به گزارش پایگاه 598، روز پنجشنبه «محمدعلی فیاض بخش» در ستون مکتوب هفته روزنامه اطلاعات ادامه
می دهد: ... تا با روان شناسی اجتماعی، چندان ساده انگارانه و صرفاً بربال
مصاحبه های تبلیغاتی و یا هیجانات مقطعی پرواز نکنند.
شاید بسیاری
از ما اینگونه برآورد می کردیم که این بار و با وجود به صحنه آمدن همه ی
تمهیدات و توجیهات و توصیه ها در خویشتن د اری گروه هایی از مردم در
برخورداری از یارانه، کار بگیرد و مثلاً و اقلاً بیست تا بیست و پنج درصدی
از جمعیت، عطای این عنایت(!) را به لقایش ببخشند.
لااقل و مثلاً یک حساب سرانگشتی بکنند که این میزان دریافت ماهانه چه بخشی از سبد مخارجشان را تأمین می کند؟
که
علیرغم این همه توصیه در استنکاف و انصراف همچنان گوش نگرفتند و در سکوت و
لبخند تقریباً همگی در روزهای موعود به صف شدند و به ثبت رسیدند.
لازم
به یادآوری نیست که بسیاری بسیار از جمعیت، گیرم در سطح بهینه ی برخورداری
اقتصادی هم نباشند، به این میزان دریافت یارانه محتاج و و ابسته نیستند.
کافی
است با اندکی محاسبه، امر را عینی تر کنیم و فی المثل بسنجیم که با این
دریافت، چند کیلو میوه در ماه و یا چند صدگرم گوشت و یا چند بال مرغ و… می
توان به خانه برد؛ و بعید می دانم همه کسانی که در صف یارانه ایستادند( و
البته این بار نشسته ثبت نام کردند!) این بدیهی را در نیافته باشند. چرا؛
همگان می دانند که این رقم، چندان عددی در سبد مخارجشان نیست؛ اما چرا این
قطره را نیز فرو نگذاشتند و تقریباً صغیر و کبیر در یک صف نشستند.
جالب
تر آن که برخی از آنان که غنی تر بودند آشکارتر در این فریضه(!) پیشقدم
شدند و در اولین ساعات فضیلت ثبت نام، به فیض اول وقت نایل آمدند. آخر
چرا!؟
بگذارید لااقل به این «چرا» پاسخ شتابزده ندهیم و همانگونه که
عجولانه از برخی اسباب و مسبّبات در جهت انصراف مردم از دریافت یارانه عمل
کردیم ـ و یک بار دیگر سخن برخی بزرگان را بی هیمنه نمودیم ـ به سئوال فوق
عجولانه و سطحی پاسخ ندهیم.
ثبت نام برای دریافت یارانه به عنوان
یک امکان ـ هر چند بسیار ناچیز ـ تلقی شد و هنگامی که یک امکان به صورت
عمومی در می آید و در بادی امر تخصیص های اجباری نمی خورد، ولع عمومی را بر
می انگیزد، مگر آن که شرایط امنیت روانی و اقتصادی به گونه ا ی خود را
اثبات و تحکیم کرده باشد و ذائقه ی عموم، آنچنان بدان خو گرفته باشد که ترش
و شیرین تنقلات جدید، او را برنینگیزد. واقعیت در جامعه ی ما آن است که
بسیاری از ذائقه ها، علیرغم برخورداری و کامیابی، ولکن به سبب احساس عدم
پایداری و ارتعاشات روزمرّه ی اقتصادی به کمترین تنقلّات نیز به دیدة یک
فرصت می نگرند؛ و از مبادای هدر رفتن آن فرصت، همه جا صف می کشند.
این مقوله در تحلیل روان شناختی اجتماعی، نه لزوماً از سر نیاز و احتیاج، بلکه به سبب احساس نوعی ناایمنی است.
این
که از یک سو همه ی مهارها و زمام ها را در تبلیغات مصرف زدگی رها کنیم و
روز و شب، مردم را در هول و هراس رقابت و زیاده خواهی و حرص و آز تحریک
نماییم، تا جایی که به بحران مهریّه و جهیزیه در افتیم و خود را در این
مقوله ـ مهر و جهاز ـ سرآمد بحران زدگی در مقایسه با همه ی کشورها سازیم، و
از دگر سو به التماس و درخواست از مردم برآییم که از این چند لقمه در
گذرید و این یک دو سه قطره فرو گذارید و کف نفس فرمایید و هکذا، این ها
تعارض در صدر و ذیل است و نتیجه ای جز همان چه دیدیم به بار نخواهد آورد.
این
واقعیت تلخ، یعنی آمار ثبت نام کنندگان دریافت یارانه، خدا کند این بار در
ستون مطالعات واقع بینانه ی روان شناسی اجتماعی از سوی مسئولان و
کارشناسان ذیربط قرار گیرد و پیش از آن که دوباره یکی را سیاه نما معرفی
کنند و دیگری را سپیدگرا، با گذار از این ادبیات فرافکنانه، بنگرند و
دریابند که چرا مردم در بزنگاه هایی از این قبیل، به خصوص در سوژه های
اقتصادی، چندان نصیحت نمی شنوند و در تاریخ مقرر، آرام و بی سروصدا کار خود
می کنند؟
برآنم که با اعتمادآفرینی ریشه ای و بنیادین، همچنان می
توان گروه های کثیری از ثبت نام شدگان را ـ نه به اکراه، که به رغبت ـ به
نفع نیازمندان واقعی قانع کرد؛ نیز معتقدم با تجدید نظر در اصل بنایی که
بنیانش چندان تراز نبود ـ منظورم پرداخت نقدی است ـ می توان تا دیرتر از
دیر نشده از تنومند شدن درختی نابارآور جلوگیری کرد.