به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار فارس از مشهد، در میان تکاپوی افراد برای ثبتنام یارانه و نگرانی عدهای برای جاماندن و حذف شدن از لیست یارانه به سراغ مردمانی رفتیم که تنها منبع درآمدشان یارانه است.
در 35 کیلومتری مشهد و در حوالی شهرک نوبهار روستائی با حدود 70 خانوار وجود دارد. این روستا با داشتن امکانات برق، آب و گاز باز هم از محرومیت رنج میبرد.
به اتفاق تعدادی از فعالان فرهنگی مشهد عازم روستاهای نزدیک گلبهار شدیم. بسیجیانی که در هیاهوی غفلت مسئولان عزمشان را جزم کرده تا صدای نیازمندان روستای قوشقآباد و روستاهای اطراف آن را به گوش مسئولان برسانند.
از جادههای فرعی شهرک نوبهار که گذر کردیم به روستای قوشقآباد رسیدیم. پس از عبور از کوچه پسکوچههای روستا و تماشای بازی کودکان در زمینهای سنگی، مقابل در خانهای توقف میکنیم؛ خانهای کاهگلی با سقفی گنبدی و دری چوبی.
** وقتی اوضاع درون خانه بهتر از بیرون آن نیست
برای وارد شدن به خانه به علت کوتاهی چارچوب باید سر را خم کنی. زن جوانی که گوشهایش به خوبی نمیشنود به استقبال ما میآید و ما با راهنمایی زن همسایه به درون خانه وارد میشویم.
اوضاع درون خانه بهتر از بیرون آن نیست و صدای فقر از در و دیوار خانه به گوش میرسد.
خانهای محقر با دو اتاق و ابتداییترین وسایل نصیب این خانواده چهار نفری شده است.
زن همسایه میگوید: در این خانه، تنها وسایل آن متعلق به این خانواده است و صاحب زمین شخص دیگری است که این خانه را در اختیار این خانواده گذاشته است.
به سراغ یکی دیگر از ساکنان روستا که از جانبازان جنگ تحمیلی است، رفتیم. میخواهیم ببینیم یادگار هشت سال دفاع مقدس در این روزها و در گرماگرم ایام ثبت نام یارانه چگونه روزگار میگذراند.
** خانه کاهگلی با دو اتاق سهم جانباز جنگ تحمیلی
خانهای کاهگلی با دو اتاق سهم او از زندگی در این روستا است.
با استقبال همسرش به درون اتاق میرویم. پس از احوالپرسی از زندگیاش برایمان میگوید؛ اینکه برای رضای خدا جنگیده و در سال 62 مجروح شده؛ ترکشهای باقی مانده در بدن نیز او را از کار کردن بازداشته است.
وقتی از او میپرسم چه انتظاری از مسئولان داری سرش را پایین میاندازد و پس از کمی سکوت اشکهایش جاری میشود و تنها میگوید: نمیخواهم شرمنده زن و فرزند باشم.
وی در خصوص نحوه امرار معاش این خانواده میگوید: یارانه مهمترین عامل تأمین کننده زندگی آنان است و پسرش که شاگرد گچکار است کمک خرج به حساب میآید.
این جانباز اعصاب و روان 12 سال پیش از شهرستان درگز به علت خشکسالی به این منطقه مهاجرت کرده و حال هم نیازمند کمک و توجه مسئولان است.
** 4 اتاق برای زندگی 4 خانوار
به خانه یکی دیگر از افرادی که به این روستا مهاجرت کرده میرویم. خانهای 200 متری با چهار اتاق که در هر اتاق آن یک خانوار زندگی میکند.
اهالی خانه برای درد دل و گفتوگو با ما به حیاط میآیند. ناهید خانم زنی است که زادگاهش را ترک کرده و به امید زندگی بهتر به این روستا پناه آورده است.
او که از شهرستان زابل به علت خشکسالی ترک دیار گفته حال در منزلی استیجاری در این روستا زندگی میکند و ماهانه 35 هزار تومان بابت این خانه اجاره میدهد.
وی نیز مانند سایرین، یارانه را کمک خرج بزرگ زندگیاش میداند و میگوید: با پول کارگری شوهرم نمیتوانم چرخ زندگی را بچرخانم و 10 روز دیگر نیز باید این خانه را تخلیه کنم.
محمد یکی دیگر از افرادی است که در این خانه 200 متری زندگی میکند و از ناحیه راست بدن دچار معلولیت است.
غمی در چهره این مرد جوان پیداست ولی او گلایهای از زندگی ندارد و این فقر فرهنگی روستا است که او را آزار میدهد.
محمد گویا مشکل خودش را فراموش کرده که این چنین با تأسف از نوجوانان و جوانانی میگوید که از سنین 17 و 18 سالگی به اعتیاد روی آوردهاند.
** جولان شیشه در زندگیهای شیشهای
اینجا شیشه زندگی جوانان را شیشهای کرده و سرقت نمیگذارد اهالی روستا آسوده بخوابند.
قوشق آباد را به قصد روستای فتحآباد ترک میگوییم. سکوت عجیبی بر فضای روستا حاکم است.
سراغ منزل یکی از روستائیان را میگیریم. به خانه او که میرسیم بوی نم کاهگل به مشام میرسد. زنی جوان با دخترکی در خانه به استقبالمان میآیند.
دخترک شاد و خندان سراغ تنها وسیله بازیاش که همان طناب آویزان از درخت است، میرود و مشغول بازی میشود.
زن با بغض میگوید: باران آمده و برای اینکه باران سقف خانه را خراب نکند به پشت بام رفتم و روی سقف پلاستیک پهن کردم. سراغ همسرش را که میگیرم میگوید به حیاط برو، او آنجا است.
مردی بر روی سکو نشسته و به گوشهای خیره شده است. فهمیدم معلول ذهنی است که نمیتواند کاری انجام دهد.
دخترک که بر روی تاب نشسته و بازی میکند به سراغ پدر معلولش میرود و به او التماس میکند که لحظهای با او بازی کند اما گویا پدر معلولش هم میداند که خانوادهاش از فقر رنج میبرند و رمقی برای بازی با کودکش ندارد.
با بدرقه و دعای خیر اهالی روستا، منطقه را ترک میکنیم. هنوز در این خانهها زندگی در جریان است. اهالی این روستا همسایگان نزدیک ما هستند که خیلی از آنها دور شدهایم.
در شرایطی که در گوشه گوشه شهر مردم در تکاپوی ثبت نام برای دریافت یارانه هستند و مردمان شهر به راحتی در خانه به اینترنت دسترسی دارند و یا کافی نتها مملو از جمعیت هستند اینجا مردمانی زندگی میکنند که نیازمندان واقعی یارانه هستند اما در سختترین شرایط به سر میبرند.
اینجا خبری از اینترنت و کافی نت نیست، اینجا برای ثبت نام باید کیلومترها مسیر را طی کنی و مبلغ کرایه مسیر را هم بر هزینه گزاف ثبت نام اضافه کنی تا بتوانی ثبت نام کنی.
آیا مردم اگر بفهمند در همسایگی آنها این چنین نیازمندانی وجود دارند باز هم نگران حذف شدن از لیست یارانه هستند یا برای همدردی با این افراد از گرفتن یارانه انصراف خواهند داد؟
قضاوت با شما...