بولتن نیوز : در پی اتفاقات روی داده در اردوگاه های کومله به خصوص اردوگاه کومله شاخه زحمتکشان و پس از خلع سلاح این گروهک تروریستی توسط نیروهای عراقی جمعی از اعضای سابق و پیشمرگان این گروهک با ارسال نامه ای به بولتن نیوز به تحلیل اتفاقات این روزهای این گروهک پرداختند .
به
گزارش خبرنگار سرویس سیاسی بولتن نیوز متن این نامه به این شرح است : این
روزها،سایت های اینترنتی همانند دشت بهار با ستاره های سرخ و اخبار اختلافات داخلی
تشکیلات حزب کومله،آراسته شده است. با وجود هر نظر و هدفی که از انتشار این
رویدادها وجود دارد،به عقیده ما انتشار اخبار ریز و درشت داخلی،به نفع ماست.
در
مدت چند سال گذشته،آشوب و انشعابات زیادی در داخل احزاب کردی،روی داده است و با
نظرات متفاوتی،روی آن بحث شده و بسیاری از اوقات از طریق سایتهای اینترنتی،تا
حدودی از کم و کیف آن،اطلاع یافته ایم.
ما
نیز به نوبه خود،تلاش می کنیم،تا نظرات خودمان را در مورد این بحثها،ابراز نماییم.
نکاتی
مهم در این بحث ها،وجود دارد،که لازم است طی یک بررسی و تحقیق اجمالی،ماهیت
آنها،روشن شود.اولین نکته در رابطه با این اختلافات،جدا شدن و انشعاب است.
این
یک حقیقت تلخ و غیر قابل انکار است که همراه با هر اختلاف و شکافی،این سازمانها،جدای
از نظرات و اهداف آن،تعدادی از هواداران و اعضاء و توده هایی که برای رسیدن به
آرزوها و اهدافشان،که آزادی و رهایی از این دنیای نابرابر است و چشم امید به این
سازمانها،دوخته اند،برای مدت زیادی ویران می شود و از سیاست و فعالیت سیاسی،بیزار
و نا امید و در یک کلام،سرخورده می شوند.
می
توانیم بگوییم،هر بار جدا شدن و اختلافات داخلی،حداقل دهها نفر را از سیاست و
مبارزه کردن،دور می سازند و امید و آرزوی آنها به رهایی و رسیدن به اهدافشان،تا حد
قابل توجهی،تضعیف می شود.این افراد در مجموع نیروهای جمعی هر انقلاب و دگرگونی
هستند که متاسفانه،دچار بحران روحی می شوند. دوست داشته باشیم یا نه،هر سازمانی در
برابر پایگاه اجتماعی ویژه خود،عده ای هوادار دارد که قبل از همه در وضعیت و شرایط
اینچنین،بیشترین زیان را متحمل می شوند،این بر خلاف دیدگاهی است که عقیده دارد این
تغییرات و دگرگونی ها را به عنوان رویداد عادی درون اجتماع،بنگریم و اگر سازمانها
و احزاب گوناگون زیاد باشند،جامعه مان،شکوفاتر می شود،اما متاسفانه صاحب این عقیده،به
هیچ عنوان این شکوفایی را در داخل حزب خود،دوست ندارد.
به
همین خاطر ما هر روز شاهد قطع شدن،شاخه های درون احزاب هستیم و هر کدام تبدیل به
چندین شاخه شده اند و بدون تردید این جریان،بصورت بی وقفه ادامه دارد و لذا هر
گونه جدایی و انشعابی،موجب پراکندگی نیرویی می شود که در پی رسیدن به آزادی و
برابری است.نکته دیگر اینکه این نیروهایی که در این احزاب با هم و در یک سنگر
مشترک مبارزه کرده اند و مبارزه را ادامه می دهند،انگار که میدان مبارزات خود را
با هدف دیگری عوض کرده اند و به جای رویارویی با دشمن،به جان همسنگران سابق خود
افتاده و دشمن اصلی را فراموش کرده اند.
این
درگیری و رویارویی،اگر چه ظاهرا درگیری بر سر جدایی خط سیاسی است،اما در حقیقت
تمام گرد و خاکی که حقایق این اختلافات را پوشیده اند،تنها و تنها،نبرد قدرت و حفظ
صندلی قدرت است.چرا که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد.اگر به تفاوتهای احزاب
کردی،نظری بیاندازیم،اختلاف سیاسی چندانی،دیده نمی شود و درگیری قدرت به مراتب
بیشتر از درگیری سیاسی است.
در
مجموع آن وقت،نیرو،توانایی و امکانات فکری و مالی که صرف مقابله با این اختلافات
داخلی می شود،اگر برای شکوفایی مبارزه در راه رسیدن به آرزوها،بکار برده می
شدند،بی گمان جایگاه و آثار آن در تاریخ انقلابات اجتماعی،بخوبی دیده می شد و برای
همیشه در تاریخ مبارزاتمان، با دل و جان باقی می ماند.اکثر این احزاب اگر چه،برابر
نام،مواضع و دیدگاههایشان،نسبت به دگرگونی های اجتماعی،دارای مواضع متفاوت
هستند،اما از نظر شیوه اداری و شیوه و سنت تشکیلاتی و چگونگی اتخاذ تدابیر در
اختلافات داخلی تفاوت چندانی ندارند،برای نمونه در میان برخی از این احزاب،به شیوه
فیزیکی و در برخی به شیوه بی حرمتی و کینه و عصبانیت و سوءاستفاده کردن از
اختیارات و قدرت تشکیلاتی،برای سرکوب مخالفان استفاده می شود.
آنچه
در این احزاب دیده می شوند این است که انسان تنها وسیله است،برای دستیابی سران احزاب،به
قدرت بیشتر و بلامنازع، نه نیروی مادی و فکری،که با کوچکترین انتقادی،از شیوه
رهبری تشکیلاتی،حرمت خود را از دست می دهند و براحتی کنار گذاشته می شوند،همانند
وسیله ای که دیگر مورد استفاده نباشد. در اینجاست که
متاسفانه در بیشتر این سازمانها،از سانترالیزم دمکراتیک،تنها سانترالیزم آن باقی
مانده و از اختیارات و قدرت خودشان،بر علیه و به منظور سرکوب مخالفان سیاسی و
تشکیلاتی استفاده می کنند.
اکثر
این سازمانها،دارای افکار و نظرات ویژه هستند،آنهم این است که تلاش می کنند،تا
تشکیلات یکدست شده و جدایی و تفاوت عقاید،در بین آنها،وجود نداشته باشد و برای
رسیدن به این هدف،معلوم است که دچار اختلافات و مشکلات زیادی می شوند که در مجموع
این جریان،به شیوه ای ناخوش و بسیاری اوقات با انشعاب در میان تشکیلات،پروسه
مبارزات داخلی خاتمه می یابد.
....زمانی که اهداف سازمانی یکدست باشد معلوم است که به دیدگاه
غیر آن و به دور از دیدگاه اعلام شده،حزب مورد نظر،راه داده نمی شود و برای رسیدن
به این هدف،تفاوت نظر و بر عکس جریان عادی تفکر توسط صاحبان قدرت در تشکیلات؛تلاش
می شود تا ساکت شود و به زبان دیگر آزادی عقاید و اظهار نظر،سرکوب می شود و در
تاریخ هیچ سازمانی،فرصات کار کردن به افکار جداگانه و به اقلیت داده نشده است.
چیزی
که ما امروزه در احزاب کردی به عینه شاهد سرکوب افکار نه تنها مخالف،بلکه متفاوت
هستیم. دلیل سرکوب اظهار عقیده و آزادی بیان،تنها و تنها به دلیل ضعف و فقدان
توانایی در اظهار نظرات خودشان است و همینطور ضعف در توانایی مانور سیاسی در
برقراری دیالوگ با مخالفان سیاسی و ترس از دست دادن قدرت و کرسی تشکیلات هرمی. که
در مجموع سازمانها بسوی اقتدارگرایی رفته و برای حفظ این جایگاه بخش مالی تشکیلات
سیاسی را بصورت کاملا مخفی،اداره می کنند و با ارائه گزارشات مالی خلاف واقع کتمان
حقایق پشت پرده،مجالی برای فعالیت جریانات اقلیت،در درون احزاب باقی نمی گذارند.
پول
و امکانات تشکیلاتی،بطور مرتب همانند نکته ای مخفی و اصلا گزارش نشده،در آمده است
و انتقاد کردن دراین مورد،متهم شدن به ناباوری به رهبری احزاب و تحمل انواع فشارها
و شکنجه های جسمی و روحی و روانی را به دنبال دارد،که در طول تاریخ احزاب از جمله
احزاب کردی،این مسئله در برابر مخالفین،در دستور کار قرار گرفته است.
اگر
در جاهایی که اسلحه وسیله مبارزه کردن است،در برابر مخالفان سیاسی و همسنگران سابق،بکار
برده می شود و در جایی دیگر و در برابر محل کار و زندگی،از تمام شیوه های
رایج،برای کنار زدن و بی حرمتی کردن و چسپاندن برچسپ های زشت و تسویه
تشکیلاتی،استفاده می شود و نام پرنسیب تشکیلاتی،بر آن نهاده می شود. آیا در این
شرایط،می توان فعالیت تشکیلاتی داشت. به هر شیوه ای از شیوه های کنار زدن و ساکت
کردن مخالفان و بی حرمتی کردن به انسانها،به دلیل داشتن نظرات متفاوت،تنها و تنها
سرکوب آزادی عقیده و ابراز آن و پایمال کردن دمکراسی است.
دمکراسی
که فقط برای قدرتمندان،سودمند است و برای توجیه اقدامات سرکوبگرانه افراد حزبی
درون پایه،زیرا دمکراسی در میان سازمانها،بصورت ساختار نیست و نتوانسته است،همانند
رویکردهای سنتی جا افتاده باشد. که آن هم دلایلی همچون قدرت طلبی و فرد محوری
دارد. ما در مجموع پرورده و متولد کشوری نیستیم که دمکراسی در آن،ساختار اجتماعی
داشته باشد،بلکه بر عکس استبداد و دیکتاتوری نظام حاکم است،و این خود به شیوه ای
قابل ملاحظه،بر روی فکر ما،تاثیر خود را بر جای گذاشته و موضع دیکتاتورانه و
خشونت،در برابر مخالفان سیاسی را به سنت،تبدیل کرده است.
چیزی
که مدعیان دمکراسی،در احزاب سیاسی،بصورت سرکوب مخالفین و دوستان سابق شان آن را
اجراء می نمایند.این احزاب خودشان را نه در خدمت مردم،بلکه در خدمت اهداف،باورها و
عقاید ایدئولوژیکی خودشان گذاشته اند،برای همین است که به هنگام بروز اختلافات
داخلی،رفتار دمکراتیکی نداشته و با انتشار کینه و دشمنی،مخالفان خود را تخریب می
نمایند.بزرگترین نقطه سیاه این مواضع این است که این احزاب در گذشته و در حال و در
زمانی که مجموع تلاش و مبارزات و همه فداکاری و مقاومت همه این چند سال،نتیجه داد
و مردم عصبانی و به تنگ آمده و فقیر،همانند مردم دیگر کشورهای جهان،به آزادی
رسیدیم.
این
سازمانها که نظرات و عقاید متفاوت تر از خود را قبول نداشتند،در میان جامعه
نتوانستند با دریای خروشان مردم،که دارای عقاید متفاوت ترند،کنار بیایند. با این
حال چگونه می توانند،جامعه ای را که قول بوجود آمدن دنیایی آزاد و برابر به تودهای
مردم داده اند،را اداره کنند، یا می توانند قدرت را با مردم،که دارای افکار و
عقاید متفاوتند،تقسیم کنند یا دوباره تجارب داخل سازمانهای خود را نسبت به عقاید
متفاوت،در میان مردم تکرار خواهند کرد.
کدامیک
از احزاب کردی از کومله و دمکرات گرفته تا پژاک و.... تحمیل شنیدن نظرات دیگر
همسنگران خود را دارند و اینکه در این جو بی اعتمادی،چگونه می توان،فعالیت
تشکیلاتی داشت.
امروزه
لزوم براه انداختن جنبشی نو،برای شفاف سازی عملکرد سران احزاب کردی،بیشتر از هر
وقت دیگری احساس می شود،برای اینکه با این جنبش بتوان گره و موانعی را که بر سر
راهمان است را بشناسیم و از میان برداریم و در یک کلام؛دمکراسی و جنبش را آنگونه
که هست،بشناسیم.