به گزارش خبرنگار فارس در کابل، پشینه تاریخی حزب الحتریر به دوران جنگ سرد میان 2 بلوک شرق و غرب و و یا رقابت آمریکا و شوروی بر سلطه و رهبری جهان باز میگردد.
در این نوشتار تلاش میشود، تا با بررسی پشینه تاریخی این حزب، اهداف اعلانی و اعمالی، مراکز فعالیت و رابطه این حزب با احزاب فعال و بنیادگرایان اسلامی، مانند گروه طالبان، تهدیدات که از سوی این حزب میتواند افغانستان و منطقه را متوجه کند، پرداخته شود.
مهمترین پرسش در مورد احزاب بنیادگرا اسلامی و یا اسلام سیاسی، منشاء شکل گیری و فلسفه وجودی آنان است و آن اینکه آیا این احزاب یک پروسه است و یا یک پروژه، به عبارت دیگر، ظهور اسلام سیاسی یک امر معرفت شناسانه برای رسیدگی به نیازمندیهای جهان اسلام است و یا یک برنامه و پروژه برای رسیدن به اهداف خاص که توسط کشورهای غیر اسلامی از قبل تعیین شده است؟
اگر به دقت بر وضعیت کنونی نابسامانیها، جنگ و کشتار در جهان نگریسته شود، به 3 واقعیت انکار ناپذیر دست مییابیم؛ اول اینکه، هرآنچه که بنام جنگ و نابسامانی وجود دارد، در کشورهای اسلامی است، دوم اینکه یگانه عامل جنگ و کشتار در کشورهای اسلامی بنیادگرایی اسلامی است و سوم این که در هر جا و هرکشوری که بنیادگرایان اسلامی قدم گذاشته اند و یا عرض اندام کرده اند، آمریکاییها را نیز به دنبال خود کشانده اند.
بنیادگرایی، بهمثابه یک مسئله در قرن بیستم، یکی از محورهای عمدۀ نظریهپردازی نیز بوده است، و تاکید شده است که بنیادگرایی با بحرانهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در جهان اسلام نسبت دارد.
هربار که بحران در جهان اسلام تشدید شده است، موجی از حرکتهای بنیادگرایانه را نیز در پی آورده است، هرگاه که بحرانها فروکشکرده است، بنیادگرایی اسلامینیز به حاشیه رفته است، اکنون نظری گزرا بر خاستگاه و ...حزب التحریر به عنوان یکی از احزاب بنیادگرا در جهان اسلامی میاندازیم.
خاستگاه حزب التحریر
حزب التحریر در سال 1953، در زمانی که جنگ سرد به شدت ادامه داشت، توسط مهاجرین فلسطینی به زعامت «شیخ التقی نبهانی» فلسطینی در عربستان سعودی و اردن بنیان نهاده شد.
وی از دانشگاه الازهر مصر در رشته حقوق و الاهیات، سند فراغت خود را بدست گرفته، آثار متعددی در زمینههای علوم اسلامینگاشته است که در میان مکتوبات او میتوان به «مانیفیست» این جریان اشاره کرد که هسته اعتقادات حزب التحریر را شکل میدهد.
وی در سال 169 در رساله خود بنام «دولت اسلامی» نوشت: اذهان مسلمانان به واسطه شرایط عصر کنونی فرسوده شده است، و سیستم دولت را تنها میتواند به شکل حکومتهای ملوث دموکراتیکی که بر ممالک مسمانان تحمیل شده اند متصور شود، هدف در حال حاضر ایجاد یک دولت واحد به جای چندین دولت در تمام دنیای اسلام است.
النبهانی در پیش نویس قانون اساسی دولت اسلامی، تسلط غایی حزب را بر تمام جهان اسلام و گسترش این دین به سایر نقاط دنیا را به ایقان پیش بینی میکند.
مفهوم دولت اسلامی آینده، نزد النبهانی، ساختار سیاسی است که بر اساس آن خلیفه منتخب یک شورای اسلامی، صاحب اختیارات مطلق در یک نظام به شدت متمرکز خواهد بود به نحوی که ارتش، نظام سیاسی، اقتصادی و سیاسیت خارجی تابع تصمیمهای خلیفه خواهند بود، عربی لسان رسمی دولت پیش بینی شده و نقش زنان در این ساختار محدود خواهد بود.
مردم برای جهاد علیه دنیای غیر مسلمانان آماده خواهند شد و شرکت در این جهاد برای تمامی مسلمانان بالاتر از 15 سال اجباری خواهد بود.
پس از مرگ النبهانی در سال 1977 در لبنان، «عبدالقدیم ظلوم»، رهبری این حزب را به عهده گرفت.
حزب التحریر با وجودی که در بسیاری کشورها ممنوع میباشد اما با این حال، در کشورهای چون آمریکا، انگلیس ، استرالیا، اندونزی به شکل قانونی فعال است و در کشورهای ترکیه، بنگلادش، پاکستان، ازبکستان، تاجکستان، قرقیزستان، قزاقستان، ترکمنستان و افغانستان به گونه مخفی، در پوشش احزاب معتدل به ظاهر دموکرات فعال میباشند.
حزب التحریر در آسیای مرکزی
ظلوم، کشورهای آسیایی مرکزی را با در نظر داشت پشینه تاریخی این کشورها با اسلام، یک جغرافیای مناسب برای این حزب ارزیابی کرد و به این باور رسیده بود که آسیایی مرکزی، به آنچه که خود «نقطه جوش» میخوانند، رسیده است.
«احمد رشید»، روزنامه نگار، پژوهشگر و نویسنده پاکستانی، در مصاحبه که با یکی از رهبران این حزب، بنام مستعار «علی» در ازبکستان انجام داده، به نقل از علی مینویسد، حزب التحریر گروهگهای مخفی پنج تا هفت نفری و غیر تمرکز گرایی را در سراسر آسیای مرکزی فعال کرده است که رسوخ ارگانهای دولتی از طریق آنها به سازمان را شدیدا دشوار میکند.
این گروهکها «دایره» خوانده میشود که تنها رئیس دایره از رده بالاتر سازمان با خبر است.
وی گفته است که یکبار پلیس در نفوذ در چندین دایره حزب و توقیف اعضای دایره موفق شده است و برزگترین توقیف که توسط پلیس انجام شده است، بازداشت «نادر علی اف»یکی از رهبران مهم حزب التحریر ازبکستان دانسته میشود.
این جبش تا زمان فروپاشی شوروی در آسیای مرکزی نامی ناشناخته بود و بنا به گفته مقامات دولتی ازبکستان، این جنبش تا سال 1995 که فردی اردنی، به نام صلاح الدین به تاشکنند آمد و به یاری 2 تن ازبک، نخستین دایره حزب التحریر را بوجود آورد، برسر زبانها افتاد.
پس از این حزب در تاشکند و در «دره فرغانه» شکل گرفت و در سراسر ازبکستان، تاجکستان و قرقیزستان دامن گسترد و از این زمان بود که سرکوب دولت نیز آغاز شد.
در سالهای 96-1995 رسالت حزب التحریر به صورت پنهانی میان مردم دست به دست میشد و آنهم به زبان عربی که شمار اندک مردم در ازبکستان به آن آشنایی داشتند.
بنا به ادعای علی، این حزب 60هزار طرفدار در تاشکند، دههاهزار طرفدار دیگر در سایر شهرها دارد و از جانب دیگر تعداد محبوسین این حزب بیشتر از سایر احزاب بنیادگرا در زندان کشورهای آسیایی مرکزی هستند.
احمد رشید مینویسد: این حزب در زمانی که مردم کشورهای آسیایی مرکزی از فنآوریهای جدید بی خبر بودند، از پیشرفته ترین تجهیزات مدرن مانند، دیسکهای کامپیوتری، ویدیو، سی دی، آخرین مدل ماشین چاب و تکثیر برخوردار بودند که نشان میدهد همه از خارج تامین میشوند.
«عزیزمراد تونج»، کارشناس بین المللی و استاد دانشگاه آنکارا کشور ترکیه، در روزنامه پولیتیکا چاپ آنکارا در شماره 21 ماه ژانویه 2012 چنین نگاشته است، «حزب التحریر گروه مبهم جهانی و منطقهای در حالی که القاعده رو به ضعف و شکست است، با جذب افراد ظاهرا تحصیل کرده، با ژست اروپایی توانسته مسلمان نماها را به سوی افراطیت بکشد و نسبت به هر گروه تروریستی مذهبی دیگر تاثیر خود را به اثبات برساند».
این در حالی است که در بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی، حزبالتحریر به عنوان یک جریان بنیادگرا و افراطی تحت پیگرد قانونی قرار دارد و فعالیتهای این حزب در کشورهای ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و روسیه، غیرقانونی اعلام شده است.
رابطه حزب التحریر با شبکههای اطلاعاتی قدرتمند جهان
احمد رشید در کتاب خود با عنوان اسلام پیکارجو مینویسد، تحلیلگران به این نتیجه رسیدند که دستهای اطلاعاتی انگلیس M14 و M16 ، امریکا C.I.A و «موساد» اسرائیل دست به دست هم داده و در تشکیل این حزب با یکدیگر مشارکت داشتهاند.
اظهارات این صاحب نظر و پژوهشگر پاکستانی نشان میدهد که هستههای اصلی برخی گروهای بنیادگرایی در زمان جنگ سرد گذاشته شده بود و از جانب دیگر نشان دهنده آن است که چگونه شبکههای استخباراتی و کشورهای قدرتمند از اسلام برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
روزنامه «جامعه باز» در افغانستان در یکی از تحلیلهای که در مورد بنیادگرایی و حزب التحریر ارائه میکند، مینویسد: نکتة مهم در فهم جهتگیرها و سرنوشت بنیادگرایی اسلامی، توجه به نقش جنگ سرد در جهتدهی این جریانها است.
در صورتبندی جنگ سرد، بخشی از رادیکالیسم اسلامی، با غرب همسو و همکار بودند. در واقعیت امر برخی از این جریانها توسط سرویسهای امنیتی غربی ایجاد، تجهیز و به منظور تأمین اهداف که گاهی میان آنها مشترک بود، به کار گرفته شدند. برجستهترین نمونه آن، «مجاهدین» است که بهمنظور مقابله شورویها به کار گرفته شد.
حمایت جدی، و همهجانبه غربیها از جهاد افغانستان غیر از این هیچ انگیزه و توجیهی دیگری نداشته است و از سوی دیگر، روسها نیز در میان بنیادگرایان مسلمان، همکاران و حامیان خود را داشت.
یکی از مهمترین و عبرتانگیزترین رویدادها در تاریخ معاصر اعراب، چگونگی رابطه «روسها و اعراب» است، تلاش روسها نیز این بود که عربها را به جنگ غربیها، که حامیاستراتژیک اسرائیل به شمار میآید، سوق دهد.
به نظر نویسنده این روزنامه، یکی از پدیدههایی که بر تقدیر اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامیتأثیر انکارناپذیری برجای گذاشت، جنگ سرد بود و سرنوشت این موج از اسلام سیاسی نیز شکست بود. آنها نیز نه فلسطین را آزادکردند و نه موفق به برپایی نظام سیاسی آرمانی خود شدند. نتیجۀ آن تنها کشتار و خشونتهای فراگیر در بسیاری از کشورهای اسلامیبود.
حزب التحریر در افغانستان
حزب التحریر در افغانستان به عنوان یک گروه بنیاد گرا کمتر شناخته شده است، اما از آنجای که مردم افغانستان در طی سالهای گذشته از بنیادگرایی و افراطی گری رنج و غم زیادی متحمل شدند، به افراطیت و بنیادگرایی حساسیت زیادی دارند.
حزبالتحریر، در افغانستان نیز بهصورت فعال حضور دارد، اگرچه تاکنون تمام ابعاد فعالیتهای این حزب برای مردم افغانستان آشکار نشده است و ناشناخته است، اما گزارشهایی وجود دارد که فعالیتها و اقدامات آن در سالهای اخیر در کشور بهشدت افزایش یافته است، دعوتگران این حزب در بسیاری از مراکز و نهادهای آموزشی مانند دانشگاهها و نهادهای فرهنگی، حضور دارند.
دستگاه اطلاعاتی افغانستان و حزب التحریر
روزنامه شناخته شده جامعه باز به نقل از یک مقام ارشد امنیتی افغانستان در این مورد مینویسند: رویداهای کشورهای عربی بر فعالیتهای این حزب در افغانستان نیز تأثیرگذار بوده است.
تحت تأثیر این رویدادها، حزبالتحریر تا کنون دهها نشست محرمانه در «دانشگاه کابل»، «پولیتکنیک»، «دانشگاه تعلیم و تربیه برهانالدین ربانی»، برگزار و اقدام به پخش و توزیع مجلات حزبی کردهاند.
این مقام امنیتی تأکید کرده است که در محافل و نشستهای این حزب، دیدگاههایی مطرح شده است که برای افغانستان مخاطرهآمیز است. حزبالتحریر، حزب غیرقانونی است و تاکنون مسئولان آن، بر اساس قانون احزاب سیاسی افغانستان، بهصورت رسمیاقدام به ثبت این حزب نکرده است.
رهبری این حزب در افغانستان نیز درهالهای از ابهام قرار دارد و تمام کسانی که فعالیتها و اقدامات این حزب را در کشور سازماندهی و هدایت میکنند، از نامهای مستعاری چون ابراهیم، سیفالله، عبدالباسط داعی و ابواسحاق طالوت، استفاده میکنند.
به گفتة مقام ارشد ریاست عمومیامنیت ملی افغانستان، حزبالتحریر در سالهای گذشته در شهر کابل و ولایتهای «کاپیسا»، «پروان»، «پنجشیر»، «بدخشان»، «تخار»، «بلخ»، «بغلان»، «ننگرهار» و «هرات» اقدام به عضوگیری از میان استادان دانشگاهها و دانشجویان کردهاند.
اگرچه این حزب، تاکنون در مرحلۀ دعوت و یارگیری قرار دارد؛ اما بهرغم این، گفته میشود که حزبالتحریر در برخی از ترورها و قتلهای سیاسی نیز نقش داشته است.
مقام ارشد امنیتی افغان که نخواسته نامش فاش شود، معتقد است: اسناد و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که حزبالتحریر در ترور بزرگان ازبک، «عبدالمطلببیگ»، نمایده ولایت «تخار» در پارلمان افغانستان و «احمدخان سمنگانی»، نیز مرگ رئیس شورای ولایتی بغلان دست داشته است.
همچنین، به گفته این مقام ارشد ریاست عمومیامنیت ملی، برخی از افراد مرتبط با این حزب، با گروه طالبان و القاعده در ارتباط بوده و دیگر اعضاء حزب را به مبارزه مسلحانه علیه دولت افغانستان ترغیب میکنند.
«رزاق مامون» نویسنده و روزنامه نگار افغان به این باور است که این حزب ریشه بومی ندارد بله منطقهای وحتی جهانی است.
مامون میگوید: برای من همیشه این سوال مطرح است: آیا حزب التحریرپوشش بعدی واقعیتها درافغانستان و منطقه خواهد بود و سرانجام طالبان جای خود را به نفع این گروه خالی خواهند کرد، یا خیر؟ درحالی که گروه طالبان به شدت ناسیونالیست وبومیاند، حزب التحریریها جهانی و بی مرز اند.
وی اذعان دارد که گزارشهای دقیقی وجود دارند که حزب التحریر اندک اندک طی سال های اخیر به پناهگاه منتقدان، ناراضیان تندرو مبدل شده است.
رهبری و تشکیلات حزب التحریر همان اندازه مرموز و به چشم نمیاید که دیدن ملاعمر تا امروز.
زمینه ها و بسترهای اجتماعی حزب التحریر در افغانستان
بنیاد گرایی در افغانستان با آنکه یک پشینه تاریخی قوی و مستحکم ندارد، اما تحولات و نابسامانیهای چهار دهه گذشته، این زمینه را در افغانستان فراهم کرده است که بصورت مختصر به همه آنها اشاره خواهد شد.
اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، در دوران جنگ سرد، باعث شد تا غرب برای جلوگیری از پشرفت شوروی و رسیدن به آبهای گرم از طریق افغانستان، از جنبشهای اسلامگرا و افراطی بصورت ابرازی اسفتاده کند، چنانچه احمد رشید به نمونه بارز آن اشاره داشته است که در ابتدا یاد آوری شد.
در این جا نه اسلام هدف است، نه رهایی افغانستان از چنگال شوروی، بلکه هدف اصلی ایجاد گروهای بنیاد گرای اسلامی برای شکست شوروی میباشد، زیرا ویژگیهای مبارزه که در چنین گروها موجود است در احزاب سیاسی سیکولار یافت نمیشود.
این جنبشها در افغانستان به عنوان میدان نبرد، هسته گزارشهای اولیه خود را انجام داد و از جانب دیگر چون مردم افغانستان در این دوران بدترین حالت زندگی را تجربه کردند، از این رو بدنبال گروه نجات هستند و آنهم چه خوب اگر این چتر نجات تحت عبای اسلام ظاهر شوند.
پس از شکست شوروی این گروها در افغانستان و منطقه، بصورت یک نیروی باالقوه باقی ماند و تنها نیاز به یک محرک وانگیزه دهنده داشت تا آنان را به راه بیاندازند.
مسئله دیگری که این زمینه را برای بنیادگرایی اسلامی در افغانستان مساعد کرده است، رفتار غیر انسانی نظامیان خارجی با غیرنظامیان در افغانستان است. مردم در 12 سال اخیر، هدف هواپیماها و نظامیان خارجی قرار گرفتند و این کار باعث شده است تا مردم برای انتقام در کنار طالبان قرار بگیرند.
از جانب دیگر، اکنون قرار است طالبان به عنوان یک گروه رسمی، تحت عنوان صلح، در قدرت سهیم شوند که خود باعث تشویق دیگران برای پیوستن به احزاب بنیادگرای است، زیرا فرجام بنیادگرایی را پیروزی میدانند.
موقعیت جغرافیایی افغانستان در کنار کشورهای جنوب آسیا و آسیای مرکزی، باعث شده است تا افغانستان نیز از ایدولوژی اسلام سیاسی که بر بنیاد افراطیت بنا نهاده شده است متاثر گردد.
از جانب دیگر افغانستان در حال حاضر سکوی پرش و نظارت کشورهای غربی تبدیل شده است و این مسئله خود در هر صورت زمینه را برای جنبشهای بنیادگرایی اسلامی چه بصورت واکنشی و چه بصورت ابزاری مساعد میسازد.
سوالی که اکنون بدون پاسخ باقی مانده است این است که چرا حزب التحریر، این بار، شمال افغانستان را تحت پوشش قرار داده است؟ زیرا این بخش از افغانستان در 12 سال گذشته کمتر شاهد خشونت و ناامنی بوده است.
آیا علت آن است که این مناطق، همجوار با کشورهای آسیایی مرکزی است؟ و یا اهداف دیگری در پشت آن نهفته است؟