ابنا، صبح روز سه شنبه ششم اسفندماه خبری مبنی بر شهادت «ابو شهد الجبوری» فرمانده کل لواء "ذوالفقار" دومین تشکّل بزرگ حفاظت از حرم حضرت زینب(س) منتشر شد.
برای اطلاع از صحت و سقم خبر منتشر شده٬ بارها با رزمندگان مجاهد و مدافع حرم در سوریه تماس گرفتیم ولی به دلیل اختلال در خطوط تلفن این کشور٬ تماس ها برقرار نشد و شبهات بی پاسخ ماند.
حوالی ساعت 14 (به وقت تهران) تماسی با یکی از رزمندگان لواء ذوالفقار برقرار شد. صدای بوق تلفن به سختی و ضعیف شنیده میشد. صدای "الو" گفتن مجاهد پشت خط٬ نیمه امیدی را برایمان زنده کرد. وی در پاسخ به خبرنگار ابنا اظهار داشت: ابوشهد به همراه 40 تن از رزمندگان لواء ذوالفقار در درگیری شدید با تروریستهای تکفیری در منطقه "قنیطره" در جنوب سوریه به شهادت رسیده است.
هضم خبر شهادتش بسیار سنگین بود ولی خوشحال بودیم که به مراد قبلی خود رسید و در راه حضرت زینب(س) جاودانه شد. اما ساعتی نگذشت که خبرهای مختلفی درمورد شهادت٬ ربوده شدن و زنده ماندن ابوشهد منتشر شد.
سردرگمی عجیبی بود٬ هیچکس خبر قطعی را نمی دانست. یکی دو باری با تلفن شخصی ابو شهد تماس گرفتیم ولی کماکان خارج از دسترس بود. بار دیگر با رزمندهای که خبر شهادت فرمانده کل لواء ذوالفقار را منتشر کرد تماس گرفتیم ولی باز هم همان ماجرای تکراری اختلال در خطوط تلفن...!
عصر همان روز ارتباطی با یکی از رابطین خود در سوریه برقرار کردیم و وی نیز ما را به «ابو زهیر» یکی از مجاهدان سوریه٬ لینک کرد که در پاسخ به سوال خبرنگار ابنا مبنی بر سرانجامِ ابوشهد گفت: تا یکشنبه شب (چهارم اسفند) با هم بودیم ولی الان خبری از وی نیست. اینجا اخبار شهادت فرمانده کل لواء ذوالفقار از اخبار ربوده شدن و زنده بودن وی قوی تر است ولی منتظر اطلاعات تکمیلی من باشید.
ابو زهیز ساعت 21 (به وقت محلی) با دفتر ابنا در قم تماس گرفت و اظهار داشت: با یکی از همرزمان ابوشهد تماس گرفتم و خبر شهادت این فرمانده مدافعان حرم حضرت زینب(س) را تکذیب کرد.
متعجب و متحیر مانده بودیم٬ نمیدانستیم از چه کسی خبر قطعی پیرامون ابوشهد را پیگیری کنیم. در اوج نا امیدی ساعت 30 دقیقه بامداد امروز ـ چهارشنبه هفتم اسفندماه ـ با تلفن همراه ابو شهد تماس گرفتیم. احتمال هر اتفاقی را میدادیم به جز شنیدن صدای بوق تلفن!
بوق دوم یا سوم بود که ابوشهد آن طرف خط با صدای "سلامٌ علیکم أخی" نفس حبس شده در سینهرا آزاد کرد. همانند مصاحبه پیشین٬ شیرین سخن میگفت. آنقدر که خبرنگار نمیخواست مکالمه را پایان دهد.
از کلامش پایداری و استقامت میبارید. شمرده شمرده و محترمانه سخن میگفت. کلمات را با وسواس خاصی انتخاب میکرد. شدت آرامش ابو شهد اصلا به فرماندهی که 17 ساعت تحت محاصره قرار داشت نمیخورد.
آنچه در پی میآید گفتگویی است که «ابو شهد الجبوری» فرمانده کل لواء "ذوالفقار" با خبرگزاری ابنا انجام داده است:
*از صبح روز گذشته شایعه شهادت شما منتشر شده است٬ از این موضوع باخبرید؟
بله٬ درگیری سختی داشتیم و تحت محاصره قرار گرفتیم. دشمن نیز از این فرصت و نبود نیروهای کلیدی لواء ذوالفقار سوء استفاده کرد و خبر شهادت بنده و دیگر همرزمان را در سوریه منتشر کرد.
با طولانی شدن غیبت ما٬ دوستان و نزدیکان ما نیز در سوریه فکر کردند خبر شهادت صحت دارد. ولی الان که صدای من را رسا میشوید. (با خنده)
*ماجرای درگیری و محاصره چه بود؟
من با 75 نفر از نیروهای خود در حال رساندن غذا٬ آذوقه٬ دارو و ... به یک منطقه شیعه نشین در استان درعا بودیم که نیروهای گروهک تروریستی "جیش الحر" از حضور ما مطلع شدند و درگیری آغاز شد.
درگیری سختی شکل گرفت و وضعیت نا معلومی داشتیم. تعداد نفرات جیش الحر بسیار بیشتر از ما بود. سخت مقاومت میکردیم تا اینکه از ساعت 8 صبح دوشنبه ـ پنجم اسفند ـ محاصره شدیم.
*شایعه شهادت چگونه منتشر شد؟
قبل از آنکه "جیش الحر" ما را محاصره کند٬ چهار نفر از رزمنده های ما زخمی شدند و نیاز به مداوا داشتند. به هر ترفندی که بود٬ مجروحان را از منطقه خارج کردیم تا خود را به مرکز درمانی برساندند.
طبق گفته دوستانم در سوریه٬ همان ساعت ها بود که خبر شهادت من و دیگر همرزمانم منتشر شد.
وقتی هم که دوستانم از مجروحان٬ ماجرای محاصره شدید و درگیری سنگین ما را شنیدند٬ این شایعه برای آنها به واقعیت تبدیل شد. این بود که خبر شهادت ما از زبان دوستانم در سوریه پخش گردید.
* در مدت محاصره روحیه خود را از دست ندادید؟
ما شهدای بسیاری را به پیشگاه بی بی جان حضرت زینب(س) تقدیم کردیم. این شهدا بودند که موجب آزادسازی منطقه و رساندن آذوقه ها به این منطقه شیعه نشین شدند.
ما به شهدای خود افتخار میکنیم که توانستند این محاصره را بشکنند و برادران شیعی خود را از محاصره تروریستهای تکفیری خارج کنند.
*ما به استناد مصاحبهای که با یکی از مجاهدان و دوستان شما در سوریه انجام دادیم٬ خبر شهادت شما را منتشر کردیم و این موضوع در ایران رسانهای شد. شیعیان کشور ما بسیار از این خبر ناراحت شدند.
خواست خدا بوده که این خبر فراگیر شود و حتما خداوند خیری را در آن قرار داده است.
عرب ضرب المثلی دارد که میگوید: "ربّ ضارّة نافعة". دشمنان از این خبر بسیار خشنود شدند ولی وقتی تکذیب شد و من و همرزمانم سالم از محاصره بیرون آمدیم٬ به نوعی تضعیف روحیه شدند.
کمترین خیر این شایعه میتواند چنین باشد که ما مهدویون اطرافمان را شناختیم. شناختیم آنهایی را که با مقاومت همراه بودند.
من از شیعیان ایران بخاطر این لطف و محبت سپاسگزارم. بسیاری از شیعیان ایران پیگیر خبر شهادت رزمندگان لواء ذوالفقار و همراه و همدل فداییان مولاتی زینب(س) بودند.
*ما که از سلامتی شما بسیار خرسندیم؛ خودتان چطور؟
از اینکه شهید نشدم متاسفم. ای کاش لیاقت شهادت را داشتم. این افتخار کمی برای ما خادمین حضرت زینب(س) نیست و بسیار عظیم توصیفش میکنیم.
* اگر شهید میشدید و سپس به دیدار دخت حیدر کرار حضرت زینب(س) مشرف میشدید؛ به ایشان چه عرض میکردید؟
سوال سختی است. از آن دسته سوالهاست که تا در آن موقعیت قرار نگیری نمیتوانی توصیفش کنی. شاید به ایشان عرضه میداشتم که خوشالم به عهدی که با شما بستم پایبند ماندم.
*سخن آخر؟
اکنون برای جانفشانی آماده بوده و در راه شهادت پیشگام هستیم. مقتدرانه اعلام میکنیم٬ از اینکه در رکاب رهبر شیعیان جهان امام خامنه ای هستیم٬ مفتخریم.
تنها درخواستم از شیعیان ایران و سایر کشورها این است که دعایمان کنند تا شرمنده حضرت زینب(س) نشویم و بتوانیم به نحو احسنت از حریم ایشان پاسداری کنیم.