کتاب "فلسطین" از منظر مقام معظم رهبری توسط دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای(مدظلهالعالی) با مقدمهی دکتر علی اکبر ولایتی منتشر شد.
به گزارش رجانيوز، در این کتاب علاوه بر انتشار بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعهی تهران در تاریخ 1359/5/17 (دومین روز قدس) در هشت بخش شامل کلیات "شکستها و پیروزیها"، "مسئولیتها"، "جنایات"، "راه حلها"، "قهرمانان"، "روشنگری" و "آیندهی روشن" به مرور بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنهای(مدظلهالعالی) پیرامون مسئله فلسطین پرداخته است.
مقدمه اين كتاب به قلم دکتر علیاکبر ولایتی به تفصيل زمينههاي اشغال سرزمين فلسطين بررسي و به جنگهاي ميان اعراب و اسرائيل پرداخته شده است:
«معروف است؛ پيش از جنگ اول جهاني و در زمان سلطان عبدالحميد عثماني، گروهي از متنفذين يهودي به او پيشنهاد ميكنند كه سرزمين فلسطين را جهت اسكان يهوديان عالم به آنها بفروشد!
جوابي كه وي به آنها داد، نشاندهندهي تهمانده غيرت اسلامي در يك سلطان مستبد عثماني است.
وي ميگويد: «ما تاكنون نشنيدهايم كه يك آدم زنده (ولو محتضر) را كالبدشكافي كنند.» بعد از ناكامي عثماني در فتح وين، سقوط تدريجي اين امپراطوري شروع شد. شكست در برابر روسها و از دست دادن كريمه نشانههاي ديگري از زوال تدريجي اين حكومت مسلمان بود. اروپاييان همزمان با محاصرهي نظامي و سياسي عثمانيان، يك جنگ رواني را هم عليه آنها سامان دادند و لقب مرد بيمار اروپا به دولت عثماني دادند.
دورهي حدود 30 سالهي صلح مسلح اروپا كه همهي دول قدرتمند اروپا، خود را براي جنگي بزرگ و قابل پيشبيني آماده ميكردند، مجموعهي انگليس و فرانسه و روسيه كه خود را در تقابل با آلمان و اتريش ميديدند، زمينههاي تصرّف و تجزيه عثماني به عنوان متّحد ژرمنها را نيز فراهم ميكردند.
در سال 1913 سفراي انگليس و فرانسه تلاشهاي زيادي براي تنظيم قرارداد 1913 معروف به قسطنطنيه بين ايران و عثماني صورت دادند كه سبب اوّليه براي ضرورت انعقاد اين قرارداد، تجاوزات متعدّد عساكر عثماني به خاك ايران در سالهاي نخستين بعد از انقلاب مشروطه و شكايتها و گلهمندي ايران بود. اهتمامي كه دو دولت بدسابقهي استعماري در شكلدهي اين قرارداد نشان دادند، موجب شگفتي بود كه عليالخصوص در سال بعد، 1914 يعني مدّت كوتاهي قبل از آغاز جنگ جهاني اوّل، نواقص و مشكلات قرارداد مرزي قسطنطنيه را با پروتكل الحاقي 1914 به اصطلاح اصلاح كردند.
پس از شروع جنگ و شكست عثماني و اقدامات بعدي فرانسه و انگليس معلوم شد كه غرض آنها از محكم كردن خط مرزي شرقي عثماني با ايران، طراحي براي دورهي اشغال پس از فروپاشي آن دولت و زمينهسازي براي تقسيم غنائم ارضي در منطقهي خاورميانه بود. سال 1916 (در اواسط جنگ اوّل) بهطور محرمانه، قراردادي بين سايكس و پيكو نمايندگان دو دولت انگليس و فرانسه منعقد شد و عملاً خطوط تقسيم غنائم جنبهي قطعي گرفت. در سال1917 با نفوذ وزير خارجهي وقت، انگليس اعلاميهاي صادر كرد و طي آن اعلام نمود كه دولت انگليس خود را متعهّد ميداند كه جهت اسكان و ساماندهي يهوديان آنها را در فلسطين متوطّن نمايد. سال 1918 جنگ اوّل با شكست عثماني و ژرمنها به پايان رسيد. وقتي "لُرد آلن بي" ژنرال انگليسي وارد بيتالمقدس شد، كلامي تاريخي بيان كرد كه ماهيت مهاجمين غربي را نشان ميداد. نقل است كه گفت: «امروز، جنگهاي صليبي به پايان رسيد!» يعني كينهي شكست فضاحتبار صليبيان در بيتالمقدس را به صورت ميراثي شيطاني در دل داشتند و با اشغال آن، عقده دل را گشودند.
يك بار مرحوم حافظ اسد رئيسجمهور متوفّاي سوريه در رابطه با كينهتوزي صليبيان، براي اينجانب داستان ديگري را نقل كرد و گفت: «وقتي "ژنرال گورو" يكي از فرماندهان فرانسوي در جنگ اوّل جهاني وارد دمشق شد به سر قبر صلاحالدين ايوبي، فاتح جنگهاي صليبي رفت و بر آن پاي كوبيد و گفت: «صلاحالدين ما بازگشتيم!»
بعد از اتمام جنگ جهاني اوّل، جامعهي ملل، جهت برقراري به اصطلاح صلح و امنيت در جهان و جلوگيري از تكرار فاجعهي جنگ توسط فاتحين و صد البته در جهت مقاصد و منافع پس از جنگ آنها تشكيل شد و قيمومت فلسطين را به انگليس داد، يعني به غصب قبلهي اوّل مسلمين توسط انگليس مشروعيت بخشيد و انگليس هم وعده بالفور را بهتدريج اجرايي كرد. به اين ترتيب كه با كمك بقيهي غربيان به شمول اتحاد جماهير شوروي، يهوديان را به فلسطين كوچ دادند و با كمكهاي پنهان و آشكار آنها مسلمانان را از خانه و كاشانه و سرزمين آبا و اجداديشان اخراج كردند و املاك آنها را تحويل صهيونيستها دادند كه درصدد پياده كردن طرح هرتزل، مصوّبهي اوّلين كنگرهي صهيونيسم (در سال 1897) بودند.
بزرگنمايي جنايات نازيها در جنگ دوم جهاني عليه يهود، موجب به كار گرفتن وسائل ارتباط جمعي غرب و امكانات هنري هاليوود براي مظلومنمايي افراطي يهوديان از جمله اقدامات زمينهساز براي مشروعيت بخشيدن به توطئه غرب براي اشغال سرزمينهاي اسلامي و قبلهي اول مسلمين بود. اين مجموعه اقدامات از شگفتيهاي روزگار ما بود كه به فرض صحت همهي ادعاها در رابطه با يهوديكشيهاي آلمانها، چرا بايد مسلمانان غرامت اقدامهاي ضد بشري ژرمنهاي پروتستان را بدهند؟!
سازمان ملل متحد بعد از جنگ دوم با همان مقاصد، توسط دول فاتح تشكيل و جانشين جامعه ملل شد و از اولين اقدامات اين سازمان، تصويب تشكيل كشور اسرائيل بود كه تمامي صاحبان حق وتو به آن رأي مثبت دادند و يك سلسلهي جديد ار جنگهاي صليبي جديدي (صليبي- صهيونيستي) آغاز گرديد. بعد از جنگ اول جهاني، مخالفت علما و انديشمندان جهان اسلام و مقاومت مسلمانان بهخصوص فلسطينيان شروع شد و عملاً سناريوي جنگ احزاب تكرار شد و كل كفر در برابر كل اسلام قرار گرفت.
مقاومت در برابر اشغال فلسطين و قدس، محور مبارزات اعراب و جهان اسلام گرديد. اتحاديه عرب حول محور آزادي فلسطين و سازمان كنفرانس اسلامي پس از آتش زدن مسجدالاقصي با محوریت آزادي قدس تشكيل گرديد. چهار جنگ بين اعراب و اسرائيل در سالهاي 1327 (1948)، 1335 (1956)، 1346 (1967) و 1352(1973) اتفاق افتاد كه تقريباً همهي آنها منجر به شكست اعراب در برابر اتحاديهي غرب- صهيونيسم شد. هر جنگ و هر شكستي خود موجب تحولات اساسي در جهان عرب شد. در بين فلسطينيان نيز اين فراز و نشيبهاي عظيم سياسي- نظامي موجب تحولات فرهنگي- فكري عميقي گرديد. كودتاي نجيب– ناصر در مصر، عبدالكريم قاسم در عراق، روي كار آمدن حزب بعث در سوريه، انقلاب الجزاير، كودتاي عبداله سلال در يمن، جعفر نُميري در سودان، معمّر قذافي در ليبي تحت تأثير ناسيوناليسم چپ عربي صورت گرفت و مبارزات عدنيها باعث آزادي عدن و تشكيل كشوري تحت نام جمهوري دموكراتيك يمن به رياست قحطان الشعبي شد. فلسطينيان نيز تحت تأثير اين تحولات سريع و فجايع وحشتناك صهيونيستها، مراحل دشواري را پشت سر گذاشتند و راههاي مختلفي را در طول مبارزات خود آزمودهاند.
حاج امين الحسيني، مفتي بيتالمقدس، لُجنهاي سياسي مركب از نمايندگان دولتهاي اسلامي تشكيل داد با اين اميد كه بتوانند حقوق غصب شدهي فلسطينيان را از طريق مجامع بين المللي استيفا كنند. عزّالدين قسام، عارف وارستهي فلسطيني تفنگ در دست گرفت و با مريدانش با صهيونيستها و انگليسيها جنگيدند. نااميدي از ليبراليسم غربي گروهي از فلسطينيان را به سوي سراب ماركسيستي و قبلهگاه كرملين سوق داد كه برخی از مسيحيان فلسطين نظير جورج حبش و نايف حواتمه نقش اساسي در اين ميان داشتند. نااميدي از قومگرايي عربي و چپگرايي، فلسطينيان را به سمت نهضتهاي اسلامي سوق داد. جنبش فتح سرشاخه فلسطيني اخوان المسلمين تشكيل شد. از سوي ديگر شكست ناصر در جنگ شش روزه سال67 پاياني موقت بر مبارزهجويي عربي از نوع چپ قومي بود و مرگ او در سال 1349، يكسره خط پاياني ناصريسم را رقم زد، فلسطينيان جنبش فتح با انگيزههاي اسلامي در نبرد كرامه با نيرويي 500 نفري سپاهيان 12هزار نفري صهيونيستها را در كنار نهر اردن شكست دادند. سقوط سطوت ناصر و پيروزي چشمگير فلسطينيان موجب شد كه ملك حسين در اردن در غياب قدرت ناصريستها، فلسطينيان را سركوب و قتلعام كند كه يكبار ديگر معلوم شد كه حكومت اُردن جزو مكمل سلطهي غرب بر قلب جهان اسلام بود كه آنجايي كه وارثان بنگورويون در مقابل مبارزان مسلمان ناتوان ميشوند، فرزند عبدالله اردني نقش عبدالله ابن اُبّي منافق صدر اسلام را ايفا كند و ماجراي سپتامبر سياه را به راه انداخت كه در همان سال با فاصلهي كوتاهي جمال عبدالناصر سكته كرد و شايع شد قتل عام فلسطينيان توسط شاه اردن، مرگ ناصر را سبب شد.
با مرگ ناصر، شعلهي پان عربيسم كم نور شد، مبارزه بيقدر و قيمت گرديد و علفهاي هرز سازش و وادادگي رشد كرد. انورالسادات خون شهداي فلسطين و عرب را در كمپ ديويد در طبق ذلّت گذاشت و در حضور كارتر تقديم مناخيم بگين كرد. عصر سازش آغاز شد و قريب 20 سال به درازا كشيد. ياسر عرفات تفنگ را بر زمين گذاشت و با شاخهي زيتون به سازمان ملل رفت. حكومتهاي عرب و فلسطينيان قدم به قدم عقب نشستند و تشكيل جبههي پايداري توسط كشورهاي سوريه، ليبي، الجزاير، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين هم دردي دوا نكرد و با فروپاشي شوروي آن نيز فروپاشيد.
سلسله حلقات سازش كه از گفتوگوهاي راجرز شروع و با كمپ ديويد اوج گرفته بود، در مادريد شدت گرفت و در اسلو بر روي كاغذ آمد و در واي ريور و واشنگتن و كمپ ديويد2 به كمال رسيد.
اين سلسه سازش هر چه جلوتر ميرفت، دست رژیم صهیونیستی بازتر و حلقهي محاصره عرفات تنگتر ميشد، تا اينكه سرانجام در رام الله رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين به محاصره كامل درآمد و شايد به دست نفوذيهای صهيونيستها مسموم شد و عملاً سازش به احتضار افتاد.
اگر مجدداً به عقب برگرديم و نقش علماي شيعه را در امر فلسطين بررسي كنيم، پروندهي پيچيده فلسطين را كه از قريب يك قرن تاكنون نقش محوري در جهان اسلام داشته است، به كمال نزديكتر كردهايم.
مسألهي اشغال فلسطین بازتابهای متعدّد و گستردهای را در سراسر جهان به دنبال داشت. یكی از واكنشهای مهم در قبال این رویداد، برخوردی بوده كه از جانب روحانیت شیعه صورت پذیرفت و بدون هیچ تغییری، در طول 70 سال گذشته ادامه یافته است. علّامه مطهری دلیل این خصیصهي روحانیت شیعه را چنین برمیشمارد: روحانیت شیعه در ذات خود یك نهاد مستقل است. از نظر روحی به خدا متكی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم و لهذا در طول تاریخ به صورت یك قدرت رقیب در مقابل زورمندان ظاهر شده است.
حال با توجه به این ویژگی باید بدانیم كه این طبقه از اندیشمندان مسلمان اصولاً با مسائلی چون موضوع فلسطین و نفوذ صهیونیستها چه برخوردی را مینمودند و مقابله با آن را به چه قسمی لازم میشمردند. یكی از روحانیون گمنام ایران به نام محمد حسنبن محمد ابراهیم گیلانی كه با حادثهای مشابه قضایای فلسطین در عهد خود مواجه شده بود، حكم واجب را برای مقابله با این خطر یكی از اقسام جهاد بیان داشته، و وجوبش را چنین متذكر میشود:
«دوم جهاد در صورت هجوم اهل شركت و ضلالت است بر بلاد مسلمانان، به نوعی كه خائف باشند، اهل بلاد از غلبه و استیلای اهل كفر بر بلدان، یا اگر چه قلیل شد اخذ مال ایشان و این نوع جهاد واجب است بر كافهي مسلمانان كه قادر باشند بر جهاد... و این جهاد در غیبت و حضور امام(ع) بیتفاوت رواست».
شیخ محمد رضا همدانی از علمای عصر ناصری نیز در رسالهای به نام ترغیبالمسلمین الی دفاع المشركین، طی حكم صریحی در برابر چنین هجوم و صدمهای مینویسد:
«جهاد كه غرض حفظ بیضه اسلام و انتظار امر معاش و معاد انام است، مادام كه غرض صورت نیافته، امر به جهاد باقی است.»
مطالعهي تاریخ معاصر جنبشهای شیعی، روشن میسازد كه همین طبقهي روحانیت در سختترین شرایط و هنگامی كه شداید از هر سو اساس و بنیان جامعهي اسلامی را در معرض آفات و حوادث قرار میداد، نه تنها در كسوت راهبری جهاد درمیآمدند، بلكه با ژرفاندیشی و دقت نظر به سرعت مطامع استعماری یا اهداف دراز مدت بیگانگان را شناسایی كرده، مانع از وصول ایشان به مقصد غایی خود میشدند. برای مثال، وقتی كه در عراق قوای انگلیسی به مبارزه با مردم برخاستند و كوشیدند تا قیام ملت عراق را از مجرای طبیعی خود منحرف سازند و شرایط دشوار و خفقان آوری را پدید آوردند، این انقلاب شیعیان عراق به رهبری روحانیون بود كه ایشان را ناامید و محكوم به شكست كرد. یكی از علمای نجف كه در سالهای جنگ جهانی اوّل شاهد قیام شیعیان نجف بوده و حوادث را بهدقت ثبت كرده، در بخشی از خاطرات روزانهاش دربارهي علل قیام و جهاد شیعیان مینویسد:
«بعضی دیگر را اعتقاد بر این باشد كه محض عِرق اسلامی و حمیت اسلامیت بوده [كه] نتوانسته ببیند كه بلده مقدسهي نجف كه مركز روحانیت و دیانت و قبّه اسلام [و] چشم و چراغ اسلامیان است، در تحت فرمانروایی صلیبیان حكمران و آمر بر این بقعهي مقدسه كه مطاف ارواح مقدسهي انبیا و اولیا و ملائكه مقربین و محيط رحمت و فیوضات حضرت احدیت بوده... بیرق تثلیث بالاسر جقه توحید كوبیده شود.»
روحانیت شیعه با اتكا به چنین پشتوانههایی و با توجه به وظیفهي شرعی خود در خصوص قضیهي فلسطین، از همان ابتدا حركتی را آغاز كردند كه دقت در اهداف و مواضع نخستین این رهبران دینی و مقایسهي آنها با آمال امروزی ایشان، ما را مطمئن میسازد كه روحانیون شیعه به واقع از جمله سرسختترین و سازشناپذیرترین مجموعههايی بودهاند كه در برابر خطر صهیونیسم بدون هیچگونه تأمّل و مسامحهای از خود واكنش نشان دادهاند. مرحوم آقا محمد حسین آل كاشف الغطاء، اعلم علمای نجف در پاسخ به استفتای محمدصبری عابدین، آموزگار حرم شریف قدس، مطابق اسناد موجود فتوایی را به این مضمون انتشار میدهد:
«جل شأنه میفرماید «وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ» . چه ظلمی از این بالاتر میباشد كه انسان حقوق رفتگان و احفاد خود را از بین ببرد و پایمال نماید و بلكه میتوان گفت چه ظلمی از این بالاتر است كه انسان حق مقدسات و دین خود را پایمال كرده و از عظمت نوامیس و قرآن خود بكاهد.»
او سپس با اشاره به فروش اراضی فلسطین و حكم شرعی افرادی كه در این گونه معاملات دست داشتهاند، چنین اظهارنظر میكند:
...آیا بعد از این همه یقین ندارند كه این فروش جنگ با اسلام میباشد؟ آیا كسی شك دارد كه این فروش یا همراهی در فروش یا كوشش و دلالی با رضایت در این كارها جنگ با خدا و پیغمبر[ص] او، پایمال نمودن دین اسلام است؟... آنها را از دین و حوزهي اسلام خارج و جزو كفار بشمارید و در تمام كارها از آنها دوری كرده و با آنها ازدواج ننموده و با آنها معاشرت نكرده و همچنین خرید و فروش و سلام و علیك و رفت و آمد و گفت و شنید با آنها ننموده و بهعلاوه مردههای آنها را مشایعت نكرده و در قبرستانهای مسلمانان هم دفن ننمایند. اسامي آنها را بایستی در تمام مجامع "نوادی" و روزنامهها و مجلهها به اسم خارجشدگان از دین معرفی كرده و اسم ببرید... "محمدحسین آل كاشف الغطاء، نجف اشرف"
موضوع مخالفت علما با طرح تقسیم فلسطین در جامعهي ملل شاید به واقع گام آغازین رویارویی علمای جهان اسلام و غرب بود كه پرچم آن را روحانیت شیعهي ایرانی مقیم عراق بلند نمود. این بزرگان با فراخوان سایر علمای اسلامی، این مهم را بیواهمه و هراس چنین به فعالیت درآوردند: آقایان هبةالدین شهرستانی و سیّد محمد مهدی صدر و سیّد محمد مهدی اصفهانی كه از علمای ایرانی ساكن بغداد و كاظمین هستند و شیخ راضی آل یاسین كه از علمای شیعهي عرب است با شركت یوسف عطا، مفتی بغداد و حبیبالعبیدی، مفتی موصل و ابراهیم راوی كه هر سه از علمای درجه اوّل موصل و بغداد هستند، تلگرافی به مضمون ذیل به جامعهي ملل و وزارت خارجهي انگلیس مخابره نمودهاند:
«اینجانبان كه نمایندگان روحانی مذاهب اسلامی هستیم، از قرار كمیسیون سلطنتی راجع به تقسیم فلسطین كه یك كشور اسلامی و عربی عزیزی است اظهار عدم رضایت نموده و نسبت به آن اعتراض و آن را یك ضربتی به قلب اسلام و عرب میدانیم.»
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی طی یادداشتی برای سفارت دولت ایران در بغداد اظهار امیدواری میكند كه دولت ایران در جامعهي ملل از همه گونه تلاش برای دستیابی ملت فلسطین به حقوق حقهي خویش فروگذاری ننماید. علّامه كاشفالغطا در اقدامی همسو با فعالیت آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی، پادشاه وقت عراق، ملك غازی را مورد همین گونه خطاب قرار داده است. سفارت ایران در بغداد این حركت را اینگونه تشریح میكند:
«علمای عرب شیعهي نجف مجدداً تلگرافهایی به ملك غازی و كمیسر عالی فلسطین مخابره نموده و از مظالم انگلیس در فلسطین دادخواهی كردهاند. آقای شیخ محمد حسین كاشف الغطا كه از مشاهیر علمای عرب در نجف میباشد نیز تلگرافی به كمیسر عالی انگلیس و كمیسیون فنی انگلیس مخابره نموده و اضافه كرده است كه مردم از علما فتوای جهاد خواستهاند...»
یكی از جراید بغداد هم خبری را درج میكند كه نشاندهندهي روحیهي مبارزاتی و خدشهناپذیر روحانیون است. براساس خبر النهار بغداد، علمای اسلام در 25/3/1317 با اجتماع «در تحت قبه حضرت امیر(ع) در نجف تجمع نموده، در باب صدور حكم جهاد مذاكراتی نموده و حكم مزبور به امضای همهي آقایان علما صادر خواهد شد و ریاست جلسهي مزبور هم با آقای كاشف الغطاء خواهد بود.» روحانیون شیعه برای بررسی این موضوع از علمای سوریه، لبنان، اردن، مصر، یمن، امارتنشینهای خلیجفارس، تركیه، افغانستان و ایران دعوت كردهاند كه در این اجلاس حضور یابند. علّامه كاشف الغطاء سپس خود رأساً حكم جهاد را صادر كرد:
«ای اسلام و ای عرب، بلكه ای برادر و یا اینكه ای بشر، وضعیتی كه فلسطین سر بریده به آن رسیده است، به نظر همه مشهود و عیان شده و چنانكه گفتهایم باز هم میگوییم كه موضوع فلسطین قضیهي بالاختصاص خود فلسطین نبوده... ای عرب، ای مسلمین، ای بشر، جهاد در فلسطین بر هر انسان واجب شده، نه بر عرب و مسلمین تنها... این است دعوت و ندای عمومی اینجانب كه به امّت عرب و اسلام میفرستم. خدا گواه است كه اينجانب از دههي ششم عمر تجاوز كردم و اگر ازدحام و ازدیاد انواع علل رنجوری بر این استخوانهای پوسیدهام حمله نمیآوردند، اول شخصی بودم كه به این دعوت لبیك میگفتم... "محمدحسین آل كاشفالغطاء"
او سپس در فتوایی دیگر به تقسیمبندی كشورهای جهان اسلام میپردازد كه باید در این جهاد نقش ایفا نمایند. به زعم ايشان، نخستین كشوری كه باید رایت جهاد برميداشت، اردن هاشمي بود كه زعمای آن ادعای سیادت مینمایند و پس از آن، حجاز است كه به دلیل پرتوافكنی خورشید اسلام باید قدم در این راه بگذارد. آنگاه مصر و سوریه را مورد خطاب قرار داده، آنها را به دلیل همجواری ذیحق میشمارد و سپس میگوید:
«میگویند 400 میلیون مسلمان در كرهي زمین موجود است. چطور میشد اگر ده یك این عده از راه غیرت اقدام نموده، برای ادای وظیفهي خویش نسبت به فلسطین، و به یاری مجاهدین آن ملحق میشدند؟ البته گرهي فلسطین گشوده میشد، اشغال آن خاتمه میپذیرفت... به خدا قسم كه از مرحله خیلی دور افتادیم و پرت گشتیم و هنوز آنچه را كه باید، بیان نكردیم... كنگرهها منعقد و مقررات آن تقدیم میشود و هیئتها برای لندن مسافرت میكند، با همهي اینها قشون انگلیس شكم زنهای آبستن را در فلسطین سفره میكند، بیگناهان را بیجان و خونهای پاك را روان میسازد و با تمام شدت به تبهكاریهای بزرگ خود ادامه میدهد و حجاز و اردن هم با چشم و گوش همه چیز را میبینند و میشنوند، با وجود این با كمال تفریح رفت و آمد دارند. حتی دو بز آنها از جای خود نجنبیدند. ای كاش به این هم اكتفا و شرّ خود را از سر فلسطین كوتاه میكردند و با ستمكاران مساعدت و همراهی نمینمودند. ولی عموم مسلمانان در اقطار زمین چیزی كه دارند، اعتراض هست، هیاهو، نطق، مقالهنویسی، شعرگویی و بعضی مساعدتهای مادی بسیار كم كه حالِ یك قطره آب بر سنگ را دارد و حال آنكه خیلی از مسلمانان دارای هزاران بلكه میلیونها لیره هستند. آیا هیچ شنیده شد یكی از آنها با هزار لیره استرلینگ كمكی كرده باشد، چنانكه یهودیان كه عدهشان كمتر و طبعشان پستتر است، میكنند؟
این جملات نمایانگر روح حاكم بر روحانیت شیعه است. اگر منصفانه مورد قضاوت قرار گیرد، بیانگر درد اصلی جهان اسلام بوده و هست. دردی كه اگر چه بیمار مبتلا به آن تاكنون تاوان سنگینی را برای تسكینش پرداخته، اما حاضر نشده به درمان اساسی خود برخیزد. علّامه كاشف الغطاء در پایان اعلامیهي خود با رشادت جملاتی را مینویسد كه به واقع زیبندهي اوست. او كه درد اصلی جهان اسلام را یافته، این صراحت را دارد كه حقایق را هر چند تلخ و ناگوار، بیان كند تا شاید مسلمانان به خود آیند و سر از خواب غفلت بردارند. كلام او در این باب چنین است:
«با وجود همهي اینها، كاش مسلمانان به حق اعتراف كنند و حقیقت را پاك و پوست كنده اظهار نمایند. آن حقیقت این است كه بلیه مسلمانان از خود مسلمانان است و از بلیه صهیونی و انگلیس خیلی بزرگتر میباشد. این حقایق آشكار را هر كس میداند و جز شاگرد كوچك دبستان كسی آن را ابراز نمینماید. نجف اشرف، مدرسهي كاشف الغطاء، محمدحسین آل كاشف الغطاء، 24 شوال 1357 برابر 18/12/1938.»
در دههي 40 قرن چهاردهم هجری شمسی آغاز حرکت آشکار امام خمینی و تلاش جدّیتر ایشان در حوزهي سیاست نقش اساسی در پایهگذاری موج جدید بیداری اسلامی در ایران و جهان اسلام داشت. هدفگیری داخلی مبارزهي ایشان در داخل کشور، اسقاط رژیم پهلوی و جایگزینی آن با یک نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی، در منطقهي جهاد علیه صهیونیسم و تلاش برای آزادی فلسطین و در بُعد جهانی تقابل با استکبار و در رأس آن آمریکا بود.
اگر بخواهیم هدف اصلی مبارزهي حضرت امام(ره) را در یک جمله خلاصه کنیم، میشود: «رهايی ایران و جهان اسلام از قید سلطه و استکبار، اعادهي عزت و عظمت مسلمین، تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ارزشها و مبانی اسلامی.»
ایشان وجود رژیم استبدادی پهلوی را در ایران، نفوذ صهیونیسم در منطقهي خاورمیانه و حاکمیت سلطهي غرب و شرق بر کل جهان را حلقههای یک سلسلهي مرتبط با هم میدانست و به حق معتقد بود که اگر قرار است ایران آزاد شود و جهان اسلام عزت گذشته را بازیابد، باید با هر سه عامل مزبور مقابله کرد و یکی از رموز اصلی موفقیت نهايی انقلاب اسلامی و ماندگاری جمهوری اسلامی ایران همین جامعنگری حضرت امام (ره) بود. فروپاشی شوروی سابق و بهم ریختگی دنیای دوقطبی شکل گرفته بعد از جنگ دوّم جهانی در پیمان یالتا، موجب تحولات عظیمی در جهان شد.
مک لوهان موضوع دهکده جهانی را مطرح کرد و بوشِ پدر اعلام کرد که دنیای آینده یک قطبی است و امریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده مسئولیت به اصطلاح امنیت جهان را به عهده دارد. ساموئل هانتینگون نظریهپرداز امریکا موضوع برخورد تمدنها را ابتدا به صورت مقاله و سپس کتاب منتشر کرد و عملاً جهان اسلام را جایگزین جهان کمونیسم کرد و نوشت که تقابل اصلی آینده، بین غرب و جهان اسلام است و گسلهای خونینی این دو تمدن را از هم جدا میکند. بعداً در جریان جنگ کوزوو، در کنفرانسی در قبرس قریب به این مضمون را گفت که: «این نمونه همان برخوردهای خونینی بین تمدن غربی و تمدن اسلامی است که من پیشبینی کرده بودم.» براساس بعضی تحلیلها با تحریک غیرمستقیم امریکا صدام به کویت حمله کرد تا امریکا و غرب بهانهای پیدا کنند که صدام را به همراه سلاحهای اهدايی غرب و شرق دفن کنند. بوشِ اول به عراق حمله کرد و تا 100 کیلومتری بغداد پیش رفت و متوقف شد تا زمینهي اشغال درازمدت عراق توسط امریکا را فراهم کند.
در سپتامبر 2001 برجهای دوقلوی نیویورک به طور مشکوکی مورد حمله یک هواپیمای مسافربری قرار گرفت و نکتهي تأمل برانگیز این بود که کلیهي ساکنین یهودی برجها قبلاً آنها را ترک کرده بودند! بلافاصله فرمان حمله و اشغال افغانستان صادر شد و بوشِ دوم به دلیل خامی که داشت پشت پرده، طرح مشترک صلیبیان و صهیونیستها را آشکار و علناً اعلام آغاز "جنگ صلیبی" کرد. آخر او از معتقدین شاخهای از کلیسای پروتستان به نام "اُ اَنجلیستها" میباشد که دست ساخته و تحت فرمان صهیونیسم است. در سال 2003 پس از قریب 12 سال زمینه سازی، مرحلهي دوم حمله به عراق را فرمان داد و کار نیمه تمام پدرش را تکمیل و عراق را اشغال کرد و بنا داشتند برای عراق فرمانداری بگذارند که برای امریکا در آن کشور همان مأموریتی را انجام دهد که "لرد کرزن" به عنوان نایب السلطنه انگلیس در هند انجام میداد و این شخص را معلوم کردند و او همان آقای "برمر" بود.
تأسیس پایگاه امریکا در آذربایجان، قرقیزستان و افغانستان و تأسیس مرکزیت ناوگان پنجم در بحرین و انعقاد قرارداد هستهای با هند و اشغال عملی و اعلام نشدهي پاکستان، حمایت از تجزیه طلبان سودانی و درگیر کردن ناتو به حسب اقتضا در این اشغالگریها نشان از عملیاتی شدن همان تصمیم اتخاذ شده برای اشغال نظامی- سیاسی جهان اسلام و سرکوب هر حرکت ضدغربی و نجات صهیونیسم از انتفاضهي فلسطین و محاصرهي جمهوری اسلامی بود.
تمام این اتفاقات یعنی از آغاز فروپاشی شوروی تا تحولات فوق الاشاره، در زمان رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای رخ داد.
لذا حضرت ایشان علاوه بر وراثت، میراث سنگین حضرت امام خمینی(ره)، بار سنگین تقابل با تمامی این توطئههای پیچیدهي خارجی و عوامل مزدور داخلی آنها را بر دوش گرفتند و الحق دست خدا همراه ایشان بود که توانستند از این گردابهای مُهلک، کشتی جمهوری اسلامی را به سلامت هدایت نمایند. نه فقط دفاع از منافع جمهوری اسلامی، مسئولیت نجات امت اسلامی را هم بر شانهي خود احساس میکردند.
ایشان با جدیت و صداقت تمام، پرچم آزادی قدس و فلسطین را برافراشته نگه داشتند و علیرغم همهي فشارها به تدابیر خویش در این زمینه ادامه دادند و تقریباً در تمامی عرصهها، در جهان اسلام آمریکا و عواملش را به عقبنشینی وادار کردند و یا آنها را متوقف نمودند.
زنجیرهي مقاومت در برابر صهیونیستها در زمان رهبری معظم له تحکيم یافت و حتی گسترش پیدا کرد. امروز این خط مقاومت که از ایران شروع شده از عراق، سوریه، لبنان، اردن، غزه، ساحل غربی، مصر، لیبی، تونس، الجزایر، مراکش، سودان، یمن، بحرین، پاکستان و افغانستان میگذرد. موج جدید بیداری اسلامی که کلید آن توسط حضرت امام(ره) زده شد و در زمان حضرت آیت الله خامنهای ادامه پیدا کرد، امروز قویتر از هر روز دیگر به جلو میرود و همگی قیام کنندگان در اهداف ذیل با جمهوری اسلامی ایران همراه هستند: سرنگونی استبداد داخلی، قطع دست آمریکا و متّحدينش از کشورهای مسلمان، بازگشت ارزشهای اسلامی، تأسیس مردمسالاری دینی و آزادی نهايی تمامی سرزمین فلسطین.»
علاقه مندان برای تهیه این کتاب میتوانند با شماره تلفن 66410649-021 تماس حاصل نمایند و یا به نشانی پست الکترونیک book@khamenei.ir پیام ارسال كنند.