سرویس دفاع مقدس پایگاه 598
/ بی تردید جنگ تحمیلی هشت ساله یک اتفاق و حادثه نبود و وقوع انقلاب
اسلامی در ایران و تغییر ساختار نظام قدرت و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی
بهترین بهانه برای تهاجم توسط رژیم بعث عراق بود .
با پیروزی
انقلاب اسلامی در بهمن 1357 و شروع درگیری های در غرب و جنوب کشور ارتش
باقیمانده از رژیم پهلوی در حال باسازی، تسویه و تکامل بود و همچنین نیروی
تازه تاسیسی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال شکل گیری بود .
این
دو سازمان نظامی در دوران دفاع مقدس مراحل شکل گیری، تکامل پذیری و نظامی
شدن را پشت سرنهادند از آن سوی ارتش بعث عراق با استرتژی مشخص در مقابل
نظام تاره بنیاد جمهوری اسلامی قد علم نمود.
ارتش عراق برای شروع
حمله سراسری خود از زمین هوا و دریا بر اساس برنامه ریزی مدونی با اهداف
کوتاه مدت (ژاندارمری خلیج فارس) ، حد وسط (اشغال خوزستان) و بلند مدت
(سقوط نظام اسلامی) دست به اقدامی ضد انسانی زد و در 31 شهریور 1359 به
مرزهای زمینی و هوایی ایران هجوم آورد.
تحلیل صحیح جنگ تحمیلی این
نیست که عراق حمله کرد و نظام اسلامی در مقابل آن دفاع جانانه ای کرد،
بلکه باید با دقت بررسی کرد که این دو کشور در حد تساوی برای حمله و دفاع
قرار نداشتند و این از نقاط محوری تاریخ جنگ است.
اصولاً قرار
گرفتن دو سازمان ارتش و سپاه در دوران دفاع مقدس یکی از بزرگترین پروژه
های تحقیقاتی است که باید در یک تحقیق مستند بررسی شود چگونه این دو
سازمان متفاوت در عملیات ها به صورت هماهنگ عمل می نمودند و در پیروزی ها
و شکست ها به صورت همکار قرار داشتند.
در
طول دوران عملیات هایی که در جنگ تحمیلی بر علیه عراق صورت می گیرد هر
زمان که رزمندگان اسلام در فاکتورهایی مانند زمان، مکان، روش، شرایط و
ابزار با دشمن تفاوت جدی داشتند پیروزی قطعی بود و هرگاه دقیقاً مانند
آنها در فاکتورها وارد می شدیم شکست صددرصد رخ می داد.تحلیل
عملیات های چهارگانه طریق القدس ، ثامن الائمه، فتح المبین و بیت المقدس
بهترین نمونه و مصداق تفاوت ما و عراق در نبرد بود . از سوی دیگر علت شکست
ما در عملیات هایی مانند رمضان، محرم، والفجرها دقیقاً به دلیل تبعیت از
قوانین هماهنگ در صحنه نبرد با دشمن بوده است .با نگاهی به
تاریخ صدر اسلام بخوبی می توان دریافت که آنگاه که پیامبر اکرم در عملیات
احد در اثر اهمال رزمندگان متحمل شکست گردید، دشمنان اسلام ادعا کردند
سپاه محمد (ص)ضعیف شده است و باید به سرعت به آنها حمله ور شد.
پس
از عملیات بیت المقدس عراق با خواندن شیوه جنگ عاشورایی، به سرعت در حال
بازسازی قرار گرفت و نقاط ضعف خود را اصلاح نمود و با شکست متمادی در
عملیات های رمضان و والفجر ها ادعا نمود سپاه اسلام تضعیف شده و قدرت
عملیات آفندی را ندارد .
پذیرش پدیده ای به نام قطع نامه 598 در
تیرماه 1367 نقطه شکست جمهوری اسلامی نمی باشد بلکه همانند شکست در جنگ
احد است که بلافاصله پس از آن پیروزی شیرینی نصیب رزمندگان اسلام گردید.
پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد بهترین گواه برای این ادعا خواهد
بود.
برای تحلیل منطقی پیروزی در عراق می توان با توجه به جامعه
آماری مستندی نشان داد که عراق از سال 59 تا سال 1367 چه مقدار و میزان
تلفات داشته است؟ این میزان در کدام عملیات ها بیشتر بوده است؟ نسبت آن با
توسعه سازمان رزم عراق چگونه بوده است دقیقاً این برآورد و محاسبه نسبت به
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی صادق است.
بنابراین امروز نباید حقایق
و واقعیات جنگ در پس پرده غیبت ماندگار شود باید حقایق بدون هیچ پرده پوشی
روی دایره ریخته شود تا تاریخ جنگ تحریف نگردد.
براستی آیا دولت بعث عراق از بهمن 57 تا 31 شهریور 59 خود را برای حمله سراسری آماده ننموده بود؟
آیا
ما غافل از این آماده سازی علی رغم شواهد قطعی غفلت ننموده ایم؟ آیا مسائل
داخلی نظام اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی مانع التفات و دقت و پیش بینی ها
نگردید ؟
امروز نباید با نگاه امروز، جنگ دیروز را مبتنی بر سلایق
و تعلقات سیاسی و اندیشه ای تعریف و تحلیل کرد امروز غریب به اتفاق
موضوعانی که پیرامون تاریخ دفاع مقدس ارائه می گردد تنها بخش ناقصی از
تمامیت تاریخ آن است. بخشی از جنگ ما حکایت اندیشه عاشورایی بود و بخشی
دیگری حکایت شعار «
يا ليتني کنت معکم فافوز فوزا عظيما » بود ولی این ها یک جلوه دفاع مقدس بود.
همت
و تلاش سپاه به عنوان یک نیروی تازه نفس مسلح انقلابی که اقبال اجتماعی
مردم به آن بیش ار حد تصور بود در بکارگیری نیروی بسیج با توجه به وجود
موانعی که بنی صدر و رئیس بسیج حجت الاسلام مجد به وجود می آوردند حکایت
تاریخی و شنیدنی است.
رابطه سپاه و جنگ و پایگاه های سپاه در شهر
ها حکایت غریب دیگری است این حقیقت قابل کتمان نیست که تا ماه ها تمام
سازمان سپاه در جنگ حضور نداشته است و بسیاری از شهر ها بیگانه با حضور
سازمانی در جنگ بودند.
در این میان حکایت شعار"
کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله" قابل توجه و پردازش صحیح است.
بیان
و تحلیل مشکلات نظام اسلامی در عرصه سازمان سپاه در صحنه درگیری های سیاسی
و وجود چالش جدی منافقین با نظام می تواند تصویری شفاف و مبرهنی از آن
ایام ارائه نماید. امام خمینی(ره) علی رغم وجود مشکلات سنگین با اتکاء بر
ذات لایزال الهی، مدیریت قوی جنگ را بر عهده داشت و در ابعاد زیر به
فرماندهی جنگ همت گماشت:
1- سخنرانی عمومی و تهیج و تشویق مردم برای اعزام به جبهه
2- دستورات به شورای عالی دفاع
3- دستورات مستقیم به فرماندهی سپاه و نیروی زمینی ارتش
4- دستورات مستقیم به فرماندهی قرارگاه عملیاتی
کل
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 59 و تا اواسط 1360 که منجر به انتصاب
فرماندهی جدید سپاه گردید در صحنه جنگ قرار نداشت در ان برهه سپاه خوزستان
تماماً مشغول درگیری با دشمن متجاوز به استان خوزستان بود و برخی از
نیروها به صورت غیر سازمانی از بعضی شهرها از مراکز سپاه به اهواز برای
دفاع وارد صحنه می شدند .
از
شروع تهاجم عراق تا پایان جنگ در یک سو فرماندهی کل قوا، رئیس جمهور،
مدیراجرایی مملکت در عراق برعهده یک نفر(صدام) بود و در سوی دیگر در ایران
فرماندهی جنگ، ریاست جمهوری و مدیریت اجرایی در حیطه قدرت افراد متفاوتی
قرار داشت و هر یک با رای خود عمل می کردند و خبری از هماهنگی و اولویت
جنگ نبود به عبارت دیگر عدم هماهنگی مدیریت دفاعی و مدیرت اجرایی در ایران
سبب گردید که حرف استراتژیک امام خمینی که " جنگ در راس امور است" عینی و
اجرایی و عملیاتی نشود.آنچه
می توانست به روند مدیرت و اداره جمگ کمک شایانی نماید تشکیل ستاد کل
نیروهای مسلح بود که این مهم در سال 1366 محقق گردید که عناصر کلیدی آن
اعتقادی به اندیشه عاشورایی امام خمینی(ره)نداشتند و عاقبت جنگ را بر وفق
اراده و اندیشه خود طراحی نمودند که امام از آن تعبیر به جام زهر نمودند.در
عراق یک سازمان نظامی در صحنه و میدان نبرد قرار داشت ولی در ایران دو
سازمان نظامی متفاوت وجود داشت که حکایت درگیریهای فرماندهان آن در انجام
عملیات ها قابل کتمان نیست و همین عالم و متغییر اصلی عدم سرعت و تکامل
مدیریت جنگ به وجود می آمد .
در ارتش انتخاب فرمانده بر اساس
فاکتورهای خاصی صورت می گرفت که امام خمینی با احساس اینکه این روش مانع
پیشبرد جنگ خواهد گردید، اقدام به انتصاب صیاد شیرازی بر خلاف رویه جاری
نمود که آثار مثبت آن بلافاصله نمایان گشت البته این انتصاب انقلابی، چالش
های بسیاری را به همراه داشت که برخی از آنها را می توان در خاطرات شهید
صیاد شیرازی ملاحضه نمود.
برخلاف ارتش، در سازمان سپاه، انتخاب
فرماندهان بر اساس فاکتورهای کاملا متفاوتی صورت می گرفت. فرماندهان
محورهای عملیاتی در اوایل جنگ با ادامه جنگ به عنوان فرماندهان تیپ، لشگر
و قرارگاه منصوب و فعالیت می نمودند که نمونه آن تا پیش از این هرگز مسبوق
به سابقه نبود در پیکره سپاه پذیرش فرماندهان به راحتی و خوبی صورت می
گرفت و هرگز چالش و تمردی مشاهده نمی شد.
انتخاب فرمانده کل سپاه
توسط امام خمینی در زمانی صورت گرفت که آن جوان 26 ساله در درگیری های
جنوب غرب و پایتخت حضور فعال داشت و هر روز سری ترین اطلاعات را برای
ارائه به امام به جماران می آورد. او برخلاف سیاسیون تهران نشین پیش از
شروع رسمی جنگ معتقد بود که عراق در حال آرایش نظامی برای تهاجم به غرب و
جنوب کشور است اما احدی به حرف او توجهی نمی نهاد.
در آن زمان در
سپاه سلایق متفاوتی وجود داشت که به عنوان یک معضل جدی به حساب می آمد عده
ای از طرفداران بنی صدر قصد داشتند سپاه در راستای منویات ریاست جمهوری
حرکت نماید و برخی اعتقاد به حرکت در راستای اوامر و دستورات حضرت امام
خمینی(ره).
با عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری و
عزل وابستگان او در عرصه سیاسی و نظامی مسیر کند جنگ تغییر پیدا نمود و
امام خمینی با انتصاب های جدید هجوم به ارتش متجاور عراق را در راس و سر
لوحه مدیریت جنگ قرار داد.
انجام
عملیات فرمانده کل قوا خمینی، روح خدا تا عملیات های ثامن الائمه ، طرق
القدس، فتح المبین و بیت المقدس دلیل کاربردی شدن دستورات امام خمینی(ره)
در مرحله جدید جنگ به حساب می آید.