محمود عباس، یا همان «ابومازن»، از نسل رهبران چند دهه گذشته اعراب است که خصلت محافظه کاری و سازش پذیری را از آنان به ارث برده است، نسلی که حسنی مبارک سمبل آن، ملک حسین اردن از زمره آنان و یاسر عرفات در اواخر حیات خود نیز به آنان پیوسته بود...
محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کرد: با وجود مخالفت آمریکا با طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت و احتمالا وتو کردن آن در صورت ارائه شدن، این طرح را در شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه خواهد کرد.
به گزارش 598 به نقل از تابناک، محمود عباس در همین ارتباط گفته است که وی با یک شاخه زیتون به شورای امنیت ملل متحد خواهد رفت و درخواست تشکیل دولت مستقل فلسطینی را طرح خواهد نمود تا عضویت این کشور از عضو ناظر سازمان ملل متحد به عضویت دائم تبدیل شود.
سوال اما اینجاست که چه اتفاقی افتاده است که محمود عباس با وجود بدیهی بودن مخالفت آمریکا، تاکنون از تصمیم خود برای طرح مساله تشکیل دولت مستقل فلسطینی منصرف نشده است؟
بنابر این گزارش، محمود عباس، یا همان «ابومازن»، از نسل رهبران چند دهه گذشته اعراب است که خصلت محافظه کاری و سازش پذیری را از آنان به ارث برده است، نسلی که حسنی مبارک سمبل آن، ملک حسین اردن از زمره آنان و یاسر عرفات در اواخر حیات خود نیز به آنان پیوسته بود.
این نسل که در واقع نسل بعدی جمال عبدالناصر و دیگر رهبران ملی گرای ضد صهیونیست اعراب بودند، کاملا در جهت مخالف آنان حرکت کرده و سازش با اسرائیل را که قصدی برای سازش نداشت بر مقابله با آن ترجیح می دادند. محمود عباس نیز بر همین منش، بعد از عرفات، خوی سازشکارانه ای را در پیش گرفت تا آنجا که در اوج محاصره غزه نیز به دنبال سازشی رفت که هیچگاه حاصل نشد.
بر این اساس، اما اکنون تصمیم محمود عباس برای طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت برای وی انقلابی محسوب می شود که به نظر می رسد به دلایل زیر وی به چنین تصمیمی رسیده است:
اول اینکه بهار انقلاب های عربی، عمدتا در مخالفت با رهبران محافظه کار و دارای قدرت موروثی شکل گرفته و به تدریج آنان را به سقوط کشانده و یا در آستانه سقوط قرار داده است. ادامه منش محافظه کاری در چنین شرایطی، برای محمود عباس به عنوان رهبر تشکیلات خودگردان، بازی در میانه آتش است. جوانان حال حاضر جهان عرب که «بن علی، حسنی مبارک و قذافی» را ساقط کرده و و «آل خلیفه» و حتی «آل سعود» را در آستانه سقوط قرار داده، محافظه کاری دیگر رهبران عرب را هیزم خشم خود می بینند و اگر محمود عباس نیز بر همان سیاق محافظه کاری عمل کند، دیر یا زود سرنوشت هم مسلکانش را به چشم خواهد دید، لذا انقلابی عمل کردن در مقابل آمریکا حتی اگر نتیجه ای هم عاید فلسطینیان نکند مفری برای وی خواهد بود.
دوم اینکه محمود عباس اگر چه دیر، اما در نهایت پی برده است که تشکیل دولت مستقل فلسطینی در مذاکره با سران صهیونیست محقق نخواهد شد، به ویژه آنکه دولت صهیونیستی حتی با فشارهای کج دار و مریز باراک اوباما برای توقف موقت شهرک سازی ها هم کوتاه نیامده است و هم چنان شهرک سازی ها و محاصره غزه را ادامه می دهد.
در چنین شرایطی ادامه اصرار بر مذاکره با رژیم صهیونیستی نه تنها ثمره ای برای فلسطینی ها نخواهد داشت، بلکه محمود عباس را به عنوان رهبر بی اراده ای معرفی خواهد کرد که همه عمر خود را برای مذاکرات سیاسی بی حاصل گذاشته است.
سوم اینکه محمود عباس دریافته است که تاکنون هیچگاه چنین اجماع بین المللی علیه اسرائیل در دنیا به وجود نیامده است، امروز نه تنها مخالفان اشغالگری اسرائیل هم چون ایران بر موضع خود استوار ایستاده اند، بلکه کشورهای دیگر آسیایی، اروپایی و آمریکایی نیز به نیت پلید صهیونیست ها پی برده و نمونه این آگاهی هم در مشارکت آنان برای ارسال کمک های بشر دوستانه برای رفع و شکستن محاصره غزه است و محمود عباس هم فرصتی بهتر از سوار شدن بر امواج این حمایت ها برای ابراز وجود خود پیدا نخواهد کرد.
چهارمین عاملی هم که محمود عباس را از پیله همیشگی خود جدا کرده است، فشار افکار عمومی مردم فلسطین و جهانیان به جنایات رژیم های صهیونیستی است. رژیم اسرائیل هیچگاه از لحاظ بین المللی و از منظر افکار عمومی تا این اندازه منزوی نبوده است. اگر محمود عباس در این برهه از این انزوا استفاده نکند، چگونه می خواهد رهبری خود و دنباله روی آرمان های فلسطینی را به مردم خودش ثابت کند.
اینکه عباس خواهد توانست تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت را با وجود وعده آمریکا به وتوی آن، پیش ببرد یا نه و اینکه در صورت تشکیل و یا عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی چه سناریوهایی ممکن است صورت پذیرد خود بحث مفصلی است که در روزهای آینده به آن پرداخته خواهد شد.
اما محمود عباس کیست؟
ابومازن از معدود مؤسسان «فتح» ـ جنبش آزادیبخش فلسطین ـ است که از ترور اسرائیلیها و تقدیر مرگ، جان سالم به در برده و زنده باقی مانده است. آنچه مسلم است، این که وی هیچ وقت تاکنون در لیست جوخه های ترور «موساد» قرار نداشته حال آن که بسیاری از مؤسسان فتح یا ترور یا در معرض آن قرار داشتهاند. لذا برخی بر این عقیدهاند که اندیشههای محمود عباس او را از لیست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قدیم یک «واقعگرا» تلقی میشد که محصول آن اعتراف به امر واقعی به نام اسرائیل بود!
از روزی که پیمان «اسلو یک» در تاریخ 13/9/1993 بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید، بیشتر کارشناسان فلسطین، انتظار برخورد بین نیروهای لائیک و لیبرال در ساف و جنبش اسلامی در سرزمینهای اشغالی فلسطین را داشتند، اما از دوران ورود یاسر عرفات به فلسطین اشغالی، هر بار با سیاستهای وی و نقش انکارناپذیری که در ایجاد اتحاد بین صفوف فلسطینیها داشت، این امر به تعویق میافتاد.
اما با جانشینی ابومازن و به قدرت رسیدن وی، عملا فردی در بین نیروهای رهبری ساف و الفتح به قدرت میرسید که از پتانسیل بسیار بالایی برای برخورد با فلسطینی ها برخوردار بود و حمایتهای بیدریغ آمریکاییها و اسرائیلیها از وی برای قلع و قمع اسلامگرایان، عملا او را به اندیشههایی خطا کشانده و از همین منظر بود که با به قدرت رسیدن حماس در یک انتخابات آزاد پارلمانی، ابومازن بسیاری از معادلاتش را نقش بر آب دیده و عملا پایههای صلح با اسرائیل را در معاهدات اسلو یک و دو با شکست همراه میدید.