اظهارات تامل برانگيز مسئولان اقتصادي دولت
يازدهم در برهه اي از زمان هاي موثر بر مذاکرات هسته اي ايران تکرار شد؛
اين بار توسط رئيس کل بانک مرکزي. در حالي که هنوز زمان نهايي آغاز اجراي
توافق ژنو در هاله اي از ابهام قرار دارد، ولي ا... سيف رئيس کل بانک مرکزي
هفته گذشته در حاشيه سومين همايش سالانه بانکداري الکترونيک و نظام هاي
پرداخت همه چيز را تمام شده و قطعي دانست و ناقوس گره زدن حل مشکلات
اقتصادي به توافق هاي ديپلماتيک را بلندتر کرد و گفت: «با توجه به اينکه
توافقات مذاکرات ژنو از 20 ژانويه عملياتي مي شود، گشايش هاي ارزي نيز بعد
از اين زمان آغاز خواهد شد.»(ايرنا) اظهارات رئيس کل بانک مرکزي که انتظار
مي رفت با درنظر گرفتن دورنماي مذاکرات سياسي ايران و 1+5 و هوشمندي سياسي و
اقتصادي مطرح شود، درحالي است که او نه تنها عضو تيم هسته اي ايران نيست
بلکه قاعدتاً نبايد از نتيجه جلسه اي که چند روز پس از آن و پنجشنبه و
جمعه گذشته ميان سيدعباس عراقچي معاون وزيرخارجه کشورمان و هلگا اشميت
معاون کاترين اشتون برگزار شد خبر مي داشت! جلسه اي که قرار است درباره
موارد اختلافي باقي مانده از مذاکرات کارشناسي برگزار شود و نتيجه اين
ديدار است که تازه مشخص مي کند زمان اجراي توافق هسته اي ژنو چه روزي خواهد
بود.
اين موضوع را عراقچي هفته گذشته چندبار به صراحت گفته بود: «اگر در آخر همين هفته(هفته گذشته) درباره موارد اختلافي بتوانيم به تفاهم برسيم ممکن است تاريخ 20 ژانويه هم مورد توافق واقع شود اما هنوز در موضع تائيد نيستم که اين تاريخ،20 ژانويه و يا ديرتر خواهد بود.» نخستين تاثير اين دست اظهارات نسنجيده اين است که طرف مقابل که تجربه نشان داده حتي روي کلمات دولتمردان ايران حساب ويژه باز مي کند، اين اظهارات را کنار مواضع رسمي اعضاي مذاکره کننده ايران مي گذارد و اين نتيجه را استخراج مي کند که نبايد خيلي به سخنان محکم و هشدارهاي اعضاي تيم مذاکره کننده ايران وقعي نهاد! چرا که يک مقام اقتصادي ظرافت هاي ملاحظات سياسي را همچون ديپلمات ها در سخنان خود لحاظ نمي کند و به عبارتي بهتر مي توان رويکرد و انتظارات طرف ايراني را از مذاکرات استنباط کرد. به همين دليل حتي اگر اين اظهارات واقع بينانه باشد بازهم نبايد از سوي مقامات رسمي آن هم اقتصادي مطرح شود. چه اين که به گفته مذاکره کنندگان کشورمان، اختلافات مهمي ميان ايران و 1+5 وجود دارد که بايد درباره آن ها مذاکرات سياسي انجام شود.
نکته دوم که درباره اظهارات سيف بايد در نظر گرفت اين است که اصولا چنين اظهارنظرهايي نشان از تشنگي بي حد و حصر مسئولان اقتصادي ايران به تصميم هايي است که يک سر آن در دست 5 کشور عضو شوراي امنيت است که تحريم هاي شديد يکجانبه و چندجانبه را عليه ايران اعمال کرده اند که قطعا رئيس کل بانک مرکزي بيش از هرکس ديگر از تاثير آن بر اقتصاد ايران خبردارد. اکنون در مواجهه با اين کشورها که منتظرند با کوچکترين نشانه ضعف در طرف مقابل گلويي را که فشرده اند بيشتر بفشارند، چه دليلي دارد که يک مسئول اقتصادي آن هم در حد و اندازه رئيس کل بانک مرکزي ايران، چنين بي محابا، تشنگي بي اندازه خود را به آغاز اجراي توافقي نشان دهد؟ واضح است که اهميت توافق هسته اي ژنو بيشتر از آن که در رفع تحريم هاي پتروشيمي، خودرويي و آزادسازي بخش اندکي از پول هاي بلوکه شده ايران باشد در زمينه هايي است که براي بازشدن قفل هاي اقتصاد ايران فراهم مي کند. قفل هايي که تازه وقتي باز شود ما را به وضعيت اقتصادي چندسال پيش باز مي گرداند.
در اين شرايط آيا به جاي ترسيم درباغ سبزي که چرخيدن پاشنه آن به اما و اگرهاي بسياري وابسته است بهتر نيست مسئولان اقتصادي همانگونه که بارها رهبر انقلاب نيز تاکيد کرده اند با تمرکز بر توانمندي هاي داخلي و اقتصاد مقاومتي تحريم ها را دور بزنند؟ هرچند شايد هم بهتر باشد برخي مسئولان اقتصادي دولت وقتي در برهه هاي حساسي از مذاکرات هسته اي هستيم سکوت اختيار کنند و روند کار را به دست «فرزندان انقلابي» ملت ايران بسپارند. شايد اين حرف محمد جواد ظريف بيش از هرکس براي همين دست افراد باشد: « ...هر کسي نمي تواند به سياست خارجي رسيد ساز خود را بزند، هر کسي نمي تواند مواضع متضادي در حوزه سياست خارجي اعلام کند. حرف ها در دنياي امروز بار ويژه معنايي دارند و مي تواند براي کشور نفوذ يا آسيب پذيري ايجاد کنند. بايد با تشخيص، آينده نگري و پرهيز از شعار و شتابزدگي صورت گيرد و دستگاه سياست خارجي اين وظيفه را دارد که اين کار را انجام دهد.» (حضور ظريف دربرنامه نگاه يک-6 شهريور 1392)
روزنامه رسالت ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«شب تكريم هنر !»نوشته شده توسط محمد کاظم انبار لویی در رابطه با سخنان رئیس جمهوری در میان جمعی از هنرمندان درچهارشنبه ی شب جاری اختصاص داد:
چهارشنبه شب هفته گذشته رئيس جمهور در جمع
هنرمندان ديدگاههاي خود را در باره «هنر» و «هنرمندان» مطرح كرد. روزنامه
ايران ارگان دولت تيتر اول خود را به همين خبر اختصاص داد و نوشت «شب تكريم
هنر» اولين جمله اي كه رئيس جمهور در تكريم هنر و هنرمند گفت اين بود
كه«تقسيم هنرمندان به ارزشي و غير ارزشي بيمعناست» رئيس جمهور تاكيد كرد،
هنر يعني ارزش و هنرمند فرد ارزشمندي است.»
آيا هنر يعني ارزش و هنرمند فرد ارزشمندي است و هيچ نوع تقسيم بندي در
نگاه به هنر و هنرمند وجودندارد؟رئيس جمهور در همين سخنراني از ارزشهاي
الهي ياد كردند.پس هنر مبتني بر توحيد با هنر مبتني بر شرك، كفر و الحاد
ميتواند اولين تقسيم بندي در هنر و نگاه به هنرمندان باشد.
هنرمندي كه دعوت به توحيد، عدالت و حمايت از محرومان ومبارزه با ظلم ميكند با هنرمندي كه دعوت به شرك و كفر و پذيرش بيعدالتي و ستم به بندگان خدا ميكند متفاوت است. در اين وادي سخن از دو نوع هنر و دونوع هنرمند است.آيا هنرمندي كه دعوت به صلح،اعتدال، پاكدامني و پرهيز از خشونت ميكند با هنرمندي كه دعوت به خشونت ، سكس، دنياپرستي و ناپاكي ميكند مساوي هستند؟!آيا هنرمندي كه در مسير تبليغ و ترويج دين وسبك زندگي براساس آموزه هاي قرآن و انبياي الهي حركت ميكند با هنرمندي كه در مسير تبليغ سكولاريسم و آموزه هاي كفر آلود مدرنيسم در قالب تفكر فاشيسم ، ليبراليسم و سوسياليسم حركت ميكند مساوي است؟آيا هنرمندي كه دنبال فريب واغواگري است با هنرمندي كه دنبال صداقت و روشنگري است مساوي است؟ عرصه «تولي» و«تبري» در هنر كجاست؟آيا هنرمندي كه دنبال دفاع از آزادي و حريت است و در راه مبارزه با استبداد جان خود را فدا ميكند باهنرمندي كه در استخدام استبداد باآزادي و حريت ميجنگد مساوي است؟
از مشروطه تا نهضت ملي و ازنهضت ملي تا نهضت امام خميني(ره) ما شاهد ظهور هنرمنداني هستيم كه خاستگاه آنها انديشه منحط و فرتوت مدرنيسم است . آنها در عرصه شعر، ادبيات،سينما ،تئاتر و... آموزههاي ديني را هدف قراردادند و عالمان و مجاهدان ديني ومردم را به باد تمسخر گرفتند.البته در مقابل آنها شاهد ظهور هنرمندان مردمي و فداكار بوديم كه در كنار عالمان دين ايستادند و از حيثيت هنر وهنرمند و نيز ارزش دين و دينداري دفاع كردند . آيا اين دو جماعت با هم مساوي هستند؟اين جماعت روسياه چون عقلانيت مدرن را فاقد توانايي براي رويارويي با دين ميديدند به فحش و ناسزا و اهانت به دين و دينداران روآوردند وآثار آنها مملو از اهانت به مقدسات ديني است. وقتي به آنها مي گفتيم چرا اين كار را در قالب «هنر مدرن» ميكنيد، ميگفتند: براي رسيدن به مدرنيته بايد از روي جنازه «سنت» عبور كرد!! چون در غرب هم دستيابي به مظاهر مدرنيسم از مبارزه با كليسا شروع شد، درايران هم بايد با حوزههاي علميه، مساجدو روحانيون مبارزه كرد والخ!
رئيس جمهور در برابر نمايندگان ملت وفق اصل 121 قانون اساسي، «در پيشگاه قرآن كريم ودربرابر ملت ايران به خداوند متعال سوگند» خورده است پاسدار مذهب رسمي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي باشد.وقتي يك عده از به اصطلاح هنرمندان طي سه دهه گذشته در عرصه كتاب، مطبوعات و سينما با مذهب رسمي كشور و نظام وقانون اساسي اعلام جنگ كرده اند وظيفه رئيس جمهور چيست؟ وقتي همين عده در فتنه 18 تير 78 وفتنه سال88 به وقيحانهترين و زشتترين اعمال دست زدند با مقاومت مردم روبه رو شدندو رفتند لندن ، پاريس ، واشنگتن و هنر وهنرمندي خود را از رسانههاي دشمن به نمايش گذاشتند، رئيس جمهوربراي مقابله با اين جماعت چه وظيفه اي دارد؟وقتي همين جماعت روسياه به ارزشهاي الهي و مردمي كشور خودشان پشت كردند و تحت الحمايه انگليس و آمريكا و رژيم صهيونيستي قرار گرفتند باز بايد بگوييم ، هنرمند ارزشي و غير ارزشي بيمعناست ؟پس تتمه سوگند رئيس جمهور چه ميشود كه دربرابر نمايندگان مجلس فرمودند: «همه استعداد و صلاحيت خويش را در راه ايفاي مسئوليتهايي كه بر عهده گرفتهام به كارمي گيرم و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور، ترويج دين و اخلاق و پشتيباني از حق و گسترش عدالت مي سازم.»
وقتي دين، اخلاق و عدالت در يك نبرد نابرابر نرم با پشتيباني سرويسهاي
امنيتي ،رسانهاي دشمن توسط دهها هنرمند وطن فروش و خائن در آن سوي آبها
ودر داخل مورد هجوم قرار ميگيرد آيا سخن گفتن از تقسيم هنرمندان به ارزشي و
غير ارزشي بيمعناست؟!
رئيس جمهور محترم دراين ديدار فرمودند: «نگاه امنيتي به هنر بزرگترين
اشتباه امنيتي است فضاي امنيتي ميتواند جوانه هنر را بخشكاند. دولت قصد
ندارد مميزي در فرهنگ و هنر را ادامه دهد»رئيس شوراي عالي امنيت ملي كشور رئيس جمهور است . اكنون ما در حال يك جنگ
نرم تمام عيار با دشمن هستيم. ملت ما با فداكاري و بصيرت تازه از فتنه 88
قد راست كرده و تهديدات امنيتي را دفع كرده است. در اين جنگ هنرمندان ضد
دين و ضد ارزشهاي الهي در صف اول و خط مقدم اين نبرد هستند چگونه رئيس
شوراي امنيت عالي بيخيال از اين همه غوغا وهياهو در تهاجم فرهنگي دشمن
ميتواند اين گونه سخن بگويد و بي خيال امنيت فرهنگي مردم باشد.
نتيجه اين نگاه به«هنر» و«هنرمند» اين ميشود كه اجازه ميدهند نمايندگان پارلمان اروپا به ايران بيايند بروند سفارت يونان به دو شهروند هنرمند ايراني 200ميليون تومان پاداش هنر نمايي آنها در فتنه 88 را نقدا پرداخت كنند و هيچ چتر امنيتي هم بر اين آمد و رفتها حاكم نباشد!!تدوام اين نگاه آن است كه بنده به عنوان يك شهروند ايراني ماليات ميدهم تا دولت امنيت ملي را پاسداري كند. يك دفعه چشم باز ميكنم مي بينم يك عده ريخته اند در خيابان به اموال عمومي ومردم حمله ميكنند و به قتل و كشتار و قمه كشي روي ميآورند. وقتي ميپرسيم اينها كيستند كسي پاسخگو نيست . از آن سوي سرزمينهاي اشغالي نتانياهو پاسخ ما را ميدهد و ميگويد چيزي نيست، اصلاح طلبان به نمايندگي از غرب و ما در تهران ميجنگند.» ! !رئيس جمهور محترم هم براي اينكه پاسخ اين شبهه را بدهند در همين اجلاس تكريم هنرمندان ميفرمايند:
« هنريعني ارزش ، هنرمند فرد ارزشمندي است. هنرمند امنيت كشور را به خطر نمياندازد دولت در فكر ايجاد آشتي ملي و وحدت ملي است.»اگراين پاسخ صحيح است پس اين همه خبرنگار و گزارشگر و هنرمند ايراني درراديو بي بي سي و راديو آمريكا و شبكههاي اروپايي و آمريكايي درغرب چه ميكنند؟ اگر اين تعريف از هنر و هنرمند درست بود چرا هنرمندي كه در اوايل انقلاب درايران «توبه نصوح»و «دو چشم بي سو» ميساخت الان در اسرائيل دراستخدام بهائيها در دفاع از يك فرقه ضاله چيزي از هنر و هنرنمايي كم نميگذارد.البته ترديدي نيست كه اين نظام از ابتدا دست روي زانوي هنرمندان متعهد ، متدين، شجاع و... گذاشت وايستاد و از آزادي و استقلال خود دفاع كرد. هنرمندان بزرگ كشور در همه عرصهها و با دفاع از ارزشهاي الهي و انساني از ساحت قدسي هنر پاسداري كردند. تنها اندكي از اين جماعت به وطن فروشي و خود فروشي روميآورند واكنون نيز در نگاه ملت ما انگشت نما هستند به همين دليل مردم قدر هنرمندان واقعي خود را ميدانند ومرز آنها را با هنرمندان ضد ارزشي تمييز ميدهند.اما به هر حال رئيس جمهور محترم ما با اين نگاهي كه در شب تكريم هنر به هنر و هنرمند دارد بايد توضيح دهد چگونه ميخواهد سوگند خود را جامه عمل بپوشاند. او سوگند خورده است «از هيچ اقدامي در حراست ساز مرزها و استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي كشور دريغ نورزد.»
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را یخوانید که به مطلبی با عنوان«رانتخوار خوب رانتخوار بد!»به قلم محسن جندقی اختصاص یافت:
موضوع
رانت 650 میلیون یورویی یک بدهکار بزرگ بانکی در دولت فعلی تناقض در رفتار
و گفتار دولتمردان را بیش از پیش آشکار کرد. این اتفاق مشخص کرد مسؤولان
اقداماتی که دیگران انجام دادهاند را رانت و ویژهخواری و کاسبی تحریم
میدانند اما تصمیمهایی که خود میگیرند را تدبیر میخوانند. رئیس محترم
جمهور که اتفاقا حقوقدان هم هست دو هفته پیش در نامهای به معاون اول خود
دستور(!) داد با ویژهخواران و کاسبان تحریم برخورد کند در حالی که برخورد
با متخلفان اصلا وظیفه قوه مجریه نیست و بلافاصله سخنگوی قوه قضائیه در
مورد این دستور واکنش نشان داد و گفت شاید ایشان منظور دیگری (از صدور این
نامه به معاون اول رئیسجمهور) داشتند. با وجود واکنش قوه قضائیه اما
دولتیها به نامهنگاریهای خود ادامه دادند و اسحاق جهانگیری در ابلاغیه
به تمام دستگاهها از آنها خواست در راستای اجرای دستور رئیسجمهور مبنی بر
شناسایی و پیگیری اشخاصی که با تبانی و کسب امتیازات خاص، زمینه
سوءاستفاده و درآمدهای غیرقانونی و غیرموجه را بویژه در شرایط تحریم فراهم
کردند، اطلاعات این افراد را ظرف یک هفته در اختیار وی قرار دهند. طبیعی
است ما از برخورد با هرگونه فساد اقتصادی حمایت میکنیم و قطعا باید
ویژهخواران و کاسبان تحریم و حتی مفسدان پروندههای مهمتر مانند کرسنت و
استاتاویل شناسایی شوند و قوه قضائیه نیز بدون هیچ اغماضی با آنها برخورد
کند اما رفتار دوگانه درباره رانتخواریها و ویژهخواریها میتواند زمینه
مفاسد جدید را فراهم کند.
دولت از یک طرف دستور و بخشنامه
میدهد که با متخلفان اقتصادی برخورد شود و از طرف دیگر در مورد یک نمونه
رانتخواری و ویژهخواری که در دولت فعلی رخ میدهد سیاست حمایت را پیشه
میکند. احمد توکلی، عضو ناظر شورای پول و اعتبار هفته گذشته با جزئیات
بسیار زیاد اطلاعاتی از ویژهخواری و رانتخواری 650 میلیون یورویی یک
بدهکار بزرگ بانکی برای تامین کالاهای اساسی میدهد اما دولت نهتنها در
این مورد اقدام نمیکند بلکه به بانک مرکزی دستور میدهد اگر افرادی دیگر
مشابه این فرد قصد دریافت ارز از بانک مرکزی دارند به آنها هم ارز بدهید!
اسحاق
جهانگیری باز هم نامه نوشت و این بار در نامهای به وزیر صنعت و رئیسکل
بانک مرکزی نوشت: «این نامهنگاریها (نامههای اعتراضی مانند نامه احمد
توکلی) شما را از وظیفه اصلی که تأمین کالاهای اساسی و ذخیرهسازی به میزان
اعلام شده در این شرایط حساس کشور است، دور نکند». جهانگیری در ادامه
مینویسد: همزمان با شروع به کار دولت جدید قیمت ارز کشور از جمله برای
واردات کالاهای اساسی از 12260 ریال به 24780 ریال با مصوبه مجلس شورای
اسلامی افزایش یافت که خوشبختانه بهرغم این تغییر عمده در قیمت ارز
(دوبرابر) قیمت کالاهای اساسی با تدابیر دولت تغییر چندانی پیدا نکرد. دولت
یازدهم نشان داده هرکس با سیاستهای وی موافق باشد را رانتخوار و
ویژهخوار نمیداند و الباقی را کاسب و رانتخوار میداند!
در
نامه اسحاق جهانگیری هم نکته ظریفی وجود دارد؛ تدبیر دولت یازدهم موجب شد
کالاهای اساسی با وجود دو برابر شدن پایه نرخ ارز رسمی تغییر چندانی نکند؟
مگر خزانه مملکت خالی نبود؟ دولت یازدهم با کدام خزانه مابهالتفاوت
دوبرابر شدن نرخ کالاهای اساسی را پرداخت کرده است؟ تناقضهای دولتی مخصوصا
در حوزه اقتصادی هنوز ادامه دارد و شواهد حکایت از تداوم این تناقضها
دارد. این تناقض در رفتار و گفتار اقتصادی درآینده موجب خواهد شد
ناهماهنگیها در حوزههای اقتصادی افزایش پیدا کند و در نتیجه مردم قربانی
این بیتدبیریها شوند.شاید مسؤولان رانتخواران را به ۲ دسته خوب و بد
تقسیم کردهاند و در آینده قرار است در نامهنگاریها به این نکته اشاره
شود که افرادی که در راستای اهداف دولت فعالیت میکنند رانتخوار خوب هستند
و باید حمایت هم بشوند و با سایرین برخورد شود! شاید!
«تزوير تاريخي»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله روز شنبه خود به چاپ رساند:
نعمت بزرگ "عقل" كه در بيان پيامبر اكرم از آن به موهبتي كه راه بندگي خدا و به دست آوردن جواز ورود به بهشت (سعادت دنيا و آخرت) را هموار ميكند ياد شده، امروز در جهان اسلام مهجور است و از آن به درستي استفاده نميشود. برادركشي در ميان مسلمانان رواج دارد و رفتارهاي ناشايست گروههاي افراطي در كشورهاي اسلامي، چهرهاي غيرواقعي از اسلام ترسيم ميكند كه افكار عمومي جهان را نسبت اين دين پاك بدبين مينمايد. با اينكه دين اسلام دين رحمت و رأفت است و از خدا در كتاب آسماني خود قرآن، صدها بار با صفات رحمان و رحيم و غفور و ودود ياد ميكند و پيامبر اسلام در همين كتاب به خاطر داشتن "خلق عظيم" مورد ستايش و تحسين قرار ميگيرد، امروز به دليل رفتار غيراسلامي عدهاي از مسلمانان با همديگر، به خشونت متهم ميشود. اين وضعيت را بزرگان جهان اسلام نبايد تحمل نمايند و هرچه زودتر بايد راهي براي پاسخ دادن به اين اتهامات و نشان دادن چهره واقعي اسلام پيدا كنند.
اين وضعيت نامتجانس با هويت اسلامي، براي مخالفان و فرصت طلبان اين مجال را فراهم ساخته كه خود را طرفدار حقوق بشر جا بزنند و مسلمانان را ضد حقوق بشر معرفي كنند. آنها حتي به متهم ساختن مسلمانان اكتفا نميكنند و درصدد هستند خود اسلام را به ضديت با حقوق بشر متهم نمايند در حالي كه پرونده گذشته و حال خود آنها مالامال از پايمال كردن موازين انساني و ضديت با ابتدائيترين حقوق ملتها به ويژه ملتهاي مسلمان است. اگر به جنايات صهيونيستها عليه ملت مظلوم فلسطين كه با حمايت آمريكا و دولتهاي استعمارگر اروپائي صورت ميگيرد بنگريد، اگر به اشغال عراق و افغانستان توسط آمريكا و متحدان اروپائي واشنگتن توجه كنيد و اگر در طراحي جنگ خانگي در سوريه توسط آمريكا و انگليس و فرانسه كه با حمايتهاي سياسي و نظامي آنها توسط تروريستهاي تكفيري و سلفي و القاعده اجرا ميشود انديشه كنيد، به اين نتيجه خواه?د رسيد كه استعمارگران و اشغالگران اروپائي و آمريكائي بيشترين جنايات را عليه مسلمانان مرتكب شدهاند و ميشوند و در عين حال خود را مدافع حقوق بشر جا ميزنند و مسلمانان را ناقضان حقوق بشر ميدانند. پرونده زندانهاي گوانتانامو، بگرام، ابوغريب و زندانهاي متعدد اروپا كه توسط آمريكا اداره ميشود را جداگانه بايد بررسي كرد و بر پرونده اينهمه جنايات دولتهاي غربي افزود و همه آنها را به حساب ضديت غربيها با حقوق بشر گذاشت.
علاوه
بر جهان اسلام، جنايات دولتهاي غربي در زمينه رفتارشان با ملتهاي
آمريكاي جنوبي، آفريقا، آسياي جنوب شرقي و استراليا نيز پروندههاي
جداگانهاي هستند كه بايد به تفصيل توضيح داده شوند و به حساب آمريكا و
دولتهاي اروپائي همدست آمريكا گذاشته شوند.
بمباران اتمي هيروشيما و
ناكازاكي، جنگ طولاني ويتنام با آن همه جنايت كه آمريكا در آن كشور مرتكب
شد و كودتاها و جنگ افروزيهاي پياپي كه قدرتهاي غربي در آمريكاي لاتين و
آفريقا به راه انداختهاند و مياندازند، فقط برگهائي از پروندههاي قطور
ضد حقوق بشر آنهاست. افشاگريهاي اخير درباره شنودهاي تلفني و انواع
جاسوسيهاي آمريكا حتي عليه خود مردم آمريكا و دولتهاي اروپائي متحد
آمريكا نيز كه اخيراً به رسوائي بزرگي براي دولتمردان آمريكائي تبديل شده،
برگهاي ديگري هستند كه بايد به پرونده ضد حقوق بشري آمريكا افزوده شوند.
اين
مجموعه بزرگ را به اين دليل مطرح نكردهايم كه چهره ضدانساني سران آمريكا و
متحدان اروپائي آنها را معرفي نمائيم، بلكه ميخواهيم با يادآوري اين
جنايات، به واقعيت تلخ بيعملي مجموعه جهان اسلام اشاره كنيم كه حتي در
اينجا هم گروههاي منحرف و تروريستها آلت دست دولتهاي غربي هستند و با
طرح و برنامه آنها و حمايتهاي سياسي و نظامي آنها مرتكب چنين جناياتي
ميشوند و با اين حال جنايات را به نام اسلام و در پرونده مسلمانان ثبت و
ضبط ميكنند. اين، ظلم مضاعف به اسلام و مسلمانان است به ويژه آنكه عليرغم
اين واقعيتهاي آشكار پيدا بودن دستهاي دولتمردان غربي در تمام
جنايتهائي كه در جهان اسلام رخ ميدهد، باز هم آنها خود را طلبكار و
مسلمانان را بدهكار قلمداد ميكنند!
درست در همين نقطه است كه بايد
بزرگان جهان اسلام به ابتكار عمل روي آورند و راه را بر ادامه اين تزوير
تاريخي ببندند. اختلافات كشورهاي اسلامي با همديگر، دست نشانده بودن عدهاي
از سران كشورهاي اسلامي، نفوذ فساد در عدهاي ديگر از سران دولتهاي حاكم
بر مسلمانان و بيعملي افراد صاحب نفوذ در جهان اسلام، زمينه را براي
طلبكاريهاي غرب فراهم ساخته است. اين شرايط ظالمانه را ميتوان تغيير داد
به شرط آنكه بزرگان جهان اسلام از دخالت بيعملي و انفعالي خارج شوند و با
ابتكار عمل و برنامهاي جدي به صحنه بيايند. ملتهاي مسلمان، علاوه بر
امكانات زيادي كه در اختيار دارند، آمادگي روحي مناسبي نيز براي همراهي با
رهبراني كه درصدد كوتاه كردن دست خائنان و اشغالگران و مداخلهجويان از
جهان اسلام برآيند دارند. آيا در ايام سالگرد ميلاد پيامبر اكرم اسلام كه
ملتهاي مسلمان اين واقعه بزرگ را جشن ميگيرند، بزرگان جهان اسلام درصدد
تدوين برنامهاي عملي براي تغيير شرايط نكبت بار كنوني برخواهند آمد
حسین عبده تبریزی مطلبی را با عنوان«دو پديده نگرانكننده در توسعه كلانشهرها»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند که به شرح زیر است:
درحاليكه كشور درگير حل معضل ركود تورمي است، دو پديده بارز ساختوساز در
كلانشهرها كمتر مورد بحث قرار ميگيرد: نرخ بالاي تخريب ساختمانها و
مازاد ساخت (overbuilt). هر دو پديده ناشي از الگوي اداره شهرهاي دهه 70
تهران است. مدل مديريت شهري تهران مبتني بر نظريه «خودگرداني» از محل فروش
تراكم، كاربري و زمين با سرعت به همه شهرهاي كشور تسری يافت. بازشناسي
«شهرداريها» از «بنگاههاي اقتصادي» انتفاعي بخش خصوصي كشور دشوار شد. هدف
شهرداريها كسب حداكثر نقدينگي براي اجراي حداكثر پروژههاي عمران شهري
بدون توجه جدي به نقشه جامع شهرها تعريف شد. فروش زمين به بالاترين قيمت
در نهايت به فروش زمين با بارگذاري حداكثر تراكم انجاميد. غير از انبوهي از
ناملايمات و مشكلات اين رويكرد توسعهاي، در حوزه اقتصاد مسكن، چنين
رويكردي به دو سرانجام نگرانكننده انجاميده است. موضوع را با نمونه تهران
دنبال ميكنيم. نرخ تخريب بالا حاصل سياست فروش تراكم بوده است. مالكان
مجموعههاي ويلايي يا 2 يا 3 طبقه دريافتند كه در تعريف اقتصاد ساختوساز،
فرصت سود خوبي نهفته است. تبديل ساختمانهاي موجود در شهر تهران به
ساختمانهاي 6 طبقه، با پرداخت سهم شهرداري (عوارض، تراكم و تغيير كاربري)
براي خانوارها و كسبوكارها سودآور شد.
شهرداري نيز از اين محل منابع مالي كافي براي اجراي پروژههاي سنگين عمراني در شهرها بهدست ميآورد. غير از نتايج اسفبار ترافيكي، آلودگی و ناديدهگرفتن حقوق شهروندي حاصل از اين نوع توسعه شهري، آنچه مغفول ماند آن بود كه دهها ميليارد دلار از ثروت كشور بهنام «آباداني» و «توسعه شهري» نابود شد. خانوارها و كسبوكارها در پي كسب سود (كه البته حق آنها است) ساختمانهايي را تخريب كردند كه ميتوانست 100 سال دوام داشته باشد: از ساختمانهاي دهه 40 كه هنوز ميتواند سالها عمر كند صحبت نميكنم؛ ساختمانهاي 3، 5، 10 يا 20 سالهاي تخريب شدند كه حداقل ميتوانستند 50 سال ديگر دوام داشته باشند. «شوراهاي شهر» و «شهرداريها» اين ضوابط را بهگونهاي تعريف كرده بودند كه براي مالكان سودآور باشند، هرچند كه چنين تخريبي از ديدگاه اقتصاد ملي ويرانگر بود و دولتها و مجلس نيز با اين ويرانگري كه بهنام توسعه شهري شكل ميگرفت و ميگيرد، مخالفت نكردند. بهراستي دولتمردان ايران كه در شرايط فعلي بهدنبال يك ميليارد دلار از اين بخش اقتصاد به آن بخش و از اين منطقه به آن منطقه و از اين ابزار بدهي به آن ابزار سرك ميكشند، چگونه اجازه ميدهند دهها ميليارد دلار از ثروت ملي نابود شود؟ در كجاي دنيا چنين برنامه ويراني و تخريب گستردهاي مجوز اجرا مييابد؟
كدام كشور و كدام مسوول در دنيا اجازه ميدهد ساختمانهايي با عمر كم (كه كل موجودي آن روي صفحه جغرافيای ايران بيشاز 50درصد از كل ثروت ملي را تشكيل ميدهد) تخريب شود و ثروت ملي از مجراي مقررات نامناسب نابود شود؟ در كنار پديده نرخ بالای تخريب، كلانشهرها با مصیبت «مازاد ساخت» روبهرو هستند. طبق گزارش مركز آمار، تهران 470 هزار واحد خالي دارد و پروانههاي ساختماني صادرشده در سه سال اخير حداقل 650 هزار واحد است. يعني تا پايان سه سال آتي 12/1 میلیون واحد مسكوني به موجودي 3/2 ميليون واحد مسكن تهران اضافه خواهد شد. چنين عرضه عظيمي توسط بازار قابلجذب نيست و بيم آن ميرود كه براي سالها در كلانشهرها، موجودي بزرگي از مسكن خالي بماند. از ديدگاه اقتصاد ملي، ميلياردها دلار زيان نيز از اين مجرا متوجه کشور است. بهدليل نبود اطلاعات و علاقه شهرداريها به كسب درآمد تراكم و كاربري بيشتر، بهنظر ميرود سرمايهگذاران گمراه شدهاند و در پروژههايي سرمايهگذاري كردهاند كه در سالهاي دورتر، بازده مناسب نخواهند داشت. شهرداريها اطلاعات زيادي در مورد واحدهاي مسكوني در اختيار دارند و باید اين اطلاعات را در اختيار سرمايهگذاران قرار دهند تا تصمیمات درست اخذ کنند.