به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران: محمدرضا کردلو/ مردم در پشت درب های سالن سینما ایستاده اند؛ پشت گیشه بلیط فروشی. اما چرا؟. مسعود ده نمکی پنجمین اثر سینمایی اش را با نام معراجی ها روی پرده برده است. فروش 400 میلیونی معراجی ها در کمتر از 10 روز انگار قرار است رکورد تازه ای برای کارگردان "کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟" به ثبت برساند. البته رکورد اکران و مجموع فروش دو فیلم یک کارگردان در یکسال می تواند به عددی نجومی و دست نیافتنی برای ده نمکی تبدیل شود.
به گزارش «خبرنگار خبرنامه دانشجویان ایران»؛ جدول فروش
فیلم های سینمایی سال 92 نیز حکایت از پیشتازی ده نمکی دارد. رسوایی به
کارگردانی ده نمکی با فاصله ای 1.5 میلیاردی از ساخته بلند پوران درخشنده
"هیس دخترها فریاد نمی زنند!" پیش افتاده است. کارگردانان صاحب سبک و به
نامی در رتبه های بعدی، نشسته اند. مازیار میری، اصغر فرهادی، کرم پور و
مهرجویی و برخی کارگردانان دیگر چهار پنج سالی هست که تنها شاهد لبخند گیشه
به سینمای ده نمکی هستند.
ده نمکی وقتی با اخراجی ها 1 پرده های سینما را اشغال کرد، سینما حال و روز خوبی نداشت. سالها بود که پس از "کلاه قرمزی و پسرخاله" که در روزگار پرفروش بودن "تایتانیک" در دنیا، فیلم پرفروش آن روزهای سینمای ایران شده بود، اثر بلند سینمایی که مخاطب برای آن به اندازه قیمت یک بلیط سینما پول خرج کند، وجود نداشت. حقیقتی که به مذاق خیلی ها خوش نمی آید ولی باید پذیرفت. حقیقتی که ساخته و پرداخته نگارنده که شاید دغدغه های ده نمکی را هم نداشته باشد، نیست و جدول فروش فیلمهای سینمایی تاریخ ایران گواه این ادعاست. قرار گرفتن دو فیلم ده نمکی در لیست ده فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران (البته قبل از آمار سال 92 و فروش اعجاب انگیز رسوایی) نمی تواند، اتفاقی باشد.
ده نمکی فهمیده است مخاطب چه می خواهد. سینمای او شاید پر از از سوالاتی
نباشد که مخاطب به آنها فکر کند، اما پر از جواب هایی است که مخاطب آنها را
دوست دارد. سینمای ده نمکی سینمای مخاطب است؛ شبیه خودش. که سالها دوست
داشته است مخاطب باشد. چه در شلمچه، چه در فقر و فحشا و چه در دارا و ندار!
مخاطبی که می خواهد حرف بزند، مخاطبی که می تواند حرف بزند و مخاطبی حرف زدن را دوست دارد. شاید بازهم به مذاق بعضی خوش نیاید اما نشریه ده نمکی، مستند او و سینمایش زبان مردم است. زبان مخاطب است. و در وانفسای سینمای آشفته ایران که همه را تارکوفسکی می خواهد با سینمای معنا گرای سخت و پیچیده اش، سینمای ساده ده نمکی یک فرصت است. برای مخاطبی که می خواهد با سینما آشتی کند.
دهنمکی فیلمسازی است که بیش از آنکه از سینما و محتوا وفرم و پیام و... سر در بیاورد با مردم و ذایقه ی رسانه ای آنها آشناست. نقاط حساس اجتماعی را می شناسد، پا به قلمروهایی می گذارد، که کمتر کسی قدم در آن وادی ها می گذارد و می تواند بگذارد و به قول دوستی حرکت او در این مسیر چون "قدم زدن یک خرس قطبی و یا حتی یک جوجه اردک زشت در یک دشت برفی دست نخورده به خودی خود برای مخاطب می تواند جذاب باشد، چه برسد به مسایل دست نخورده و بکر اجتماعی آن هم از زاویه ای که دغدغه ی سی ساله ملتی است که حاضرند برای آرمان هایشان هزینه دهند. نکته ای که کارگردانهای دیگر بدان دست نیافته اند و گویا تلاشی در راستای آن نمی کنند و البته گاه با حذف صورت مسئله(ده نمکی) می خواهند این دغدغه ها را به زمانی بعد و یا برای همیشه فراموش کنند و به فراموشی بسپرند. در سینمای ده نمکی بر روی سوژه ای ناب دست گذاشته میشود و هرآنچه شنیده شده ، به آن موضوع ربط داده می گردد و نهایتاً با زیر پا گذاردن بسیاری از خطوط قرمز واقعی و موهومی حاکم بر سینمای ایران تصاویری سر هم میگردد و پیام هایی که قرار است در حوزه تفکرات او باشند به صورت مخاطب پرتاب میگردد." این تمییز احساس مخاطب را شاید حاصل چالشهایش در دوره دوم خرداد و روزگاری که با یالثارات می گذراند، دانست.
البته معتقد نیستیم که کارگردانهای مخاطب محور، سینما را به آثاری خالی از دغدغه و بدون چالش تقلیل دهند، اما همه باید باور کنند که مخاطب حوصله ندارد سه ساعت پای فیلمی بنشیند و به پیام های مستتر در فیلم روزها بیاندیشد و مدام از محتوای فیلم برای خودش سوال طراحی کند و در امتحانی سخت، بعضا نمره قبولی را هم نیاورد. تازه اگر انتقاد کند که چه سوالهایی است که از فیلم طراحی شده، "خر" خطاب شود. روشنفکری که امروز در سینما متجلی است، دانای کل است. البته خودش می گوید که چنین است. مطمئنا چنین نیست.
اما به راستی چرا سینمای ده نمکی می فروشد؟ خوب هم می فروشد و آیا اصلاً می توان گفت، ده نمکی در تلاشی مکرر و مستمر همانطور که آوینی گفته است با اتکا بر ضعفهای بشری برای نگاه داشتن تماشاگران روی صندلی سینما دارد سوء استفاده می کند.
اما جذب مخاطب گسترده توسط سینمای ده نمکی بیش و پیش از اینکه پاسخ آری به سوال آخر باشد، نه بزرگی به سینمای روبلوف مئابانه سلسله فخیمه روشنفکرنما در ایران است. فیلمهایی عاری از دغدغه های توده مردم، پر از تشویش های شخصی کارگردان. البته برخی همین انگ را به ده نمکی می زنند که او هم تشویش های شخصی اش را روی پرده سینما نقاشی می کند؛ چه بسا چنین نیز باشد که اگر باشد که به نظر من هم هست، کار برای جریان معارض وی سخت تر می شود که پس:"تشویش های شخصی آقای کارگردان، همان دغدغه های مردم است، چرا که مخاطبان نیز جلب این تشویش ها شده اند!"
ضرب المثلی چینی می گوید، "آدم ها را با دشمنانشان بشناس!". از آن روزی که ده نمکی در سینمای ممنوع الورود آقایان خاص، فعالیتش را شروع کرد، سرزنش شد، مورد تمسخر قرار گرفت، سیمرغ نگرفت، اما تمام هم نشد. با همه اینکه بیشتر مردم پیگیرش بودند تا اینکه مسوولان حامی باشند، عده ای گفتند: "با ورود ده نمکی به سینما، عرصه مورد قبول حاکمیت از عقلاً خالی شده است". گفتند فیلم هایش فارسی است، اما مخاطب داشت. آمیخته شدن سینمای او با "دفاع مقدس و جنگ" پیام دیگری برای پایه ریزان سینمای نوین بعد از دوم خرداد بود. ده نمکی در اخراجی ها گفت که سینما همزمان با اینکه ماحصل مسائل اجتماعی و روابط انسانی و عشق های دوبه دو است، می تواند جنگی باشد، می تواند دفاع مقدسی باشد و لازم نیست برای طرح مسائل سیاسی و اجتماعی سینما را از فیلم هایی برای جنگ خالی کنیم، چه بسا همه شاهد بودند که ده نمکی سیاسی ترین حرفهای روز را در اخراجی های یک و دو که عملا فرم و قالی جنگی داشتند، بیان کرد.
ده نمکی شاید با رسوایی از اخراجی های 1 فاصله گرفته باشد، اما رسوایی می
فروشد و شاید حضور بی چالشش در معراجی ها خاص سینمای او و خود او نباشد،
اما معراجی ها هم خواهد فروخت. دهنمکی، دهنمکی است و سینمایش می فروشد.
دلیلش را بازهم بیشتر باید کاوید و جستجو کرد...