مهاجم اسبق تيمملي فوتبال کشورمان گفت: شايد به دليلي بي عرضگي سرمربي تيمملي بود که علي دايي در تيمملي فيکس بازي ميکرد و گرنه هيچ بازيکني از بازي کردن بدش نميآيد.
به گزارش فارس، رضا عنايتي در خصوص موضوعات مختلفي صحبت کرد. او در اين حضور درباره کار کردنش در کارخانه فرش مشهد، رنگ کردن مو، شايعات در مورد علي دايي و خوانندگياش صحبت کرد که در زير مي خوانيد:
از روزهايي صحبت کن که در کارخانه فرش مشهد کار ميکردي و يک دفعه سر از فوتبال درآوردي.
من از بچگي فوتبال بازي ميکردم و خيلي هم بهتر از حالا اما هيچ گاه ديد حرفهاي روي فوتبال نداشتم تا اينکه به سربازي رفتم و وقتي از خدمت بازگشتم در کارخانه فرش مشهد مشغول به کار شدم و نزديک يک سال و خردهاي بود که مشغول به کار شدم. بعد از آن در تيم فوتبال کارگري فرش مشهد بازي کردم تا اينکه به فينال مسابقات کارگري رسيدم. همانطور که ميدانيد کارگران قشر زحمتکش جامعه هستند اما مسابقات فوتبالشان خيلي قوي نبود. در فينال من خيلي خوب بازي کردم و مسئولان تيم آدنيس مشهد بازي مرا پسنديدند و از من خواستند تا راهي تيمشان شوم. آن زمان آدنيس در ليگ 2 کشور بازي ميکرد و استارت فوتبال حرفهاي من از آنجا زده شد. بعد از آن هم تقدير و شانس باعث شد تا راهي ابومسلم شوم و سپس از ابومسلم به استقلال پيوستم.
درباره شما نکته عجيبي وجود دارد و آن اينکه تو از 23-24 سالگي در فوتبال مطرح شدي در حالي که خيلي از فوتباليستها در سنين زير 20 سال در فوتبال مطرح ميشوند.
بله من 23 ساله بودم که فوتبال را به صورت حرفهاي آغاز کردم البته شانس در اين موضوع خيلي دخيل است. البته اين از معضلات فوتبال ماست که من زماني که 10 ساله بودم در مدارس خيلي خوب فوتبال بازي ميکردم. به هيچ عنوان در هيچ باشگاه يا مدرسه فوتبالي عضو نشدم و آنجا بود که از روي شانس از فوتبال کارگري به آدنيس مشهد رسيدم. مشکل فوتبال ما هم همين است که از سنين پايين بازيکنان را آموزش دهيم و همه چيز روي شانس است که روي همين شانس علي کريمي يا علي دايي ظهور کند.
قبول داري که از آن بازي ابومسلم و استقلال رشت که 7 گل در يک بازي زدي در فوتبال مطرح شدي؟
بله آن زمان در بازي با استقلال رشت که مرحوم ناصر حجازي سرمربي آن بود، 7 گل زدم و آن بازي را 9 بر 2 برديم. آن بازي به گونهاي بود که هر چه زدم گل شد. آمار گلزني در آن سال خوب نبود و من 10 گله بودم و اصغر مديرروستا و سهراب انتظاري با 9 گل در تعقيب من بودند. بازي با استقلال رشت آخرين بازي فصل ما بود و يادم ميآيد مثل امسال همه از آمار گلزني گله داشتند. چرا که آمار خوبي براي فوتبال ما نبود که بهترين گلزن 10 گل زده باشد. در آن بازي من 7 گل زدم و بهترين گلزن ليگ شدم. اتفاقا نکته جالبي هم بعد از آن بازي وجود داشت چرا که من قرار بود شب با پرواز به تهران بيايم تا خودم را به اردوي تيم ملي برسانم. پرواز من با پرواز استقلاليهاي رشت يکي بود و از شانس بد من ناصر خان پشت سر من نشسته بود و از ترس اينکه من را کتک نزند تا تهران روي صندلي مچاله شده بودم که او از پشت مرا نبيند! من فکر ميکردم خوردن 9 گل باعث ميشود يک مربي خيلي عصبي باشد.
خودت هيچ گاه تجربه کار با محروم حجازي را نداشتي؟
نه. متاسفانه من با ناصرخان حجازي هيچ گاه کار نکردم.
و سپس از ابومسلم جدا شدي و به استقلال آمدي.
طبيعتا براي من سخت بود که از شرايطي که داشتم به تهران بيايم و استقلال هم مهاجمان خوبي مثل علي سامره، عليرضا اکبرپور، داريوش ايوبي و فراز فاطمي داشت.
البته همان زمان صحبت از پرسپوليسي شدنت هم به ميان آمد و حتي تا بستن قرارداد داخلي با اين تيم پيش رفتي.
اتفاقاتي افتاد که هيچ گاه نميخواهم آن را باز کنم. من هميشه گفتهام تعصب من بر روي پيراهني است که براي آن بازي ميکنم. الان به صباي قم بسيار تعصب دارم. قبل از آن در استقلال و ابومسلم هم همين طور بود. درباره پرسپوليس هم بايد بگويم که من با اين تيم تا بستن قرارداد داخلي هم پيش رفتم. چون پيشنهادي از استقلال نداشتم اما چکهايي که به سردار ملاحي دادند پاس نشد و استقلاليها با پول به مشهد آمدند. سرنوشت هم طوري رقم خورد که من به استقلال آمدم و روزهاي خوبي هم در اين تيم داشتم.
فکر ميکني اگر به پرسپوليس ميآمدي شرايطت بهتر ميشد؟
من اصلا عادت ندارم به چيزي فکر کنم. چيزي که اتفاق افتاده واقعيت موجود است و من اصلا دوست ندارم به چيزي که اتفاق نيفتاده فکر کنم. شايد به پرسپوليس مي رفتم و بهتر از اين مي شدم و شايد هم بدتر.
به روزهايي برسيم که به استقلال رفتي و بايد با مهاجمان اين تيم رقابت ميکردي.
خيليها به من ميگفتند با حضور مهاجماني که در اين تيم بودند نميتواني در استقلال موفق باشي.
اما همان زمان هواداران استقلال به خاطر بحث حضورت در پرسپوليس ارتباط خوبي با تو برقرار نکردند.
من روزهاي سختم براي سال دومي بود که در استقلال بود و من هيچ گاه با هواداران استقلال با مشکل نخوردم و آن موضوع در مورد ليدرهايي بود که متاسفانه شيطنت ميکردند و من هم آدمي نبودم که زير بار حرف زور بروم. البته آنها هم با من کاري نداشتند و گيرشان به روي سياوش اکبرپور بود من هم در اين باره موضع گرفتم. چون او تازه به استقلال آمده بود وخيلي عليه او بد موضع گرفته بودند. خود من در يک بازي رسمي به همين دليل به سمت هواداران استقلال رفتم و حرکاتي انجام دادم. من 6 بازي پشت سر هم براي استقلال گل نزدم و قلعهنويي تنها حرفي که به من زد اين بود که اگر در زمين راه هم بروي تو را تعويض نميکنم و اين نشان از اعتماد او به من داشت.حتي اين موضوع در شهرستانها هم براي من اتفاق ميافتاد و عليه من شعار ميدادند. همان 6 هفتهاي که من براي استقلال گل نزدم ما را از کورس قهرماني عقب انداخت و با اختلاف يک امتياز نسبت به پاس قهرمان نشديم.
متاسفانه رويهاي در بين ليدرهاي استقلال و پرسپوليس هست که براي تشويق کردن بايد زيرميزي يا روميزي، پول يا امکانات ديگري از بازيکنان بگيرند. شما اين موضوع را قبول داري؟
من نميتوانم بگويم اين چيزهايي که شما ميگوييد وجود ندارد چون دروغ به خود است. چون اين مسئله وجود دارد و اين اتفاق ميافتد. متاسفانه مشکل عمده اين موضوع به بخش مديريت مديران و سرمربيان و حتي بازيکنان برميگردد و به همين دليل شرايط اين گونه پيش ميرود که ليدرها به خودشان اجازه دهند هر کاري بکنند و فکر ميکند اين گونه کارهايشان پيش ميرود. من از آن گونه آدمها نبودم و به هيچ احد و ناسي رو نميدادم. حالا چه سرمربي و مديرعامل و چه ليدر باشد چون من کار خودم را ميکنم و اجازه نميدهم کسي به عقيدهام ورود کند. و متاسفانه اين در فوتبال ما است.
در حالي ميگويي که با هواداران مشکل نداشتي اما در سپاهان هم اين موضوع برايت اتفاق افتاد و به دليل مشکلاتي که با هواداران سپاهان داشتي از اين تيم جدا شدي.
از قديم گفتهاند اگر ميخواهي به کسي ضربه بزني ببين براي طرف چه کسي مهم است او را اذيت کن.آن سال من فکر نميکردم چنين اتفاقاتي براي من بيفتد. از امارات برگشته بودم که باشگاه سپاهان با من تماس گرفت که به اين تيم بروم و من از اين موضوع خيلي خوشحال بودم چون بنا به دلايلي نميتوانستم به استقلال برگردم و وقتي به اصفهان رفتم در اولين بازي مقابل راهآهن گل زدم. در هفته دوم در اهواز پنالتي گرفتم و هادي عقيلي آن را گل کرد. در بازي سوم هم پاس گل دادم اما در بازي چهارم بنا به دلايلي بازي نکردم. در يکي از بازيهاي سپاهان در دقيقه 75 وارد زمين شدم و زماني که توپ را گرفتم و قصد گردش داشتم تا شوت کنم همان لحظه صداي هواداران را ميشنيدم که ميگفتند حيا کن، رها کن! براي خود من عجيب بود که چه اتفاقي افتاد اين صحبتها مطرح شده است. در اصفهان عمادرضا را خيلي دوست داشتم و دليل آن را من هم نميدانم دليل آن چيست و الله و علم. عماد رضا که رفت من جاي او رفتم و به خاطر فشار بر روي قلعهنويي عليه من شعار ميدادند که همانجا امير قلعهنويي گفت من استعفا ميدهم. منظورم اين است که در اصفهان اتفاقات عجيبي رخ داد اما در کل سال خوبي در اصفهان داشتم.
درباره حضورت در فوتبال امارات هم صحبت کن خوب گل ميزدي اما عجيب بود که از فوتبال امارات جدا شدي.
از همين جا بايد اعتراف کنم بزرگترين اشتباه زندگيام بازگشت از فوتبال امارات بود. چون اصلا دوست نداشتم به جز استقلال در تيم ديگري بازي کنم و حتي قصدش هم نداشتم اما اتفاقاتي افتاد که راهي تيمهاي ديگر شديم اما اعتراف ميکنم اشتباه بزرگي انجام دادم. چون آنجا راحت بودم و احترام بسيار زيادي براي من قائل بودند و تصورش الان براي من خيلي ناراحت کننده است که چرا آنجا نماندم.
حتما پول ميلياردي هم ميگرفتي!
آن زمان که ميلياردي نبود اما اگر الان در امارات بازي ميکردم ميتوانستم بگويم پول ميلياردي ميگرفتم چرا که دلار سه برابر شده اما آن زمان 700-800 ميليوني که آنجا ميگرفتم ميتوانستم در فوتبال ايران کسب کنم و شايد اختلاف قيمت نهايتا 100 يا 200 ميليون بود. شايد اگر آن 800 هزار دلار آن زمان را حالا ميگرفتم نزديک به 3 ميليارد تومان پول ميشد.
اتفاقات عجيب در فوتبالت کم نداشتي در يکي از بازيها بعد از بازي مصاحبهاي کردي و قسم ميخوردي که با بينيات گل زدي!
در يکي از برنامههاي تلويزيوني خداداد افشاريان که داور بازي بود خودش اعتراف کرد که در آن صحنه اشتباه کرده است. در آن صحنه من خيلي محابا به سمت توپ رفتم. علي نيکبخت اوت دستي بلندي انداخت و حسين آشنا دروازهبان فجرسپاسي به سمت توپ بلند شد و من هم خيز بلندي برداشتم و وقتي بلند شدم با سر و بيني و صورت توپ را از بالاي دستان او به دروازه زدم و وقتي خوشحالي گل ميکردم خداداد افشاريان خطاي هند من را گرفته و آنقدر عصباني شدم که نميدانستم بايد چه کار کنم و هر چه قسم خوردم او باور نکرد.
تا الان چند گل در فوتبال ايران به ثمر رساندي؟
126 گل تا به امروز در فوتبال ايران به ثمر رساندم و البته بايد در نظر گرفت که 5 فصل هم در ايران بازي نکردم.
برهاني هم که بهترين گلزن تاريخ استقلال شد.
فکر ميکنم نزديک به 10 سال است او در استقلال حضور دارد. من فقط نيم فصل با آرش برهاني هم بازي بودم.
به جز گل زدن با بيني، ظاهرت اتفاق جالبتري را هم تجربه کرده است و آن اينکه در يکي از بازيها موهايت را رنگ کرده بودي!
آن موضوع داستان جدايي داشت. زماني که من به تيم ملي دعوت نميشدم قصد داشتم با اين کارم اعتراض شديدي به اين موضوع داشته باشم. از کسي هم مشاوره نگرفتم و اين موضوع فقط به ذهن خودم رسيد. اين کار را کردم تا بگويم من هم ايراني هستم و من را هم براي دعوت تيم ملي ببينيد. شايد تصور سرمربي آن زمان تيم ملي اين بود که من بازيکن خارجي هستم و من را به تيم ملي دعوت نميکرد و اين اعتراض من بود.
شما با توجه به اينکه در فوتبال خوب گل ميزدي اما در دعوت از تيم ملي مظلوم واقع ميشدي و هيچ گاه اين موضوع مشخص نشد که چرا اين اتفاق افتاد. خودت دنبال اين موضوع رفتي؟
براي خودم هم اين موضوع جاي سؤال بود چرا که تمام رکوردهاي فوتبال را داشتم اما برانکو من را به تيم ملي دعوت نميکرد.
او را حلال ميکني؟
وقتي کسي به عمد به انسان بدي کند نميتوان او را حلال کرد. اما اگر کسي به شما عمدي بياحترامي نکند ميشود او را حلال کرد. حتي اگر بگويم برانکو را حلال کردم اما از ته دل او را نبخشيدم. مبناي يک مهاجم آماده از آمار گلزني او مشخص ميشد و من هم تمام آمارهاي موجود را در اختيار داشتم اما باز هم در تيم ملي بازي نميکردم و بازيکناني در تيم ملي بازي ميکردند که در طول فصل 2 يا 3 گل به ثمر ميرساندند.
خيلي از مهاجمان هم دوره شما بدون اينکه اسم از کسي بياورند ميگويند حقشان در تيم ملي خورده شده و همين موضوع باعث ميشود تا نگاهها به سمت علي دايي برود. البته عدهاي هم هستند به صورت مستقيم از علي دايي درباره مشکلات تيم ملي نام ميبرند مثل علي کريمي که همين چند روز قبل و بعد از قهرماني تراکتورسازي در جام حذفي باز هم عليه علي دايي موضع گرفت.
من ميخواهم شفاف جواب بدهم. ضعف سرمربي يا مديريت را نبايد گردن بازيکن بيندازيم. دقيقا سن من سني است که علي دايي در تيم ملي بازي ميکرد يعني 37 سال. من هم آنقدر دوست دارم همين حالا در تيم ملي بازي کنم. وقتي مربي تيم ملي از من ميخواهد بازي کنم و ميبيند که من نميتوانم يا ضعيفتر از بقيه هستم اين بيعرضگي سرمربي تيم ملي است که اين اتفاق ميافتد چون من دوست دارم بازي کنم اما اگر ضعيفتر از بقيه هستم و بازي ميکنم اين بيعرضگي مربي است و دلايلش مختلف است. شايد مربي ميخواسته از شم گلزني يک بازيکن يا از تجربه او استفاده کند اما ما آن زمان مصاحبه ميکرديم که چرا علي دايي بازي ميکند يا همه ايران اين سؤال را ميپرسيدند. پس مشکل به سرمربي برميگردد اگر مربي من را بازي دهد چه طور ميتوانم بگويم بازي نميکنم.
اما اين اتفاق براي همه سرمربيان تيم ملي افتاده. مايلي کهن 45 دقيقه علي دايي را دربازي با سوريه روي نيمکت نشاند و از آن زمان تا حالا اين دو نفر همديگر را ميزنند و به نظر ميرسد همه مربيان اين مشکل را داشتهاند. درباره اين مشکلات در دوره همايون شاهرخي،جلال طالبي، برانکو، بلاژويچ و ... همه صحبت ميکنند. آيا همه اين مربيان مشکل داشتند.
نميدانم چه بگويم من فقط ميتوانم بگويم بازيکن تحت دستور سرمربي است.
چرا همه سرمربيان از علي دايي حساب ميبردند؟
به خدا نميدانم. من 7-8 سال در تيم ملي بودم و چيز خاصي نميديدم چون علي نه بزن بهادر بود و نه اهل اين حرفها.
اما خيليها او را متهم به باندبازي ميکنند.
اين موضوع طبيعي است که شما در هر جايي باشي با تعدادي از افراد حاضر در آنجا رابطه خوبي داري و شايد در همين محل کار شما هم چند نفر با هم رابطه صميمي داشته باشند. شما ميتواني به اين جمع بگويي جمع دوستان يا باند. من با علي کريمي، مهدي رحمتي و جواد نکونام در اردوها با هم بوديم و به ما ميگفتند که ما باند 2006 آلمان هستيم.حتي برانکو با وقاحت کامل گفت که اشتباه کردم علي کريمي و عنايتي را به جام جهاني بردم. البته بايد بگويم مسئلهاي که در اينجا وجود داشت در اردوي 2006 نبود. به هر حال مشکلاتي وجود داشت. به طور مثال خود من با وحيد هاشميان در رختکن دعوايم شد. من از پزشک تيم چيزي خواسته بودم که برايم نياورده بودند که من با صداي بلند اعتراض کردم و وحيد به من گفت اين کار را نکن چون وسط بازي است و بازيکنان نياز به آرامش دارند و ما جر و بحث کرديم. وحيد تنها بازيکني است که با هيچ کس کاري ندارد اما الان به آلمان رفته و با کلاس شده است!
در بازي باشگاهي هميشه خوب گل ميزني اما نتوانستي هيچ گاه اين روند خوب گلزني را در تيم ملي هم ادامه دهي.
من تنها بازيکني بودم که در جام جهاني حتي گرم هم نکرده بودم.
منظور من جام جهاني نيست بلکه منظورم در بازيهاي تيم ملي است.
من در کدام بازي فيکس بازي کردم؟ در کدام بازي از ابتدا به ميدان رفتم؟ کدام بازي من به عنوان بازيکن ذخيره به ميدان آمدم و بد بازي کردم؟ اولين بازي من مقابل فلسطين بود که گل زدم. مقابل کويت پاس گل دادم در جام ملتهاي آسيا مقابل تايلند گل زدم. در بازي با بحرين هم دو تا به تير زدم شما 10 دقيقه و 5 دقيقه بازي کردن را جزو آمار نياوريد. شما اعتماد به نفس بايد به بازيکن بدهيد. زمان برانکو 5-6 بازيکن در تيم ملي بودند اما الان هيچ اسمي از آنها وجود ندارد. آنقدر بازي کردند که فوتباليست شدم. همه آنها از من 10 سال کوچکتر بودند. بازيکن بايد بازي کند تا فوتباليست شود. فکر ميکنيد ابراهيم ميرزاپور چطور دروازهبان شد؟ يک بازيکن بايد اعتماد به نفس داشته باشد من اگر بدانم بازي ميکنم با خيال راحت و بدون استرس بازي مي کنم نه اينکه يک چشمم به نيمکت باشد و يک چشمم به زمين.
شايد بازيکن بدشانسي هستي که با توجه به اينکه در استقلال بازي ميکردي اما هيچ گاه به صورت مطمئن در تيم ملي بازي نميکردي.
ببينيد در استقلال و پرسپوليس موضوعي وجود دارد که شايد درباره ساير تيمها کمتر به چشم ميآيد. در استقلال و پرسپوليس چهره از هر چيزي مهمتر است شما اگر چهره زيبايي داشته باشيد همه چيز هستي. اين نه در فوتبال ما بلکه در همه جا مثل بازيگري و خوانندگي هم مهم است. شما بايد فاکتور اوليهتان چهره زيبا باشد و متاسفانه اگر چهره زيبايي نداشته باشي هيچ توجهي به تو نمي شود و کسي به کارنامه تو نگاه نميکند. من از نظر فشار بيروني فقط روزنامهها از من حمايت ميکردند اما جو استاديوم خيلي کارها ميتوانست انجام دهد که به نفع من نبود. جو استاديوم ميتواند خيلي تصميمها را عوض کند کما اينکه هنوز هم اين اتفاق ميافتد.
درباره برانکو صحبت کردي اما نگفتي چرا برانکو با تو خوب نبود مگر براي يک مربي خارجي فرقي ميکرد که چه کسي در زمين باشد.
بعضي از مربيان دوست دارند به هر صورتي که شده باشند و براي ماندن در ايران شما بايد آدم داشته باشيد. اگر آدم نداشته باشي زود برت ميدارند و اين يک واقعيت است.
براي همين هم است ما ميگوييم شايد حمايت از علي دايي به همين دليل بوده است. شايد برانکو قلبا دوست داشته عنايتي بازي کند اما به خاطر بعضي از مسائل از دايي حمايت ميکرده است.
دقيقا همين طور است من نميتوانم سليقه سرمربي را عوض کنم. شايد سرمربي آن زمان فکر ميکرده اگر حمايت علي دايي را از دست بدهد او را برش ميدارند. اين طرز تفکر بود که وجود داشت و من نميدانم بگويم که علي دايي نفوذ داشته يا نه.
درباره مسائل پشت پرده ليدرها صحبت کردي اما به اين موضوع اشاره نکردي که از تو به عنوان يک مهاجم آيا درخواستي صورت گرفت تا حمايت خاصي از تو شود؟
شخصيت آدمها با هم فرق ميکند. شما اگر ببينيد من آدمي هستم که ميتوانيد به من نفوذ کنيد حتما اين کار را خواهيد کرد. خط قرمزهايي هميشه براي همه آدمها وجود دارد و ميتوان براي افراد اين خط قرمز را طوري تعيين کرد که طرف مقابل بداند نميتواند از اين خطوط رد شود. من اجازه نميدهم هيچ گاه که کسي حتي به شوخي هم از من چنين درخواستهايي داشته باشد. آدمهايي که برايشان چنين اتفاقاتي ميافتد انسانهاي ضعيفي هستند و از شرايط شان ميترسند. آنها ميترسند که بازي نکنند و به همين دليل اين کارها را انجام ميدهند. من اگر بخواهم خرجي براي يک خبرنگار يا ليدر بکنم آن پول را براي خانوادهام خرج ميکنم.
در اوايل مصاحبه در پاسخ به سؤالي گفتي که بماند اما ما ميخواهيم نماند! دوست داريم در اين مصاحبه همه چيز را بگويي. چه شد که نتوانستي دوباره به استقلال برگردي؟
داستان استقلال براي من يک تله فيلم شده است.
اين را ميگويم که راحتتر صحبت کني. خيليها تو را يار امير قلعهنويي ميدانستند اما اين اواخر شنيده ميشود که دل خوشي از او نداري.
همانطور که گفتم داستان استقلال براي من تله فيلم شده است وقتي به صباي قم رفتم در نيم فصل تمام عالم و آدم بسيج شده بودند که من به استقلال برگردم که نشد. اول فصل که شد هيچ کس سراغ من نيامد تا اينکه من با مس کرمان قرارداد بستم. من در جلسه قرارداد بستن بودم که تلفن زدنها شروع شد که چرا به مس رفتي. من هم با مسئولان مس صحبت کردم چون اولويتم استقلال است اجازه بدهيد به اين تيم بروم. قراردادم با استقلال را نوشتم و زمانش هم دو سال تعيين شد. تحولات در استقلال صورت گرفت و قلعهنويي سرمربي استقلال شد و به من خبر دادند که او گفته عنايتي را نميخواهم. من ظرف 25 دقيقه قراردادم را با مس بستم تا نيم فصل شد و دوباره در نيم فصل تلفنزدنها شروع شد. من به آنها گفتم اگر در نيم فصل مرا ميخواهيد بايد با مس صحبت کني و حتي به قاسمپور هم اين موضوع را در ميان گذاشتم. دوباره اول فصل که شد ديدم کسي من را نميخواهد. تا اينکه من به صباي قم پيوستم و دوباره تلفنزدنها شروع شد.
چه کساني با تو تماس ميگيرند؟
دوستان نزديک که من هم ميشناسمشان اين تماسها را ميگيرند اما امسال ميدانم اتفاقاتي افتاد که من به استقلال نروم چون اگر به اين تيم ميرفتم منافع خيليها به خطر ميافتاد. من هيچ چشمداشتي به هيچ چيز در استقلال نداشتم. نميدانم چرا بعضي ها ميترسند من به استقلال برگردم.
چند وقت پيش تلويزيون سريال پژمان را پخش ميکرد خيليها اعتقاد داشتند اين داستان واقعي آنهاست که خيلي سخت ميتوانند از فوتبال دل بکنند.
براي خودم هم اگر بخواهم واقعيت را بگويم سخت است که بخواهم از فوتبال خداحافظي کنم و اين موضوع بايد است و شايدي نيست. اين موضوع براي من خيلي سخت است اما چارهاي هم دارد اين که در کلاسهاي مربيگري شرکت کنم و به بچهها آموزش فوتبال بدهم.
چرا همه بازيکنان فوتبال ايران دوست دارند بعد از تمام شدن فوتبالشان مربي شوند؟
شما اگر سازماندهي درستي در فوتبال داشته باشي جا براي همه هست که مربيگري کنند. نميتوان خيلي راحت از تجربه 20 ساله فوتبال بگذريم اما چون ما سازمان نداريم اين اتفاق نميافتد. خيلي کارها ميتوان با فوتبال انجام داد. مشکل اساسي اما اينجاست که همه ما توقع داريم سرمربي باشيم و اگر سرمربي نشويم انگار چيزي نيستيم و فکر ميکنيم اگر سرمربي نباشيم بيکلاسي است. لذتي که در تعليم بچههاي کوچک هست در کار کردن بازيکنان بزرگ نيست. مربيگري عشقي است که بايد آن را درک کنيم. عاشقي فقط براي دو جنس مخالف نيست و ميتوان به کار هم عشق ورزيد اما قبول داريم توقعات ما خيلي بالاست.
خودت جزء کدام دستهاي. دستهاي که سرمربيگري ميخواهد و يا قصد دارد به کودکان آموزش دهد؟
من هم دوست دارم چيزي که ساليان سال براي ما زحمت کشيدهاند آن را به ديگران نشان دهم اما انسان پرتوقعي نيستم و شايد به مشهد برگردم و چند مدرسه فوتبال تاسيس کنم و خيلي راحت و بيدغدغه به زندگيام بپردازم. اصلا هم دوست ندارم تحت لواي تيم باشگاهي قرار بگيرم. اگر بخواهم کاري بکنم قطعا خودم آن را انجام ميدهم.
ميگويي با 37 سال سن توان بازي کردن داري اما بازيکني مثل فرهاد مجيدي خيلي راحت در 35 سالگي فوتبال را کنار ميگذارد. اما او صحبت از خسته شدن ميکند.
اولا هيچ انساني يک شبه خسته نميشود و خسته شدن از فوتبال يک سير ميخواهد و نميتوان شب خوابيد و صبح بيدار شد و گفت که از فوتبال خسته شدم زيرا خسته شدن از فوتبال طي شدن يک روند را ميطلبد. به نظرم اينکه کسي شب بخوابد و صبح بگويد خسته شدم منطقي پشتش نيست اما به مرور زمان اگر انسان احساس کند کاري نميتواند انجام دهد از همه بهتر خودش ميتواند به اين نتيجه برسد که ميتواند برو يا نه. من هم اگر روزي احساس کنم مثمرثمر نيستم صد در صد فردايش از فوتبال خداحافظي ميکنم اما اينکه بخوابم و صبح بگويم خسته شدم امکان ندارد.
چرا نامت رضاست؟ به خاطر مشهدي بودنت؟
البته من غلام رضا هستم. هيچگاه دنبال اين که چرا نامم غلامرضا بود نرفتم اما فکر ميکنم چون پدربزرگم نامش غلامرضا بود پدرم نام مرا غلام رضا گذاشت.
البته همشهريتان هم هفته گذشته جايزه بهترين بازيگر مرد را از جشنواره فيلم فجر به دست آورد.
ما خيلي همشهري بازيگر داريم. البته من با رضا عطاران رابطه خيلي صميمي ندارم اما همديگر را ميشناسيم.
خودت را اهل هنر ميداني؟
نه.
خواننده چطور؟!
حالا ما يک بار يک کاري کرديم و چه اشتباهي هم کرديم! اما خارج از شوخي اشتباهي نکردم چون اين کار را دوست داشتم و تجربهاي هم کسب کردم. اشتباه من اين بود که متاسفانه کار طول کشيد تا مجوز بگيرد. موقعي که کار را شروع کردم دقيقا 2 سال طول کشيد تا مجوز بگيرم. بعد از آن هم به امارات رفتم و اين زمان طولانيتر شد. بعد از آن هم تهيه کننده از اين موضوع عصباني شد و من هم از او خواستم به دليل اين مشکلات اين آلبوم اصلا بيرون نيايد. او گفت ما 6 سال براي اين کار زحمت کشيديم و مگر ميشود که آن را بيرون نداد.
شبيه کدام خواننده ميخواني؟
من شبيه خودم ميخوانم.
با کسي قهر کرده بودي که خواننده شدي؟!
نه بابا! بعضي از صداها براي تقليد صداست و من خودم جزو کساني هستم که صداي هر خوانندهاي را ميتوانم تقليد کنم. به خاطر همين من در چند جا که ميخواندم همه ميگفتند صدايت خيلي خوب است و اين به دليل اين بود که من از کسي ديگر تقليد ميکردم. اما وقتي خودم خواندم آن طور که بايد ميشد نشد.
خودت را فوتباليست سوخته ميداني؟
نه من با واقعيت زندگي ميکنم و هر چيزي که ميخواستم به دست آوردم و شايد هم بيشتر. من شايد اگر در شرکت فرش باقي ميماندم خيلي حقوق ميگرفتم ماهي 2 ميليون تومان. من کارم را در فرش مشهد با ماهي 45 هزار تومان شروع کردم.
هنوز هم با دوستان آن دوره زندگي در مشهد ارتباط داري؟
بله من هفته گذشته مشهد بودم و با دوستان قديميام در زمين خاکي فوتبال بسيار خوبي بازي کردم. من هنوز هم با بچهمحلهاي قديميام صميمي هستم.
من الان با يک ميلياردر صحبت ميکنم؟!
نه! در فوتبال امارات آن زمان که من بازي ميکردم دلار اينقدر گران نبود که ميلياردي پول بگيرم شايد اگر الان آنجا بازي ميکردم پول ميلياردي ميگرفتم. من در سه سالي که استقلال بودم قرار بود کلا 90 ميليون تومان پول بگيرم که 75 ميليون به دستم رسيد.
ابومسلم الان کجاست؟
من نميدانم و شما اگر ميدانيد از آن به من خبر بدهيد! من نميدانم هواداران ابومسلم کجا هستند و چرا از تيم حمايت نميکنند. من بايد گلهاي از همشهريانم بکنم چون مشهد تنها شهري است که کسي حامي همشهريش نيست و اگر يک غريبه وارد آنجا شود همه او را دوست دارند.
با صمد مرفاوي هم در استقلال و هم در صبا کار کرده و ميکني. او در اين چند سال چقدر تغييرات داشته است؟
مرفاوي نسبت به 4 سال قبل پيشرفت زيادي داشته و صمد مرفاوي صبا با صمد مرفاوي استقلال اصلا قابل مقايسه نيست چرا که صمد در استقلال بيتجربه بود.
در استقلال که بودي داستان دندان پوسيده به وجود آمد و حاشيههاي زيادي هم برايت به همراه داشت. ميخواهيم الان درباره آن روزها صحبت کنيم و همه چيز را خيلي شفاف بگوييم که آن داستان چه بود؟
واعظ آشتياني به همه چيز هيجان ميداد. آن روزها اتفاقات عجيبي رخ داد و همه چيز به بازي استقلال و سپاهان بازميگشت که ما به اصفهان رفته بوديم تا با سپاهان بازي کنيم اما آن بازي تنها بازي بود که من در تاريخ فوتبالم حتي يک دقيقه هم بازي نکردم. تا روز قبل از بازي من در ارنج مرفاوي بودم اما با فشار واعظ آشتياني من از ترکيب خارج شدم. چون سپاهان با هدايت قلعهنويي قرار بود مقابل ما بازي کند. آن بازي من بازي نکردم و وقتي بعد از بازي به هتل برگشتيم درگيريهايي ميان اطرافيان قلعهنويي با بعضيها رخ داد که همه مسائل در هتل به وجود آمد و ما هم در لابي هتل نشسته بوديم و با اينکه 5 ساعت تا زمان پرواز ما به تهران باقي مانده بود اتاقهايمان را تحويل داده بودند و مجبور بوديم در لابي هتل بمانيم که من در اين ميان به خانه مهدي رحمتي که دروازهبان سپاهان بودم رفتم که بعدا واعظ آشتياني از من پرسيد چرا به خانه او رفتي! بعد از آن هم که من مصاحبهاي با خبرگزاري فارس انجام دادم و گفتم که آدمهايي که اينگونه برخورد ميکنند فوتبالي نيستند. بعد از آن من را به کميته انضباطي باشگاه استقلال دعوت کردند و من هم تصميم گرفتم آنجا بروم و اگر واعظ آشتياني را آنجا ديدم هر چه هست و نيست را بگويم چون انساني نبودم که پشت سر کسي حرف بزنم و هيچ وقت اين طور اخلاقي نداشتم. وقتي من به کميته انضباطي رسيدم ديدم او نيامده و به من گفتند واعظ آشتياني در ترافيک مانده و خودش را مي رساند اما من به آنها گفتم اگر او به اين جلسه آمد من فوتبال را کنار ميگذارم که در نهايت نيامد چون ميدانست من همه چيز را ميدانم. واعظ آشتياني انساني بود که فقط پشت سرت حرف ميزد و وقتي تو را ميديد به به و چه چه ميکرد. باور نميکنيد بگويم وقتي به دفترش ميرفتيم تا پايين پله جلوي من خم و راست ميشد اما پشت سرم کلي صحبت ميکرد. او از خودش هيچ چيز نداشت. بعدها هم داستان دندان پوسيده را براي من مطرح کرد.