کد خبر: ۱۹۶۰۷۷
زمان انتشار: ۱۱:۵۳     ۱۹ دی ۱۳۹۲
از جمله اشخاصی که با گمنامی در حوزه‌های علیمه زحمت می‌کشند، مدیران مدارس‌اند؛ همان‌هایی که با دلسوزی و عشق در خدمت سربازان امام زمانند. از جمله این افراد، شخصیت ممتاز حجت الاسلام و المسلمین سید محمد واحدی است. او از دانش آموختگان سطوح عالیه حوزه است که از مسؤلیت‌های مختلف، تدریس سطوح عالی، تألیف، پژوهش و خیلی امور دیگر چشم پوشی کرده و بودن در کنار طلاب و در خدمت طلاب را بر هر کار دیگری ترجیح داده است.
 
حضور چند ساله او در کسوت مدیریت مدرسه حقانی که یکی از نام‌دارترین مدارس علمیه کشور است، با خاطرات و تجربیات با ارزشی توأم بوده که برای مدیران و مسؤلین مدارس علمیه و نیز برای طلاب محترم قابل استفاده و درس‌آموز است. در این قسمت بخش اول گفت‌وگوی صمیمی خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا با ایشان، به خدمت مخاطبان محترم تقدیم می‌گردد. 
 
 
رسا ـ در ابتدا مقداری از خود و خاندان بزرگوارتان بفرمایید.
 
بسم الله الرحمن الرحیم. انشاءالله موفق باشید برای این‌که حوزه را بیشتر معرفی کنید. من سیدمحمد واحدی هستم؛ پدرم هم اهل علم و روحانی بوده است. پدر بزرگ پدرم هم روحانی بوده و ما هم خدا توفیق داد از سال 61 و 62 وارد حوزه شدیم و الآن هم خدمت شما هستیم.
 
 
رسا ـ اهل کجا هستید؟
 
اهل گیلان و رشت هستم؛ پدرم هم که خدا رحمتش کند از سخنرانان آن منطقه بودند و چند سال پیش از دنیا رفتند و ما ابتدای تحصیلمان را به مشهد رفتیم؛ هشت سال مشهد بودیم بعد از مشهد آمدیم قم که دیگر هنوز هم هستیم.
 
 
رسا ـ ابتدای تحصیلتان چگونه شروع شد و ادامه پیدا کرد؟
 
سالتحصیلی 61 و 62 رشت بودم و سال 62-63 به مشهد رفتم و 68 به قم آمدم و آن سال‌ها بخشی از رسائل و مکاسب را در مشهد خوانده بودیم؛ بقیه را آمدیم قم خواندیم. بعد از این‌که در قم ایستادیم، تدریس را شروع کردیم؛ البته مشهد هم تدریس داشتم، ولی این‌جا مدتی تدریس نداشتم، بعد از یک مدت تدریس، یک مقدار کارهای اجرایی هم داشتم.
 
در مشهد ادبیات را بیشتر پیش آقای حجت خراسانی خواندیم و ایشان در ادبیات آخر حرف بود. در آن زمان، البته پیش مرحوم مدرس افغانی هم بخش‌هایی را خواندیم و تابستان‌ها ایشان از قم به مشهد می‌آمد و ما مشهد بودیم؛ بعضی از کتاب‌ها را ایشان می‌گفت و به لحاظ این‌که مرحوم مدرس آمده بود، در درس ایشان می‌رفتیم.
 
بعد وارد لمعه و اصول شدیم. لمعه را پیش حاج آقای صالحی که خدا حفظش کند، خواندیم و یادم می‌آید ایشان صبح می‌آمد تا ظهر تدریس می‌کرد؛ یک سره و بعد دوباره پس از تدریس تشریف می‌بردند و بعد از ظهر که می‌آمدند، دو سه درس پشت سر هم. روزها که کوتاه می‌شد ایشان درس اولش خیلی زود بود؛ به نظرم سه درس می‌گفتند بعد از ظهرها و بعضی وقت‌ها اگر اشتباه نکنم، درسشان به دو هم می‌رسید.
 
لمعه را پیش مرحوم آقای سعیدی که کاشمری بود و مشهد بودند، بخشی از مکاسب را پیش حضرت آیت‌الله مرتضوی و بخشی از رسائل را پیش آیت‌الله اشرفی خواندم که دیگر آمدم قم و وقتی به قم آمدم، محضر آیت‌الله پایانی و آیت‌الله ستوده بودیم و بعد آیت‌الله طاهری بخشی از کفایه را محضر ایشان خواندم و بعد هم رفتم خارج؛ درس خارج بیشتر محضر آیت‌الله وحید را درک کردیم. اصول را تقریبا 10 سال محضر ایشان بودم، ولی فقه را مختلف. فقه مرحوم آقای آیت‌الله تبریزی و آیت‌الله بهجت، آیت‌الله شبیری و بیع را هم آیت‌الله وحید.
 
 
رسا ـ شروع تدریس و تألیفاتتان از کجا بود؟
 
تدریس را هم اول ادبیات شروع کردیم در مشهد، یک مقدار هم معالم گفتم و بعد دیگر به قم آمدم و قم چند سالی مشغول درس و بحث بودیم و ارتباط هم خیلی با تدریس نداشتیم و بعد دوباره از ادبیات شروع کردیم، یک مقداری ادبیات گفتم، چند سال ادبیات، لمعه، اصول فقه، مکاسب گفتم. آرام آرام فضای تحقیق و تألیف برایم شروع شد. سه کتاب نوشتم، دو تایش چاپ شد. اولین کتاب "فدک ذوالفقار فاطمه بود" کاری بود که آن روزها یک تحقیق جامعی کرده بودیم.
 
"الحسین فی القرآن" کتاب دوم بود که باز هم یک کار تحقیقاتی بر پایه نرم‌افزار بود. شاید محدوده مطالعاتش بیشتر بود؛ ولی چون نرم‌افزاری کار شده بود، سرعت کار خوب بود. کار سوم در رابطه با امام حسین‌(ع) بود که فضای مدیریت مدرسه شروع شد و دیگر چون این کار تربیتی بود، کلا وقتم را گرفت. بر اساس این‌که کار تربیتی کار دامنه‌داری است، سبب شد که تقریبا منحصر شدم در تدریس و همین مدیریت مدرسه و از تألیف کنار رفتم و تقریبا این سال‌ها تدریس‌های تکراری بوده که انجام داده‌ام.
 
این کار نیرو سازی را کار با اولویت اول و اساسی‌تری می‌دیدم؛ البته کار امام حسین‌(ع) که انجام دادیم، آن روز الحسین فی القرآن مشابه نداشت و بعد خیلی شبیه آن انجام شد، من ایده  آن را از مرحوم بحرانی گرفته بودم؛ ایشان کتابی نوشته بود به نام "الحجة فی ما نزل فی القائم الحجة" که در رابطه با امام زمان‌(عج) روایات را جمع‌آوری کرده بودند، با آن فضایی که باید کتابخانه به کتابخانه و کتاب به کتاب می‌گشتند و کار طاقت‌فرسایی بود، ایده گرفتم و چیزی حدود 1200 ساعت وقت گرفت، اما بسیار جامع بود.
 
دیگران شبیه آن انجام داده‌اند؛ اما من دیگر انجام ندادم و پس از آن دیگر تعطیل شد. شیندم الحسین فی القرآن ترجمه فارسی شده است و فدک ترجمه اردو. اصل فدک ذوالفقار فاطمه فارسی و الحسین فی القرآن عربی بود.
 
 
رسا ـ درباره سوابق مدیریتی و مسؤلیت‌هایی که داشته‌اید بفرمایید.
 
نخستین کار مدیریتی من، مدیریت مقالات علمی بود که از مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام‌(ره) نوه مرحوم ایشان، جلسه‌ای دعوت کردند که ما پروژه‌ای داریم و بزرگان قم در رابطه با اندیشه‌های حضرت امام مقالات را بنویسند و به آن فضا  به خاطر دغدغه‌ای را که برای حضرت امام و اندیشه‌های امام داشتیم ورود کردم و اولین تجربه کار مدیریتی من بود که آن روزها آقایان نظرشان این بود که اگر بتوانیم 10 مقاله در رابطه با اندیشه‌های فقهی ـ اصولی حضرت امام بگیریم، کار بزرگی کردیم که الحمدالله بیش از صد مقاله گرفته شده بود و کار زیبایی در نوع خود بود.
 
بعد از آن یک مدتی مدیریت پژوهشی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه در قم، یک دفتر پژوهشی زده بود که معاونت پژوهشی آن‌جا را در سال80 به عهده گرفته بودم. آن‌جا یک سال نگذشته بود که بحث مدیریت مدرسه حقانی مطرح شد؛ البته آنها وقت زیادی از من نمی‌گرفت، نه مدیریت مقالات حضرت امام و نه مدیریت پژوهشی شورای سیاستگذاری دفتر قم؛ اما این کار مدرسه داری وقت گرفت و غرق این کار شدیم.
 
سال 81 و 82 در مدرسه حقانی شروع به کار کردم؛ من تدریس می‌کردم و آیت‌الله شبیری در مدرسه حقانی تدریس می‌کردند؛ ایشان یک درس خارج این‌جا داشتند.
 
مدرسه مهدی موعود‌(عج) و امام باقر‌(ع) تدریس می‌کردم و مدیر مدرسه مهدی موعود‌(عج) جناب حاج آقای طبری پیشنهاد دادند که مدرسه حقانی نیازمند به مدیر است و ایشان به  آیة الله آقای حقانی و مرکز مدیریت مطرح کردند که فلانی روحیات ویژه‌ای در بحث ارتباط با جوان‌ و تربیت جوان‌ها دارد. منشاء این حسن ظن هم این بود که در مدرسه ایشان که تدریس می‌کردم، به طلاب مشاوراتی می‌دادیم و گاهی خودشان در امور مدیریتی مشورتی از حقیر می‌گرفتند.
 
زمان پذیرش این مسؤلیت فکر نمی‌کردم که مدرسه و مدرسه‌داری این همه فرصت از من بگیرد و از طرف دیگر حرف من آن موقع‌ها این بود که دو سال سربازی و انجام وظیفه می‌کنیم نسبت به آقا امام زمان‌(عج) و بعد می‌روم؛ اما وقتی به میدان آمدیم دیدم این‌جا فقط میدان آمدن نیست، بلکه باید شبانه روز وقت بگذاریم؛ شبانه‌روزمان را به مدرسه دادم که همان یکی دو ساله را انجام وظیفه کنم، اما نمی‌دانم چه شد که زندگی‌ام را برای مدرسه قرار دادم و روز به روز تعلقم به این کار بیشتر شده و البته برخی بزرگان هم عنایت‌های ویژه‌ای داشتند و گاهی با دعا، لبخند و گاهی با تشویق مرا ماندگار کردند.
 
با تحولی را که در مدرسه پیش آمد و با تغییرات سریع آن، احساس کردم که می‌توانم به پای طلبه‌ها بسوزم و آن نیازی که یک طلبه دارد می‌فهمم و همین باعث شد که روز به روز وابسته‌تر و ماندگار شدم. طلاب نیز با ابراز محبت و پذیرش نظراتم و دلسوزی‌هایم روز به روز مرا شرمنده‌تر و وابسته‌تر می‌کردند و احساس مفید بودن و موثر بودن در آینده آنان که آینده تشیع است، چیزی بود که ارزش فدا شدن داشت. بالاخره کسی که در مدرسه خدمت می‌کند، در موارد مختلف وقتی که مشکلی مادی، روحی، معنوی و یا علمی از طلبه بر طرف می‌کند، لبخند امام زمان علیه السلام را مشاهده می‌کند و این بهجت معنوی انسان را پابند و دلداده می‌کند.
 
 
رسا ـ از ویژگی‌ها، بانی و کیفیت آموزشی مدرسه حقانی بفرمایید.
 
مدرسه حقانی از سال 40 ساخته شده است. سال 41 و 42 مرحوم آقای قدوسی وارد مدرسه حقانی شدند. سازنده و بانی این مدرسه یک پیرمردی بود که این بزرگوار خیلی مخلص بود و حالات ایشان عجیب بود؛ خیلی وضع مالی عجیب و غریبی نداشت که پولدار درجه یک باشد؛ برخی هستند یک هزارم زندگی‌شان را می‌دهند یک مدرسه می‌سازند؛ ایشان این‌گونه نبود، شاید دو سوم زندگی‌اش را فروخت تا این مدرسه را ساخت.
 
بعضی از خیرین هم به ایشان کمک کردند؛ اما خلوص و اراده جدی‌اش ایشان را ماندگار کرد. بعضی از زمین یک مدرسه دیگر هم را شنیدم داده بود و دوست داشت مدارس دیگری هم بسازد که امکان نداشت. مرحوم حاج علی آقای حقانی حتی شنیدم مدرسه وقتی افتتاح شده بود، مسجدش فرش نداشت و ایشان فرش زیر پای زن و بچه‌اش را جمع می‌کند که حتی خانم ایشان هم ناراحت شده بود.
 
با این خلوص و پاکی و طهارت این مدرسه بنا گذاشته شد.
 مرحوم آیت‌الله گلپایگانی معروف است به بنیان‌گذار نظم در مدارس؛ ایشان با ساختن مدرسه المهدی که در صفائیه هست، مرحوم آقای قدوسی را به عنوان مدیر دعوت کردند که جزئیات  این مطلب یادم نیست.
 
مرحوم آقای قدوسی دو سال آنجا به عنوان مدیر به تربیت طلاب می پردارند؛ بعد می‌بینند اختلاف نظرهایی را با مجموعه مدرسه دارند؛ دنبال فضایی بودند که جایی باشد خودشان نظرات ویژه خود را اعمال کنند؛ ایشان بود مرحوم آقای بهشتی بود که آمدند این مدرسه و مرحوم آقای حقانی از آنها به این‌جا دعوت کرد. ایشان زمین و مکان را ساخته بود؛ اما برنامه آن چنانی نداشتند که چشمگیر باشد؛ اما مرحوم آقای قدوسی که آمدند، این مدرسه عوض شد و اوج گرفت و شد برترین مدرسه دارای نظم.
 
از سال 42 ایشان شروع کردند تا این‌که 58 یا 59 تشریف بردند تهران و کاملا در اختیار نظام جمهوری اسلامی قرار گرفتند و دیگر مدرسه از وجود ایشان محروم شد؛ البته ارتباط خود را تا زمان شهادت داشتند و تا شهید نشده بودند، مدرسه منتسب به ایشان بود. علی القاعده آن دوره مدرسه حقانی را تبدیل به مدرسه ممتازی کرد.
 
شاید الآن هم می‌گویند حلقه حقانی یا باند حقانی، من باید عرض کنم واقعا در زمان مرحوم آقای قدوسی باندی نخواستند تشکیل دهند یا لجنه‌ای نخواستند تشکیل دهند؛ اگر چه ایشان از سال 42 برای تربیت نیرو به منظور تربیت عالمان دین باور توانمند برنامه‌ریزی کردند؛ اما وقتی انقلاب به پیروزی رسید، مستخرجین این مدرسه کسانی بودند که تحت تربیت مرحوم آقای قدوسی و مرحوم آقای بهشتی کار کرده بودند؛ غیر از توانمندی‌های علمی و معنوی یک توانمندی‌های اجتماعی مناسبی هم داشتند.
 
خود آن روحیه ویژه آقای قدوسی و بهشتی و بزرگانی که این‌جا تشریف داشتند، مانند آیت‌الله مصباح که مدرس و اثرگذار در مدرسه بودند تأثیرگذار بود. آقای بهشتی تقریبا لیدر فکری در کنار آقای قدوسی بود و پا به پا با ایشان بود. بعد از مرحوم آقای قدوسی، مدرسه آرام آرام یک مدرسه معمولی شد؛ طبیعی هم بود که برنامه مدرسه حقانی که برای 17 سال طراحی شده بود و دوره سطح آن در مدرسه برگزار می‌شد و دوره خارج بیرون از مدرسه، ولی تحت اشراف مدرسه، آن برنامه را آرام حوزه به عنوان یک برنامه مدون در دستور کار خود قرار داد؛ شش سال اول طلبه چه درس‌هایی را بخواند و بعد به رسائل و مکاسب و کفایه رسید چگونه درس بخواند، این‌ها را از همین مدرسه گرفتند و آرام آرام توسعه و تغییرات دادند و برخی چیزها را چون یک مدرسه خاص بود، در برنامه بود که در کلان حوزه شاید ضرورتی وجود نداشت و حذف شد و برخی چیزها که چون مدرسه خاص بود و ضرورتی نبود، بودنش سبب شد که برنامه مدرسه حقانی در حوزه، عمومی شود. به عبارت دیگر برنامه مدونی که مرحوم آقای بهشتی و قدوسی در مدرسه داشتند، به برنامه‌ای سراسری برای حوزه تبدیل شد. این بخش از سابقه مدرسه، ویژه و قابل الگو گیری بود.
 
 
رسا ـ از چه زمانی وارد این مدرسه شدید. چه شرایطی در بدو ورودتان حاکم بر مدرسه بود؟
 
وقتی وارد فضای مدرسه شدیم، مدرسه در عداد مدارس خوب حوزه بود و جوان‌های خوبی این‌جا جمع شده بودند؛ جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقای یوسفی قبل از من مدیر این‌جا بودند و زحمت‌های بسیاری کشیده بودند و طلاب اخلاقی و علمی نیز به جهت قرب به حرم در این‌جا جمع شده بودند. سال اول و وسط سال که وارد شدیم، از همان موقع گفتم پذیرش را که آن سال‌ها رسم بود، تعطیل کردم و سال بعد هم پذیرش نکردم؛ الا طلبه‌های پایه پنج و شش یا چهار و پنج و شش. از پایه یک دیگر نپذیرم؛ با این نگاه که مقداری فعالیت داشته باشیم که مدرسه از حیث فرهنگی، علمی و معنوی رشد کند.
 
کارهای ویژه‌ و عجیب و غریبی هم نبود؛ چیزهایی که در حوزه قدیم بوده، آنها را مدنظر داشتیم؛ مثلا فرض کنید بحث نماز شب را دوست داشتیم توسعه پیدا کند، دقت کردیم برای فرهنگ‌سازی‌اش بحث این فرهنگ را که طلبه باید مااستطعتم اهل تقوا باشد، هر چه که می‌تواند اهل تقوا باشد و هر چه که می‌تواند تقوای طلبه با مردم عادی تفاوت دارد، چون ماموریت ویژه دارد باید یک درجه ویژه‌ای تقوی داشته باشد، پس یک سرمایه‌گذاری ویژه‌ای در آن فضا کردیم؛ به اندازه‌ای که عنایت شود طلبه توجه داشته باشد؛ با این تعریف فعل واجبات، ترک محرمات و نگاه به مستحبات و ترک مکروهات شعار اصلی برای مدرسه شد.
 
برای این‌که به این فضاها برسیم، از اساتید اخلاق بسیاری استفاده کردیم تا جهات معنوی را در مدرسه پررنگ کنیم. گمانمان این بود که برای شخصیت‌سازی یک طلبه بسیار اثرگذار است و در فضاهای علمی بنا را گذاشتیم برای این‌که سنت‌های سلف صالح را احیا کنیم.
بحث عمیق خواندن درس‌ها و جامع خواندن و غنی خواندن آن را بسیار گفت‌وگو کردیم و جلسات مختلف برایش گذاشتیم و درس‌ها را هدف‌گذاری کردیم و با اساتید مختلف صحبت کردیم.
 
درس‌ها را هدف‌گذاری کردیم، گاهی به صورت بروشور به دوستان می‌دادیم، گاهی مشاوره‌های درسی و از حیث علمی عمیق‌خوانی و عالمانه درس خواندن حوزوی که سنت جاری حوزه بود را مدنظر داشتیم.
در بحث‌های علمی مباحثه را بسیار توجه کردیم که مثلا آن روز آمده بودیم مباحثه، فرض کنید 35 درصد طلبه‌ها مباحثه می‌کردند. طی همان یکی دو سال اول رسید به 70 درصد و آرام آرام به 95 درصد رسید. این‌ها سنت‌های حوزه بود.
یا بحث رفتارهای اجتماعی، زیّ طلبگی و مهارت‌های اجتماعی طلبه را مقداری کار کردیم و بعد از این‌که این فضاها تثبیت شد، سال سومی که این‌جا بودم، دیگر طلبه پایه یک را پذیرفتم.
 
 
رسا ـ از ابتکارات خود بگویید از زمانی که این مسؤلیت را پذیرفتید.
 
البته ما کاری نکردیم؛ ابتکاراتی که داشتیم عنایت خداوند منان بود و همت دوستان. اولین نوآوری که در مجموعه به آن عنایت داشتم و دوستان کمک کردند، بحث این بود که یک کار جمعی داشته باشیم. عموما این‌گونه است که مدیر تصمیم می‌گیرد امورات مدرسه را تمشیت کند، کادر اجرایی دارد، معاون آموزش و پژوهش دارد؛ تیمی که تقریبا قوانین را اجرا می‌کنند. اما نگاه ما این بود که برنامه بسیار قوی و غنی مرکز مدیریت، با حسن اجرا باعث تربیت نیروهای کارآمد می‌شود.
 
آن، حسن اجرا ظرائف، دقائق و لطائف می‌خواهد که برای یک مدیر میسر نیست؛ برای کادر معاون آموزش و پژوهش هم میسر نیست؛ بلکه باید جزء جزء مدرسه و گوشه گوشه آن یک دقت‌های ویژه‌ای داشته باشند. بر این اساس اولین رکن مدرسه همان کادر آموزشی و نیروهای اجرایی مدرسه بود؛ اما کنار این‌ها حتما اساتید، میدان‌دار اصلی رکن اساسی و رکن مؤثر در مدرسه بودند که اولین کارشان این بود که گروه‌هایی را در مدرسه تشکیل دهند. این گروه‌ها برای هر بحثی بنشینند فکر کنند؛ از حضرات اساتید، اتاق فکرهای مختلفی درست شد، گمان می‌کنم این از اساسی‌ترین سیاست‌ها و ابتکارات مدرسه بود که این سیاست و این ابتکار، تولید هزار و یک کار می‌کند؛ وقتی یک بخش عظیمی از فرهیختگان حوزه با مدرسه ارتباط دارند و ارتباطشان تنها در حد تدریس است، این نیروی عظیم را تبدیل کنید به افرادی که فکر می‌کنند، اندیشه‌ها و ایده‌ها می‌دهند و نه فقط اندیشه و ایده می‌دهند، بلکه در فضای طراحی و برنامه‌ریزی هم وارد می‌شوند.
 
حتی در اجرای این برنامه‌ها کمک می‌کردند و بعد در ارزیابی از مدرسه کمک می‌کردند و بالطبع این فضای خوبی شد و گروه‌های مختلفی از اساتید تبدیل به نیروهایی شدند که در مدرسه اثرگذار و نقش‌آفرین هستند. تولید فکر و برنامه می‌کنند و چشم ناظر بصیر دقیقی برای تمام فرآیند تربیتی مدرسه می‌شوند. گمان می‌کنم این از بهترین سیاست‌هایی بوده که اجرا شد و تولیدات بسیاری هم داشت. البته همه در کیفیت و حسن اجرای برنامه‌های مرکز مدیریت و ارتقای آن بود و این‌که بخواهیم برنامه‌ها را به هم بریزیم، نبوده است.
 
شاید آن زمان این حرف بود؛ اما الآن در مدارس طبیعی است. ما می‌گفتیم که در مدرسه معاونت آموزش داریم و اساتید هم که علمای اعلام و بزرگانی هستند که برخی در شهرستان‌ها می‌رفتند به عنوان آیت‌الله از آنها یاد می‌شد، ولی بخشی به عنوان معاونت فرهنگی نبود که آن زمان این معاونت را ایجاد کردیم و یک معاون گذاشتیم و حتی یادم می‌آید که حقوقش را هم خودم پرداخت می‌کردم.
 
الحمدالله بعدها مرکز ایجاد کرد و حرف ما هم این بود که به این بخش نیاز داریم، چون باید بنشیند متمرکز کار کند و از بزرگانی که در مدرسه هستند، یا در خارج مدرسه هستند، استفاده کند و فضای معنوی مدرسه را تدبیر کند. طلبه‌ها آمده‌اند کار معنوی کنند و خود به خود در این فضا خواهند آمده ولی اگر بابرنامه کار شود، شتاب بیشتر و بهره‌وری بیشترخواهد بود.
 
اواخر سال تحصیلی دوم مدیریت حقیر بود آرام آرام بحثی را در مدرسه به بررسی گذاشتیم که سال بعد، یعنی سال سوم ورودم به مدرسه، طلبه پایه اول پذیرش کنیم. دلیل هم داشتیم برای اینکه دو سال پذیرش نکردیم و حالا چه تدبیری باید بکنیم و چه ضعف‌هایی بوده که به خاطر آن این باب را بستیم و چه کاستی‌هایی بود که باید تقویت شود و...، جلساتی گذاشیم، آن کاستی‌ها را برشمردیم و نگاه کردیم و درمان آن کار را چیزی به نام انس با کتاب و سنت و ارتباط با کتاب و سنت دیدیم.
 
 
رسا ـ چه فکر و انگیزه‌ای پشت این طرح بود؟
 
طلبه‌های ما از سال‌های اول که وارد حوزه می‌شوند به علوم آلی و مقدماتی می‌پردازند و وقتی که به علوم مقدماتی می‌پردازند، با هزار و یک آرزو و دغدغه به حوزه آمده‌اند؛ آرزوهای معنوی و سایر آرزوهایی که می‌آیند، رشد معنوی می‌کنند یا الآن که وارد حوزه می‌شوند با علوم آل محمد‌(ص) ارتباط برقرار می‌کنند و وقتی این‌جا می‌آمدند، سه سال اول بحث ادبیات عرب اساسی‌ترین بحث طلبه‌ها است و فرصت این‌که به علوم اصلی بپردازند نیست و به این علوم مقدماتی و آلی که می‌پرداختند، برایشان نگران کننده بود.
 
از ابتدا بر آن شدیم که ارتباط با آیات و روایات را برای طلبه‌ها ایجاد کنیم؛ چیزی به عنوان دروس انس با کتاب و سنت را تعریف کردیم که بسیار اساسی بود. این کار از همان زمان آغاز شد و الآن هم هست؛ اگر چه آن زمان نهال نوپایی بود و الآن طرح مستقلی شده و برنامه مستقلی دارد و به نحوی هست که از مدارس دیگر می‌آیند، این طرح را از ما می‌خواهند. حتی دوستانی را که این طرح را این‌جا اجرا کردند، یک هفته‌ای به صورت دوره کوتاه مدت در برخی مدارس شهرستان‌ها اجرا می‌کنند؛ به عنوان الگوی نمونه تا آن الگو را اساتید آن مجموعه ببینند و ورود در این فضا بکنند.
 
 
 
رسا ـ در زمینه پژوهش هم کاری خاصی صورت داده‌اید؟
 
بله، ابتکار و دغدغه پژوهش در مدرسه، یکی از سنت‌های  سلف حوزه این بوده که درس‌ها را بسیار عمیق و عالمانه می‌خوانند؛ ولی سال‌های اخیر در برخی جوان‌ها آدم احساس می‌کرد که یک مقداری عمق پایین آمده است. این دل‌نگرانی بزرگان ما و مراجع بزرگ ما بوده است و دل نگرانی مقام معظم رهبری بوده و هست که حوزه باید حوزه جواهری عمیق و توانمند در علوم دینی باشد. در این دغدغه، مطالعاتی که کردیم، به این نتیجه رسیدیم که جای پژوهش در مدرسه خالی است.
 
آن زمان مرکز مدیریت در مدارس تعریفی برای پژوهش نداشت. البته طبیعی است این قضیه که هر کسی می‌خواست عالمانه در حوزه درس بخواند، راهی جز پژوهش نداشت؛ اما این‌که یک بخشی بخواهد این بحث را مدیریت و تدبیر کند نبود؛ دوستان ما ورود کردند در این فضا و معاونت پژوهش را راه‌ انداختیم.
 
 
رسا ـ‌ از چه سالی و به چه صورت؟
 
اگر اشتباه نکنم سال سوم معاونت پژوهش را راه انداختیم که باز آن معاونت پژوهش الآن کارهای بزرگی کرده است.
 
در بحث معاونت پژوهش نگاه ما هم این بوده که ما باید مهارت‌های پژوهشی را برای طلبه‌ها ایجاد کنیم. دو تا نگاه در مورد پژوهش  هست؛ یک نگاه اگر چه نگاه خوبی به نظز می‌زسد، اما گمان می‌کنم دم دستی است؛ این‌که باید افراد دست به قلم شوند و بنویسند. مجموعه ما این نگاه را نداشت؛ یعنی پژوهش را غیر از دست به قلم شدن می‌دانستیم. آقایان خیلی بر نوشتن تأکید داشتند و آن مقدماتی را که به ذهن می‌آمد، خیلی بها نمی‌دادند.
 
نگاه این بود که اصل، مقدمات است؛ یعنی پژوهش غیر از ارائه پژوهش است. پژوهش مجموعه مهارت‌هایی است که انسان بتواند اولا بر دانش موجود از گذشته تا کنون مسلط شود و بعد مرز دانش را بشکند و تولیدی داشته باشد که این آدم تولیدگر و پژوهشگر است. اگر بخواهیم به این نقطه برسیم، اول کار آن است که او بتواند به همه گذشته مسلط شود که یک سلسله مهارت‌هایی می‌خواهد؛ بعد مرز دانش را بشکند و بعد شکستن مرز دانش، تولیدی را ارائه دهد.
 
تا برسیم به تولید، مقدمات بسیاری وجود دارد. بر این اساس مهارت‌های پژوهشی را بسیار توجه کردیم در مدرسه و البته برای این‌که این مهارت‌ها بروز و ظهور کنند، حتما باید به ارائه پژوهش در قالب سخنرانی و نوشتار فکری کنیم که الحمدالله در این جهت هم فکر شد و در این سال‌ها بحث ارایه پژوهش نیز جزء مسائل اصلی مدرسه بود. اگر بخواهیم ابتکارات دیگری را بشماریم بسیار است.
 
 

رسا ـ شما سه مورد تشکیل گروه‌های مختلف مدرسه، تشکیل معاونت فرهنگی و تمرکز بر روی پژوهش را اشاره کردید؛ یک مقدار از خاطرات خود در مدرسه بگویید. درباره امدادهای غیبی که همواره پشتیبان طلاب بوده است.

ارتباط با جوان‌ها همه خاطره است. زیبایی‌های ویژه‌ای دارد، سختی‌های ویژه‌ای دارد و بعد هم در یک فضای علمی با جوان کار کردن باز خصوصیات ویژه‌تری دارد. یعنی با جوان کار کردن خاطرات،‌ تلخی‌ها و شیرینی‌ها دارد؛ اما با جوان در تربیت علمی بخواهید کار کنید و تربیت علمی داشته باشید، شرایط ویژه‌ای دارد و غیر از این، حالا اگر بخواهید در جهات معنوی و تربیتی تولید نیرو کنید، این یک فضای بسیار دقیق و ظریفی را می‌طلبد و زیبایی‌ها و خاطرات را ممتاز می‌کند که این‌ها همه از ویژگی‌های حوزه است. بگذارید از امدادهای غیبی بگویم که در زمان ما عجیب و غریب است.
 
طلبه‌ها خیلی از حیث مالی واقعا در مضیقه هستند؛ خاطرات یک مدیر حوزه علمیه بسیار عجیب و غریب است؛ چرا که در یک فضایی کار می‌کند که جوان‌هایش جوان‌هایی هستند که در حقیقت یک کار جهادی می‌کنند؛ یعنی منابع اقتصادی حوزه، قوی نیست؛ برخلاف آن‌چه متأسفانه در جامعه ما یا خارج از مرزها تصور می‌شود، واقعا یک فضای بسیار دشوار و سخت اقتصادی در حوزه حاکم است.
 
این خود یک ویژگی‌های عجیب و غریبی می‌آورد که فضا کاملا جهادی است. این‌که می‌خواهم بگویم برایم هنوز هم در این حد تکرار نشده است. همیشه حمایت‌های پروردگار متعال شامل حال طلبه‌ها هست. یادم می‌آید که یکی از جوان‌ها که خیلی هم خوش درس و خوش اخلاق بود، یک وقت‌هایی دل‌نگرانش بودم که از حیث مالی اموراتش چطور می‌گذارد؛ نمی‌خواست بگوید، اما لو رفت. البته وقتی هم بود که از مدرسه داشت می‌رفت؛ یعنی سال آخری بود که این‌جا بود. فهمیدیم که ایشان هر وقت مشکل مالی دارد، مبلغی که احتیاج دارد، به همان اندازه احتیاجش روی طاقچه اتاقش قرار می‌گیرد و این نه از باب این‌که بخواهد دروغ بگوید یا توهم کند، بلکه واقعیت قضیه این بود که خودم دیدم که این جوان این‌گونه بود و این‌ها شاید گفتنی نباشد. در سابق‌ها بود، اما در اخیری‌ها این‌ها تبدیل به افسانه شده است.
 
 
رسا ـ از برنامه‌های عمامه‌گذاری و اعتکاف مدرسه بفرمایید که از کجا شروع شد؟
 
ما در فضاهای تربیتی مدرسه چیزهای قشنگی را تجربه کردیم. یکی از آن موارد که در این سال‌ها تجربه کردیم، بحث عمامه‌گذاری مدرسه است. قبلا سنت نبود که مدرسه سطح یک  مراسم عمامه‌گذاری  داشته باشد. از سومین سالی که من در این مدرسه آمدم، شروع کردیم به برنامه عمامه‌گذاری. این‌ها اسرار مگو خیلی دارد که تفضلاتی شد؛ اما وقتی مراسم عمامه‌گذاری برگزار می‌شود، انسان احساس می‌کند که یک عنایتی به مدرسه شده است.
 
من این‌گونه تعبیر می‌کنم که به هر حال هر فرماندهی دوست دارد که سربازانش زیاد شوند و سردوشی بگیرند. حضرت حجت‌(عج) دوست دارد که سربازانش ارتقا پیدا کنند و سردوشی بگیرند و بالطبع آن مراسمی که مراسم عمامه‌گذاری و سردوشی گرفتن طلبه‌ها است، مراسمی است که حضرت عنایت دارد و برای طلاب دعا می‌کند. این را راحت می‌توانم بگویم؛ چون با تمام وجودم باور دارم.
 
فضای مدرسه عوض می‌شود و به حسب ظاهر دو سه هفته قبل، یک جنب و جوشی در مدرسه می‌افتد؛ چه کسانی معمم می‌شوند، عمامه پیچیدن را یاد می‌گیرند و لباس جدید می‌خرند و غیر از این‌ها هم موارد دیگری است که آن عهد و پیمان‌هایی که با حضرت می‌بندند و این‌ها یک زیبایی‌ها و تجربه‌های معنوی و فوق‌العاده عجیبی را برای طلبه می‌آورد که اثرگذار است.
 
غیر از عمامه‌گذاری یکی از کارهایی که برای مدرسه انجام شد، اعتکاف بود. الحمدالله اعتکاف به صورت زیبایی در قم و شهرستان‌ها صورت می‌گیرد و بسیار هم مبارک است؛ اما به این نتیجه رسیدیم که باید اعتکاف ویژه طلبه‌های خودمان بگیریم. آمدیم این فضا را گفت‌وگو کردیم با مسجد جامع قم در خیابان آذر که فضای بسیار بزرگی دارد.
 
فکر کردیم که می‌خواهیم اعتکاف اختصاصی مدرسه داشته باشیم و سه روز می‌خواهیم معتکف شویم و درس‌هایمان هم نباید تعطیل شود. امام زمان‌(عج) از ما می‌خواهد که دانشمندانی از این حوزه داشته باشیم، لذا درس نباید تعطیل شود و رفتیم مسجد که فضای با صفایی هم دارد. در سال اول اعتکاف تفضلاتی شد؛ این از تجربه‌های بی‌نظیری بود که برخی اسراری دارد، باید بماند و احدی از من نشنیده است. همان کسی که برایم نقل کرد گفتم به احدی حق نداری بگویی و خودم هم به احدی نگفتم و حتی طلبه‌های من هم نشنیدند.
 
طلبه‌ها بسیار فضای معنوی عجیبی را تجربه می‌کنند و رشد عجیبی می‌کنند. این کار مبارک را خداوند متعال به واسطه کلام آیت‌الله جوادی به دلم انداخت که حضرت آیت‌الله جوادی فرمودند گاهی در اعتکاف‌ها یک شبه کار صد ساله صورت می‌گیرد. ایشان این تعبیر را که به کار برده بودند، با این تعبیر حساس شدم و باعث شد که این فضا در مدرسه به وجود بیاید و برکات زیادی هم داشت.
 
 
رسا ـ از سفر خود با طلاب مدرسه به کربلا بگویید؛ گویا سال گذشته اربعین با دوستان کربلا بودید و فضای عجیبی بر مدرسه حقانی حاکم شده بود.
 
بله البته غیر از این تجربه معنوی که عرض کردم، یک تجربه معنوی دیگری مدرسه دارد که قبل از من هم بوده و هنوز هم هست و آن تشرف هر ساله طلبه‌ها به مشهد مقدس است. غیر از این تجربه، ما فضای این‌که برویم کربلا خیلی در دلمان بود؛ اما مقدماتش را اقدام نمی‌کردم؛ علت هم این بود که فکر می‌کردم به هر حال عراق ناامن است و من نمی‌توانم کسانی را که دانشمندان آینده تشیع هستند به عراق ببرم.
 
اما یک فضایی برایم پیش آمد و هشتاد نفر از طلبه‌ها و اساتید را بردم مکه و این یک فضای بسیار عجیبی بود؛ من تعداد سفرهایم به عمره در ذهنم نیست ولی بسیار مشرف شده‌ام. سفرهای عمره و تمتع تجربه ویژه انسان است. شاید بتوان گفت "ثم دنا فتدلى فکان قاب قوسین أو أدنى" پس بهترین تجربه‌ها را من قبلا در مکه و مدینه داشته‌ام؛ اما بسیار خوبان دیده‌ام اما تو چیز دیگری!
 
آن سال که با طلبه‌ها به مکه رفتیم، عجیب و غریب بود؛ یعنی یک تجربه معنوی فوق‌العاده متمایز و برتر نسبت به تجربه‌های معنوی قبلی بود. خیلی خوش گذشت؛ آن‌جا هم عنایت‌های ویژه‌ای شد و کارهای ویژه‌ای صورت می‌گرفت. برنامه‌های ویژه، ارتباطات با اهل بیت‌(ع) بسیار زیبا بود. مدینه خیلی زیبا بود؛ مکه هم که رفتیم، واویلا بود و بسیار عجیب!
 
مثلا ورودمان به مسجدالحرام یک چیز عجیب و غریب شده بود که قابل توصیف نیست. با این‌که سفرهای مختلفی مشرف شده بودم و این هم یک تجربه معنوی بود که خیلی مبارک و لذت بخش بود و گذشت. در این سفرها سیستم این است که همان فضای جمعی را ایجاد می‌کنم؛ یعنی حتما باید اساتیدی را همراه داشته باشیم و بزرگان همراه ما باشند؛ چون طلبه جوان نیازمند آن است که استادش کنارش باشد. الحمدالله آن سال هم یک برکت ویژه‌ای داشتیم. روزهای آخر یکی از طلبه‌ها پیش من آمد و چون مرحوم آیت‌الله خوشوقت به مدرسه ما علاقه‌مند بود اظهار لطف می‌کردند و آن هم باز مفصل است، گفت حاج آقا نمی‌خواهید آیت‌الله خوشوقت را هم دعوت کنید که به مکه بیایند؟ من گفتم خدا به دل این جوان انداخته، شاید حاج آقا بیاید؛ به حاج آقا زنگ زدم و گفتم حاج آقا می‌خواهیم برویم مکه، دوست دارم شما هم با ما مشرف شوید.
 
تا آن روز نمی‌دانستم حاج آقا این‌قدر علاقه‌مند به مشرف شدن به مکه است! گفتند که باید چه کار کنم؟ همین و اصلا نگفت می‌آیم یا نمی‌آیم! گفتم پاسپورتتان را بدهید بدهم برای ویزا و گفت فقط یک نفر هم باید با من باشد؛ گفتم ماها هستیم کمک می‌کنیم؛ گفت نه فلانی باید با من باشد؛ گفتم چشم. اگر چه جا هم نداشتیم، اما آن یک نفر را اضافه کردیم و به هر حال آن سال حاج آقا با ما بود و بعد از آن یک سفر دیگر مکه مشرف شدند که همان سفر هم از دنیا رفتند. آن سفر وجود حاج آقا و اساتید دیگر هم بودند که خیلی خوش گذشت.
 
تا آن‌که تصمیم گرفتیم اربعین مشرف بشویم کربلا و این سفری بود که سال گذشته اتفاق افتاد. سال 91 و 92 تجربه پیاده‌روی نجف تا کربلا را داشتیم که برای خود یک قصه‌ای است که چه عنایات و برکاتی شد و از حیث روحی چقدر اثرگذار برای طلبه است. تعلق خاطر انسان به حضرت سیدالشهدا‌(ع) چقدر اضافه می‌شود؛ این‌که طلبه در یک فضای جهادی قرار بگیرد، پیاده‌روی به آن صورت با آن سختی‌ها، تجربه‌های خوبی بود و این‌که طلبه تجربه کند یک سفری را که همه کشورها، همه شیعیان آمده‌اند؛ تجربه‌های زیبایی بود و غیر از آن تجربه‌های معنوی زیبایی در آن سفر رخ داد که بسیار عجیب بود.
 
اربعین مجموعه‌ای از فضاهای معنوی است که خداوند کمک و برنامه‌ریزی می‌کند. همان‌گونه که تشریعا زیارت اربعین را از علایم مؤمن قرار داده اند، همان‌گونه به اعتلای این علامت تکوینا توجه می‌فرمایند، بسیار زیباست که طلبه این تدبیر حضرت حق را از نزدیک مشاهده کند.
ادامه دارد...
گفت‌وگو از حمزه حاجی ملا حسینی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها