به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، انقلاب اسلامی 57 و قطع ارتباط با آمریکا موضوعی است که با مرور اتفاقات بهمن 57 به سوژهای برای گفتوگو با یکی از نزدیکترین افراد به محمد رضا شاه پهلوی تبدیل میشود تا چرایی به سرانجام رسیدن پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 از نگاه وی را جویا شویم. برای همین به سراغ احمد علی مسعود انصاری رفتیم.
وی که پسرخاله فرح دیبا بوده و به واسطه همین نزدیکی معتمد و امین شاه در تمامی مسایل بوده است، گفتنی های بسیار دارد برای نسلی که از بهمن 57 تنها تصویری دیده و خاطراتی شنیده است. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از گفتوگوی ما با انصاری است. با این توضیح که محتوای این مصاحبه حاصل نوع نگاه خاص انصاری از رویدادهاست که الزاما مورد تایید خبرگزاری فارس نیست.
*شما بعنوان کسی که از نزدیک در جریان وقایع درون دربار بودید چه تحلیلی میتوانید از بهمن 57 ارایه دهید؟
ـ با در نظر گرفتن این نکته که ما هیچگاه در مقام قضاوت نیستیم و خداوند تنها قاضى مطلق است به صورت کلى میتوان گفت که انقلاب ایران مقدر بود. در خارج از ایران نیز هرگاه از شاه چرایی به وقوع پیوستن انقلاب را جویا میشدم، شاه پاسخی جز اینکه انقلاب مقدر بوده است، نداشت.
آنچه در زنگى ما اتفاق افتاده و در جریان بوده و میافتد را به سه قسمت مشخص تقسیم بندی میکنم.
بخش اول اصل است. از دیدگاه من اصل خداوند است، چرا که هم اوست که زمین و آسمانها را خلق کرده و لحظه به لحظه مسائل آنرا تدبیر میکند و همه کارهاى خداوند از روى حکمت و مصلحت است. همه مسائل را خداوند حرکت میدهد و خداوند همیشه بهترین را پیش میآورد.
بخش دوم باطن است یعنی همان عواملی که ما در ظاهر نمیبینم. به طور مثال در مورد این بخش شاه همواره بر این باور بود که شرکتهاى بزرگ نفتی جهان به دنبال سقوط حکومت وی بودند تا از این رهگذر به قیمتهای بالای نفت در جهان دست پیدا کنند تا بتوانند توجیه اقتصادى براى سرمایه گذارى و کشف منابع جدید نفتى را ایجاد کنند.
بخش سوم ظاهر مسئله است. در این سه بخش هیچگاه نباید فراموش کرد که در هر صورت اصل است که ظاهر و باطن را خلق کرده ،تدبیر و حرکت میدهد.
با این تفاسیر به چند عامل موثر در به وجود آمدن انقلاب ایران که البته ظاهر مسئله است اشاره میکنم. برای همین بیشتر به خصوصیات شاه که نقش بسیاری در پیروزى انقلاب داشت(!) میپردازم.
1- هدف شاه عظمت و اقتدار ایران بود(!) اما اشتباه وی در این نکته بود که تمام تلاش خود را به پیشرفت نظامى و اقتصادى ایران معطوف کرد و بخش سیاسی در این توسعه مغفول ماند و حتى شاید توسعه سیاسی را مانع پیشرفت اقتصادى و نظامى ایران میدانست.
این نوع نگاه اشتباه بود چراکه نمیتوان هرساله هزاران دانشجو را برای ادامه تحصیل راهی اروپا و آمریکا کرد و پس از اینکه آنها به حقوق سیاسى خود واقف شده و برگشتند، حقوق سیاسى آنها را سلب کنید.
یکى دیگر از اشتباهات شاه این بود که ملت ایران را حقیر میدانست. البته مهمترین دلیل این برخورد و طرز فکر، برخورد چاپلوسانه درباریان و بخشی از مردم و افراد نزدیک به شاه بود.
شاید مهمترین عامل وقوع انقلاب در ایران، رهایی از این طرز فکر و بازگشت مردم به شان و منزلت خود در کنار مطالبه حقوق سیاسی بود.
٢- شاه اصولا براى مقام پادشاهى ضعیف بود و بواسطه همین ضعف همراه با ترس از کودتا، در ارتش افسرانى که قدرت تصمیم گیرى داشتند از درجه سرهنگى بالأتر نمیرفتند. از اینرو در زمان انقلاب که شاه بهخاطر بیماری و از دست دادن روحیه قادر به تصمیمگیرى نبود هیچ کدام از افسران و امرای ارتش برای حفظ قدرت شاه و یا حتى براى حفظ خود قدمى بر نداشتند.
*شاه همه افراد فهمیدهتر از خود را خانه نشین کرده بود
در حوزه سیاسى نیز این اتفاق در جریان بود و شاه تمام افراد فهمیدهتر و باهوشتر از خود را خانهنشین کرد.
این اتفاق به قدری محسوس بود که بارها آیتالله شریعتمدارى به من گفت که شاه اجازه تربیت افراد سیاستمدار برای روزهای سخت و بحرانی را نداد.
3. شاه پس از بیماری به این فکر افتاد که همسر و فرزندش توان اداره کشور را به شکلى که او مملکت را اداره میکرد نخواهند داشت، بر همین اساس تصمیم به ایجاد فضاى باز سیاسى و دادن آزادىهاى سیاسى در ایران گرفت تا کشور بعد از وی بهصورت دیگرى اداره شود. کارتر که حتما در ادامه به نقش وی نیز خواهم پرداخت در این تصمیم شاه نقش بسزایی داشت.
٤- کارتر به ریاست جمهورى امریکا انتخاب میشود. او نیز شخص ضعیفى براى ریاست جمهورى امریکا بود که قادر به حفظ منافع امریکا نبود. در ضمن کارتر بر این باور بود که تصمیم آخر را شاه باید بگیرد و هیچگاه حاضر به تصمیمگیرى براى شاه حتى در زمانى که منافع امریکا به خطر افتاده بود، نشد. شاه در انتظار تصمیم کارتر بود و کاتر نیز اینکار را صورت نداد.
5- اطرافیان مورد اطمینان و معتمد شاه از جمله آقای اعلم فوت کردند. تا زمانیکه آقاى اعلم زنده بود میتوان گفت شاه تا اندازهاى استقلال داشت . در ١٥ خرداد این اعلم بود که محکم ایستاد. وجود اعلم باعث میشد که فرح آن نفوذ سیاسى مورد نظر خود را نداشته باشد.
٦- فرح و اطرافیان اکثرا چپى و به دنبال در اختیار گرفتن قدرت سیاسى بودند و در برابر آنها اطرافیان شاه قرار داشتند که برای حفظ قدرت خود با خواسته آنها مخالفت میکردند.
این تقابل تا زمان مرگ آقاى اعلم ادامه داشت و شاه نیز در برابر فرح ایستادگى میکرد. بعد از فوت آقاى اعلم فرح قدرت بیشتری گرفت. اطرافیان فرح نیز فکر میکردند که شاه در نزد عموم منفور و شخص فرح محبوب است و اگر شاه ضعیف شود فرح قویتر شده آنها میتوانند از طریق فرح حکومت را در دست بگیرند. با مشورت این گروه فرح با نفوذ خود ارتش و ساواک را خنثى کرد که نتیجه ان بر خلاف خواسته فرح و اطرافیانش راه را براى پیروزى انقلاب اسلامى هموار کرد.
اطرافیان فرح با مذهبیون به شدت مشکل داشتند و آنها را تحقیر میکردند و ایشان را در محاسبات سیاسى خود به حساب نمیآوردند.
٧- روش حکومت شاه بر مبنای «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بنا شده بود. برای همین بود که در زمان انقلاب هواداران و اطرافیان شاه تسویه حسابهای قدیمی را بر اتحاد علیه انقلاب ترجیح دادند.
و این نکته که هیچ کدام از این گروهها فکر نمیکردند که نظام شاهنشاهى قابل سقوط باشد تاثیر بسیار زیادی در عملکرد آنها داشت و بیشتر به دنبال تسویه حسابهای شخصی و در نهایت گرفتن زمام قدرت بودند.
*شاه ترسو بود
٨- یکى دیگر از خصوصیات شاه که در پیروزى انقلاب اسلامى موثر واقع شد ترسو بودن و اهمیت ندادن به سرنوشت اطرافیان خود بود. چرا که در بزنگاههای تاریخی اطرافیان را قربانى و خود از مهلکه میگریخت. در مکزیک از شاه پرسیدم که چرا مملکت را رها کرده و رفتید؟ جواب داد اگر میماندم مرا میکشتند. بنظر من همانطور که از یک سرباز ، درجه دار و افسر انتظار میرود که تا پاى جان در حفظ وظیفه خود ایستادگى کند، این انتظار بر فرمانده نیز واجب است. شاید اگر شاه قصد ماندن در مملکت را داشت براى حفظ جان خود هم شده بصورت دیگرى عمل میکرد.
9- آقاى هویدا از نخست وزیرى بهمقام وزرات دربار و آقاى آموزگار به نخست وزیرى منسوب شدند. آقاى هویدا میخواست به شاه نشان دهد که آموزگار قابلیت نخست وزیرى ندارد تا خود دوباره بهمقام قبلى خود منسوب شود.
برای همین اتفاقات زیادی از طرف آقای هویدا رقم خورد که از آن جمله میتوان به نامه معروف علیه امام خمینی(ره) اشاره کرد که باعث شروع تظاهرات شد. این نامه به دستور آقاى هویدا نوشته شد و اینگونه میتوان گفت که آقاى هویدا در شروع حرکت مردمى نقش مهمى داشت.
یکى از دلایل اصلى اینگونه اعمال از طرف وی باز میگردد به این نکته که هویدا سقوط نظام شاهنشاهى را غیر ممکن میدانست و در بازى قدرت داخلى خود غرق شده بود.
10-از آنجا که شاه براى پادشاهى انسان ضعیفى بود و ظرفیت لازم براى آن مقام را نداشت در زمان قدرت سرشار از غرور میشد که غرور انسان را کور کرده و از حقیقت به دور میکند و در طرف مقابل زمانیکه که احساس خطر میکرد، روحیه خود را از دست میداد.
در نخستین روزهای شلوغی به او میگفتند پس از ٣٧ سال اختناق این شلوغى ها عادى است، صبر کنید تمام میشود اما بعد از عید فطر که شاه متوجه شد که صد هزار نفر شعار مرگ بر شاه سر دادهاند ، روحیه خود را باخت و دیگر قادر به تصمیم گیرى نبود و اندک تصمیمهای او نیز بوسیله فرح و اطرافیان وی خنثى میشد.
11- امام خمینى با شخصیتى قوى و خواسته اى قاطع در مقابل شاه در صحنه بود و قاطعیت عمل امام خمینی و ضعف عمل شاه باعث پیروزى انقلاب اسلامى ایران شد. جمع تمام عوامل بالا در یک زمان مگر تقدیر نمیتواند باشد.
*نقش آمریکا در روزهای اولیه انقلاب چه بود؟
پیروزى انقلاب ایران شکست بزرگى براى منافع امریکا در منطقه بود. آنها در مرحله نخست باید بررسى میکردند که با از دست دادن شاه چه اشتباهى را مرتکب شدهاند. به نظر من امریکا در آن زمان در حالت شوک و بررسى براى چگونگى اقدام بعدى بود. با گرفتن سفارت امریکا تا آمدن ریگان به ریاست جمهورى دغدغه امریکا آزاد کردن گروگانهاى خود و جلوگیرى از صدور انقلاب ایران به کشورهاى همسایه بود.
*ظاهرا شاه و بعد از وی، رضا پهلوی سعی در بازگرداندن سلطنت به ایران با کمک سازمان سیا داشتند و شما بعنوان نزدیکترین فرد به شاه و رضا در آن زمان، در جریان این اقدامات بودید؟
ـ بله من در جریان اقدامات آنها بودم. تمام اتفاقات و اقدامات صورت گرفته در کتاب من و خاندان پهلوى به صورت مفصل ثبت شده است.
تا جاییکه من اطلاع دارم شاه بعد از انقلاب با سازمان سیا در ارتباط نبود. بیشتر ارتباط شاه در تعبید با دوستان امریکایى خود آن هم براى پیدا کردن محلى براى ادامه زندگى بود. شاه برخی اقدامات سیاسى را شروع کرد ولیکن کار به همکاری با سازمان سیا نرسید. رضا پهلوی در سال ١٩٨٤ با سازمان سیا رابطه بر قرار کرد و از این سازمان براى چهار سال ماهیانه 150 هزار دلار دریافت میکرد.
*به نظر میرسد آمریکا پس از اینکه احساس کرد شاه و ولیعهد مهره سوخته هستند به نوعی به آنها خیانت کرد. آیا میتوان از رفتار ایالات متحده این برداشت را کرد که به هیچ عنوان نمیشود به این کشور اعتماد کرد؟
ـ من فکر نمیکنم که درست باشد تا از کلمه خیانت در اینجا استفاده شود. هدف امریکا و یا هر کشور دیگرى میباید حفظ منافع خود باشد. پس تعهدى وجود ندارد تا خیانتى در کار باشد.
روابط سیاسى ممالک بر اساس منافع ملى آن ممالک بنا گذاشته شده و دوستى افراد بر اساس معرفت.
بر اساس تعالیم قران کریم معتقدم که ما هیچ دوست و یاورى مگر خداى یگانه نداریم و نظر شما را به سوره عنکبوت آیه ٤١ جلب میکنم که خداوند میفرماید" اگر غیر مرا به دوستى بگیرى مانند آن است که خانهاى از خانه عنکبوت براى خود ساختهاى که سستترین خانهها خانه عنکبوت است.
ما باید اول خود را بشناسیم و منافع ملى خود را تشخیص دهیم. بعد باید طرف مقابل و خواستهاى او چگونگى برخورد با او را بررسى کنیم و بعد وارد مذاکره و ایجاد رابطه شویم.
با توجه به اینکه همه چیز نسبى است تا قبل از انقلاب نه به صورت مطلق بلکه بصورت نسبى رابطه نوکرى با غرب وجود داشت، بعد انقلاب این رابطه باز بصورت نسبى به دشمنى تبدیل شد به عقیده من با چشم باز و از دریچه حق روابط دوستانه به دو رابطه ذکر شده ارجحیت دارد.
*پس با توجه به بحثهای شما در توافق ژنو و مذاکره مستقیم با امریکا این شناخت و آگاهی وجود نداشت؟
ـ در مورد توافق صورت گرفته و البته مذاکرات 5+1 که از این به بعد هم ادامه خواهد داشت عقیده دارم نباید هیچگاه از موضع ضعف یا قدرت وارد مذاکره شد بلکه باید در راستای تحقق حق گام برداشت و از موضع حق وارد شد.
متاسفانه ایران که یک طرف میز مذاکره بود در موضع ضعف اقتصادی قرار داشت. این در حالی است که ما مومن هستیم و ادعای مسلمانی داریم پس باید بدانیم که اگر خواسته ما بر حق است، خدا با ما خواهد بود. پس باید حق را پیدا کنیم و با توکل به خداوند بر روى آن بیاستیم.
*این صحبت شما زیر سوال بردن تیم مذاکره کننده و در راس آن وزیر امور خارجه است؟.
آقای ظریف و مدیران حاضر در تیم مذاکره کننده بسیار قوی و قابل هستند ولی برخی مسایل به شرایطی برمیگردد که کشور درگیر آن است که این شرایط در زمان توافق چندان درخشان نبود. پس اگر مشکلی در آینده این توافق ایجاد شود که خیلی دور از ذهن هم نیست، این مشکل هیچ ارتباطی به توانایی تیم مذاکره کننده ندارد.
اجازه بدهید از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم.آمریکا کشوری است که بر اساس آزادی و دمکراسی پایهگذاری شده است و در این مدل حکومت ، دولت خدمتگذار مردم است. اما اتفاقی که در این سیستم رخ داده این است که منتخبین مردن برای تبلیغات و در اختیار داشتن رسانهها نیازمند منابع عظیم مالی هستند که این منابع از طریق گروهها و کارتلهای بزرگ اقتصادی تامین میشود.
بر همین اساس گروههای مالی نظم پیدا کرده و به جای اینکه حکومت در اختیار مردم باشد به خدمت سازمانهای مالی از جمله کارخانههای اسلحه سازی، داروسازی، شرکتهای هواپیمایی، بانکها،بیمهها و موسسات مالی و اعتباری درآمده است. با این تفاسیر میتوان گفت گروههای سیاسی و نهادههای مالی حکومت و سیاستگذاریها را در اختیار گرفتهاند.
از طرفی نکتهای نیز در قانون آمریکا وجود دارد و آن هم این است که سایر کشورها نیز میتوانند وارد این بازی شوند و برای انجام آن میتوانند با در اختیار گرفتن نمایندگانى در حفظ منافع خود بکوشند. با تکیه بر همین موضوع است که امروزه کشورهای و گروه ها و اقوام فراوانى از جمله سعودیها، ارمنیها، یهودیها،بهاییها و انگلستان در درون حکومت ایالات متحده صاحب نفوذ هستند و سیاستگذاریها را به نفع خود رقم میزنند.
برای همین است که به راحتی میتوان گفت حکومت آمریکا تحت نفوذ گروههای و شرکتهاى مختلف قرار گرفته است و در اکثر سیاستگذاریها منافع ملی به هیچ عنوان مطرح نیست.
*حکومت امریکا توسط کارتل های اقتصادی به بازی گرفته میشود
*بنابراین حکومت در آمریکا نوعی بازی است که بازیگردانان آن کارتلهای اقتصادی و شرکتهای بزرگ هستند؟.
بله درست است و برای برنده شدن در این بازی حتما باید در این کشور حضور داشت. در صورت حضور در این بازی میتوان حتی شرکتها و کشورهای متمایل به برقراری رابطه با ایران را دور هم جمع کرد و در مقابل گروهها و لابیهای مخالف قرار داد.
اما طی سالهای بعد از انقلاب و فروکش کردن هیجانات اولیه هیچگاه به این موضوع فکر نشد و بعضا با موضع گیری تند و حتی همین شعار مرگ بر آمریکا ، آن بخشی از سیستم و بدنه حکومت و دولت آمریکا را که تمایل به همکاری با ایران بودند را نیز در گروه مخالفان قرار داد و اتحاد آنها را تقویت کرد.
*این مخالفتها برمی گردد به نفوذ یهودی ها در سیستم دولت و حکومت آمریکا؟
پاسخ این سوال هم بله است و هم خیر. ببینید بر اساس تجربه شخصی و مشاهدات خود در جریانات سیاسی این کشور عرض می کنم که سیستم اجرایی آمریکا بر خلاف آنچه که گفته میشود دل خوشی از اسراییل ندارد. همانطور که ما از امریکا و انگلیس بخاطر دخالت در امور داخلى ایران دلگیر هستیم، قوه مجریه ایالات متحده نیز به همین دلیل از اسرائیل دلگیر است.
اسراییل با نفوذ در این کشور بخش قابل توجهی از سناتورها و اعضاء مجلس را جذب کرده و قدرت آنها را در اختیار گرفته است. به خاطر این موضوع در حال حاضر جنگ زیرپوستی ایران و آمریکا با اسراییل و کنگره را شاهد هستیم.
البته نباید فراموش کرد که این مورد هم نسبی است و تمام کنگره در اختیار اسراییل نیست و تمام دولت هم موافق با رابطه با ایران نیست. نکته دیگری که صهیونیستها از آن نهایت استفاده را میکند وجود مسیحیهای افراطی دست راستی در امریکا است که دشمنی دیرینه با اسلام دارند.
به باور این گروه از مسیحیان، مسیح خدا است و چون در قرآن این موضع رد شده است آنها مخالفت سختی با توسعه تعالیم اسلامى دارند که این موضع آنها را در جبهه صهیونیستها ها قرار داده است که این موضوع یکی از مسایل مهم و تاثیر گذار در این بازی است و باید مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. در ضمن تنها اسرائیل نیست که با ایران مخالف است.
در اینجا بد نیست که خاطره اى را بیان کنم و آن خاطره این است که چند وقت پیش از یک دوست یهودی در امریکا پرسیدم که چرا شما با توجه به جمعیت چهار میلیون نفری و قابلیت بالای آمریکا در جذب این جمعیت به این کشور مهاجرت نمی کنید و خود را این همه در معرض خطر قرار میدهید ؟ در پاسخ این سوال یک جمله مطرح شد و آن هم اینکه« ما یکبار به آلمان اطمینان کردیم و آن اتفاقات رخ داد» این نگاه یهودی ها نشان میدهد که تنها با نفوذ در درون سیستم این کشور منافع خود را تضمین میکنند.
اگر به دنبال برنده بیرون آمدن از این بازی هستیم باید در این کشور حضور داشته و با برگ خود آنها بازی کرد. بازهم میگویم به باور من منافع ایران تنها پای میز مذاکره تامین نخواهد شد بلکه باید با نفوذ در درون این سیستم دو طرف میز مذاکره را در اختیار گرفت.
برای مثال میتوانم به خروج یکی از گروهکیهای ایرانی از فهرست گروهکهای تروریستی اشاره کنم.گروهک مذکور با نفوذ بخشی از بزرگان آمریکا را به خدمت خود درآوردند و با برگزاری همایش و مراسمهای مختلف و هزینه کردن برای آنها، اقدام به خرید پشتیبانى انها کردند و در نهایت شما مشاهده کردید که اسم این گروهک از فهرست تروریستها بیرون آمد.