
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
به گزارش پایگاه 598 به نقل از سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده محمدعلی زردبانی است:
داشتن مداد و خودکار در اردوگاه ممنوع بود. سیدی داشتیم به نام باریکانی که همراهمان بود. او به خاطر داشتن یک مداد کوچک ۱۵ روز در انفرادی زندانی شد!
به صورت متناوب و گاه گاه ما را شکنجه می دادند و تنبیه بدنی می کردند، با کابل و هر چیز دیگری که به دست شان می آمد.
چون نامه ها سانسور می شد، طوری می نوشتیم که لااقل در سانسور نماند و به دست خانواده هایمان برسد تا بی خبر از ما نباشند.اگر چیزی می خواستیم بنویسیم در لفافه ی جوک و طنز و ... بود، مثلاً: به پدربزرگ سلام برسانید. یا: به پدربزرگ بگویید برای ما دعا کند. یا: به سید علی سلام برسانید. که منظورمان آیت اله خامنه ای بود.
اگر از خانواده ی اسیری نامه می رسید و مطلبی در نامه ذکر می شد که فکر می کردند سیاسی است، او را مورد آزار و اذیت قرار می دادند.
بعد از شش ماه که به اردوگاه چهار آمده بودم، بر اثر اضافه شدن اسیرانی که در حمله ی پنجوین گرفته بودند، افراد اتاق ما را به اتاق نه بردند. بچه های اتاق، دیمی و با انضباط و محترم بودند. گروه های غذایی اتاق ده نفر بودند، پول شان را جمع می کردند و از فروشگاه اردوگاه چیزهایی از قبیل خرما ، ماهی و ... می خریدند.
زمان خاصی برای شام خوردن نبود و بچه ها هر موقع می خواستند شام می خوردند، سفره، گونی پلاستیکی برنج بود. در این اتاق هفته ای سه روز دعا خوانده می شد: دعای کمیل، دعای توسل و مناجات شعبانیه. برای خواندن دعا هم گروه دعا خوان بودند که در ایران دعا می خواندند و یا در اسارت دعا خوان شده بودند. نگهبان می گذاشتیم تا اگر عراقی ها آمدند زود دعا را قطع کنیم و دور هم بنشینیم. نماز شب و کلاً بیداری شب ممنوع بود و تنبیه داشت.