کد خبر: ۲۰۵۵۳۳
زمان انتشار: ۰۸:۴۱     ۲۹ بهمن ۱۳۹۲
سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.
محمد ایمانی مطلبی را با عنوان«واقعیت فربه‌تر از مشّاطه‌ها»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

خوش‌گمانی به آدم بدنهاد را عقل امضا نمی‌کند. اما کم نبوده‌اند سیاستمداران و تحلیلگرانی که تصور کرده‌اند از جمله لوازم واقع‌گرایی در پهنه سیاست خارجی، خوش‌گمانی به سیاستمداران بدسرشت عالم است. این تحلیلگران البته دوگونه‌اند. شماری حسن نیت دارند اما واقعیت را بد می‌فهمند یا به دلایلی نمی‌خواهند با واقعیت روبرو شوند. و گروهی دیگر اتفاقا واقعیت این خباثت و بدنهادی را خوب می‌فهمند اما مامورند و معذور. به عبارتی مشاطه‌ قدرت‌های غربی هستند و اصلا کار ویژه‌شان این است که زشتی‌های آنها را با بزک بپوشانند و خوش‌آب و رنگ نشان دهند.

این تلقی که با آمریکا و غرب می‌شود بست و اختلافات را حل کرد، منحصر به امروز و دیروز نیست. کسانی همواره بر این تصور بوده‌اند که- ولو با انکار واقعیات- باید خود را متهم انگاشت و نسبت به بیگانه دشمن حسن ظن داشت. در حالی که آمریکا سر بزنگاه، زیر پای شوروی را خالی کرد و فرش را از زیر پای رقیب کشید، همین‌ها می‌گویند ببینید آمریکا و شوروی چگونه تنش‌زدایی کردند و... قس علی هذا، که فعلا موضوع این نوشتار نیست. از سال‌های اول انقلاب تا آخرین سال حیات مبارک حضرت امام(ره)، و از شروع دولت سازندگی تا دوره اصلاحات و پس از آن تا به امروز همواره یک چند ضلعی سیاسی، رسانه‌ای و شبه آکادمیک چنین القا کرده‌اند که تنش موجود میان ایران و چند قدرت غربی، زیر سر خود ماست و اگر ما اندکی کوتاه بیاییم و سر برخی اصول و مواضع تخفیف بدهیم، آن طرف آدم‌های اتوکشیده زبان فهم، خردمند، مودب و میانه‌رویی نشسته‌اند که به استقبال می‌آیند و بساط آشتی و اعتمادسازی و رفع سوء تفاهمات فراهم می‌شود.

حوادث سال 1367 از این جهت، سال پرعبرتی است. در شروع این سال- و شاید قبل از آن- در حالی که برخی دیپلمات‌های ما احتمال پذیرش قطعنامه 598 را در محافلی زمزمه کرده بودند، ناو آمریکایی هواپیمای مسافربری ما را با 290 مسافر سرنگون کرد و سپس با بی‌شرمی تمام، به فرمانده همان ناو به خاطر این بی‌شخصیتی و گرگ‌صفتی، مدال شجاعت دادند. تیرماه 1367 حضرت امام(ره) با احترام به نظر برخی مسئولان، اجرای قطعنامه 598 را پذیرفتند. برخلاف تصور همان مسئولان، حسن نیت ایران با بدفهمی و گستاخی رژیم صدام و حامیان غربی وی در انجام برخی حملات جدید و گسیل سازمان منافقین برای فتح تهران(!!) روبرو شد. پیامد این ماجرا، ایجاد موج جدید بسیج مردمی در پر کردن جبهه‌ها و عقوبت تاریخی- انهدام- سازمان منافقین بود. چند ماه بعد یعنی دی ماه سال 67، گستاخی قدرت‌های شرور غربی شکل دیگری به خود گرفت و جبهه استکبار این بار سلمان رشدی را برای شکستن حریم پیامبر اعظم(ص) علم کردند که پاسخ تاریخی خود را از حضرت امام خمینی(ره) و امت اسلامی گرفتند.

حضرت امام سوم اسفند 1367 در منشور معروف روحانیت و در جمع‌بندی این فراز و نشیب پدید آمده، عبارات عمیقا تأمل‌برانگیزی دارند. از جمله آنجا که می‌نویسند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردی سلمان رشدی آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.»

و عجیب اینکه حضرت امام بلافاصله تصریح می‌کنند «ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه‌گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته‌اند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت‌کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!». از همه عجیب‌تر، واقعیت‌هایی بود که یکی پس از دیگری بر ذهن‌های خواب‌زده تازیانه زد. اگر در این سو کسانی دنبال تنش‌زدایی یک سویه- ولو از مسیر سیاست توهین‌آمیز اعلامی اروپا موسوم به گفت‌وگوهای انتقادی- بودند، در آن طرف ابا نکردند از اینکه رئیس دولت وقت ایران را متهم تحت پیگرد یک اتهام واهی تروریستی قرار دهند و در ادامه همان روند در حالی که دولت بعدی (اصلاحات)، مکاتبات سری یکطرفه برای مذاکره با آمریکا انجام می‌داد و مسیر اشغالگری آنان را در افغانستان می‌گشود، ناگهان با دست‌خوش دولت بوش مواجه شد مبنی بر این که ایران، محور شرارت است و در فهرست کشورهایی قرار دارد که باید مورد حمله و تنبیه واقع شوند!

درست در بحبوحه همین تهدیدهای توهین‌آمیز بود که آمریکایی‌ها، برنامه‌ هسته‌ای ایران را بهانه اتهام‌زنی‌های تازه کردند و برگ تازه‌ای از خباثت را رو کردند. آن روزها سرمقاله‌نویس یکی از نشریات زنجیره‌ای - که اکنون در سرمقاله روزنامه‌ای جدید الولاده، این روزنامه را مولود دوره اعتدال می‌خواند- حق را به جانب آمریکایی‌ها داد و نوشت؛ اگر نمی‌گذارند ما حتی غنی‌سازی صلح‌آمیز داشته باشیم، به خاطر این است که تقوای اتمی نداریم و اگر این تقوا را به غرب نشان بدهیم، حتی اجازه می‌دهند که بمب اتمی هم داشته باشیم!حتی این طفلک هم -هر چند در نشریه‌ای مامور و معذور- با زبان بی‌زبانی اعتراف می‌کرد مسئله آمریکا با ما فناوری هسته‌ای نیست. اما چه می‌شود کرد که 10 سال بعد، هنوز در گوشه و کنار، مدعیان سیاست و دیپلماسی و روشنفکری پیدا می‌شوند تا بگویند مگر انرژی هسته‌ای یا غنی‌سازی 20 درصد و 3/5 درصد چه قدر ارزش دارد که پای آن هزینه بدهیم؟! سیاست‌ورزی و تدبیر این طیف- اگر جسارت نباشد- تنه به تنه سیاست‌ورزی جناب معمر قذافی می‌زند.

 اینها پیداست نه دشمنان را شناخته‌اند و نه به ملت خود باور دارند، چنان که خوی خودکامه‌ها در هر کسوتی- ولو روشنفکری- است.منطق تربیتی و سلوک سیاسی امام خامنه‌ای، ادامه منطق و سلوک امام خمینی است و این گفتمان کاربردی، راه به سیره پیامبر اعظم(ص) و امیرمومنان(ع) می‌برد. رسول خدا با وجود مخالفت، مشورت شماری از اصحاب را برای خروج از مدینه در جنگ احد پذیرفتند چرا که به اثر تربیتی مشورت و مدیریت جمعی قائل بودند و بر بصیرت و بینش و عبرت‌اندوزی باور داشتند؛ همچنان که امیر مومنان(ع) روی استطاعت و تدبیر و بصیرت و استقامت صحابه حساب می‌کردند. در محضر پیامبر(ص) به فاصله یک سال، سرنوشت دو جنگ بدر و احد متفاوت از هم رقم خورد. همچنان که در دوره ولایت امیر مومنان، سرنوشت دو نبرد جمل و صفین- به خاطر نقش متفاوت اصحاب- متفاوت شد. فراز و نشیب حوادث در طول تاریخ انقلاب نیز بی‌شباهت به روزگار صدر اسلام نیست. البته یک غم بزرگ بر حلقوم وجدان متعالی انسانی درطول تاریخ سنگینی خواهد کرد که چرا برخی نخبگان و پیشاهنگان، آنجا که باید «ایمان عمیق دینی، غیرت دینی، شجاعت، موقع‌شناسی، اقدام به هنگام، پیشرو و صف‌شکن بودن و انجام کارهای نوآورانه» را از خود نشان نداده و در تراز پیشاهنگان جبهه حق و عمارگونه و مالک‌اَشتروار ظاهر نشدند؟

نصاب و تراز ملت ایران همان است که در معجزه انقلاب اسلامی 57، اداره جنگ 8 ساله، خم به ابرو نیاوردن در برابر تحریم‌های 35 ساله، شکستن سقوط فقرات فتنه‌انگیزی‌های دشمن و معجزه هر ساله جشن باشکوه‌تر انقلاب اسلامی از خود به نمایش گذاشته‌اند یعنی که ما متحد، بر سر آرمان‌ها ایستاده‌ایم، تسلیم زورگویی و باج‌خواهی آمریکا نخواهیم شد و هیچ مانع و قدرت بزرگی نمی‌تواند در مقابل اراده راسخ یک ملت، مقاومت کند. اگر این نصاب و تراز ملت ماست- که 22 بهمن خاطره‌انگیز امسال عیان‌تر از همیشه به رخ کشید- بنابراین چرا باید برخی سیاسیون و رسانه‌ها و مدعیان روشنفکری ما به تخفیف و کوچک‌انگاری یا سانسور همین حقیقت بپردازند یا تکیه‌گاه و نقطه اعتماد وکلید مشکلات را در خارج از کشور بجویند؟ آیا این اهانت- ولو ناخواسته و از سر غفلت- به ساحت یک ملت بزرگ نیست؟ البته حکایت دیپلماسی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب مذاکره برای گرفتن بهانه از دشمن یا دفع شر او موضوع دیگری است و منطقا باید پشتوانه سیاست خارجی و تیم مذاکره‌کننده بود اما صاحب‌نظران  علوم سیاسی اتفاق نظر دارند که نقطه اتکای هر کشوری نه در دیپلماسی و مذاکره، بلکه در تقویت ساخت درونی قدرت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تولید قدرت مستحکم ملی به منظور کاهش هرچه بیشتر نقطه ضعف‌ها و نیاز به خارج است.

6 ماه اخیر در دولت فعلی و 6 ماه پیش از آن در دولت قبلی به انضمام همه تحرکات دیپلماتیک در طول 30 سال گذشته، فرصت گرانبهایی برای شناسایی مولفه‌های حقیقی قدرت ملی از یک سو و رسیدن به یقین درباره انتظارات خباثت‌آمیز طرف غربی از مذاکره و دیپلماسی به تعریف آنهاست. امروز مشت آمریکا و دولت اوباما برخلاف 2-3 سال پیش کاملا در برابر ملت ما گشوده است. مقامات دولت آمریکا با چه زبانی بگویند که اولا بی‌صفتند و ذره‌ای قابل اعتماد نیستند و ثانیا اصلا بنای اعتماد و اعتمادسازی با ایران را ندارند بلکه با زبان زور می‌خواهند خواسته‌های بی‌ربط خود را یکی پس از دیگری دیکته کنند؟

ای کاش انبوه فرصت‌هایی که از سوی برخی حلقه‌های خاص برای تبلیغ مذاکره و سازش با آمریکا در طول این سال‌ها و دهه‌ها هزینه شد، صرف ارتقای روحیات ملی معطوف به خودباوری، کارآفرینی، خطرپذیری، خلاقیت و مجاهدت افزونتر می‌شد. آیا با همه اما و اگرها، در تولید بنزین که در معرض تحریم بود، خودکفا نشدیم؟ در تولید سوخت 20 درصد رآکتور تهران چطور؟اگر امروز نقطه ضعف‌هایی داریم که دشمن را به طمع می‌اندازد، باید آن نقطه ضعف‌ها و رخنه‌ها و خلل‌ها را در حوزه فرهنگ و رسانه و سیاست و اقتصاد بست. کلید شروع این کار خطیر در نهادن نقطه پایان بر خودرأیی‌ها و حاشیه‌پردازی‌ها و بازگشت به محور اتحاد و اجتماع و استقامت، یعنی رهنمودهای راهبردی امام و رهبری است.

روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«چالش ها و ملاحظات مذاکرات جامع هسته اي»به قلم امیر حسین یزدان پناه در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

پايتخت موسيقي جهان امروز ميزبان ديپلمات هاي 7 کشور است؛ ايران و 1+5. ديپلمات هايي که دستور کارشان پرونده هسته اي ايران است؛ شايد حساس ترين و پيچيده ترين پرونده تاريخ سياست خارجي ايران. امروز در سرزمين موسيقي قرار است سازهايي کوک شود که نواخت شان از جنس ديپلماسي است به همين جهت است که در پس همه لبخندهايي که از امروز به بعد خواهيم ديد بايد به دنبال محتواي مذاکرات باشيم. محتوايي که آينده و دورنماي اين مذاکرات را آنقدر پيچيده و مه آلود نشان مي دهد که نمي توان درباره سرانجام آن، به صورتي قاطع اظهارنظرکرد. آينده اي که بايد از وراي پيچ و خم هاي بسياري به آن نگريست:

۱ - سرنوشت غني سازي درايران: بدون شک يکي از مهم ترين مسائلي که پيش روي مذاکرات قرار دارد و ديپلمات هاي ايران بايد درباره آن دربرابر نبرد سنگين طرف مقابل بايستند، موضوع غني سازي اورانيوم در ايران است. موضوعي که خط قرمز اعلام شده توسط رئيس جمهور مي باشد و کنار گذاشته نخواهد شد.

۲ - چگونگي شفافيت در عملکرد رآکتور آب سنگين اراک: موضوع رآکتور آب سنگين اراک آنقدر مهم و تعيين کننده است که در دور قبلي مذاکرات که در ژنو برگزار مي شود، حتي مي رفت تا کل مذاکرات و توافق را کان لم يکن کند. کنگره آمريکا که نهاد قانون گذاري و يکي از ارکان اصلي تحريم عليه ايران به شمار مي رود، برخي متحدان منطقه اي آمريکا به خصوص رژيم صهيونيستي که همواره صراحتاً خواستار جمع آوري رآکتور اراک شده و حتي آن جا را تهديد به حمله هوايي کرده است از مهم ترين مخالفان فعاليت اين رآکتور هستند. رآکتوري که يکي از مهم ترين دستاوردهاي علمي و تحقيقاتي دانشمندان ايران است واز جمله مهم ترين زيرساخت هاي توليد راديو ايزوتوپ هاي دارويي محسوب مي شود که نياز کشور به خارج را برطرف مي کند و وزير خارجه ايران هم چند بار صراحتاً گفته هيچ تاسيساتي را برنمي چيند.

۳ - تحقيق و توسعه: اظهارنظرهاي اخير برخي مقامات آمريکايي درباره لزوم محدود شدن عرصه برنامه تحقيقاتي ايران در حوزه هسته اي و تناقض آن با پيشرفت علمي کشور را بايد ديگر چالش مهم بر سر مذاکرات جامع دانست. جايي که در 10 سال گذشته، ايران با تکيه بر توان متخصصان داخلي راه هاي نرفته و سخت را طي کرد و به آن جايي رسيد که اوباما با صراحت اعتراف کرد: اگر مي توانستم حتي پيچ و مهره هاي صنعت هسته اي ايران را باز مي کردم اما نمي توانم. اعترافي که تنها عامل آن پيشرفت علمي و صنعتي ايران در اين حوزه بود که آن هم نتيجه برنامه بسيار مهم تحقيق و توسعه(R&D) است.غربي ها اين موضوع را هم روي ميزگذاشته اند تا هرچه مي توانند بر سر آن امتياز بگيرند.

۴ - ورود غرب به پرونده هاي غير هسته اي: طي يک ماه گذشته آمريکايي ها بارها از موضوعاتي سخن گفته اند که اساساً محلي در مذاکرات هسته اي ندارد اما آن ها تلاش کرده اند تا اين موضوعات را از زير ميز مذاکره به روي ميز بکشانند. موضوعاتي چون موشک هاي بالستيک ايران و حقوق بشر که کشورمان همواره بحث بر سر اين موضوعات در مذاکرات هسته اي را رد کرده است. اختلافات ميان نمايندگان کنگره با دولت آمريکا و نيز زياده خواهي آمريکايي ها درباره مسائل دفاعي و داخلي ايران بر دامنه بي اعتمادي به آن ها افزوده است و خوش بيني ها درباره دورنماي مذاکرات را نسبت به ماه هاي اخير کمتر کرده است.

به همين دليل بايد براي دور جديد مذاکرات بيش از پيش آماده بود و در اين ميان پيشنهادهايي وجود دارد که در ادامه مي آيد:

اول: توجه دقيق به محتواي توافق احتمالي: تجربه برداشت ها و تفسيرهاي دوپهلو از توافق ژنو باعث شده است که از امروز به بعد نگران توافقي باشيم که قرار است درپايان مذاکرات جامع امضا شود. درباره انتقادات توافق ژنو اين نکته مطرح مي شد که زمان اجراي آن 6 ماهه است و قابل بازگشت اما واقعيت اين است که در توافق نهايي با زماني بيش از اين ها مواجه خواهيم بود؛ شايد 5، 10 يا حتي 20 سال و حتي بيشتر! اين زمان ها را اتاق هاي فکر پشت پرده مذاکرات به ديپلمات هاي غربي پيشنهاد مي کنند و همين نکته لزوم توجه به کلمات و عبارات توافق احتمالي و حتي نشانه گذاري ادبي آن را مهم و حياتي مي کند. توافقي که بايد به نحوي نگارش شود که در مدت زمان اجراي آن، نه «روح» و نه «جسم» آن به سبب برداشت هاي دوگانه و چندگانه نقض نشود. برخي منتقدان و حتي حقوقدانان درباره همين توافق 6 ماهه ژنو مي گويند شامل غني سازي نيست و برخي ديگر در مقابل غني سازي را متن صريح آن مي دانند. اين دامنه گسترده تحليل درباره يک کلمه نشان مي دهد که تا چه اندازه انتخاب کلمات و توجه به بار معنايي آن ها به خصوص در مناسبات جهاني و حقوق بين الملل مي تواند تاريخ آينده را تغيير دهد يا ندهد.

دوم: تقويت و مديريت دقيق تر فضاي رسانه اي تيم ايران: انتشار «Fact sheet» ادعايي آمريکا از مذاکرات ژنو که به توافق هسته اي منجر شد و تفاوت هاي آشکار آن با آن چه ايران منتشر کرده بود نشان داد که متاسفانه با انتشار همين چند برگه از نظر حقوقي بي ارزش و ادعايي آمريکايي ها توانست جو رسانه اي را تاحدودي به نفع آمريکايي ها برگرداند. به همين دليل توجه جدي به حوزه مديريت تيم رسانه اي و نيز تقويت اتاق رسانه اي تيم کشورمان به نحوي که هرگونه واکنش ها و پيامدهاي مذاکرات را مديريت کند وتا حد امکان ابتکار عمل را از رسانه هاي آمريکا بگيرد و نيز از ايجاد خوشبيني هاي بي دليل و نيز نا اميدي هاي بي پايه و اساس جلوگيري کند، نکته اي است که بايد در دور جديد مذاکرات جداً مورد توجه قرار گيرد. واضح است که هر آن چه در پشت ميز مذاکره شکل مي گيرد را رسانه ها به راحتي مي توانند دوباره شکل دهند و حتي تغيير دهند و به همين دليل بايد با تقويت اين حوزه اجازه نداد آمريکايي ها ابتکار عمل را به دست گيرند و ساز ناکوک بزنند. ساز مذاکرات جامع هسته اي که احتمالا به توافقي نهايي درباره پرونده هسته اي ايران منجر خواهد شد در وين درحال کوک شدن است. آيا اين ساز پرده هاي ايراني را هم خواهد نواخت؟

محمد کاظم انبارلویی در مطلبی که با عنوان«يك مصوبه و چند سئوال»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:

مجلس ديروز در اصلاحيه لايحه بودجه سال 93 براساس نظرات شوراي نگهبان تبصره 21 لايحه بودجه را، كه ناظر بر اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها بود، نظر دولت و شوراي نگهبان را تامين كرد.براساس اين مصوبه،

1- اجراي مرحله دوم هدفمندي يارانه‌ها از ابتداي سال 93 خواهد بود.
2- درآمد حاصل از اجراي قانون مذكور در سال 93 تا مبلغ 480 هزار ميليارد ريال از محل اصلاح قيمت كالاها و خدمات موضوع مواد يك و سه همان قانون تعيين مي گردد.
3- 42 هزار ميليارد تومان پرداخت نقدي و غيرنقدي موضوع ماده 7 قانون هدفمندي يارانه‌ها خواهد بود.
4- 48 هزار ميليارد ريال به تقويت نظام سلامت اختصاص مي يابد.
5- يكصد هزار ميليارد ريال هم به بخش توليد، بهبود حمل و نقل عمومي و بهينه‌سازي مصرف انرژي در واحدهاي توليدي خدماتي و مسكوني اختصاص دارد.
6- يارانه نقدي صرفا به سرپرستان خانوارهاي متقاضي كه به تشخيص دولت نيازمند دريافت يارانه باشند، پرداخت مي‌گردد.

براساس اين تبصره يارانه پرداختي به مردم در سه ماه اول سال 93 پرداخت خواهد شد چرا كه سه ماه طول مي‌كشد آيين نامه اجرايي اين قانون توسط دستگاه‌هاي دولتي مسئول تهيه شود.اگر يارانه پرداختي در سه ماهه اول و ماه‌هاي بعد 45 هزار تومان باشد. مفهوم اين پرداخت آن است كه به نقطه اول در سه سال قبل برگشتيم.دولت در سه سال گذشته هيچ مشكلي در پرداخت يارانه‌ها نداشت بلكه در سال دوم هم علاوه بر آن در شب عيد سال گذشته يك پرداختي 80 هزار تومان نقدي داشت و امسال هم دو سبد كالا مي‌خواهد پرداخت كند.

اين در حالي بوده است كه دولت گذشته هيچ گاه معتقد به كسري در پرداخت‌ها نبوده اما دولت جديد معتقد است سقف درآمد حاصل از منابع هدفمندي يارانه‌ها بيشتر از 28 هزار ميليارد تومان نيست در حالي كه بايد 42 هزار ميليارد تومان پرداخت كند. اينكه آيا دولت در پرداخت يارانه‌ها كسري دارد يا ندارد. تفريغ هدفمندي يارانه‌ها پاسخ آن را مي دهد.تفريغ سال 90 و 91 هنوز به مجلس تسليم نشده است. پس چگونه است كه در بحث‌هاي مربوط به هدفمندي يارانه‌ها مقامات دولتي و مجلس از كسري پرداخت‌ها سخن مي‌گويند و هر دو روي اعلام عدد 28 هزار ميليارد توماني درآمد هدفمندي يارانه‌ها و كسري آن اصرار دارند.

نگارنده بارها اين رقم را مورد چالش قرار داده‌ام و با ارائه سندي از فروش نفت خام در صورت‌هاي مالي شركت ملي نفت در سال‌هاي 90 و 91 آن را مخدوش اعلام كرده‌ام و متاسفانه هيچ پاسخي از دولت و مجلس دريافت نكرده‌ام.مقام معظم رهبري ديروز در ديدار با مردم تبريز فرمودند؛ "منابع كشور فوق‌العاده است چشم به دست ديگران ندوزيم." اگر در احصاي منابع دچار اشتباه شويم خداي ناكرده ممكن است روزي چشم به دست ديگران بدوزيم.اگر تفريغ هدفمندي يارانه‌ها در تعيين تكليف منابع و مصارف قانون هدفمندي يارانه‌ها ساكت است بايد دولت و مجلس صريحا بگويند مبلغ 28 هزار ميليارد تومان را مستند به اعلام كدام نهاد دولتي مي‌گويند
.
اگر مبلغ 81 هزار ميليارد تومان ادعايي بنده درست است ديوان محاسبات و اعضاي كميسيون برنامه و بودجه و ديوان محاسبات كه اكنون تفريغ بودجه سال‌هاي 90 و 91 را در اختيار دارند و برخلاف اصل 55 قانون اساسي به اطلاع عموم نمي‌رسانند، بايد پاسخگو باشند.
آقاي احمد توكلي مي‌گويد با اجراي فاز دوم 71 درصد به قيمت حامل‌هاي انرژي افزوده خواهد شد. مردم سئوال مي‌كنند اگر 71 درصد به قيمت حامل‌هاي انرژي اضافه مي‌شود پس چرا پرداخت‌هاي نقدي همان پرداخت هاي سه سال قبل است و هيچ اتفاقي در مصارف قانون هدفمندي يارانه‌ها طي سه سال گذشته رخ نخواهد داد؟پاسخ اين سئوال را بايد در حساب و كتاب فروش نفت و گاز در داخل و نيز ميزان فروش فراورده به خارج جستجو كرد. اعداد و ارقام سه سال گذشته را بايد در اين اقلام جستجو كرد. دولت و مجلس در قانون هدفمندي يارانه‌‌ها،‌ چه در پيش بيني درآمدها و برآورد هزينه‌ها چه هنگام تصويب لايحه و چه در اجراي قانون به هنگام تسليم تفريغ آن پاسخ شفافي نمي دهند. اين عدم شفافيت اقتصاددانان كشور را به بيراهه برده است و آنها روي اعداد و ارقامي، پايه تحليل هاي اقتصادي خود را قرار مي‌دهند كه وجود خارجي ندارد.

سقف منابع حاصل از درآمد اجراي مرحله دوم هدفمندي يارانه‌ها را اگر همين بدانيم كه ديروز در مجلس تصويب شد. عملا اتفاق جديدي در ارتباط با اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها نيفتاده است. چون قيمت حامل‌هاي انرژي در منطقه، بويژه همسايگان و نيز فوب خليج فارس فاصله زيادي با قيمت هاي داخل دارد و معلوم نيست چرا تبصره 21 در چارچوب قانون هدفمندي يارانه‌ها و برنامه پنجساله پنجم طراحي نشده و ما با برنامه و ارقام مندرج در قانون فاصله داريم.نكته آخر اينكه هم دولت و هم مجلس اعتراض دارند كه دولت دهم قانون هدفمندي يارانه‌ها را غلط اجرا كرده است. اما نمي‌گويند كجاي كار غلط بوده و اكنون كه مي‌خواهند اجرا كنند شيوه صحيح اجرا كدام است. پيش‌بيني اعداد و ارقام در آمدي اجراي قانون هدفمندي يارانه در سال 93 و برآورد اعداد و ارقام هزينه‌اي آن هيچ تناسبي با متن قانون هدفمندي ندارد هيچ كس هم از تفريغ هدفمندي يارانه‌ها كه مي‌تواند اين تناسب را شفاف و روشن كند حرفي به ميان نمي‌آورد.

روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«بی‌توجهی به گزینه روی میز ملت»نوشته شده توسط سیروس محمودیان اختصاص داد:

 1- بررسی مجموعه اظهارنظرهای تهدیدآمیز ریز و درشت مقامات آمریکایی موید آن است که آمریکا در موضوع هسته‌ای ایران هیچ اعتقادی به مذاکره منتج به برد- برد ندارد. تسلیم بی‌قید و شرط ملت ایران در مقابل زیاده‌خواهی‌های روزافزون دولت تروریستی آمریکا تنها رهاورد مدنظر طرف آمریکایی از مجموعه مذاکرات هسته‌ای است. اگر طرف آمریکایی کمترین اعتقادی به حل مسالمت‌آمیز موضوع تلاش ایران برای دستیابی به حق مسلم فناوری هسته‌ای داشت هرگز زبان به تهدید و تحریم نمی‌گشود و عملا تحریم‌های غیرانسانی را بر ملت ایران تحمیل نمی‌کرد یا راسا به حمایت از فتنه‌گران وطن‌فروش نمی‌پرداخت. مبرهن است که تحریم بخش دارو و درمان کشور و ایجاد ممانعت در مسیر مداوای بیماران صعب‌العلاج‌ نمای روشنی از روح خبیث دولت تروریستی آمریکاست.

2- اگرچه مسؤولان سیاست خارجی در دولت یازدهم به بهانه پیشبرد مذاکرات در مقابل تهدیدات بی‌شرمانه دولت فاسد آمریکا عموما سکوت پیشه کرده و از ابراز علنی هرگونه واکنش متناسب با تهدیدات طرف مقابل امتناع ورزیده‌اند اما روشن است این رفتار نامتوازن مطلقا برای عامه مردم قابل قبول نیست. تجربه 35 سال مقاومت ایران اسلامی در برابر نظام سلطه اثباتا مبین آن است که هرگونه انفعال در مقابل غرب موجب تشدید تظاهرات بیرونی خوی استکباری آنان در مواجهه با مواضع اصولی ملت ایران می‌شود. لاپوشانی تهدیدات آمریکا از سوی برخی مسؤولان سیاست خارجی کشور با توسل به واژه تکراری و بی‌مبنای «مصرف داخلی این تهدیدات» سناریوی نخ‌نمایی است که عینا به معنای دادن رنگ و لعاب کاذب سیاسی به تهدیدات بی‌شرمانه دولت شرور آمریکاست. دولت روحانی باید بپذیرد در متن اقدام مشترک، تهدید باید پاسخ روشن تهدید طرف مقابل باشد.

3- اصالتا نظام سلطه کمترین اعتقادی به حقانیت ملل دیگر ندارد و ایجاد وابستگی ملل به اردوگاه غرب در همه زمینه‌ها رئوس سیاست‌های راهبردی نظریه‌پردازان غربی را شکل می‌دهد. براساس برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته از سوی نظام سرمایه‌داری نحوه توزیع، دسترسی و میزان برخورداری کشورها از ثروت جهانی در حوزه‌های مختلف انرژی، علم و... از جمله فناوری هسته‌ای باید به‌طورساختاری و اختصاصی در ید کنترل غربی‌ها باشد. هر حرکت برخلاف رویه مذکور محکوم به شکست است. درواقع در چارچوب‌های نظری و عملی نظام برده‌داری نوین غرب، مجموعه ملل باید مطیع فرامین صادره از اتاق‌های فرمان تحت سیطره غرب باشند. طبیعی است مبتنی بر چنین نگاه استعماری اتکای صرف بر مذاکره با طرف غربی هیچ حاصلی نمی‌تواند برای یک ملت و نظام آزادیخواه در پی داشته باشد. روشن است که مذاکرات اخیر ایران با 1+5 از این قاعده مستثنا نیست. بازبینی سیاهه جنایات آمریکا شاهد زنده‌ای براین منطق استنتاجی است.

4- بررسی بخشی از مواضع اتخاذی دولت یازدهم در مقابل سیاست تهدیدی – تخریبی آمریکا در ماجرای نفی حقوق مسلم هسته‌ای ملت ایران در یک ماه اخیر بسیار غیرقابل هضم می‌نماید. در این میان ناهمخوانی این مواضع با مطالبات حقیقی ملت ایران بر میزان این هضم‌ناپذیری بیش از گذشته می‌افزاید. به نظر می‌رسد سیاست‌پردازان دولت یازدهم از درک مطالبات واقعی مردم در موضوع فناوری هسته‌ای دور بوده و اتخاذ رفتارهای ناهماهنگ با مردم منبعث از این فاصله است.

5- از منظر دیگر توجه دولت یازدهم به نگرانی‌های موجود در میان آحاد ملت درباره حاکمیت تدریجی یک جریان منفعل در برابر قدرت پوشالی غرب و تزریق نگاه تسامحی- تساهلی در بخش پاسخگویی به تهدیدات غربی‌ها به کشور بسیار ضروری است. هرگونه تلاش دیپلماتیک توجیهی برای بزک‌کردن چهره زشت و جنایت‌پیشه آمریکا در داخل ایران رگه‌های روشنی از خط مذکور است که دولت مکلف به برخورد قاطع با جریان نفوذی مزبور است.

6- غیرقابل کتمان است که برخلاف رویه هزینه‌ساز دولت یازدهم، ملت رشید ایران که با حساسیت و هوشیاری انقلابی به رصد متن و حواشی مذاکرات هسته‌ای اهتمام اختصاصی دارد در هر فرصت ممکن به تبیین مواضع انقلابی خویش مبادرت کرده است. راهپیمایی عظیم 22 بهمن امسال نمونه بارزی از اعلام مواضع عینی ملت در مقابل تهدیدات بی‌شرمانه دولت تروریستی آمریکاست. ایستادگی ملی در برابر زیاده‌خواهی استکباری آمریکا و مقابله فراگیر منطقی با تهدیدات دولتمردان آمریکا تنها گزینه ملت ایران در این عرصه است.بی‌توجهی به خواست ملت می‌تواند تبعات و عواقب سوء غیرقابل پیش‌بینی برای مروجان سیاست انفعال در مقابل ددمنشی‌های اوباما در پی داشته باشد. به هر صورت ناتوانی دولت از شنیدن صدای بحق ملت ایران یا عدم وجود یک اراده دولتی برای درک پیام منتشره از سوی ملت در راهپیمایی 22 بهمن یک اشتباه تاریخی می‌تواند باشد.

7- تهدید نظامی – تحریمی ملت ایران توهین بی‌شرمانه‌ای است که سکوت دولت در مقابل این تهدیدات موجب جسارت دشمن شده و حتی زمینه را برای مداخله خلاف عرف دیپلماتیک در امور کشور فراهم کرده است. دولت باید متوجه باشد که مجموعه دستاوردهای علمی- سیاسی کشور محصول بصیرت انقلابی و صبر و استقامت ملت ایران در 35 سال گذشته است و غرب هیچ دلخوشی‌ای نسبت به این دستاوردها ندارد. از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی نظام سلطه به سرکردگی آمریکا سر ستیز با ملت ایران داشته و در این راه از هیچ دشمنی نیز فروگذار نکرده است. متقابلا بدیهی است هیچ بخشی از دستاوردهای ایران اسلامی در مقابل غرب در سایه وادادگی سیاسی به دست نیامده است لذا به‌طور معمول هرگونه انفعال در مقابل تهدیدات آمریکا ضمن تشدید ضرباهنگ و تغییر نوع تهدیدات می‌تواند تبعات سهمگینی برای کشور و ملت در پی داشته باشد. در حقیقت تنها رمز موفقیت دولت یازدهم در مذاکرات پیش‌رو اتکا به ملت و توجه جدی به تنها گزینه مدنظر آنان یعنی ایستادگی در برابر آمریکاست.

ستون دیدار اول روزنامه جام جم را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تقابل نمادین»نوشته شده توسط مهدی فضائلی اخصاص یافت:

براساس برنامه اعلام شده، دور جدید مذاکرات ایران با 1+5 برای برداشتن گام‌های بعدی طرح اقدام مشترک، معروف به توافق‌نامه ژنو، امروز در وین آغاز می‌شود.در جریان امضای طرح اقدام مشترک در سوم آذر امسال و بخصوص پس از آن، مسائلی گذشت که رئیس‌جمهور محترم را به واکنش واداشت و از سویی منتقدان را به بی‌سوادی متهم کردند و از سوی دیگر دانشگاهیان و حقوقدانان را به دفاع از این توافق‌نامه فراخواندند. این تجربه اقتضا می‌کند دور جدید مذاکرات سنجیده‌تر عمل شود تا هم منتقدان و هم موافقان وظیفه خود را بهتر انجام دهند.

در این باره نکات زیر در خور توجه است.

1)‌ گروه مذاکره‌کننده کشورمان در حالی پا به میدان مذاکرات می‌گذارد که بتازگی ملت بزرگ ایران از آزمونی دیگر، سربلند و افتخارآفرین بیرون آمد و در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر شعار عزت خواهی و تن به ذلت ندادن را با صدایی‌رسا به گوش جهانیان رساند. این حضور، پشتوانه بسیار ارزشمندی برای مذاکره‌کنندگان است و باید از آن به نحو مناسبی بهره‌برداری کنند.

مذاکره‌کنندگان کشورمان همواره و در تمام مراحل باید این نکته را متذکر شوند که سربازان خط مقدم ملتی هستند که اینچنین با صلابت و آگاهانه در مقابل دشمن ایستاده‌اند.

2)‌ درمقابل، جالب است بدانیم آمریکا در شرایطی وارد دور جدید مذاکرات می‌شود و به اصطلاح تلاش می‌کند از صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان اطمینان حاصل کند که بتازگی و بر خلاف نص معاهده ان.پی.تی بمب اتمی جدیدی را آزمایش کرده است !

بمب اتمی پیشرفته B-61 که به گفته مقامات آمریکایی، اقدامات مهندسی بر روی آن بیش از 2 سال به طول انجامیده و با هدف آمادگی برای استفاده بالقوه از این بمب در شرایط تهدید امنیتی ساخته شده است.

چه تقابل نمادینی است! گروهی متهم به رفتار غیرصلح‌آمیز اما مستظهر به ملت و گروهی مدعی طرفداری از صلح اما مستظهر به بمب اتم!

3) نکته مهم بعدی، ابعاد رسانه‌ای ماجراست. چنانچه قبلا نیز بارها تاکید شده است، مذاکراتی از این دست نیازمند پیوست رسانه‌ای است تا قبل، حین و بعد مذاکرات را پوشش دهد و ضمنا از انعطاف لازم برخوردار باشد تا بتواند به اقتضای شرایط و رفتار طرف مقابل واکنش‌های مناسب را بموقع نشان بدهد.

مرور آنچه در گام اول از این حیث گذشت، نشان می‌دهد مذاکرات یا بدون پیوست رسانه‌ای بوده یا اگر پیوستی داشته، کارآمدی لازم را نداشته است؛ چرا که اولا بسیاری از اخبار مربوط به مذاکرات و توافق‌نامه حتی در رسانه‌های داخلی، منبع خارجی داشت (البته این اشکال در گذشته نیز بوده است). ثانیا در موارد متعددی مواضع و نظراتی از سوی برخی اعضای گروه مذاکره‌کننده منتشر شد که سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان یا اعضای گروه را وادار به تکذیب یا ارائه توضیح نمود و همان‌طور که می‌دانیم نه تکذیب و نه ارائه توضیحات نمی‌تواند تاثیر‌گذاری خبراول را خنثی کند. ثالثا رفتار رسانه‌ای دو طرف و بخصوص لحن مقامات آمریکایی در مقایسه با لحن مقامات کشورمان، این تصویر را در افکار عمومی تقویت کرد که برنده این مذاکرات طرف مقابل و بخصوص آمریکا بوده و آنچه به عنوان برد ـ برد مطرح بود، به برد، برد... تبدیل شد!

4)‌ مذاکره‌کنندگان کشورمان بدانند بخصوص پس از تائید رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرزندان این انقلاب و مورد اعتماد ملت ایران هستند، لذا باید قدر این موقعیت را دانسته، با رفتار و مواضع محکم و در عین حال سنجیده به این اعتماد بیفزایند وحتی اجازه ایجاد سوءتفاهم را ندهند.

مذاکره‌کنندگان کشورمان باید بدانند و به طرف مقابل نیز تفهیم کنند، انتظار و توقع ملت ایران از آنها به نتیجه رساندن مذاکرات به هر قیمتی نیست، بلکه دفاع از حقوق و عزت آنها در هر شرایطی است.

مطلبی که در زیر میخوانید مقاله ایست با عنوان«آمريكا، سقوط به زير صفر در افغانستان»که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید:

حامد كرزاي رئيس‌جمهور افغانستان كه يك دهه پيش با حمايتهاي آمريكا، از محل سكونتش در كاليفرنيا به كابل آمد و در حساس‌ترين پست افغانستان تحت اشغال ناتو قرار گرفت، اكنون در پايان دوره دوم رياست جمهوري در تازه‌ترين مصاحبه‌اش، آمريكا را عامل تداوم ناامني در افغانستان معرفي كرده و در واكنش به ابراز نارضايتي آمريكا از آزادي 65 زنداني افغان از زندان بگرام مي‌گويد: "آمريكا بايد از مداخله در امور قضايي افغانستان خودداري كند و به رأي مردم اين كشور احترام بگذارد." همچنين سخنگوي شوراي عالي صلح افغانستان كه متولي برقراري صلح در اين كشور است، در سمينار بين‌المللي صلح، اعلام كرد: "آمريكا، عامل ناامني در افغانستان است."

وي در ريشه يابي علل ناامني در افغانستان گفت: آمريكا كه به بهانه مبارزه با تروريسم و از بين بردن القاعده وارد افغانستان شد اكنون كه چنين هدفي محقق نشده بايد اين كشور را ترك كند و فرصت برقراري صلح و آرامش و تشكيل ساختارهاي مدني را به خود مردم افغانستان واگذار كند. وي در حضور شركت كنندگان خارجي در اين سمينار، برخوردهاي قيم‌مآبانه و متكبرانه آمريكا با دولت و ملت افغانستان و مداخلات گسترده در امور داخلي اين كشور را يكي از دلايل ايجاد بي‌ثباتي و ناامني در افغانستان دانست و خواستار خروج فوري نظاميان آمريكايي از اين كشور شد.بيان اين قبيل اظهارات و معرفي عامل اصلي بحران در افغانستان گرچه كشف جديد و نكته بديعي نيست و مردم افغانستان از روز آغاز اشغال كشورشان توسط آمريكا، بدون ترس و واهمه آن را به زبان مي‌آوردند ولي طرح آن توسط مقامات رسمي و دولتي كه بسياري از آنها با حمايت آمريكا روي كار آمدند، نكته تازه و در خور توجهي است.

در ريشه يابي علت ابراز چنين اظهاراتي از جانب كرزاي و برخي ديگر از صاحب منصبان دولتي افغان به چيز ديگري جز قرار گرفتن در آستانه دوران بازنشستگي سياسي اين افراد و مهم‌تر از آن فضاي انتخاباتي كنوني افغانستان نمي‌توان اشاره كرد. اين روزها كه افغانستان سرگرم تبليغات انتخابات رياست جمهوري است، بعضاً از لابلاي اظهارات برخي مقامات اين كشور حقايقي آشكار مي‌شود كه سالها پس از اشغال افغانستان، مجالي براي بيان آن وجود نداشت و يا اينكه اگر آقاي كرزاي كه به مدت 10 سال در افغانستان تحت سلطه آمريكا عهده‌دار سمت رياست جمهوري بود و كمترين انتقادي از آمريكا و سياست‌هاي مداخله گرانه واشنگتن در سخنان او ديده نمي‌شد و همواره در مسير تأييد و تمجيد از حضور آمريكائيها بود، اكنون كه ديگر براساس قوانين افغانستان امكان حضور در اين پست را نداشته و خود را در آستانه بازنشستگي سياسي مي‌بيند، اقدام به بيان واقعيات پشت پرده كرده و از امضاي توافقنامه امنيتي كابل - واشنگتن خودداري نموده و مسئوليت امضاي چنين توافق ذلت باري را به رئيس‌جمهور آتي محول مي‌كند.

آنچه امروز در صحنه افغانستان و به اقتضاي فضاي نه چندان باز سياسي و انتخاباتي اين كشور امكان بروز و ظهور يافته، نمايش شكست سياست‌هاي آمريكا پس از 12 سال حضور نظامي در افغانستان براي برقراري صلح در اين كشور است و همانگونه كه شوراي روابط خارجي آمريكا در گزارش 24 صفحه‌اي خود آورده است، ناكامي كاخ سفيد در برقراري ثبات در افغانستان، اعتبار آمريكا را در جهان با شكست مواجه كرده و شعار آمريكا براي مبارزه با تروريسم را نقش بر آب نموده است.اعتراف به اين شكست از سوي مهم‌ترين نهادهاي سياسي آمريكا تكرار دنباله‌دار داستان ناكامي‌هاي كاخ سفيد در تأمين امنيت كشورهايي است كه به بهانه حفظ امنيت جهاني و مبارزه با تروريسم به اشغال در آمدند و اكنون پس از 12 سال حضور نظامي آمريكا و استقرار 130 هزار نظامي و ميلياردها دلار هزينه، همين حضور به عامل ناامني تبديل شده است.

 آمريكائيها كه پس از حادثه انفجار برج‌هاي دوقلوي نيويورك در شهريور 1380 حمله به افغانستان و چرخه جديد سياستهاي مداخله‌گرانه خود را با اين هدف آغاز كردند كه طالبان را سرنگونه كردن و ريشه تروريسم را بخشكانند، اكنون نه تنها به كوچكترين موفقيتي در نيل به اين هدف دست نيافته‌اند بلكه اين جنگ 12 ساله را با مذاكرات با طالبان و براي سهم دادن به اين گروه تروريست در حاكميت آينده افغانستان به پايان مي‌برند.آمريكائيها اين روزها پس از ناكامي در پوشاندن شكست سياست‌هاي خود در افغانستان، رفته رفته به مرحله پذيرش شكست در عرصه سياست‌هاي جنگ افروزانه خود براي تحميل دمكراسي و سركوب تروريسم در افغانستان نزديك مي‌شوند. راهبرد حضور بلند مدت آمريكا در عراق و افغانستان كه از زمان حضور نومحافظه كاران افراطي در دوران رياست جمهوري جرج بوش به اجرا گذاشته شد و اوباما نيز عليرغم ژست دمكرات مآبانه‌اش، خود را ملزم به پيروي از آن كرد، اكنون در بن بستي گرفتار آمده كه فرآيند سياست خارجي آمريكا را دچار بحران كرده و همه را به واكنش واداشته است.

افكار عمومي مردم آمريكا امروز از هر روز ديگري عليه جنگ و ادامه حضور نظامي در افغانستان بسيج شده است. روزنامه واشنگتن پست در اين زمينه مي‌نويسد: "افغانستان به باتلاقي براي اوباما و همفكرانش تبديل شده و مردم آمريكا نيز كه سياست خارجي خود را درهم شكسته مي‌بينند، هر شب با كابوس محض به خواب مي‌روند. بي‌سبب نيست كه شوراي روابط خارجي آمريكا در گزارشي صريح كه صريح‌تر از آن امكان ندارد، اعلام مي‌كند سياست ما در افغانستان بطور واضح به ناكامي رسيده و امكان بهبود وضعيت در آن به چشم نمي‌خورد."
همين وضعيت شكست خورده آمريكاست كه باعث تقويت نفرت از اين كشور در افغانستان شده است. بي‌گمان آمريكا در افغانستان به وضعيت زير صفر سقوط كرده و عليرغم برخورداري از پايگاه‌هاي متعدد نظامي، از هيچ پايگاهي در ميان مردم و افكار عمومي ملت افغانستان برخوردار نيست و شايد به همين دليل باشد افرادي كه زماني با حمايت‌هاي آمريكا در افغانستان روي كار آمده و مجري سياست‌هاي واشنگتن بودند، اكنون چاره‌اي جز انتقاد و به زبان آوردن مسائلي ندارند كه زماني جرأت ابراز آنرا نداشتند.

میتم هاشم خانی ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را به مطلبی با عنوان««اجماع یارانه‌ای» به سود گروه‌های آسیب‌پذیر»اختصاص داد:

مصوبه یارانه‌ای دیروز مجلس را می‌توان از جنبه‌های مختلف بررسی کرد، اما احتمالا مثبت‌ترین نکته این مصوبه آن است که می‌توان آن را فتح بابی بسیار کلیدی برای افزایش سهم خانوارهای آسیب‌پذیر از یارانه‌ها دانست. در این مصوبه از یک طرف اختصاص بودجه حدودا پنج هزار میلیارد تومانی برای تقویت نظام سلامت به شکلی است که گروه‌های آسیب‌پذیر سهم بیشتری از آن می‌برند (چون این گروه‌ها مشتریان اصلی خدمات درمانی دولتی هستند.) و از طرف دیگر، اختصاص 2 هزار میلیارد تومان برای بیمه بیکاری و حمایت از بیکاران هم به منزله اختصاص درآمدهای طرح هدفمندی برای برنامه‌ای است که خودبه‌خود سهم بیشتری از آن به گروه‌های کم‌درآمدتر اختصاص می‌یابد (در قالب بیمه بیکاری یا مثلا برگزاری دوره‌های مهارت‌آموزی و ارائه خدمات کاریابی برای بیکاران جویای کار). در کنار اینها، مصوبه دیروز مجلس بر «ثبت‌نام مجدد از متقاضیان دریافت یارانه نقدی» و «تعهد خانوارهای ثبت‌نام‌کننده در این‌باره که درآمدشان از حد مشخصی کمتر است» با هدف «تمرکز یارانه نقدی بر خانوارهای کم‌درآمدتر» تاکید دارد.

 این تصمیم در صورتی که به شکل صحیح و مقبولی اجرا شود، می‌تواند به منزله افزایش سهم خانوارهای کم‌درآمد از یارانه‌ها باشد. براي اجراي دقيق اين مصوبه بايد به برخي پرسش‌ها پاسخ داده شود. از جمله اينكه: چگونه می‌توان از صحت «خوداظهاری درآمدی خانوارها» اطمینان حاصل کرد؟ چگونه می‌توان مطمئن بود که چنین طرحی به رواج کتمان اموال و تخریب سرمایه اجتماعی منجر نشود؟
 چگونه می‌توان قضاوت منصفانه و در عین‌حال مقبولی ارائه کرد که یک خانواده مستاجر مقیم تهران با درآمد ماهانه یک میلیون تومانی که 700 هزار تومان آن صرف پرداخت اجاره‌بها می‌شود شایستگی بیشتری برای دریافت یارانه نقدی دارد یا یک خانواده صاحب‌خانه مقیم یک روستا که درآمد ماهانه 900 هزار تومانی (10 درصد کمتر از خانوار قبل) دارد؟ البته راهكارهايي وجود دارد اما پاسخ مشروح و دقیق به این پرسش‌ها قطعا فراتر از وسع این یادداشت کوتاه است و دولتمردان هم فرصت خواهند داشت که در تدوین آیین‌نامه مربوطه پاسخی مناسب برای این پرسش‌ها در نظر بگیرند.

 به‌طور خلاصه به نظر می‌رسد که اگر بخواهیم سهم خانوارهای آسیب‌پذیر از پرداخت‌های نقدی/کالایی را در قالب برنامه‌ای افزایش دهیم که نهایتا در افکار عمومی مقبولیت و محبوبیت داشته باشد، یکی از منطقی‌ترین روش‌ها مراجعه به بانک‌های اطلاعاتی کمیته امداد و بهزیستی خواهد بود؛ دو نهادی که اگرچه ممکن است نقص‌هایی در بانک اطلاعاتی خود داشته باشند، اما شیوه آنها در گزینش خانوارهای تحت پوشش، قطعا مقبولیت بسیار بیشتری نسبت به طرح‌هایی مانند «خوشه‌بندی خانوارها» داشته است. اميد است که مصوبه ديروز مجلس بتواند نقطه آغاز اجماع بر افزایش سهم خانوارهای آسیب‌پذیر از یارانه‌ها باشد؛ اجماعی که اگر جزئیات آن به خوبی طراحی شود، می‌تواند نتایجی خجسته به بار آورد.

امیر دبیری مهر در مطلبی با عنوان«اصولي كه بايد الگو قرار گيرد»چاپ شده در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز اینطور نوشت:

بيانات مهم رهبر فرزانه انقلاب درخصوص پيامد‌هاي راهپيمايي باشكوه مردم ايران در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي و ديپلماسي هسته‌اي كشور در چند ماه اخير حاوي نكات راهگشا و راهبردي بود كه همه فعالان سياسي، تصميم‌سازان و گروه‌هاي مرجع اجتماعي را به تامل درخصوص موضوعات ذيل دعوت مي‌كند.

1. نكته اول اين است كه مهم‌ترين دستاورد تحولات اخير در ديپلماسي هسته‌اي ايران، بعد از توافق ژنو، اثبات عيني دشمني آمريكا با ايران و جمهوري اسلامي است. گويي بعد از 35 سال بغض و ناراحتي واشنگتن از انقلاب اسلامي آرام نگرفته و فراموش نشده است و به هر بهانه‌اي جلوي پيشرفت ايران سنگ‌اندازي مي‌كند. عملكرد مقامات آمريكايي در سه ماه اخير به‌ويژه مواضع زياده‌خواهانه و كارشكنانه آنها نشان داد، خوشبيني و اعتماد به آمريكايي‌ها نوعي ساده‌لوحي يا مرعوب‌شدگي است.

2. نكته دوم اين است كه مواضع اخير آمريكا نشان داده اين كشور براي توافق همكاري و رابطه كاملا غيرقابل اعتماد است و نمي‌توان با چنين دولتي در باره مسائل مهم و تعيين‌كننده مثل انرژي هسته‌اي، اقتصاد كشور و مسائل سياسي به توافقات ميان‌مدت و بلندمدت دست يافت.

3. در نكته سوم بايد تاكيد كنم كه اگر موفقيتي در مذاكره با آمريكا و ديگر طرف‌هاي غربي در ديپلماسي فعال كشور متصور باشد، نه در كوتاه آمدن و تسليم در برابر خواسته‌هاي آنها بلكه در اتخاذ مواضع اصولي انقلابي و ايستادگي قهرمانانه در برابر زياده‌خواهي‌هاي آنان است.

4. چهارمين نكته اينكه كشور و نظامي كه با انقلابي مردمي به استقلال سياسي دست يافته و 35 سال براي حفظ اين دستاورد بزرگ مقاومت كرده است، براي دستيابي به اهداف خود در حوزه‌هاي مختلف نيز بايد خود اتكا و خودكفا باشد و در همه مناسبات رويكرد استقلال‌خواهي و عزت‌طلبانه خود را استمرار بخشد.

5. هر چه در مديريت كشور بر توانمندي داخلي، ظرفيت‌هاي ملي و استعداد‌هاي نسل جوان و مديريت جهادي بيشتر تكيه كنيم هم كارآمدي نظام افزايش مي‌يابد و هم امكان امتيازگيري از غربي‌ها در مذاكرات پيش‌رو افزايش خواهد يافت. نبايد عده‌اي به گونه‌اي رفتار كنند يا موضع بگيرند كه اين توهم در غربي‌ها شكل بگيرد كه ايران براي پيشرفت و توسعه خود در همه زمينه‌ها نيازمند اجازه و همكاري غربي‌ها به ويژه آمريكاست. بلكه اين آمريكاست كه در منطقه خاورميانه به همكاري همراهي جمهوري اسلامي ايران نياز دارد و اين همكاري نيز مستلزم كنارگذاشتن عملي دشمني‌ها با مردم ايران است كه اميد مي‌رود همه گروه‌هاي سياسي و مسئولان حكومتي به اين مقولات مهم توجه كافي كرده و اصول موردنظر رهبر معظم انقلاب را به بهترين وجه ممكن در نظر گرفته و بدان عمل كنند.

مطلبی را با عنوان«تكرار جنگ رواني»نوشته شده توسط قاسم غفوری و چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه حمایت میخوانید که به شرح زیر است:

در روزهاي اخير بارديگر كشورهاي غربي از گزينه نظامي عليه سوريه سخن گفته‌اند و برخي منابع خبري اعلام كردند نيروهاي آمريكايي و انگليسي از خاك اردن خود را براي ورود به سوريه آماده مي‌كنند. هر چند كه تحركات غيرمستقيم و چندجانبه غربي‌ها در سوريه در طول 3 سال گذشته صورت گرفته است، در این میان يك موضوع مهم مطرح است مبنی بر اینکه غرب به خوبي از ناتواني براي آغاز جنگ عليه دمشق آگاه است چنانكه حتي اوباما نيز كه استفاده از سلاح شيميايي را خط قرمز خود اعلام كرده بود، در نهايت از اجراي گزينه نظامي خودداري كرد و به سياسي‌كاري روي آورد. وحدت ميان مردم، ارتش و نظام سوريه در كنار پشتیبانی جبهه مقاومت و روسيه از دمشق عملا غرب را در حاشيه قرار داده است.  در چنين وضعي اين سوال مطرح است كه چرا غرب اكنون ادعاهاي جنگ‌طلبانه را تكرار كرده است؟ بخشي از پاسخ به اين پرسش را در شكست آنها در نشست‌هاي ژنو مي توان جست‌وجو كرد.

غرب با وجود تحركات گسترده نتوانست طرح هاي خود را به دمشق تحميل کند و حتي مخالفت معارضان و غربي‌ها با طرح‌هاي ابتكاري سوريه براي مبارزه با تروريسم، به يك رسوايي براي آنها مبدل شد. اکنون غربي‌ها با ادعاي دنبال کردن گزينه نظامي افزون بر سرپوش نهادن بر رسوايي‌هاي خود در ژنو برآنند تا ابعاد جديدي از باج‌خواهي از سوريه را اجرايي سازند. آنها با ادعاي تحرك نظامي خواستار ایجاد فشار جهاني بر سوريه براي امتيازدهي به غرب در چارچوب تشكيل دولت انتقالي و حذف نظام سوريه هستند.  نكته مهم ديگر آن استكه غربي‌ها در هفته‌هاي اخير خروج حزب‌الله لبنان از سوريه را مورد تاكيد قرار داده‌اند. آنها مي‌دانند تا زماني كه حزب‌الله در سوريه است غرب نمي‌تواند به اهداف خود در سوريه و لبنان دست يابد بنابراین اكنون راهكار نابودسازي همزمان سوريه و لبنان را خروج حزب‌الله از سوريه مي‌دانند و ادعاي اقدام نظامي عليه دمشق را نيز بر اين اساس مطرح كرده‌اند. نكته ديگر آن است كه گروه‌هاي تروريستي و البته عربستان به عنوان حامی آنها در سوريه با شكست‌هاي سنگيني مواجه شده‌اند در حالي كه بسياري از آنها سكوت غرب را ريشه اين وضع مي‌دانند.

كشورهاي غربي براي جلب رضايت اين گروه‌ها و به زعم خود تقويت روحيه آنها براي ادامه مقابله با ارتش سوريه ادعاي اقدام نظامي مستقيم را مطرح كرده‌اند و به طور همزمان تضعيف روحيه ارتش سوريه را در دستور كار دارند. با تمام اين تفاسير ادعاي غرب مبني بر آغاز اقدام نظامي عليه سوريه بيشتر يك بلوف سياسي و نظامي است چرا كه غرب عملا توان آغاز جنگ را ندارد بويژه اينكه روسيه نيز صراحتا به غرب هشدار داده و تاكيد کرده است كه اجازه اقدام نظامي عليه سوريه را نخواهد داد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها