا
241 سال پیش، در پنجم دسامبر این سال، شخصی به نام جیمز کریستی برای اولین
بار در دنیا خانه حراجی با عنوان خانه حراج کریستی را تاسیس کرد.
خانه حراج کریستی بعد از مرگ بنیانگذار
آن همچنان به فعالیت خود ادامه داد و طی قرن های 19 و 20 میلادی به عنوان
بزرگ ترین محل مبادله آثار هنری شناخته شد. این خانه حراج از سال 1973 تا
1999 در قالب یک شرکت سهامی عام فعالیت می کرد اما بعد از این تاریخ، یک
فرانسوی به نام فرانسیس پینال مالکیت خصوصی آن را برعهده گرفت تا در رقابت
با خانه های حراجی چون ساتبی پیروز میدان باشد.
دفتر اصلی این خانه حراج از سال 1823
تاکنون در خیابان کینگ استریت لندن ثابت بوده، ضمن اینکه دفتر دیگری هم در
ساوت کینگستون دارد. این خانه حراج در حال حاضر 85 شعبه در 43 کشور جهان
داراست که از مهم ترین آنها می توان به شعبات نیویورک، پاریس، لس آنجلس،
دبی، آمستردام، هنگ کنگ، رم و برلین اشاره کرد.
جالب اینجا است که حجم مبادلات این خانه
حراج در سال 2006 چهاربیلیون و 670 میلیارددلار و تنها در نیمه نخست سال
2007 سه بیلیون و 250 میلیارد دلار بوده است!
در دولتهای قبلی نیز تلاش هایی برای برگزاری کریستی در ایران صورت گرفت.
آوردن حراجی کریستی به ایران، یکی از برنامههایی بود که در وزارت ارشاد دولت خاتمی از سوی عطالله مهاجرانی پیگیری می شد.
به این منظور مدیران ارشد کریستی به
ایران دعوت شدند و وزیرارشاد وقت هم دیداری با رئیس کریستی داشت و در جریان
این رفت و آمدها خبر رسید که مسؤولان کریستی علاقه دارند این حراجی در
ایران هم فعال باشد.
در ادامهی این برنامه تعدادی سفر
تحقیقاتی انجام شد و دستاورد آن هم برقراری نمایشگاهی از هنرهای معاصر
ایران در لندن در سال 2002 بود که به خریداران و مجموعه داران هنری امکان
شناسایی برخی آثار هنری ایرانی را داد.
آن زمان برای جلب نشدن رضایت مدیران
کریستی برای ورود به ایران دلایل متعددی مطرح شد، از جمله نبود سیستم
بانکداری الکترونیکی در ایران.
در سالهای اخیر نیز همواره برگزاری این
جشنواره در دبی با خبرسازی رسانه های نزدیک به دولت امروز، دنبال می شد و
روزنامه هایی همچون شرق با آب و تاپ از این حراجی گزارش تهیه می کردند.
در این باره ایسنا می نویسد؛ این دوره
[دولت قبل] دروهی توقف کامل نبود؛ چراکه همان مدیرانی که در دولت خاتمی در
کسوت رسمی در حوزهی هنرهای معاصر، آن فعالیتها را ترتیب داده بودند، این
بار در مقام یک تجارت شخصی، به حضور آثار ایرانی در حراجیهای کریستی در
شیخنشین حاشیهی خلیج فارس مبادرت کردند و ظاهرا به ثروتهای کلان هم
بهعنوان درآمد شخصی دست یافتند.
چندی پیش جنتی وزیر ارشاد در پاسخ به
سوالی در مورد حضور برخی دلالان درحراجیهای آثار هنری در کشورهای همسایه و
حضور هنرمندان ایران نیز گفت: ما برگزار کننده آن حراجی ها نیستیم ولی من
مطمئنم که فسادی در این حراجی ها وجود ندارد برای مثال حراجی مانند کریستی
قدمتی 200 ساله دارد و از سراسر جهان هنرمندانی در آن حضور پیدا میکنند.
جنتی اضافه کرد: ما نیز تلاش بسیاری را میکنیم و مذاکراتی را انجام دادهایم تا بتوانیم حراج کریستی را در کیش برگزار کنیم.
اما سوال ساده ای که به ذهن می رسد این است که آیا فقط در این حراجی تنها به هنر، هنرمند پول می دهند یا اهداف دیگری نیز مد نظر است؟
حامیان برگزاری کریستی در کشورمان مدعی
هستند علاوه بر آنچه به عنوان مشکلاتی بر سر راه حضور کریستی در ایران ذکر
شد(نظیر مشکلات ارزی)، مسائل فرهنگی از قبیل نحوهی حضور هنرمندان خارجی در
ایران و امکان ارایه و نمایش آثاری است که احتمالا با فرهنگ مردم و حکومت
ایران همخوانی چندانی نداشته باشد، مثلا نمایش تصاویر برهنه بر تابلوهای
نقاشی از مشکلاتی است که مانع آمدن این حراج به ایران است.
به نظر می رسد حراجی کریستی به دنبال یک سیر از اهداف و معیارهای فراسوی خود را در قالب یک برندی به نام کریستی دنبال می کند.
کریستی با به راه انداختن یک حراجی که
به ظاهر می خواهد آثار هنرمندان کشورهای مختلف را در یک جا جمع کند به
دنبال بالا بردن بِرَند خود است و وقتی که به آن معروفیت خودش برسد حرفی که
در پس پرده خود دارد را نمایش می دهد.
این حرکت را شاید بتوان یک نوع اسکار
فرهنگی به سبک غربی دانست، اسکاری که ترتیب دهندگان آن میخواهند
معیارهایشان را بازتولید کنند و با مرجع سازی خودشان به عنوان یک برند هنری
آن هم در خاورمیانه و با دلارهای این منطقه خطی که با معیارهای غربی
سازگار است را جهت دهی دهند.
این مسئله تا جائی است که اکنون عدهای
از هنرمندان و منتقدان از جهت دادن این حراجی به هنر ایرانی سخن میگویند،
چنانچه به قول ایرج اسکندری این حراجی موجب شده تا طبق سلیقهی شیوخ دبی
که کریستی در آنجا برگزار میشود، نقاشیهای ایرانی به سمت نفاشیخط
بروند.
برخی کارشناسان بر این باورند که آمدن
حراجی غربی به خاورمیانه زنگ هشداری است که آثار سوء آن در سالهای بعد
نواخته می شود و به نظر آنچه در پشت پرده این حراج دنبال می شود تغییر
ذائقه هنرمندان خاورمیانه بخصوص هنرمندان ایرانی است.
روال رایج این گونه همایش ها که این بار
در قالب یک حراجی در دبی برگزار می شود مانند سایر فستیوال های غربی، آن
است که تنها به آثاری توجه می کند که سبک و مدل گردانندگان آن و نه ذائقه
صاحب اثر را تامین کند.
جالب اینکه در این میان مسئولان و
صاحبان رسانه توجه وِیژه ای به برگزاری این حراجی داشته اند، حراجی که
تغییر ذائقه هنرمندان تنها کاروِیژه آن در ایران نباشد لااقل یکی از
رویکردهای اصلی آن می باشد.