کد خبر: ۱۹۱۷۹
زمان انتشار: ۱۶:۳۸     ۱۳ شهريور ۱۳۹۰
مشخصه اصلي اين افراد، همپيماني با قذافي و مخالفت با امام صدر در لبنان است. برخي ديگر از هواداران قذافي در نهادهايي نظير وزارت امور خارجه، سپاه و در سطوح اداره و تصميم‌سازي کشور وارد شدند.

به گزارش 598 به نقل از گروه بين الملل مشرق، گفت‌وگو با مهدي فيروزان درباره پيگيري‌هاي خانواده امام موسي صدر براي مشخص شدن پرونده ربودنش توسط معمر قذافي، ديکتاتور ليبي در شرايطي انجام شد که اين پرونده مسيري پرفراز و نشيب به خود گرفته است.

خواهرزاده و داماد امام موسي صدر در اين گفت وگو، پرده از ناگفته‌هايي درباره اين پرونده و مشکلات آن در تمام سال‌هاي رفته بر آن برداشت.

او به عنوان عضوي از خانواده امام صدر، صريح تر و آشکارتر از گذشته سخن گفت، اما باز هم حاضر نشد تا به نقد کساني بپردازد که امروز ديگر تواني براي پاسخگويي ندارند. او  هم‌چنين پيشنهاد داد که اگر کسي هنوز راجع به مسئله امام موسي صدر حرف و سخني دارد، آن را بنويسد و منتشر کند.
با نگاهي به مجموع پيگيري هاي صورت گرفته حول پرونده امام موسي صدر، به نظر مي رسد که وجوه ديپلماتيک پيگيري ها نسبت به جنبه هاي قضايي آن، چه در بعد داخلي و چه در بعد بين المللي پررنگتر بوده است. چرا در نگاه خانواده صدر راهکارهاي ديپلماتيک نسبت به راهکارهاي قضايي ارجحيت داشته است؟
نه، اين طور نيست. اين گونه نيست که خانواده بر يک راهکار پيگيري براي آزادي امام موسي صدر متمرکز شده باشد. مرور همه ماجرا از ابتدا تا به امروز نشان مي‌دهد که ما به ديگر راهکارها هم توجه داشته ايم. در همان ابتداي ربايش ايشان - شهريور 1357- لبنان درگير جنگ داخلي بود و دولت مرکزي قدرتي جهت پيگيري اين مسئله نداشت. ايران نيز در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب به سر ميبرد. از طرفي ربوده شدن امام نيز حاصل توافق قذافي و بعضي از گروههاي قدرتمند در منطقه بود. در همان زمان ربوده شدن امام موسي صدر اين بحث مطرح بود که براي آزادي ايشان بايد مسيرهاي مختلفي را دنبال کرد؛ اول «مذاکرات سياسي»، دوم «چانه‌زني‌هاي سياسي» که با مذاکرات متفاوت است و منظور يک نوع تعامل سياسي است، مايل نيستم بگويم معامله سياسي؛ اما به هر حال در هر مذاکره سياسي يک داد و ستدي وجود دارد، سوم «راهکار قضايي» و چهارم «راهکار امنيتي-اطلاعاتي و عملياتي» است. اينها راهکارهاي پيش روي ما بود. ما پس از بررسي به اين جمع بندي رسيديم که هم بايد مذاکره سياسي انجام شود، هم بايد پرونده قضايي در اين زمينه گشوده شود و همچنين کار امنيتي- اطلاعاتي آغاز شود. اينها هيچ کدام مزاحم يکديگر نيستند و حتي گاهي مي توانند براي به نتيجه رسيدن مسئله از هم پشتيباني کنند. اولين اقدامي که در لبنان صورت گرفت تشکيل پرونده قضايي در دادگاههاي اين کشور بود. اين مستلزم تمهيد مقدماتي است که همه اينها صورت گرفت؛ به طور مثال اينکه کدام دادگاه صالح به رسيدگي است؟ هيچ کدام از دادگاههاي ايران صلاحيت رسيدگي به اين پرونده را نداشتند.  هنوز نيز در ايران هيچ دادگاهي صالح نيست. حتي در منازعات سياسي فيمابين ايران و آمريکا، طرحي به مجلس رفت که اتباع ايراني بتوانند عليه جرايم اتباع امريکايي شکايت کنند. در مجلس بر سر اين طرح بحث‌هايي هم صورت گرفت اما به دليل چالشهاي حقوقي آن، به مجمع تشخيص مصلحت نظام رفت و پس از اين همه سال هنوز هم چنين قانوني به تصويب نرسيده که دادگاهي در ايران براي شکايت اتباع ايراني از جرايمي که توسط افراد غيرايراني و در خارج از مرزهاي ايران رخ مي‌دهد، صالح باشد. در حال حاضر دادگاه‌هاي ايران در صورتي صالح به رسيدگي هستند که يا جرم در ايران اتفاق افتاده باشد يا اين که مجرم مليت ايراني داشته باشد. افزون بر اين‌ها، راهکار اطلاعاتي- عملياتي هم شکل گرفت. بنابراين خانواده هر سه راهکار را پيش برد. شهريور 57 را تصور کنيد: لبنان و ايران، به عنوان دو قدرت  که مي توانند پشتيبان خانواده امام در اين پيگيري ها باشند، درگير جنگ داخلي يا انقلاب هستند. پس در ابتداي ربودن ايشان، دولت هايي که به عنوان حامي حقوق شهروندشان مي توانند پيگيري هايي انجام دهند، هر دو گرفتاري هايي دارند؛ يا اصلاً قدرتي ندارند يا اين قدر دچار بحران هستند که بايد براي بقاي خود تلاش کنند. ضمن اينکه شاه ايران نيز اختلافاتي با امام موسي صدر داشت که تابعيت ايشان را لغو کرده بود. پس از پيروزي انقلاب، آنقدر مسائل گوناگوني وجود داشت که در سطح سياسي قضيه امام موسي صدر براي جمهوري اسلامي ايران يک مسئله دست چندم محسوب شود. در اين شرايط ما راهکار حقوقي را آغاز کرديم ولي از مذاکرات سياسي هم غافل نشديم. همان موقع با حافظ اسد، مقامات سعودي، رؤساي کشورهاي عرب و ديگر مقامات جهاني ملاقات کرديم تا بتوانيم از راه حل سياسي نيز به نتيجه اي برسيم.
همان طور که اشاره کرديد حتي اگر بزهديده ايراني باشد اما باز ما نمي‌توانيم در دادگاههاي ايران پرونده را پيگيري کنيم؛ مگر آنکه يکي از آن دو موردي هم که اشاره شد وجود داشته باشد. اما گاهي گمانه هايي مطرح مي شود که بعضي افراد ايراني در اين قضيه نقش داشته اند. مثلا برخي محققان به در جريان بودن برخي افراد ايراني‎ اشاره مي‌کنند. آيا نمي شد از اين طريق که افرادي ايراني در اين پرونده نقش داشته اند -حالا يا به عنوان مطلع پرونده و يا در سطحي بالاتر شايد معاون يا مباشر پرونده- در دادگاه هاي ايران اين پرونده را پيگيري کرد؟ چرا عليه اين افراد طرح شکايت نشد که اگر واقعا نقشي هم نداشتند، به دادگاه بروند و تبرئه شوند؟
من هم معتقدم که برخي از ايرانيها به دليل همپيماني با قذافي در سالهاي قبل از انقلاب و بعد از انقلاب اطلاعات مهمي از معماي ربودن امام موسي صدر دارند که بايد مرجع ذي‌صلاحي همان اوان ربودن جمع‌آوري مي‌کرد. اين ادعا ناشي از تحليل نيست، بلکه خبر و واقعيت است؛ بر اساس مستندات مي‌گويم. اما براي طرح شکايت عليه ايراني‌هاي مطلع، ابتدا بايد جرم مجرم را ثابت کرد. اين مسجل است که ربايش امام به دست قذافي و در سفر رسمي‌شان به ليبي صورت گرفته است. اين را همه دادگاه ها مي گويند. حتي قبل از صدور احکام دادگاهها نيز پيگيري هاي دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي و همين طور اعترافات خود مقامات ليبيايي به همه ثابت کرد که امام در ليبي و به دست شخص قذافي ربوده شده است. اما استناد به اين امر در شکواييههاي ديگر نيازمند صدور حکم يک دادگاه صالح در اين زمينه بود. وقتي اثبات شد که قذافي مجرم اصلي است، پيگيري جرم دستيارانش ميسر مي‌شود. همان‌طور که در پروندهاي که در لبنان براي امام موسي باز شد، عليه 17 نفر از ياران قذافي نيز شکايت صورت گرفت و همه اين 17نفر که در اين ربايش شرکت داشتند، محکوم شدند. اما اصلا فارغ از اينها، هرکسي که اين پرونده را پيگيري کند بر اساس برخي شواهد به برخي نتايج ميرسد. حتي در همين کتابي که مجلس منتشر کرده، ميتوان برخي نتايج را مشاهده کرد. ببينيد قبل از پيروزي انقلاب که امام خميني کشتيبان انقلاب هستند، بالاخره سنشان بالاست. گاهي ميان کساني که در اردوگاه انقلاب قرار دارند، بحث‌هايي مطرح ميشود که اگر امام فوت کنند، اين انقلاب را چگونه ميتوان ادامه داد. فارغ از اين که آيا کانديداهاي انقلابيون در آن موقع از اين بحث ها مطلع هستند يا نه؛ گروهي معتقد به جانشيني امام خميني توسط آيت الله منتظري هستند، گروهي معتقد به شهيد بهشتي و گروهي ديگر هم معتقد به امام موسي صدر هستند. هر گروه هم استدلال هاي خود را دارند. بدون اين که اين سه بزرگوار بدانند.
 
اين بحث ها مربوط به چه سال‌هايي است؟
حدود يک سال قبل از انقلاب. اردوگاه امام خميني هم از رويکردهاي مختلفي تشکيل شده بود، کما اين که وقتي هم به ايران آمدند به خاطر اين تفاوت‌ها، اختلافاتي هم پيش آمد. عدهاي از افراد مؤثر در اردوگاه آقاي منتظري در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب در اردوگاه  قذافي فعاليت مي‌کردند و تغذيه فکري، سياسي، لجستيکي، معنوي و مادي مي‌شدند و در مدرسه فکري و فلسفي نظام افراطي ليبي آموزش مي‌ديدند. وجه مشترک همه آنها تندروي و قانون‌شکني و استفاده از زور (اسلحه) براي تحميل  تصميماتشان و جوسازي افراطي و ترعيب طرف مقابل بود؛ دقيقا همان ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري قذافي.
 
دقيقاً چه کساني؟
همچون شهيد محمد منتظري، آقايان جلال الدين فارسي، ابوحنيف، ابوشريف و...، حتي در سطوح ديگر، مثل اولين نماينده رسمي جمهوري اسلامي ايران در لبنان آقاي احمد موحدي. مشخصه اصلي اين افراد، همپيماني با قذافي و مخالفت با امام صدر در لبنان است. برخي ديگر از هواداران قذافي در همان ابتدا ، در نهادهايي نظير وزارت امور خارجه، سپاه و در سطوح اداره و تصميم‌سازي کشور وارد شدند. قذافي تلاش مي کرد که در رده هاي بالا و مناصب استراتژيک نفوذ کند و انقلاب را مصادره نمايد. اما  به دليل اين که رجال محبوب و معتبر و سرآمد را در  اردوگاه خودش ندارد، قادر به نفوذ در شوراي انقلاب نمي شود. همپيمانانش از نسل دوم انقلابيون هستند؛ سطوحي جوان تر از استاد مطهري و شهيد بهشتي. به همين دليل هم جلال الدين فارسي کانديداي رياست جمهوري شد؛ يعني ببينيد که ليبي تا کجا و تا چه عمقي در انقلاب ايران پيشروي و نفوذ مي‌کند. اما هوشياري شوراي انقلاب از کانديداتوري فارسي جلوگيري مي‌کند. توطيه قذافي خنثي مي‌شود اما آرزوي خود را رها نمي‌نمايد و از راه‌هاي ديگر تلاش مي‌کند.
 
يعني شما کانديداتوري جلالالدين فارسي را مربوط به برنامه هاي ليبي در ايران مي دانيد؟
ايشان به شهادت گفته‌ها و نوشته‌هايشان در کتاب «زواياي تاريک» از ياران نزديک و حاميان قذافي هستند. آنقدر نزديک که از چگونگي و جزييات ربودن امام صدر خبردار مي‌شوند و با افتخار از اينکه تنها ايراني اين‌قدر محرم به حاکميت ليبي هستند، ياد مي‌کنند. من ادعا نمي‌کنم؛ استاد فارسي خودشان نوشته‌اند. آيا شخصيتي چنين نزديک و محرم به قذافي نمي‌تواند – حتي ناخوداگاه- برآورنده بخشي از روياهاي قذافي باشد؟!

ولي کانديداي حزب جمهوري اسلامي بود و شهيد بهشتي هم آن موقع در حزب بودند.
بله اما بعدها در تاريخ خيلي از چيزها روشن ميشود. بگذاريد يک نمونه تاريخي بگويم، به طور مثال شهريور سال گذشته روزنامه خيلي دولتي ايران ضميمه‌اي منتشر کرد و با چند نفر از کساني که خودشان را از دوستان و نزديکان قذافي معرفي مي‌کردند، مصاحبه‌هايي انجام داد؛ افرادي همچون آقايان فارسي، رفيقدوست، ابوحنيف و چند نفر ديگر . همه اين آقايان در شرايطي که همه دادگاهها حکم به محکوميت قذافي داده اند، طرحي را مطرح کردند که شخصا براي من عجيب بود. هر سه با يادآوري دوستي خود با قذافي، با ادبياتي مثلاً دوستانه و خيرخواهانه، بيشنهاد تشکيل کميته تحقيق براي روشن شدن ماجراي ربودن امام صدر را ارائه مي کردند. بيشنهادي که قذافي شش سال قبل داده بود تا نتيجه تحقيقات و احکام قطعي دادگاه‌هاي لبنان و ايتاليا را بي‌اعتبار کند. جالب است همه اينها را هم خودشان بيان مي کنند. اصلاً براي رجل سياسي بيان اينکه من يک رابطه نزديک با فلاني دارم معنا دارد؛ يعني شما نمي توانيد براحتي از کنارش بگذريد. چه کسي مي‌تواند بگويد من رابطه نزديکي با فلان مقام خارجي دارم و  بازخواست نشود. روي چه حسابي با اين مقام خارجي رابطه داشتي؟! اين افراد نه تنها به اين دوستي تصريح مي‌کنند، بلکه به صورت هم‌زمان و هماهنگ طرحي نادرست را که قذافي در سال‌هاي اخير مطرح مي‌کرد، بيان مي‌کنند که قذافي به ما پشنهاد داد که به مسؤولان ايراني بگوييم با ايجاد يک کميته پنج جانبه يا سه جانبه تحقيق، قضيه امام موسي صدر را پيگيري کنيم. اين پيشنهاد دقيقاً وقتي مطرح شد که ايتاليا عليه قذافي حکم داد، دادگاه لبنان هم حکم به مجرميت او داد و کميته‌هاي تشخيص و تحقيق دادگاه هم حکم به ربايش امام در ليبي دادند. قذافي وقتي هيچ راهي براي فرار از اين احکام نداشت، دست به دامان ايران براي آغاز مجدد تحقيقات شد. تشکيل کميته جديد يک راه نادرست و ساخته سياست هاي قذافي است و همه آن پنج نفر در آن مقطع، چنان پيشنهادي را، آن‌هم با يک ادبيات مطرح مي‌کنند. ما که اين قدر ديگر ساده نيستيم. وقتي پنج نفر طي مصاحبه با يک مجله و با يک ادبيات پيشنهاد کميته تحقيق ميدهند، تصادفي و اتفاقي است؟ مصاحبه آقايان درست چند روز پس از مصاحبه سعد مجبر، سفير ليبي در ايران منتشر شد. او هم عيناً همين پيشنهاد تشکيل کميته تحقيق را داده بود. اين همه هماهنگي شگفت‌آور نيست؟! در چنين بره هاي طبيعي است که پرونده امام صدر را نمي توانيد پيش ببريد. دوره اي که محمد منتظري، مي‌تواند فرودگاه را ببندد و به‌رغم مخالفت دولت انقلاب، جلّود با هواپيمايش در فرودگاه مي‌نشيند و براي استقبال «جلّود تروريست» عکس بزرگي از قذافي در فرودگاه مي‌زنند و زير تصوير قذافي با جلود عکس مي‌گيرند. روزهاي اول حکومت انقلاب بود و ما تازه سياست را تمرين مي‌کرديم ولي قذافي سال‌ها سياست‌ورزي کرده و براي وابستگي ايران به خودش برنامه‌ ريخته بود. شنيدني است: يکي از کارهاي قذافي اين بود که يک هواپيما ايراني مي برد که يک هفته آنجا اقامت کنند و پذيرايي شوند تا در محل سخنراني او بنشينند و برايشش کف بزنند. وقتي همه به امام خميني فشار آوردند که قذافي بزرگ انقلابيون عالم مي‌خواهد به ديدن شما بيايد، اگر امام راه را نبسته و نگفته بودند که تا امام موسي صدر را نياورد، ملاقات ممکن نيست، هم‌پيمانان ليبي خيلي از مناصب را گرفته بودند.

به عقيده شما دليل اينکه تا زمان دولت آقاي خاتمي پيگيري جدي در دستگاه ديپلماسي ايران درباره اين پرونده صورت نمي گيرد، به خاطر اين بود که گروهي از مخالفان امام در کشور تاثيرگذار بودند؟
حتي بعد از زمان آقاي خاتمي. سالهاي اول انقلاب که اشاره شد. بعد جنگ پيش مي آيد و نيازهاي توهمي ما به تسليحات ليبي باعث ميشود که ما پرونده امام موسي صدر را بايگاني کنيم؛ نه اين که مختومه کنيم، يعني گفتيم که بگذاريم براي يک موقعيت بهتر.

در دولت آقاي هاشمي چه طور؟
در آن دوره هم همواره به ما گفته مي‌شد که آقاي هاشمي دارند از کانالهاي شخصي پيگيري مي کنند و نتيجه‌اي هم ارائه نشد. تقريبا آن زمان اميدواريمان را به دولت هاي ايران رها کرديم و تصميم گرفتيم آنچه که از خودمان بر مي آيد پيگيري کنيم و آن هم راه حل حقوقي بود. براي اين که مدام مي گفتند که ما از طريق سياسي به نتيجه مي رسيم و شما راه حلهاي حقوقي را رها کنيد. ولي ما به اين نتيجه رسيديم که راه حل حقوقي را بايد ادامه دهيم. زماني که آقاي خاتمي رييس جمهور شدند ما خدمت مقام معظم رهبري رسيديم. آيت‌الله خامنهاي فرمودند که اين سالها کوتاهي شده است و بايد جبران کنيم. ايشان به پيگيريهاي خودشان هم اشاره کردند که در سفري که به ليبي داشتند، چگونه بر سر قضيه امام صدر به قذافي تندي کردند و او هم قولي داده بود که بعد عمل نکرد. آنجا به ما فرمودند که آقاي خاتمي براي پيگيري انگيزه دارند و با ايشان طرح کنيد، من هم به ايشان خواهم گفت که تا انتهاي پرونده حتي اگر به قيمت قطع روابط با ليبي هم شده، بروند. ما نزد آقاي خاتمي رفتيم و قرار شد که يک نقشه پيگيري؛ شامل پيگيري سياسي، قضايي، اطلاعاتي-امنيتي و بينالمللي طراحي شود. آقاي خاتمي هم کميتهاي تشکيل دادند. قرار بر اين شد که مذاکرات سياسي شروع شود، پيگيري امنيتي-اطلاعاتي به موازاتش در وزارت اطلاعات شکل بگيرد و از طرف ديگر هم راهکار قضايي مطالعه شود اما شروع نشود تا مذاکرات سياسي پيش برود و اگر مذاکرات به نتيجه نرسيد، راهکار قضايي آغاز شود. مذاکرات سياسي در حالي شروع شد که برخي از تصميمسازان کشور آن را به مصلحت کشور نمي‌دانستند.

چه بخش ها و چه کساني مخالف بودند؟
مثلا در وزارت دفاع به خاطر پيمانهاي نظامي، نگران هرگونه فشار سياسي بر دولت ليبي بودند. با وجود اين آقاي خاتمي جلو رفت. در مذاکرات مي ديديم که گاهي مذاکرات متوقف ميشود و اينگونه توقف ها در مذاکرات باعث تحقير پرونده ميشود. اگر اراده ملي وجود دارد همه اين ارکستر بايد هماهنگ بزند. نمي شود که يک طرف فشار سياسي بياورد و طرف ديگري هم برود قرارداد اقتصادي ببندد و نگران تاثير اين مذاکرات بر قراردادهايش باشد. قراردادهايي که جمع آن شايد دويست و پنجاه مليون دلار هم نميشد. برخي از مسئولين وقت گفته‌هايي داشتند که مايل به نقل آن نيستم. بالاخره آقاي خاتمي هم تنها بود و همه حمايتش نمي کردند. از طرف ديگر مذاکرات سياسي آقاي ابطحي دچار وقتکشي شد. يعني طرف ليبيايي به دليل قدرت ايران آغاز مذاکره را پذيرفت، ولي پس از سه سال گفتوگو هيچ قدمي پيش نرفت.

اين که گفته مي شود در مذاکرات محرمانه، ليبي پذيرفت که امام موسي صدر زنده است و در ليبي به سر مي برد، پيشرفت محسوب نمي شد؟
البته و صد البته مهم و استثنايي است. اما اين درست زماني است که دولت آقاي خاتمي کم کم در داخل ضعيف ميشود. ليبي اين ضعف را ميفهمد و از طرف ديگر هم در حال تقويت ارتباطاتش با آمريکا و اروپا است. مذاکرات وقتي به اينجا رسيد که ليبي در راستاي بهبود روابط با غرب نزديک ششصدهزار سندش را در اتريش به سيا فروخته بود. سندهايي که از کل حرکتهاي انقلابي در دنيا داشت که بخشي از آن هم مربوط به ايران بود. همان موقع است که بحث هاي هسته اي ايران را به آمريکايي ها فروخت. وقتي طرف مذاکره در چنين مقامي قرار گرفته است، پس بايد با دست پر بر سر ميز مذاکره حاضر شد تا بتوان امام را آزاد کرد که البته ايران در آن مذاکرات چيزي در دست نداشت.

در اين ده سال اخير مي بينيم که به سمت نهادهاي بين المللي رفتيد ولي چندان حضور قدرتمندي در اين نهادها نداشته ايد؛ دليلش چه بود؟
کار حقوقي ظرافت دارد. ما وقتي از مذاکرات سياسي نااميد شديم، راهحل قضايي را با تمام توان پيش گرفتيم. حدود 8 سال پيش بود که خانواده به اين نتيجه رسيد که  بايد روي اراده خدا در دفاع از مظلوم و همچنين روي وظيفه و امکانات خود حساب کند. به همين دليل شروع کرديم به تقويت پرونده حقوقي. وکلايمان نيز همراهي کردند و به احکامي که امروز ميبينيد، رسيديم. در واقع روند قضايي کار در لبنان اينگونه بود که ابتدا عليه مجهول شکايت کرديم، وقتي که ماجرا تاييد شد و کميته تحقيق وقوع جرم و ربودن امام را در سفر رسمي به ليبي تاييد کرد، مرحله بعد اين بود که مجرم تعيين شود. دادگاه ربودن امام موسي صدر را مصداق اقدام عليه امنيت ملي دانست و دولت لبنان با استفاده از حکم لغو مصونيت سياسي قذافي ، راي به مجرميت او داد. دادگاه  مجرم را سه بار احضار کرد که به دادگاه نيامد و حکم غيابي صادر شد. دادستان تقاضاي اعدام براي قذافي و هفده نفر از مسئولان ليبيايي داد. به آنها فرصت داده شده که براي محاکمه حاضر شوند، حکم دادستان قرائت شود، قاضي استماع دفاعيات کند و بعد حکم نهايي را صادر نمايد. اين تا اينجا پيش رفته که حالا اين بلاها بر سر قذافي آمد.

ولي نخواستيد در ايران انجام بگيرد؟
خانواده هر کاري ميتوانسته انجام داده است. ولي نيامدهايم داد بزنيم که آقا اين کارها را کردهايم. بالاخره خانواده صدر يک نجابتي هم دارد. اين طور نيست که بيايد و به هر قيمتي تظلمخواهي کند، اما وظايفمان را انجام ميدهيم. من شخصا چه قدر با وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران بر سر همان طرح امنيتي-اطلاعاتي ملاقات داشتم که کاري صورت بگيرد. اما اين که چرا به دادگاههاي ديگر نرفتيم؛ پس از سال 2002 برخي زندانيان سياسي ليبي آزاد شدند و اسنادي را درباره جناياتي که در زندانهاي ليبي ميشود و زندانياني که در آنجا حبس هستند در اختيار گذاشتند. برخي از آن زندانيان اعلام کردند که امام را در رمضان سال 2002 در زندان ابوسليم ديده اند، از آن سال همواره يکي از بندهاي گزارش سالانه سازمان عفو بينالملل مربوط به  قضيه ربوده شدن امام موسي صدر در ليبي و ضرورت پيگيري آزادي ايشان و پاسخگويي در اين امر است.

منظور گزارش سالانه عفو بين الملل درباره ليبي است؟
دقيقا. اما اين که چرا نميشود جاهاي ديگر رفت؛ به اين دليل که وکلا هميشه ميگويند يک جرم را در يک دادگاه پيگيري کنيد و نه چند دادگاه. تعدد دادگاه ها، با فرض صلاحيت تمام آنها باعث سوء استفاده متهم از اختلاف در احکام صادره خواهد شد. هميشه توصيه وکلا بر اين است که در يک دادگاه پيش برويد. ما هم در دادگاه لبنان پيش رفتيم. احکام دادگاه ايتاليا هم وجود دارد که امام موسي صدر وارد ايتاليا نشده است. دادستان دادگاه عالي لبنان هم که پارسال حکم تاريخيش را مبني بر مجرميت قذافي و هفده نفر از مسئولان ليبيايي اعلام و برايشان درخواست اعدام کرد. خود قذافي هم در آن سخنراني تاريخي در سالگرد جشن انقلابشان در سال 2002 اعلام ميکند که امام در ليبي ربوده شده که ما صدايش را ضبط کرديم و به دادگاهها داديم . يکي از اسنادي که در دادگاه ها به آن استناد شده، همين اعتراف رسمي خود مسئولان کشور ليبي است.

پس از حوادث اخير ليبي، ظاهرا فعاليت هايي در وزارت خارجه شکل گرفته و آقاي احمد موسوي يک سري  مصاحبه هايي کردند. اين اقدامات چقدر مفيد بوده است؟
اتفاقات اخير يک فرصت تاريخي در اختيار پرونده پيگيري آزادي امام گذاشته زيرا تمام کساني که معتقد به عدم حيات امام بودند متوجه زنده بودن امام شدند. آن هم بنا بر اخباري که خيلي هم اتفاقي از ليبي بيرون آمد که به نظر من از الطاف خداست يا مصاحبه آقاي خرم اولين کاردار ما در ليبي. براي من جاي تعجب بود که ما سي سال است در جمهوري اسلامي در حال  پيگيري هستيم و تا امروز نميدانستيم که آقاي خرم با دستور امام خميني براي پيگيري پرونده، بعد از دو سال جستوجو يک گزارش به وزارت خارجه ميدهد که بر اساس آن امام موسي صدر زنده است ودر طبقه پايين فلان قصر قذافي زنداني است.

آيا حرف نگفته اي باقي مانده است که خانواده امام موسي صدر در سينه نگه داشته باشد و اگر روزي پرونده به نتيجه نرسد، آنها را بازگو کند؟
از ويژگي‌هاي خانواده امام موسي صدر اين است که اگر احساس کنند دشمنشان به خاطر ذکر مسئله اي خجالت ميکشند، حاضرند ملامت ديگران را تحمل کنند اما حرفي نزنند که دوست يا مخالفشان دچار شرمندگي شود. اين را در تمام اين سالها در چهره خواهر، همسر، دختر، پسر و برادر امام موسي صدر ديده ام. اين فضيلت خدايي است و تمامي منتقدين امام موسي صدر اين مسئله را در محاسبههاي خودشان در نظر بگيرند. ما بيش از هر کسي مي فهميم چه کساني کوتاهي کردند. به خود آنها گفته ايم اما اين که علني بگوييم؛ من فکر نمي کنم که دردي دوا کند. ما اصلاً دوست نداريم کاري کنيم که آدم ها حتي در خلوت خودشان بشکنند. از اين دست بسيار در دل خانواده ناگفته ها هست که اگر روزي بخواهند بگويند مطمئن باشيد با اين محاسبه گفته مي شود که کسي شرمنده نشود. فقط من از تمام کساني که اين سالها مسؤوليتي داشتند و پرونده امام به آنها مربوط بوده يا نبوده، خواهش مي کنم در اين روزها کلاه خودشان را قاضي کنند و هر جايي که مصالحه کردند، هرجايي که محافظه کاري کردند، هرجايي که براي حفظ پست و مقام حقيقتي را بيان نکردند امروز تصميم بگيرند، جبران کنند. در هر صورت در پرونده امام موسي صدر کوتاهي شده است وگرنه امام تا به حال آزاد مي شد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۲۷ - ۱۵ شهريور ۱۳۹۰
۰
۰
سلام
1 مطلبی میخوندم در ضمینه نظامیان مستشار ایرانی در شمال افریقا .
مثلا تعداد زیادی افسر اموزشی ایرانی زمان شاه در خارج بخصوص مراکش و تونس به عناوینی کنار امریکائی ها و دول دیگر یا مربی یا مترجم یا مستشار سفارت بودند .
بعد انقلاب اکثرا به ایران بر نگشتند بخصوص انهائی که همسر خارجی گرفته بودند و طبق قانون ارتش جمهوری اسلامی ایران ازدواج با زن خارجی ممنوع و خود به خود منفصل خدمت میشدند .
در مراکش حدود 100 نفر را شامل میشد .
میخوام بگم این افراد برای درامد دست به هر کاری میزنن بخصوص در مصر .
این افراد کانال خوبی برای کسب اطلاع از وضع افرادی مانند امام موسی صدر هستند .
------------
کمی پول و تشویق اینان را فعال میکند .
------------
یا حق
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها