این گروه باور نمیکردند جوانی که تنها چند کار مستند ایدئولوژیک و اجتماعی انجام داده و پیش از آن در فضای رسانهای حاضر بوده، یکباره وارد گود سینمای حرفهای شود و فیلمش به فروشی دست یابد که بسیاری از بزرگان سینما در خواب و رویا هم نمیدیدند.
اخراجیهای1 را حرفهایهای سینما ساختهاند نه دهنمکی !
این مخالفان که فضا را برای خود نا امن میدیدند در گام اول سعی کردند اینگونه القا کنند که اخراجیها را گروهی از بزرگان و حرفهایهای سینما ساختهاند و کارگردان صرفا حضوری تشریفاتی داشته است. اما وقتی این تدبیر مؤثر نیفتاد و کارگردان با حضور در مجامع مختلف از زوایای گوناگون کارش گفت و سایر عوامل بر حضور مؤثر او در هدایت و کارگردانی اثر تاکید کردند،در گام بعدی تلاش کردند تا رفتار سیاسی او را در گذشته عامل کنجکاوی مردم بدانند و اینگونه القا کنند که گیشه فیلم به این دلیل پررونق است که مردم میخواهند بدانند دهنمکی چگونه از فضای پرتنش سیاسی به دنیای سینما رفته و کنجکاویشان را ارضا کنند.
از سوئی تمام این مخالفان و منتقدان با اطمینان پیشبینی میکردند که سایر فیلمهای دهنمکی بعد از فروکش کردن کنجکاوی مردم به شدت شکست خواهد خورد و گیشه بیرونقی خواهند داشت.
عبور از خط قرمزها
فروش بسیار بالای اخراجیهای 2 و 3 آنان را وا داشت تا برای تضعیف این نگاه و این کارگردان که با فروش بسیار بالای فیلمهایش حتی احساس تحقیر شدن به بعضی مدعیان سینما داده بود دستاویزهای دیگری برگزینند. این بار عبور از خط قرمزها بهانه آنها بود تا فروش دو فیلم دیگر دهنمکی را نامربوط و غیر سینمائی جلوه دهند و با همین دستاویز فروش بالای فیلمهای اورا توجیه کنند.
جماعت شبه روشنفکری که تا آن زمان ظاهرا به رأی و نظر مردم اهمیت میدادند و فروش فیلمها را مهم میدانستند ،در مورد سهگانه اخراجیها معتقد بودند چون دهنمکی به واسطه روابطش توانسته خط قرمزها را بشکند و رد کند فیلمهایش مورد استقبال قرار گرفتهاند.
اما قطار فیلمهائی که انواع خط قرمزها را رد میکردند و کمترین فروش را داشتند، دلیل محکمی برای ابطال این ایده بودند.
سلیقه مردم نازل است !
بعد از فروش بالای رسوائی هم این بار همان حضرات که به شدت عصبانی بودند و هضم فروش حدود 5 میلیاردی فیلم برایشان سخت بود، یکراست به سراغ مردم آمدند و سلیقه و علاقه آنها را مورد حمله قرار دادند. همان جماعتی که به فروش فیلمها اعتقاد داشتند و معتقد بودند فقط فیلمی موفق است که بتواند به فروش گیشهای دست پیدا کند و موفق شود مردم را به سینما بکشاند، نمونه درست و اصیل سینماست این بار دیگر حتی سلیقه مردم را هم منکر میشوند.
حالا دیگر همانها اعتقاد داشتند سلیقه مردم به قاعدهای نازل و سطحی است که فروش خوب یک فیلم به هیچوجه نشاندهنده موفقیت و خوب بودن آن نیست.
و اما حالا معراجیها که تازهترین کار دهنمکی است دوباره دارد میفروشد و در چند روز قبل از عید یک میلیارد را رد کرده و دارد به دو میلیارد میرسد و بعید نیست حتی رکورد فیلمهای قبلی دهنمکی را بشکند.
بچه مدرسهای هایی که معراجیها را پرفروش میکنند
و حالا تازهترین تمهید مخالفان او دیگر به قاعدهای مضحک است که به شوخی بیشتر شبیه است تا مطلبی جدی.
ترفند این بار استفاده از این مطلب است که بیشتر افرادی که بابت تماشای معراجیها به سینما رفتهاند بچه مدرسهایهائی هستند که معلمهایشان به اجبار آنها را سوار اتوبوس کردهاند و برای دیدن فیلم دهنمکی به سینما کشاندهاند.
به نظرم این ادعا به قاعدهای مضحک است که جای بحث ندارد و صرفا باید ابراز امیدواری کرد این حضرات به جای این قبیل مچگیریها و آسمان ریسمان بافتنها به فکر این باشند که چطور میشود با مردم ارتباط برقرار کرد. چطور میشود مردم را به سالنهای سینما کشاند و چطوری میشود با حرفهای ساده و با ساده حرف زدن ارتباط مناسبی را با مردم شکل داد؟
آنچه در این مجال رفت دفاع از دهنمکی و فیلمهای او نبود و نگارنده معتقد است همه فیلمهای ده نمکی و از جمله معراجیها از قضا در کنار نقاط قوتشان در قصهگویی و روایت سرراست و درست قصه ، ضعفهای تکنیکی زیادی هم دارند.اما اینکه چرا همین فیلمها تا این اندازه با مردم ارتباط برقرار میکند،میفروشد و چراغ سینماها را روشن نگاه میدارد همان نکتهای است که اگر مدعیان سینمای حرفهای درعوض مچگیری و تلاش برای کوچک شمردن این آثار به آن توجه میکردند و زوایای مختلفش را میکاویدند به سینمایی پر مخاطب میرسیدند.این متن نیز صرفا مجالی بود برای شرح روایتی از لجاجت بچهگانه جماعتی که حاضر نیستند باور کنند با مردم فاصله زیادی گرفتهاند و واکاوی اولیه آن.