سرویس نقد رسانه پایگاه 598 - معصومه طاهری/ بيشك پاي ثابت تعطيلات نوروزي، كودكان و نوجوانان هستند كه شور و شوق زيادي بهخصوص براي ديدن برنامههاي تلويزيون دارند بههمين خاطرهميشه بيشترين وزنه گذران تعطيلات به دوش تلويزيون بودهاست، با اين وجود در طول عيدنوروزي كه گذشت، توليدات سيما براي بچهها چندان چنگي به دل نميزد ظاهرا تنها «شبكه پويا»بود كه توانست با تنوع كارتونهاي داخلي و خارجي تا اندازهاي اين ضعف را جبران نمايد و بار كمكاري توليدات ساير شبكهها براي بچهها را يك تنه به دوش كشيد.
توليدات كليشهاي و تكراري ايام نوروز براي بچهها نه تنها سرگرم كننده نبودند، بلكه آموزشي هم براي آنها نداشتند. عموهاي فيتليهاي كه زماني در اوج بودند در طول نوروز حرفي براي گفتن نداشتند و كارهاي تكراري قبل را انجام ميدادند. كلاه قرمزي هم كه بعد از مدتها آمدن و نيامدن بالاخره مهمان ثابت نوروزي شبكه دوم شده بود با وجود دستمزد نزديك به دوميلياردي چيزي توفيقي حاصل نكرد و به يك برنامه كليشهاي شبانه بدل شده بود؛ همان موضوعات سالهاي قبل عروسي، بچهداري، رفتارها و گفتارهاي غيركودكانه عروسكها و... در آن ديده ميشد؛ وقتي كاراكتري بين مخاطبان محبوبيت پيدا ميكند بايد بتواند از قدرت تاثيرگذاري خود استفاده مطلوب ببرد.
اما در اين مجموعه تنها يك سري رفتارها و گفتارهاي كليشهاي كه فاقد آموزش بودند ارائه ميشد حتي امسال عروسك ديو به جمع عروسكها پيوسته بود كه رفتار و گفتار معكوسي داشت و بيشتر باعث گيج شدن بچهها شده بود با صداي مردانهاش كه مدام بوس ميخواست درصورتيكه اين برنامه و بهخصوص آقاي مجري ظرفيت لازم را براي آموزش نكات اخلاقي به بچهها را دارند چه آنكه طهماسب در دهه هفتاد هم امتحان خود را پس داده است.
يعني صبر و پختگي و لحن پدرانه او برخلاف عموها وخالهها ميتواند همراه با بار آموزشي باشد اما بهدليل نبود مديريت درست در برنامه تمام اين استعدادها هدر رفت و بهنظر ميرسيد بيشتر تنها هدفشان پركردن آنتن است در شبكه جام جم هم اوضاع به همين منوال بود و برنامههاي توليد شده براي بچهها جذابيت لازم را نداشتند كارها تكراري و بدون آموزش بودند؛ در حالي كه حداقل از اين شبكه بينالمللي انتظار ميرفت تا بتواند در قالب روانشناسي كودك با محتواي قوي، قدرت جذب مخاطب را در ميان انبوه شبكههاي خارجي داشته باشد. شبكههاي استاني نيز مثل قبل مقلدانه، تنها جيغ و هورا كشيدن را با بچهها كار ميكردند انگار بچهها با اين غريزه ذاتيشان نا آشنا هستند!
متاسفانه بچهها مظلومترين قشري بودند كه در ايام نوروز كمتر از همه به آنها توجه شده بود. با وجود انواع فيلمهاي سينمايي، طنزها و برنامههاي مختص به بزرگسالان، برنامههاي توليدي آنها چندان جالب و نوآورانه نبود. اين درحالي است كه همگان به خوبي ميدانيم فرهنگسازي بسياري از امور را از دوران طفوليت بايد شروع كرد كه شخصيت افراد كاملا شكل نگرفته و انعطاف زيادي دارد تا در بزرگسالي براي آنها نهادينه شود وبا توجه به اينكه نسل امروز را فرزندان تصوير ميدانند اين مساله بيشتر ازهمه به عهده رسانه ملي است زيرا با قدرت تصويرگري و الگوسازي ميتواند بستر آموزش را فراهم كند، اما گويا براي ايام نسبتا طولاني نوروز دستهاي عوامل كودك و نوجوان خالي بود و چيزي در چنته نداشتند تا به آنها بدهند. مسلما هدر رفت فرصتهاي بكر باعث ميشود به شبكههاي ناجور ماهوارهاي ميدان داده شود و آنها هرچيزي را به خورد كودكان معصوم ما بدهند.
به نظر ميرسد برنامهسازان و مديران بخش كودك و نوجوان نياز به يك اتاق فكر واقعي دارند و نبايد برنامه سازي ها باري به هرجهت باشد و تنها به كميت وپركردن آنتن انديشيد، چراكه ممكن است در يك اثر بارقههاي از خلاقيت و جذابيت ديده شود اما وقتي همين اثر دچار روزمرهگي و يكنواختي شود حتي جنبه اخلاقي و تاثيرگذاري خود را هم از دست ميدهد؛ بنابراين نبايد تنها به توليد و پركردن آنتن فكر كرد بهخصوص اينكه قرار نيست كودكان را فقط براي سرگرم كردن پاي تلويون بنشانيم.
جدايي از ايام تعطيلات نوروزي كه فرصت بكر و بود، اين روزها تلويزيون نقش مهمي در رابطه با آموزش و پروش دارد چه اينكه جامعه ما در يك شتاب گذاراز سنتي به مدرنيته است براي همين برخي از سنتهاي حسنه خود را از دست داده و والدين جوان ديگر آن جوش و خروش پدر و مادرهاي گذشته را براي تربيت فرزندان خود ندارند لذا نقش آموزشي تلويزيون كه در همه خانهها هم ورود دارد پررنگتر ميشود پس بايد توليد كنندگان كودك ونوجوان حساسيت بيشتري نسبت به آثار نشان دهند زيرامخاطبان آنها بچههايي هستند كه ذهنشان ساده وفاقد شبكه بهم پيوسته از انديشه وباورهاست وچون وقت بيشتري را براي ديدن برنامههاي تلويزيوني صرف ميكنند تاثيرگذاري بالايي از رسانه دارند.
به طوركلي از منظر روانشناسي براي بچهها به اقتضاي سن، دو خصلت مهم وجود دارد اول تقليد و همانندسازي و دوم درونيسازي درناخوداگاه. درمشخصه اول ممكن است حركتي درنوع خودش جالب و خندهدار باشد اما همين ميتواند آموزشهاي بدي را به كودكان القا كند؛ در مشخصه دوم اين اصل مهم روانشناسي را بايد خاطرنشان كرد كه شخصيت در دوران كودكي شكل ميگيرد تجربيات وخاطرات كودكي افراد درشخصيت آنها نقش مهمي دارد برخي رفتارها و گفتارهاي منفي اثر بدي دارد اما برعكس رفتارها وگفتارهاي مثبت وآموزنده ميتواند درشكوفايي يك نسل موثر باشد. اما چرا از تلويزيون بهعنوان ابزاري براي پرورش خلاقيت و نهادينه كردن مذهب وسبك زندگي صحيح استفاده نميكنيم؟! چرا ازتلويزيون براي آموزش بلند مدت حتي كوتاه مدت فرزندانمان استفاده نميكنيم؟! چرا اين سرمايه عظيم را به ثمن بخت ميفروشيم؟!