به گزارش پایگاه 598 به نقل از برهان/ زهرا خندان؛ در قسمت اول این
نوشته، به جایگاه حجاب و پوشش بانوان در قرآن پرداختیم. در ادامه، پوشش
بانوان و لزوم برخورداری از ویژگیهایی که فاقد جذابیت و جلب توجه باشد را
در سیره و شیوهی زندگی پیامبر اکرم (ص) و خاندان او (ع) بررسی میکنیم.
سنت شامل سیره و روایات معصومان (ع) میشود.
سیره و روش زندگی معصومان
امسلمه
یکی از زنان بزرگوار پیامبر اسلام میگوید: هنگامی که آیهی حجاب نازل شد
(که زنها باید روسری بلند و چادر را بر سر خویش فروافکنند) زنان انصار از
منزل بیرون آمدند؛ در حالی که عبا و چادر مشکی بر سر داشتندو پیامبر سکوت
کردند.
[1]
سکوت پیامبر (ص) دربارهی رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکی است.
«...پیامبر
خدا صدیقهی طاهره و داماد گرانقدرش را فراخواند. فاطمهی زهرا جامهای بس
بلند دربرکرده بود که پایین آن به زمین کشیده میشد...» (قزوینی، 1371:
167)
حضرت رسول در چند مورد حضرت زهرا (س) را بَضْعَةٌ مِنّی (بخشی از وجود من) خطاب کردند که در زیر به آنها اشاره میکنیم:
روزی
مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا (س) آمد. حضرت از او فاصله
گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم (ص) که در آنجا حضور داشت از حضرت زهرا
(س) پرسید: «با اینکه این مرد نابیناست و تو را نمیبیند، چرا خود را
پوشاندی؟» حضرت زهرا (س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمیبیند، من که او
را میبینم، وانگهی او بو را استشمام میکند.» پیامبر (ص) (به نشانهی
تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا) فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی:
گواهی میدهم که تو پارهی تن من هستی.»[2]
رسول
خدا (ص) در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: ارزندهترین و گرامیترین
زینت برای زنان چیست؟ به گفتهی انس بن مالک، کسی از صحابه نتوانست پاسخ
بگوید. علی (ع) با وجودی که پاسخ آن را میدانست دوست داشت پاسخ را از زبان
فاطمه (س) بشنود. به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و
فاطمه زهرا فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ
وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ: بهترین زینت برای زنان آن است که آنها مردان
نامحرم را نبینند و مردان نامحرم آنها را نبینند.»
علی (ع) به سوی پیامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (س) را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر (ص) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی (ع) عرض کرد: «فاطمه (س) چنین فرمود.»
پیامبر
(ص) از این پاسخ خشنود شد و سخن فاطمه (س) را پسندید و به نشانهی تأیید
او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی: همانا فاطمه، پارهی تن من است.»
[3] (جمعی از نویسندگان، 1391: 306)
در
هر دو مورد که حضرت ختمی مرتبت، حضرت زهرا (س) را پارهی تن خودشان خطاب
میکنند، ایشان از حجاب و محدودههای آن سخن گفتهاند؛ ابتدا از مرد نابینا
کناره میگیرند و حجاب میگذارند تا نکند بوی ایشان را بشنود و در پاسخ به
بهترین زنان، از عدم اختلاط زن و مرد و ندیدن نامحرم سخن میراند که این
سخن خود یکی از مهمترین نظریهها در جامعهی اسلامی است.
پس محدودهی حجاب تا جایی است که کسی را جذب نکند و بهترین زنان کسانی هستند که مردان آنها را نبینند.
«در
روایت دیگری آمده است: پیامبر گرامی اسلام از یاران خود پرسید در کدام
لحظه زن به خدا نزدیکتر است؟ پاسخ مناسبی مطرح نشد، تا اینکه حضرت زهرا
(س) سؤال پدر را شنید و پاسخ داد: آن لحظهای که زن در خانهی خود میماند و
به امور زندگی و تربیت فرزند میپردازد، به خدا نزدیکتر است.»[4] (زکیزاده رنانی، 1386: 103)
این روایت نیز در راستای روایت قبلی است و مبتنی بر ندیدن مرد نامحرم است.
نحوهی حضور زن در جامعهی اسلامی
در
زمان ضرورت، لازم است زنان در مقابل نامحرمان ظاهر شوند اما با کیفیتی
اسلامی. بهعنوان مثال، وقتی خلیفهی اول تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه
(س) بگیرد، آن حضرت مقنعه و چادرش را در حالی که تمام بدنش را پوشانده بود
سر نمود و برای ایراد سخنرانی (و دفاع از حق خود) از منزل خارج شد.[5]
«کیفیت
پوشش آن حضرت اینگونه بود:لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِه. لاث به معنی
پیچیده است. مثلاً میگوییم لاث العمامه علی راسه ای شدّها و ربطها؛
یعنی عمامه را به سرش پیچید. اما خمار چیزی بوده است بزرگتر از روسریهای
فعلی زنها، بهصورتی که سر و سینه و گردن را میپوشانده است. خُمر جمع
خمار است. به هر حال، وقتی این خبر به حضرت زهرا (س) رسید، برخاستند و خمار
را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم میشود که حضرت
طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینهی ایشان پوشیده
شده بود.
وَ
اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِه: جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباسها
میپوشیدهاند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن
پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
تَطَاُ
ذُیُولَها: یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش میگذاشت. یا بر
اثر ناراحتی با شتاب حرکت میکرد. در اینجا بهطور مسلم منظور این است که
لباس ایشان آنقدر بلند بود که گاه زیر پا قرار میگرفت.
تا
اینکه حضرت زهرا (س) وارد شد بر ابیبکر در مسجد، در حالی که گرداگرد او
را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود. فَنیطَتْ
دُونَها مُلاَءةٌ. سپس میان حضرت و مردم پردهای نصب شد. وقتی حضرت زهرا
(س) وارد مسجد میشود، در آنجا پردهای نصب میشود. نکتهی مهم در این
بخش آن است که همین که حضرت وارد میشود دستور میدهند که پردهای بین
ایشان و دیگران بیاویزند. البته از کلمهی فَجَلَست که در خطبه آمده
استفاده میشود که قبل از اینکه حضرت بنشینند، پرده را سریع میآویزند.
یعنی همین که خبردار میشوند دختر پیغمبر (ص) در راه مسجد است یا به محض
ورود ایشان، محیط را آماده میکنند و این پرده را نصب میکنند و این خود
باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که بهصورت
سنت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت میشود...» (آیتالله
مجتبی تهرانی در شرح خطبهی فدک)
در
روایتی منقول از امام علی (ع) آوردهاند: بهترین لباس، لباسی است که تو
را از خدا به خود مشغول نسازد. این روایت خود گویای یک ملاک در پوشیدن لباس
است.
فتوا و دیدگاه مراجع تقلید
حضرت
آیتالله العظمی خامنهای: «من میگویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم
یک نشانهی ملی ماست که منافاتی با هیچ نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعاً
کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد، لباس رسمی زن
میتواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است.»
حضرت آیتالله العظمی فاضل لنکرانی: «چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زنهای مؤمن بدون چادر وارد جامعه شوند.»
حضرت
آیتالله العظمی سیستانی: «چادر بهترین پوشش برای خانمهاست، چون تمامی
مفاتن بدن را میپوشاند. خانمهای مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در
لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند.»
حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی: «چادر حجاب پسندیده است.»
حضرت آیتالله العظمی بهجت: «بیشک چادر حجاب برتر است.»
و...
آیا رنگ مشکی کراهت دارد؟!
در برخی از روایات، رنگ سیاه
مایهی کاهش قوهی شهوت معرفی شده است.[6] از طرفی حجاب زن مسلمان نیز
برای مهار جاذبههای جنسی و شهوانی زن در برابر نامحرمان است و به همین
دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ، باید گفت یکی از بهترین رنگهای حجاب، رنگ
مشکی است.
روایاتی که رنگ مشکی را
مکروه دانستهاند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا کردهاند: کفش،
عمامه و کساء[7] (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن عباء است که بین
مرد و زن مشترک بوده است.)
روایاتی
وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را بهشدت نهی میکنند. در برخی از
این روایات علت را اینگونه بیان نمودهاند که رنگ مشکی شعار بنیعباس است و
ائمهی هدی خواستهاند شیعیانشان پیرو ظالمان نباشند و کوچکترین شباهت
ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛[8] چراکه «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از آنان محسوب میشود.
براساس
این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا (ع) که بنیعباس لباس مشکی را
بهعنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف شد؛ علاوه بر آنکه برخی
از صاحبنظران احتمال دادهاند که رنگ مشکی صرفاً شعار مردان بنیعباس بوده
است و در همان زمان نیز برای زنان ممنوعیتی از این جهت وجود نداشت. پس
کراهت رنگ مشکی در واقع یک کراهت، سیاسی و موقتی و عمدتاً برای مردان بوده
است.
با
توجه به جمع این روایات و فلسفهی وجوبی حجاب، مبنی بر عدم جاذبه فیزیکی
در ارتباط با نامحرم، میتوان استنباط نمود که رنگ مشکی برای چادر بهترین
رنگ است.
افسردگی و رنگ مشکی
برخی
از انسانها آگاهانه یا ناآگاهانه میگویند رنگ مشکی چادر بانوان مسلمان
سبب افسردگی آنان میشود. نتایج مشورتهای علمی که با بعضی از روانشناسان و
روانپزشکان انجام شده نشان میدهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد،
علت تمایل آنها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی
آنها نیست و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و خلط بین آن دو باعث
اظهارنظرهای نادرست دربارهی حجاب گردیده است.
توضیح
مختصر اینکه افسردگی از بیماریهای روحی و روانی بسیار پیچیدهای است که
دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است. مثلاً بعضی
افراد افسرده ممکن است به بیاشتهایی و عدهای دیگر
به پرخوری متمایل شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده
به پوشیدن لباس تیره و عدهای نیز به لباسهایی با رنگ غیرتیره تمایل پیدا
کنند. بنابراین حتی استناد به پژوهشهای میدانی نیز اثباتکنندهی مدعای مذکور نخواهد بود.
پس
استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای بهظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها
عارضهی منفی ندارد، بلکه با فلسفهی حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم،
یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. زنی
که با پوشش غیراسلامی و رنگارنگ پا در جامعهای آکنده از نگاههای هرزه
مینهد، بعضاً با تعرض و بیحرمتی افراد بیماردل روبهرو میشود که این خود
در ایجاد افسردگی، نقش مهمی ایفا میکند و سبب فساد در جامعه میشود و این
فساد سبب کاهش امنیت و عدم ثبات روحی افراد میگردد.
اما
این نکته که رنگ مشکی فاقد جذابیت و نشاط است نیز به برتری حجاب تیرهرنگ
دلالت دارد، زیرا نگاه افراد نامحرم به سمت این پوشش جذب و جلب نمیشود و
احساس نشاط و جلب توجه در نامحرمان انگیخته نمیشود. ولی شخصی که لباس تیره
پوشیده، هیچگاه به این دلیل که رنگ لباسش تیره است، دچار افسردگی
نمیشود؛ زیرا رنگهای شاد و بانشاط بسیاری در دایرهی دید وی وجود دارد و
نگاه او فقط و فقط به چادر خودش معطوف نشده است. در نتیجه زنی که چادر مشکی
میپوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان میدهد که اینجا
نقطهی پایان نگاههای نامحرمان است و در فراسوی این پوشش جایی برای
نگاهها و نیتهای ناپاک نیست.
همچنین
باید اشاره کرد که پوشش مشکی در مقابل نامحرم با عدم نظافت مغایر است،
زیرا طبق دستورات اسلامی، نظافت نیمی از ایمان است. همچنین امام علی (ع)
میفرماید: «لباس پاکیزه غم و اندوه را میزداید.»
[9] (جوادی
آملی، 1391: 157) پس میتوان گفت: پوشیدن چادر مشکی با نظافت کامل و
همچنین فقط در مقابل نامحرم، که معمولاً زمانی محدود را شامل میشود، سبب
افسردگی نخواهد شد.
وحدت در پوشش
از
آنجا که معمولاً از نوع لباس میتوان پایگاه اجتماعی، خودآگاهی افراد و
ارزیابی آنها از خود را حدس زد، در مدارس سعی میشود کودکان از لباس و
روپوش همشکل استفاده کنند تا به این ترتیب، فردیتزدایی شود و احساس فردیت
(Individualise) در آنان کم گردد. یونیفرمها مثل
لباس خلبانان، غواصان، آتشنشانها و رانندگان، علاوه بر اینکه افراد را در
برابر صدمات و آسیبها حفظ میکند، عامل شناسایی است، زیرا هویت افراد را
فاش میسازد.
در
اسلام در موسم حج، افراد از لباس همشکل احرام استفاده میکنند که نشانهی
ترک دلبستگیهای دنیوی و کنار گذاشتن لباسهای رنگارنگ است. در واقع
همانگونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد
را مشخص میکند، جلباب و چادر مشکی معرف شخصیت روحی و معنوی و پاکدامنی
بانوان مسلمان بهعنوان قشر بزرگ جامعه است و میتواند به نامحرمان این
واقعیت را نمایان سازد که زن دارای این نوع پوشش، بنای خروج از حریم
پاکدامنی و ترک احکام انسانی و پر از خیر و صلاح اسلامی را ندارد.
نتیجهگیری:
رنگ
مشکی، رنگ «نه» مطلق است برای مشخص کردن مرزها و حریمهای اجتماعی و حجاب
یک خانم مسلمان با چادر مشکی از این دسته است. وقتی خانمی چادر مشکی به سر
میکند و با وقار و متانت تمام، قدم به عرصهی اجتماع میگذارد، با این
نحوهی پوشش میخواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و
خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است؛ نه جای هرزگی،
آلودگی و هوسبازی.
در
واقع او با حجاب مشکی و چادر مشکی بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه
ایجاد میکند. او با این رنگ سیاه بهصورت هدفمند میخواهد نگاه تیز و
برندهی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او،
نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی بهمنزلهی حرمت
و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است.
مشکی
فقط رنگ حضور اجتماعی زن مؤمن در مقابل نامحرمان است، نه در هر مکان و هر
زمان و هر موقعیتی. او هرگاه در محیطی که از نگاههای نامحرم و آلوده
بهدور است، قرار میگیرد چادر مشکی را از سر برمیدارد و در حدود و مرزهای
ایمانی خویش، با پوشیدن بهترین لباسها و با جذابترین رنگها، طراوت،
زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه و همکاران خانم یا مجالس زنانه
به نمایش میگذارد.(*)
منابع:
قرآن کریم
جمعی از نویسندگان (1391)، حدیث واقعه یا... در مدینه چه گذشت، نشر اکرام، قم.
جوادی آملی (1391)، مفاتیح الحیاه، مرکز نشر اسراء، قم.
حقشناس،
سید جعفر (1386)، ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪی ﺷﻮﺭﺍﯼ
ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺯﻧﺎﻥ، کتاب زنان، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ 1386، ﺳﺎﻝ ﻧﻬﻢ، ﺷﻤﺎﺭﻩی 59.
زکیزاده رنانی، علیرضا (1386)، 50 پرسش در محضر حضرت زهرا، انتشارات حدیث نینوا، قم.
قزوینی، سید محمدکاظم (1371)، فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ترجمهی حسین فریدونی، نشر آفاق.
مکارم شیرازی، ناصر، جمعی از نویسندگان (1354)، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، قم.
مکارم شیرازی، ناصر، جمعی از نویسندگان (1363)، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، قم.
پینوشتها:
[1]. تفسیر روحالمعانی، ج 2، ص82، تفسیر مجمعالبیان، ج 4، ص 369، مصباح المنیر، مفردات راغب، بهشت جوانان، ص 247.
[3]. کنزالعمال، 8/315؛ حلیه الاولیا، 2/40 و کشف الاستار، 235.
[4]. نوادر راوندی، ص 119؛ بحار، ج 43، ص 92 و صحیفه الزهرا، 292.
[5]. احتجاج طبرسی، نشر مرتضی، ج 1، ص 97ـ8.
[6]. وسائلالشیعه، ج 5، ص 68 و 67.
[7]. همان، ج 4، ص 383 و 382.
[8]. وسائلالشیعه، ج 4، ص 385.