به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، سردار اسماعیل لسانی از همرزمان شهید اصغر وصالی و
عضو گروه دستمالسرخها در مراسم گرامیداشت یاد شهید وصالی و حماسه پاوه که
در خبرگزاری فارس، برگزار شد، اظهار داشت: با شهید وصالی در پادگان ولیعصر
آشنا شدم، پادگانی که سپاه در آنجا شکل گرفت.
وی افزود: شهید وصالی
در ابتدا اطلاعات سپاه را برعهده داشت و سپس گروه دستمالسرخها آموزشهای
چریکی را در پادگان خلیج که مقر سازمان «سیا» بود و به دست منافقین افتاده
بود و سپس سپاه آنجا را گرفت دید.
لسانی ادامه داد: سپس یکسری از
گروه دستمالسرخها به کردستان اعزام شد، در آن زمان ضد انقلاب، جادهها و
پاسگاههای کردستان را گرفته بود و ما توسط بالگردهای هوانیروز به منطقه
رفتیم و وارد پادگان مریوان شدیم.
همرزم شهید وصالی خاطرنشان کرد:
بعد از دو ماه که کار ساماندهی پادگان و آموزش نفرات به اتمام رسید باز هم
مجبور بودیم با هلیکوپتر برگردیم زیرا ضد انقلاب در آنجا لانه کرده بود.
لسانی
به ذکر خاطرهای از آن زمان پرداخت و گفت: بعد از دو ماه خواستم تا دو سه
روز مرخصی بگیرم و اثاث خانهام را که صاحبخانه به بیرون ریخته بود جمع کنم
در آن زمان اصغر وصالی من را دید و گفت که نمیخواهد بروی ما درستش
میکنیم که بعد دستور داد اثاث خانه من را به یک خانه مصادرهای در پل رومی
بردند که در آنجا هم 5 روز بعد کمیته انقلاب اثاث ما را اثاث ما را بیرون
ریخت با این حال من به مرخصی نرفتم و به منطقه برگشتم.
وی با بیان
اینکه پادگان مریوان در محاصره ضد انقلاب بود، اظهار داشت: به همین دلیل
تصمیم گرفتیم چهار دستگاه مینیتانک توسط یدککشهای ارتشی به پادگان
مریوان ببریم تا از طرفی هم تجهیزات به آنجا برده شود و هم مسیر جاده باز
شود. این در حالی بود که تمام اخبار ما از داخل پادگان به ضد انقلاب
میرسید و شهیدان وصالی و چمران تمهیداتی در این خصوص دیدند.
این
عضو گروه دستمال سرخها گفت: به هر حال ستون ما به سمت مریوان به راه افتاد
و قرار بود در صورت نیاز شهید چمران با هلیکوپتر این ستونها را حمایت
کند.
وی افزود: همینطور که در مسیر در حال حرکت بودیم گروهی زن و
دختر با وضعی نامناسب و بدون حجاب در جاده جلوی ما را گرفتند و گفتند که
شما میخواهید خلق کرد را بکشید و ما اجازه نمیدهیم. در آن لحظه شاهد
بودیم که ضد انقلاب اطراف جاده سنگرسازی کرده لذا با بیسیم به اصغر اطلاع
دادم که اینها موضع گرفتهاند و مسلح هستند و شهید وصالی هم به ما دستور
داد که اصلاً به دشمن رحم نکنید.
همرزم شهید وصالی ادامه داد:
رانندههای یدککشها ارتشی بودند و گفته بودند که در صورت درگیری
یدککشها را رها میکنیم و میرویم لذا شهید وصالی در کنار هر کدامشان یک
راننده دیگر گذاشته بود.
وی افزود: در هر صورت در جاده درگیر شدیم و از آن عبور کردیم و هیچکس باورش نمیشد که ما به پادگان مرویان برسیم.
لسانی
در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: پادگان مریوان مرکز عملیات گروه
دستمالسرخها برای کل کردستان شده بود و شهید وصالی سختترین مأموریت را
قبول کرده بود.
وی با اشاره به حضور ضد انقلاب و شرایط بد کردستان
به ذکر خاطراتی پرداخت و گفت: به عنوان مثال روزی با شهید وصالی برای
شناسایی از گردنه بسطام به پائین میآمدیم که دو ماشین به سمت ما در حال
حرکت بودند که حدس زدیم ضد انقلاب هستند لذا شهید وصالی به آنها ایست داد و
تیراندازی صورت گرفت و یا در سانحه دیگری که بنده به خون نیاز داشتم وقتی
به بیمارستان منطقه میآمدند و مرا میدیدند میگفتند او پاسدارک است و خون
نمیدهیم لذا به تهران منتقل شدم این نشاندهنده شرایط وخیم کردستان بود.
لسانی
در ادامه سخنانش با اشاره به درگیری شهید وصالی با ضد انقلاب، گفت: زمانی
بود که بیسیمها قطع شده بود و مرتب اعلام میشد که شهید وصالی، علیبیگی و
... شهید شدهاند و سر آنها را بریدهاند. در آن زمان خانم دباغ که
فرمانده سپاه همدان بود به همراه ابوشریف و کریم امامی قسم یاد کردند برای
صبح فردا هرطور شده از گردنه قوری قلعه عبور کنند و به پاوه برسند که همان
زمان پیام امام باعث شد سیلی از مردم به سمت پاوه حرکت کنند.
این
عضو گروه دستمالسرخها با اشاره به وضعیت شهر مهاباد گفت: مهاباد پایتخت
ضد انقلاب بود و همرزمان ما با لباس شخصی در اتوبوسهای مهاباد مهمات
میبردند کل شهر در دست ضد انقلاب و تنها سه ساختمان در اختیار نیروهای ما
بود.
وی ادامه داد: شهید وصالی در ارتباطاتی که با ضد انقلاب در
مهاباد داشت و با آنها سخن میگفت، آنها را شرمنده و به آنها ثابت میکرد
که اشتباه میکنند.
لسانی در پایان به ذکر خاطرهای در خصوص اسیر
شدن مریم کاظمزاده همسر شهید وصالی توسط ضد انقلاب، گفت: وقتی اعلام شد
که خواهر کاظمزاده توسط ضد انقلاب در مهاباد گرفته شده و خبر به گوش اصغر
رسید او 15دقیقه وقت داد و گفت که اگر او برگشت که آمده وگرنه شهر را بر سر
ضد انقلاب خراب میکند که شاهد بودیم قبل از 15 دقیقه آنها خانم کاظمزاده
را به پادگان آوردند.