حجت الاسلام علیرضا پناهیان، با شرکت در یک گفتگوی زندۀ رادیویی در شبکه معارف، به بررسی و نقد «سند تحول در آموزش و پرورش» پرداخت. پناهیان در این برنامه، که مهمان دیگر آن، «حجتالاسلام دکتر صادقزاده مسئول کمیتۀ مطالعات نظری سند تحوّل در آموزش و پرورش» بود، با خواندن بخشهایی از متن این سند، آن را سندی کلی و غیرعملیاتی خواند و پیشنهادهایی برای اصلاح آن ارائه داد.
به گزارش رجانیوز، در ادامه بخشهایی از نقدهای حجت الاسلام پناهیان به سند تحول آموزش و پرورش را میخوانید:
معارف دینی ما را به سمتی میبرند که این سمت و سو در سند تحول نیست
• اساساً نقد یک موضوع به دو صورت انجام میگیرد؛ گاهی تناقضهای درونیِ یک متن مورد نقد قرار میگیرد، و گاهی نیز عدم تطبیق آن را با آنچه که باید باشد مورد بررسی قرار میدهند. نقد به صورت اول که تناقضهای درونیِ متن را آشکار میکند، بیشتر تبدیل به یک بحث جدلی میشود. اما اگر بخواهیم یک نقد دقیق داشته باشیم، باید ببینیم که این سند با آنچه که دین واقعاً از ما میخواهد و خداوند متعال در فلسفۀ حیات انسان در این دنیا قرار داده است، چقدر فاصله دارد؟ وقتی بخواهیم این تطبیق را انجام دهیم، باید ابتدا بر سر اینکه «دین اساساً از ما چه انتظاری دارد و ما را در چه مسیر تربیتی و تزکیهای و رشد و کمال قرار داده است؟»، با همدیگر به توافق برسیم. آنوقت میتوانیم بگوییم که این سند فاصلهاش با آن فلسفۀ تعلیم و تربیت یا به تعبیر دقیقتر «تربیت اخلاقی»، چقدر است.
• بنده معتقد هستم که در مورد این سند تحول، بیشتر بحث عدم انطباق صدق میکند. یعنی اگر در مجموعۀ معارف دینی یک نگاه کلان و کلنگر داشته باشیم، میبینیم که معارف دینی، ما را به سمتی میبرند و بر مفاهیمی تأکید میکنند که این سمت و سو در سند تحول نیست. به بیان دیگر، آن مفاهیمی که در قرآن به عنوان یک کتاب تربیتی و انسانساز بر آنها تأکید شده است و مفاهیم کلیدی به حساب میآیند، طبیعتاً همان مفاهیم باید در سند تحول آموزش و پرورش نیز مفاهیم کلیدی به حساب بیایند.
راهبرد پیشنهادی پناهیان برای سند تحول آموزش و پرورش
• در اینجا به طرح یک راهبرد در جریان تربیت دینی برای جوانان و نوجوانان در یک جامعۀ اسلامی میپردازم، بعد از بیان این راهبرد شما خواهید دید که این سند با این راهبردی که از معارف و تربیت دینی ما استنتاج شده است، چقدر فاصله دارد. به بیان دیگر، اگر این راهبرد اخلاقی و تربیتی که ارائه میکنم، راهبرد درستی باشد، میتوانیم بر اساس آن فاصلهها را اندازهگیری کرده و بگوییم که چه مقدار مطالب احیاناً خوب اما غیرضروری و غیرضابطهمند در این سند بیان شده است و احیاناً چه مطالب خوبی که باید بیان میشد در این سند اصلاً نیامده است. بر این اساس میتوانیم سند تحول را خیلی دقیقتر مورد نقد قرار دهیم.
• برای بیان راهبرد پیشنهادی، ابتدا یک مقدمه بیان میکنم، در مورد اینکه برداشت ما از آن چیزی که دین ما را به آن دعوت میکند و فلسفۀ حیات ما اقتضا میکند، چیست، بعد ببینیم که این سند تحوّل آیا به آن توجّه داشته است یا نه؟
• اساساً آفرینش ما در این حیات دنیایی برای این است که خداوند متعال ما را امتحان کند و ببیند ما کداممان بهتر عمل خواهیم کرد: «اَلَّذِی خَلَقَ المَوتَ وَالحَیاۀ لِیَبلُوَکُم أیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً»(ملک/2)
• اینکه ما در این دنیا موقتاً قرار گرفتیم، برای امتحان دادن است. البته امتحان با همان معانیِ دقیق دینیاش که اتفاقاً خیلی هم لطیف است، مثلاً مانند امتحانهای آموزش و پرورش و امثال آن استرسزا نیست. ما در جریان این امتحانها بناست که با اراده و آگاهیِ خودمان قدم برداریم و به این ترتیب برای خودمان «ارزش افزوده» تولید کنیم.
مبارزه با هوای نفس، نخ تسبیح تمام فضایل
• اگر انسان در آیات کریمۀ قرآن تأمل کند خواهد دید که غیر از این خصلت «امتحان»، یک ویژگیِ بسیار مهم دیگر در مورد حیات بشر اعلام شده است. و آن «رنج و سختی» کشیدن در جریان زندگی است. میفرماید: «لَقَد خَلَقنَا الإنسَان فِی کَبَد؛ ما انسان را در رنج آفریدیم»(بلد/4) یا میفرماید «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان! تو با زجر به سوی پروردگارت میروی و در نهایت خدا را ملاقات خواهی کرد، آن هم چه زجر کشیدنی!»(انشقاق/6)
• وصف اولیۀ حیات برای انسان، این است که انسان در این حیات زجر میکشد. باید «رنج و زجر» را دقیق معنا کنیم، معنای دقیق زجر این است که من یکسری دوست داشتنیهایی دارم که آن دوست داشتنیها را در اختیار ندارم. این خلاصۀ معنای زجر میشود.
• نکتۀ دیگر این است که ما این زجر را در دو فضا باید تحمّل کنیم: یکی؛ «فضای تکوین» و دیگری «فضای تشریع». به بیان دیگر، انسان هم در بستر «تقدیر» و هم در بستر «تکلیف» باید این زجر را تحمل نماید.
• [1. فضای تکوین:] ما به صورت تکوینی در مقدّرات الهی که برای ما در نظر گرفته شده است و در سنّتهایی که خداوند بر حیات ما حاکم کرده است، یک سلسله مشکلات را در این دنیا باید تحمّل کنیم و خلاصۀ این مشکلات هم چیزی نیست جز مخالفت با تمایلات، گرایشها یا خواستههای نفسانی ما.
• [2. فضای تقدیر:] در فضای تکلیف نیز یک سلسله دستوراتی به ما داده میشود که خلاصه و عصارۀ دستورات الهی نیز این است که ما باید فعالیتهایی انجام دهیم که بر خلاف «هوای نفس» یا هرگونه میل فرودآورندۀ ما هستند. (این معنا در کلمۀ «تکلیف» نیز نهفته است. تکلیف، یعنی چیزی که نوعی «تکلّف» دارد.)
• دلیل لزوم مخالفت با «هوای نفس» این است که هواهای نفسانی، گرایشهایی هستند که انسان را ساقط میکنند. ممکن است این گرایش مستقیماً هم بد نباشد، اما در این موقعیت، توجه کردن به این گرایش بد است.
• بر این اساس، نخِ تسبیحِ تمامِ دانههایِ فضائل انسان، یک چیز بیشتر نخواهد بود و آن «مبارزه با هوای نفس» است. کلمۀ تقوا نیز اهمیت خود را در همینجا نشان میدهد. تقوا نام ویژهای است که بر این مبارزه با هوای نفس گذاشته شده است. البته به همراه دو ویژگی؛ یکی اینکه «انسان مبارزه با هوای نفس را بهخاطر خدا انجام دهد»، دوم اینکه «با برنامۀ الهیای که به انسان داده شده است، مبارزه با هوای نفس بکند».
نقش والدین در هفت سال اول تعلیم و تربیت: مدیریت عملیات مبارزه با هوای نفس فرزند
• بنابراین اصلیترین تکلیفی که ما بر عهده داریم همین مبارزه با نفس است. بر این اساس، در هفت سال اول تعلیم و تربیت، که در واقع از هفت سال دوم زندگیِ یک انسان شروع میشود(به تعبیر امام صادق(ع) از سن هفت تا چهارده سالگی)، پدر و مادر باید مستقیماً عملیات مبارزه با نفس را برای فرزند خود مدیریت کنند، به حدی که او را به نماز خواندن وادار کنند، حتی اگر او نماز نخواند، برنامههای تنبیهیِ مختصر و معقولی برایش در نظر بگیرند تا این بچه متوجّه بشود که وارد چه دنیایی شده است. دنیایی که باید عمری را در این دنیا مبارزه با هوای نفس کند. در این مقطع(یعنی از سن هفت تا چهارده سالگی)، پدر و مادر مانند یک «سلطان» و بچه مانند «عبد» هستند و به این ترتیب فرزند مبارزه با هوای نفس را تمرین میکند.
نقش والدین در هفت سال دوم تعلیم و تربیت: مشاوره در جریان مبارزه با هوای نفس
• در هفت سال دوم تعلیم و تربیت، که از سن چهارده سالگی فرزندان شروع میشود، پدر و مادر نقش مشاور را دارند.
«توانمندی در مبارزه با دوستداشتنیها» هدف عملیاتی آموزش و پرورش
• آموزش و پرورش نیز در این دو مقطع، نقش معین و یاور والدین را دارد. یعنی آموزش و پرورش، هم در مقام مدیریت کردن مبارزه با هوای نفس برای کودکان(7-14 سال)، هم در مقام مشورت دادن به نوجوانان در جریان مبارزه با هوای نفس، کمک میکند. مبارزه با هوای نفس داستانی است که تا آخر زندگیِ ما جریان دارد.
• اگر ما تواناییِ مبارزه کردن با دوست داشتنیها را محور بدانیم، آنوقت باید بگوییم سند تحوّل محورش این نیست. به عبارت دیگر، کلمۀ تقوا باید کلمهای باشد که در سند تحوّل، محوری باشد. هدف آموزش و پرورش این است که بچهها را متّقی بار بیاورد، در این صورت است که آن «حیات طیبه» حاصل خواهد شد. یعنی اگر ما به سراغ تحصیل تقوا برویم، آنوقت حیات طیبه خودبهخود حاصل خواهد شد و خداوند متعال آن حیات طیبه را به ما خواهد داد.
• آن هدفی که باید در جریان تربیت، پیش روی ما قرار گیرد به دست آوردن تقواست. و اصل تقوا نیز، قدرت مبارزه با «دلم میخواهدهایی» است که انسان را تضعیف میکند. ما باید به جایی برسیم که بعد از اینکه فرزندان ما از آموزش و پرورش فارغالتحصیل شدند و دورۀ آموزش عمومی و اجباری را طی کردند، در مبارزه با هوای نفس توانمند باشند.
سند تحول راهبردی باید دارای اهداف عملیاتی باشد/ حیات طیبه حصولی است ، نه تحصیلی
• برای بررسی اینکه اساساً چه موضوعی در سند تحول باید به عنوان محور قرار گیرد و آیا محور قرار دادن مبارره با نفس صحیح میباشد یا نه، باید ابتدا چند ساحت را از هم تفکیک کنیم. برای این کار اولاً باید وارد بحث شکلی شویم و ببینیم بعد از بین این همه حرفهای خوبی که در معارف دینی و قرآن و روایات ما وجود دارد، کدامش را باید در سند تحول به عنوان محور درنظر بگیریم؟
• اگر صرفاً بگوییم: «قرآن کتاب تربیت و انسانسازی است و ما نیازی به سند جداگانه نداریم، همین قرآن را میگذاریم جلویمان و شروع میکنیم به عمل کردن» در این صورت که دیگر هنر برنامهریزی را بهکار نبستهایم. طبیعتاً هم هیچکس با قرآن اینگونه برخورد نمیکند که مثلاً قرآن را بیاورد و آن را به عنوان سند تحول قرار دهد. بلکه باید از آن استنتاج و استخراج کرد و معارفی را برداشت و آنهایی که مورد نیاز است در سند قرار داد.
• بنابراین خیلی مهم است که ما ببینیم کدام یک از مفاهیم را برای نوشتن یک سند راهبردی انتخاب میکنیم. بنده انتخاب مفهوم «حیات طیبه» را برای محور قرار گرفتن در سند تحول راهبردی، صحیح نمیدانم.
• بنده فکر میکنم در سندنویسی وقتی که میخواهیم هدفی را ذکر کنیم، باید اهداف عملیاتی و قابل تحصیل باشند. در همین متن سند آمده است: «هدفهای عملیاتی و راهکارها». در حالیکه اساساً حیات طیبه، حصولی است و تحصیلی نیست. در همین آیۀ قرآن که میفرماید «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَۀً؛ ما به او حیات طیبه میدهیم»(نحل/97) یعنی او خودش نمیرود حیات طیبه را به دست آورد. بلکه انسان باید یک کارهایی را انجام دهد، مثلاً انسان موظف است جهاد کند، صبر کند، ...و در یک کلمه تقوا پیشه کند، بعد ما به او حیات طیبه میدهیم. لذا حیات طیبه مفهومی است که یک هدیۀ الهی محسوب میشود؛ یعنی نتیجۀ کاری است که ما برای رسیدن به هدف ملموسی که جلوی رویمان است؛ انجام میدهیم.
• اهداف دارای سلسله مراتب میباشند. مثلاً اهداف فوری، میانمدّت و بلندمدت داریم. همین که ما از قلّۀ اهداف به نام تقرّب الیالله یک پلّه بیاییم پایینتر و حیات طیبه را ذکر کنیم، نیاز ما را برای برنامهنویسی برطرف نمیشود.
• ما باید هدفی را تعیین کنیم که عملیاتیتر باشد، آنوقت آن اهداف بالاتر خودبهخود حاصل شوند که تقرّب هم خودبهخود حاصل میشود، فرمود «إنَّما یَتَقَبَّلَ الله مِنَ المُتَّقِین»(مائده/27) آن عمل صالحی که موجب میشود حیات طیبه خودبهخود حاصل شود، عمل صالحی است که فقط در قاموس تقوا معنا شود. آن اهداف بالادستیای که خودبهخود حاصل میشوند را نباید در اینجا ذکر کنیم، بلکه باید یک هدف عملیاتیِ قابل توجّه را ذکر نماییم.
حیات طیبه قابل برنامهریزی نیست، اما «تحقق ملکۀ تقوا» یک هدف عملیاتی است
• درست است که تقوا «معبر» است، اما مقصد نیز هست. بارها در قرآن کریم تقوا به عنوان مقصد ذکر شده است. میفرماید: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیام کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183) و علمای اخلاق میگویند اگر کسی به ملکۀ تقوا برسد، او تواناییِ مبارزه با بدیها و فسادها را پیدا خواهد کرد و بسیاری از فضائل برای او ایجاد خواهد شد.
• درست است که ما تقوا را به عنوان معبر در نظر میگیریم، اما «تحقق ملکۀ تقوا» یک هدف عملیاتی است. ما حیات طیبه را انکار نمیکنیم، ولی حیات طیبه قابل برنامهریزی نیست. لذا به عنوان یک هدف رفتاری نباید ذکر شود. در علوم تربیتی، در مقام برنامهریزی، اهداف رفتاری را ذکر میکنند و کُدبندی میکنند. در اسلام یک هدف رفتاری مشخصی وجود دارد که جامع بین تمام فضائل و رافع تمام رذائل است و آن «تقوا» میباشد. چرا نباید این هدف عملیاتی را به عنوان محور سند تحول در نظر گیریم؟
در میان مفاهیم ذکر شده به عنوان هدف کلان این سند، «تقوا» نیست
• در بخشی از این سند تحول چنین آمده است: «هدف کلان اول؛ تربیتِ انسانی مؤمن و متخلّق به اخلاق اسلامی، پرسشگر و فکور، خلّاق و کارآفرین، سالم و بانشاط، انتخابگر و آزادمنش، قانونگرا و نظمپذیر، عدالتخواه و صلحجو، وطندوست، استقلالطلب، ظلمستیز، جمعگرا و جهانیاندیش، خودباور و مقتصد، امیدوار و منتظر، دانا و توانا، شجاع و ایثارگر، پاکدامن و باحیا، مسئولیتپذیر و وظیفهشناس. (شایستگیهای پایه در ساحتهای ششگانۀ تربیت و آمادۀ ورود به انواع تربیت تخصصی و شغلی برای زندگیِ شایستۀ فردی خانوادگی و اجتماعی، براساس نظام معیار اسلامی.)»
• اگر به عبارتهای فوق توجه کنید خواهید دید که اولاً کلمۀ تقوا در میان این کلمات اصلاً بیان نشده است. آیا اهمیت تقوا از این مفاهیم کمتر است؟ میتوان اثبات کرد که تقوا محور همۀ این مفاهیم است و میتوان محور بودن تقوا را در یکیک اینها توضیح داد که نیاز به بحث مفصلی دارد.
• مثلاً در عبارت ابتدایی آمده است: «تربیت انسانی مؤمن»؛ انسان مؤمن فقط در ظرف تقوا تربیت میشود. نمیشود مدام به افراد گفت: «آقا! ایمانت را یکجوری تقویت کن»
• در عبارت دیگر آمده است: «متخلّق به اخلاق اسلامی»؛ اگر این موضوع خارج از تقوا باشد مورد قبول نیست و اگر در دایرۀ تقوا باشد، باید مجدداً از همان عبارت تقوا استفاده کرد. شما میدانید چندبار در قرآن از کلمۀ تقوا یاد شده است و چندبار از اخلاق یاد شده است؟ (اصلاً قابل مقایسه نیست)
• بقیۀ فضائلی که در این سند تحول نوشته شده است، اولاً همه فقط به وسیلۀ تقوا به دست میآید، ثانیاً اگر کسی اینها را غیر از طریق تقوا به دست آورد ارزش ندارد، بلکه ممکن است ضرر هم داشته باشد.
• حتی وقتی امیرالمؤمنین(ع) میخواهد به نظم توصیه کند، نظمی که بر اساس تقوا باشد را مدنظر قرار میدهند: «اِتَّقوالله وَ نَظمِ اَمرِکُم»
• چرا ما برای بیان «هدف کلان اول» خود نباید از مفهوم تقوا استفاده کنیم؟ بحث ما سر همین است. نمیخواهم بگویم که ذکر واژۀ «حیات طیبه» در این سند اشتباه است، میتوان در یک گوشهای از آن ذکر شود به عنوان اینکه «مردم بدانند حیات طیبه نتیجۀ این سند راهبردی است که ما انشاءالله بتوانیم به آن برسیم و خداوند آن را به ما هدیه دهد.» اما وقتی که میآییم سراغ هدف عملیاتی، میخواهیم ببینیم از تقوا مهمتر و حتی همعرض تقوا آیا میتوانیم کلمۀ دیگری ذکر کنیم یا نه؟
تقوا، روشنتر و عملیاتیتر از حیات طیبه است و مانع از بسیاری از فریبها است
• باید پذیرفت که تقوا مشخصتر از حیات طیبه است، خیلی تعیّن یافتهتر از حیات طیبه است و به عنوان یک هدف عملیاتی قابل ذکرتر و راهگشاتر است. فریبهای بسیار زیادی را در این راه از بین خواهد بُرد. تکتک فضائلی که در این سند، به عنوان «هدف کلان اول» ذکر شده، در اینها فریبهایی وجود دارد. مثلاً اینجا نوشته شده که «جمعگرا» باشد، جهانیاندیش باشد. آیا جهانیاندیشی مبتنی بر تقوا مد نظر است یا نه؟
• دانشآموز باید در آموزش و پرورش طوری تربیت شود که توانمند باشد ملکۀ تقوا را کسب نماید.