در ابتدا به ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میپردازیم که به مطلبی با عنوان«اربعین و راه پیش روی ما»به قلم سعد الله زارعی اختصاص یافت:
اربعین
یکی از مهمترین علامات شیعه به حساب آمده است. شیخ الطایفه، ابوجعفر محمد
طوسی معروف به شیخ طوسی (385-460 ق) در دو کتاب «تهذیب الاحکام» و «مصباح
المتحجد و سلاح المتعبد» در روایتی از حضرت امام حسن عسکری(ع)، بزرگ داشتن
این روز را یکی از پنج علامت مومن برشمرده است. در روایات دیگر اربعین را
یکی از «اختصاصات» حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) دانستهاند و گو اینکه قبل و
بعد از ایشان برای هیچ پیامبر یا امام دیگری اربعین گرفته نشده و
نمیشود.درباره اربعین و گرامیداشت آن روایات زیادی رسیده و زیارت مخصوصی
نیز وارد شده است.«صفوانجمال» که یکی از اصحاب ثقه امام صادق(ع) بود
میگوید امام به من زیارت روز اربعین را- به نحوی که در مفاتیح آمده است-
تعلیم فرمود. در این زیارت که علاوه بر تکریم و تعظیم آن حضرت، نوعی مجلس
سوگ و نوحهسرایی هم به حساب میآید، امام صادق(ع) هدف از قیام جد مظلومش
امام حسین(ع) را در یک عبارت کوتاه و زیبا بیان کرده است. ایشان خطاب به
خدای متعال میگوید: «لیستنقذ عبادک منالجهالهًْ و حیرهًْ الضلالهًْ» یعنی
حسین(ع) قیام کرد تا بندگان خدا را از گرداب جهالت و نادانی و سرگردان
شدن در وادی گمراهی نجات دهد.
بر این اساس میتوان گفت جدای از این
که عظمت مقام و منزلت امام حسین(ع) و بزرگ داشتن واقعه سال 61 کربلا،
اقتضای بزرگداشت اربعین دارد، حفاظت و صیانت از راه، منطق و شیوهای که
امام و یاران مظلومش در دفاع از دین خدا و مبارزه با انحراف و فساد و
ستمگری داشتند، نیز بر ضرورت آن میافزاید. درست به همین دلیل اربعین
همیشه پناهگاه مظلومین و سبب ترس و اضطراب ستمگران و منحرفین بوده
است.اربعین در میان مسلمانان و بخصوص شیعیان، بیرق استقامت در راه دین بوده
است از این رو یکی از سنتهای اربعین در میان شیعیان برگزاری «راهپیمایی»
در این روز میباشد. راهپیمایی در این روز حسب نظر علما و مراجع- در صورتی
که برای اقامه عزا و یا برای زیارت قبر سیدالشهدا باشد- ثواب زیاد داشته و
امری پسندیده برای اعتلای کلمه توحید است، در عین حال راهپیمایی در
فرهنگهای مختلف یک حرکت انقلابی و سیاسی هم به حساب میآید و بیانگر زنده
بودن ماجرای عاشورا و کربلاست و این پیام میتواند یزیدیان را در هر زمان
به عقبنشینی وادار نماید.
حسب آنچه در خبرگزاریها آمد، امسال
نزدیک به 20 میلیون نفر در راهپیمایی اربعین در عراق شرکت کردهاند و اگر
جمعیت راهپیمایان اربعین در سراسر دنیا را به این عدد بیفزاییم احتمالا روز
گذشته نزدیک به 100 میلیون نفر در راهپیمایی اربعین در سراسر دنیا
شرکتکردهاند و این یک واقعه نادر به حساب میآید. خود این ماجرا به خوبی
از پیروزی مطلق امام مظلوم در ماجرای عاشورا حکایت میکند کما این که امام
صادق(ع) در فقرات اول زیارت اربعین به آن اشاره کرده است (الفائز بکرامتک،
اکرمته الشهاده)
امسال در راهپیماییهای اربعین عراق علاوه بر مردم
شخصیتهای سیاسی و مذهبی عراق و هیئتهای مختلفی از کشورهای آسیایی،
اروپایی و آفریقایی هم شرکت داشتهاند و این نشان میدهد که اربعین به یک
روز بزرگ جهانی تبدیل شده است. شرکت هیئتهای مختلف که در بعضی از موارد
مسلمان هم نبودهاند یک علامت بزرگ سیاسی و به عبارتی یک «نه» از سوی جبهه
مقاومت به جبهه مشترک استکبار جهانی است که سعی میکند با منطق یزیدگونه
دنیا را زیر شمشیر به تبعیت از خود وادارد. مردم دنیا در همین 10 سال اخیر
شاهد شش جنگ بزرگ جبهه استکباری علیه مردم مظلوم این منطقه اسلامی بودهاند
جنگ عراق، جنگ افغانستان، جنگ لیبی، جنگ سوریه، جنگ 33 روزه لبنان، جنگ 22
روزه و 8 روزه غزه با محوریت همین قدرتهای یزیدی صورت گرفته است و اربعین
فرصتی است تا همه مردم در این منطقه به این جبهه شرور استکباری «نه»
بگویند.
روز اربعین یک «نه» به جبهه تکفیری تروریستی هم بود در
واقع بزرگداشت اربعین و عاشورا منطق کسانی است که فدایی دین میشوند و منطق
تکفیر و وهابیت و تروریزم منطق جبههای است که دقیقا مانند معاویه و یزید
در پوشش دروغین دینخواهی، با نفی و قتل مخالفین و موانع پیشروی خود
میخواهند بر مردم سیطره پیدا کنند. روز اربعین یک فرصت مهم برای مقابله
جدی با این جبهه منحط خونریز هم بود کما اینکه این جبهه شرور که از حمایت
اطلاعاتی و تدارکاتی جبهه استکباری نیز برخوردار میباشد، پیشاپیش تهدید
کرد که راهپیمایی عزاداران اربعین را به خاک و خون میکشد و به چند اقدام
علیه راهپیمایان در بغداد و... نیز متوسل گردید. در واقع راهپیمایی اربعین
به دنیا نشان میدهد که جبهه اصلی اسلام که توانسته در عراق 20 میلیون نفر
را پای کار بیاورد، جبهه اربعین است و این متن اصلی دین است که نه تنها
اجازه نمیدهد خونی از انسانی بیگناه بر زمین بریزد بلکه آماج حملات دو
جبهه استکباری و تکفیری نیز هست. بر این اساس میتوان گفت اربعین خود یک
پرچم برافراشته است که حقیقت دین و انسانیت را به زیبایی و رسایی اعلام
میکند.
اربعین در عین حال یک روز بزرگ غمبار نیز هست، اربعین روز
بیقراری و شوریدگی نیز هست. اگر این روایت را قطعی تلقی کنیم که در اربعین
کاروان اسیران کربلا بار دیگر در کربلا گرد هم آمدهاند میتوانیم حرارت
این روز را به خوبی احساس کنیم. وقتی به یاد بیاوریم که حضرت
زینب-سلامالله علیها- و امام زینالعابدین- سلامالله علیه- به همراه بقیه
عائله سیدالشهدا- علیهالسلام- پس از پشت سرگذاشتن چهل روز سخت و
طاقتفرسا و توأم با درد و رنج و خاطرات مختلف به نقطهای بازگشتهاند که
چهل روز قبل از این، آن همه حوادث تلخ و شیرین را به چشم دیدهاند، قلبمان
درهم فشرده میشود و میخواهد از تپش باز ایستد. اگر این روایت را قطعی
تلقی کنیم که عائله امام حسین(ع) در اربعین سه روز در کربلا مانده و سپس به
مدینه عزیمت کردهاند میتوانیم اوضاع آن روزها را کمی ادراک نمائیم عجیب
این است که کسی از آن سرزمین زنده باز گشته باشد و این چه حکایت عجیبی است.
این حکایت را شخصیتهای نکتهپردازی در آن روزگار و بعدها بیان کردهاند
ولی نتوانستهاند جز یکی دو صفحه بنویسند گویا آنچه دیده یا شنیدهاند فقط
اشک بوده، اشکی که نه گوینده را امان گفتن داد و نه شنوند را امان شنیدن
داد: «کاری نکردهای که توان بازگفتنش گر بازگویمت نتوانی شنفتنش»
اگر
روایت زیارت صحابی بزرگوار پیامبر-ص- جابرابن عبدالله انصاری و مصاحب او
جناب «عطیه» را قطعی تلقی کنیم میتوانیم از متن این ماجرا عظمت بقعهای که
در زیر آن جسم مطهر حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) قرار گرفته و حسب روایت،
دعا در آنجا به اجابت میرسد، دریابیم. میتوان این احتمال قوی را داد که
نحوه زیارت عجیب و استثنایی این دو صحابی توسط پیامبر عظیمالشأن اسلام-ص-
سفارش شده چه اینکه کاری که جابر در این زیارت کرده از عقل و ادراک یک فرد
معمولی برنمیآید. پیادهروی جابر، سپس غسل زیارت او در فرات، پس از آن
ورود از پایین پای حضرت سیدالشهدا و نوحههای آنچنانی تا آنجا که از هوش
رفته و سپس آن عبارات را در حق امام مظلوم با صدای رسا و توأم با ناله سر
داده و بعد بگوید «ما هم با شما در ماجرای عاشورا شریک هستیم» و حال آنکه
جابر به دلیل کهولت سن و نابینایی قادر به حضور در رکاب سیدالشهدا نشد و
بعد در برابر تعجب جناب عطیه که پرسید: «ولی ما که به همراه این مظلوم در
سرزمینی فرود نیامدیم و از تپهای بالا نرفتیم، شمشیری نزدیم و مثل او سر
از تنمان جدا نشده، اولادمان یتیم و زنانمان بیوه نشده است»، گفت من از
حبیبم پیامبرخدا-ص- شنیدم که گفت: «هر که دوست دارد گروهی را، با ایشان
محشور شود و هرکس دوست داشته باشد عمل قومی را، در آن شریک شود» تعلیمات
جناب جابربن عبدالله انصاری که پایه آنها در تعلیمات رسول خدا-ص- است به ما
میگوید عاشورا یک روز تاریخی نیست که آمده و رفته باشد بلکه یک روز جاری
در بستر همه زمانها از اول خلقت تا آخر خلقت است و از این رو گفتهاند «کل
یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم» با این وصف ما میتوانیم با
زیارت ابیعبدالله در روز عاشورا یا اربعین و یا هر روز دیگر با او نسبت
پیدا کنیم البته حتما باید به لوازم زیارت و آنچه در متن آن و عبارات
زیاراتی نظیر اربعین و عاشورا آمده تا سر حد امکان و اختیار پایبند باشیم.
مردم
ایران در اربعین و عاشورا به عنوان «یک ملت» از مرز ادعا گذشتهاند و از
این روست که اربعین و عاشورا هر ایرانی را به «جبههها» میبرد 8 سال دفاع
مقدس و پیش از آن 2 سال مبارزه با ضد انقلاب و پس از آن 35 سال استقامت در
راه انقلاب، به خوبی متن و محتوای این ملت را نشان میدهد. با این وصف جدای
از این که نگارنده این سطور و امثال آن در این راه ضعف دارد ولی ملت ایران
ثابت کرده است که پای این دستگاه حسینی ایستاده و رهبر حسینی آن را به هیچ
وجه تنها نمیگذارد. این واقعیت غیرقابل انکاری است که دشمن را به سختی
آزار میدهد چرا که دشمن میبیند رخنه در بعضی از شخصیتها و طیفی از
نخبگان چندان دشوار نیست ولی رخنه در ملت ایران و جدا کردن آن از راهی که
نزدیک به 35 سال در آن قرار گرفته بسیار دشوار و در مرز ناممکن قرار دارد
از این رو دشمن حتی وقتی احساس میکند که در مواجهه با جمهوری اسلامی به یک
پیروزی دست پیدا کرده به دوام آن اعتماد ندارد. یکی از اصلیترین جنبه حفظ
تحریمها هم همین است. دشمن این تحریمها را علیه ملت و برای به زانو
درآوردن آن تصویب و اجرا کرده نه برای آزار دادن این یا آن شخصیت و یا این
یا آن گروه نخبه سیاسی. لذا دلیلی نمیبینند که وقتی از سخنان کسانی بوی
کوتاه آمدن به مشامشان میرسد، تحریم و فشار را بردارند.
سید محمد اسلامی در مطلبی که با عنوان«بابانوئل ايراني پشت دروازه رُم»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند اینطور نوشت:
قرار بود سال 2013، سال نهايي نتيجه دادن
اولين تجربه اتحاديه اروپا در اجراي نقشه راه 10 ساله مشترک براي اعمال
سياست خارجي واحد باشد. 10 سال پيش زماني که خاوير سولانا، مسئول سياست
خارجي اتحاديه اروپا بود براي نخستين بار در تاريخ اين اتحاديه، سند
"استراتژي امنيتي اروپا" موسوم به ESS تدوين و تصويب شد. پيش از اين در
يادداشت «هم اکنون با چه اروپايي رو به رو هستيم؟» در تاريخ 27 آذر به اين
موضوع اشاره کرديم که اهميت اين سند چنان است که بين کشورهاي اروپايي به
"Holy Writ” به معناي "متن مقدس" مشهور شد. براساس اين سند به طور کلي
کشورهاي عضو بايد به صورت واحد و مشترک از منافع يکديگر در خارج از مرزهاي
اتحاديه حمايت کنند. اما در مروري سريع و کوتاه بايد بگوييم که برخلاف
برنامه ريزي هاي استراتژيک قبلي، سال 2013 با انزواي فرانسه در حمله به
کشور مالي آغاز شد.
رويدادي که نتيجه فقدان تصميم گيري و اقدام واحد
اتحاديه اروپا براي حفظ منافع کشورهاي عضو در خارج از مرزهاي اين اتحاديه
بود. جالب اين که پايان سال 2013 هم انزواي مجدد فرانسه در حمله به کشور
آفريقاي مرکزي بود. حتي نشست امنيتي سران اتحاديه اروپا که همين هفته در
بروکسل برگزار شد هم صحنه جدال لفظي بين کشورهاي مختلف به ويژه تروئيکاي
اروپايي درباره اختلاف هايشان بود. ديگر اتفاق مهم سال 2013، از دست دادن
اوکراين و هديه کردن مجدد اين کشور به روسيه است که براي اروپايي ها از
جمله آخرين خاطرات تلخ سال کهنه ميلادي به شمار مي آيد. همچنين اتحاديه
اروپا در اين سال نتوانست نقش تعيين کننده اي در تحولات مصر به عنوان تحول
شاخص منطقه داشته باشد. سياست کشورهاي عضو اين اتحاديه درباره سوريه هم
مانند بومرنگ نامبارکي بود که عاقبت دامن گير شد و امروز موضوع نشست ژنو2
درباره سوريه، چگونگي کنترل اتباع اروپايي شده است که پس از آموزش تروريسم
از سوريه به کشورشان باز مي گردند. بنابراين در سال 2013 اروپايي ها در
اتخاذ تصميم هاي هماهنگ و تعيين کننده شکست خوردند.
مهم ترين دستاوردهاي اروپا در 2013
کارشناسان حوزه اروپا در بررسي مهم
ترين دستاوردهاي سياست خارجي اتحاديه اروپا در سال 2013، 3 مورد را بيان
کرده اند. نخستين مورد توافق ۱+۵ با حضور تروئيکاي اروپايي (آلمان، فرانسه و
انگليس) با ايران است. دومين مورد توافق بين کوزوو و صربستان درباره حقوق
اقليت صرب ساکن کوزوو است. سومين مورد هم مذاکرات تجارت آزاد با آمريکا
است. درباره مورد دوم بايد بگوييم واضح است که وزن تنش بين کوزوو و صربستان
در ميان ديگر رويدادهاي جهان بسيار ناچيز است و به هيچ وجه متناسب با
ادعاي تاثيرگذاري جهاني اتحاديه اروپا نيست. تجارت آزاد بين اروپا و آمريکا
هم هنوز به نتيجه نهايي نرسيده است، به علاوه اين که بيشتر فرار از ستون
وابستگي به چين به سوي ستون وابستگي مجدد به بازارهاي آمريکايي است.
سلام اروپا به ايران 2014
بنابراين بيراه نيست اگر بگوييم که مهم
ترين رويداد شاخص براي اتحاديه اروپا موضوع توافق درباره يک برنامه اقدام
مشترک با ايران بوده است. اما در اين مورد هم همه مي دانند که آن چه کار را
به نتيجه رساند پيشنهاد بسيار ارزشمند و قابل توجه ايران بود، نه تصميم
گيري برنامه ريزي شده، استراتژيک و واحد اتحاديه اروپا. به عبارت ديگر ما
در تعامل سياسي و اقتصادي با اروپايي روبه رو هستيم که به دلايل متعدد به
ويژه بحران طولاني شده مالي جهاني، درباره مجموعه گسترده و متنوعي از
موضوعات از جمله موضوع ايران "نمي تواند" تصميم جامع بگيرد. بنابراين مي
توان طرف مذاکره ايران را فقط تروئيکاي اروپايي، به مجموعه گسترده تري از
کشورهاي اروپا افزايش داد. اين واقعيتي است که بيش از ما و پيش از ما
کشورهاي اروپايي به آن واقف هستند. سفر همين روزهاي وزير خارجه ايتاليا به
ايران و مذاکرات انجام شده به روشني نشان مي دهد که نتايج جانبي اما تعيين
کننده سياست خارجي معقول و اعتمادساز ايران در ژنو آغاز شده است. ايتاليا
از جمله کشورهايي است که سال هاست در تصميمي غيرمنطقي از مذاکرات ايران با
۱+۵ دور نگه داشته شده است.
اگر اين نظريه درباره توافق ژنو را بپذيريم که
آمريکايي ها در عمل تحريم آلمان براي بهره بردن از صنعت پتروشيمي ايران و
همچنين تحريم فرانسه براي بهره بردن از بازار خودروي ايران را لغو کردند،
کاملا منطقي است که ديگر کشورهاي اروپايي از جمله ايتاليا به دنبال سهم خود
در احياي تعامل اقتصادي با ايران باشند. به ويژه برخي کشورهاي اروپايي
بحران مالي همچنان گريبانگير آن ها است و مبادلات اقتصادي با ايران مي
تواند براي آن ها حياتي باشد. خانم بنينو، وزير خارجه ايتاليا روز يکشنبه
در پاسخ به سوال خبرنگاري در اين باره که وي در گفت وگو با يک روزنامه
اعلام کرده بعد از توافق ايران و 1+5 در ژنو يک مسابقه در بين کشورها براي
حضور در ايران شکل گرفته که هر کدام روابط بهتري با ايران داشته باشند،
گفت: «باعث خوشبختي است که ايتاليا برنده اين مسابقه باشد، اعتقاد دارم اگر
دورنماي کار بهتر شکل بگيرد، بر تعداد مسابقه دهندگان اضافه خواهد شد و
شاهد رقابت بيشتري خواهيم بود. رقابت وجود دارد و ايتاليا نيز مقام خوبي را
دارد.»
در ايران وقتي پاييز به آخر برسد، سال ميلادي تمام مي شود و وقتش مي رسد تا
اروپايي ها جوجه هايشان را بشمارند. آيا کشورهاي اروپايي آماده جبران
گذشته و به دست آوردن آينده هستند؟ سال 2014 مي تواند سال بازگشت کشورهاي
اروپايي به سياست هايي مبتني بر واقعيت در قبال ايران باشد.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«لزوم نوگرايي در مدل تشکيلاتي اصولگرايان»به قلم دکتر امیر محبیان در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
جريان اصولگرايي پس از شوکي که پس ازدوم خرداد 76 دريافت کرد تعادل بنيادين و تشکيلاتي خود را از دست داده و تمامي
تلاش ها براي متعادل سازي آن به نتايج نامطلوب انجاميده است.اين واقعيتي
است که نبايد چشم برآن بست.محوريت تشکيلاتي جريان اصولگرا در دوران پيش از
پيروزي سيد محمد خاتمي در
سال 76 مبتني بر "شيخوخيت" و نوعي "اطاعت تشکيلاتي"ويژه بود که عملا رقبا
را در هر رقابت انتخاباتي با تشکيلاتي منسجم و مطيع مواجه مي ساخت.اما لرزه
اي که بر ارکان اصولگرايي پس از شکست دوم خرداد 76 وارد آمد؛ کفايت اين
روش را زير سئوال برد و زمينه را براي ظهور پاره اي تشکل ها عليه نظم پيشين
نظير جمعيت ايثارگران فراهم کرد.امتيازاتي که جريان سنتي به گروههاي
نوخاسته داد عملا مسير واگرايي را هموارتر کرد و اين مسير بعدها توسط جمعيت
رهپويان و جبهه پايداري نيز طي شد.
در تمام اين مدت جريان سنتي اصولگرا تلاشي فاقد موفقيت براي
بازسازي(هژموني) استيلاي شيخوخيت بر تشکيلات به انجام رساند که اين تلاش ها
عملا با پيروزي محمود احمدي نژاد با عدم توفيق کامل روبهرو شد.رويکردي که
در عمل باعث شد به مرورحجت الاسلام والمسلمين ناطق نوري، با تجربه ترين
مدير تشکيلاتي جريان سنتي، کنار کشيده وآيتالله مهدوي کني شاخص ترين چهره
ايدئولوژيک اصولگرا نيز از نافرماني تشکل هاي اصولگرا در انتخاب هاي بعد
منجمله انتخابات رياست جمهوري 92 گلايه مند بود.با اين واگرايي که اکنون با درگذشت مرحوم عسکراولادي شديدتر خواهد شد چه بايد کرد؟
ترديدي وجود ندارد که وضعيت جريان اصولگرا وضعيتي عادي نيست و سال ها تجربه
نشان داده است که مديريت کلاسيک جريان اصولگرا قادر به حل معضلات آن
نخواهد بود.زماني که روندها حالتي طبيعي ندارد و نوعي از مرکز گريزي به
رفتار عرف تبديل شده است؛ضروري است مدل هاي ديگر مديريت تشکيلاتي مورد
بررسي قرار گيرد.تئوري آشوب که براي کشف نظم درون بي نظمي ها طراحي شده است
براي توجيه وضعيت اصولگرايان نظريه مناسبي است.تئوري آشوب را بعضا با تعريف«نظم در بي نظمي» مي شناسند،برخلاف برداشت
اوليه از نام آشوب، در واقع منظور از آشوب در ادبيات تئوري آشوب،
ناکارآمدي، به هم ريختگي و نظاير آن نيست. بلکه در واقع همان گونه که نظريه
پردازان اين تئوري مطرح مي کنند: بينظمي و آشوب، نوعي بينظميِ منظم يا
نظم در بينظمي است. بينظم از آن رو که نتايج آن غيرقابل پيش بيني است و
منظم بدان جهت که از نوعي قطعيت برخوردار است. بينظمي در مفهوم عملي يک
مفهوم رياضي محسوب ميشود که ميتوان آن را نوعي اتفاقي بودن همراه با
قطعيت دانست. قطعيت آن به خاطر آن است که بينظمي دلايل دروني دارد و به
علت اختلالات خارجي رخ نميدهد و اتفاقي بودن به دليل آنکه رفتار بينظمي،
بيقاعده وغير قابل پيش بيني است.بر پايه اين تئوري يکي از مدل هاي نوين مديريتي که
براي کنترل شرايط بي نظمي و سازمان نيافتگي يا در هم ريختگي سازماني مورد
استفاده قرار مي گيرد؛مدل مديريت آشفتگي است.
بر اساس اين مدل:
در محيط متلاطم و آشوب زده بايد به جاي تمرکز بر تصميمگري بلند مدت،بايد تصميم گيري کوتاه مدت وانعطاف پذير را مدنظر قرار داد.
برنامه ريزي اقتضايي وانعطاف پذير به عنوان بخشي از فرآيند تصميم گيري هر سازمان اهميت زيادي پيدا خواهد کرد.
مديران خود نيز بخشي از اين تغيير هستند. آنها بايد به جاي طرح ريزي و كنترل به شكل سنتي ، به روان سازي فرآيند تغيير بينديشند.
-براي انجام تغييرات بزرگ نياز به دستگاههاي عريض و طويل نيست بلكه بايد
نقاط حساس وتعيين كننده را پيدا كرد و آنگاه بااعمال تغيير كوچكي سازمان را
به سوي تغييرات بزرگ هدايت كرد.
-در سيستم هاي پيچيده و غيرخطي ،نظير وضعيت فعلي اصولگرايان امكان طرح ريزي
و پيش بيني دقيق عمليات سيستم وجود ندارد. تشكلها و وضعيتها خود ظهور مي
كنند و نمي توان آنها را تحميل كرد.مديران تشکيلاتي تنها قادرند كه زمينه
هاي بروز <جاذبه مطلوب > را ايجاد كنند يا اينكه پارامترهايي را كه
برروند تكاملي سيستم موثر هستند ؛ را تغيير دهند.بي گمان اين مدل رويکردهاي فراواني براي حل مسئله تشکيلاتي در اختيار
اصولگرايان قرار مي دهد ؛ زيرا بايسته است پيکره تشکيلاتي اصولگرايان از
قالبي تغيير ناپذيربه مدلي زنده وتحول پذير مبتني بر رويکردي نوانديشانه
تغيير يابد والا بايد شاهد ادامه واگرايي يا پيروزي هايي با نتايج خارج از
محاسبه باشيم.
ستون زاویه دید روزنامه جام جم را مرور میکنیم که مطلبی را با عنوان«پرهیز از ارائه اطلاعات نادرست»توسط آذر مهاجر به چاپ رساند:
در عصر ارتباطات، دسترسی به اطلاعات دشوار نیست، اما تشخیص اطلاعات موثق
از اطلاعات غیرموثق میتواند بسیار دشوار باشد؛ چراکه منابع مختلف،
اطلاعات متعددی درباره یک موضوع مشترک در اختیار افراد قرار میدهد که گاه
ممکن است این اطلاعات در یک راستا نباشد. رادیو
و تلویزیون به عنوان گستردهترین رسانههای جمعی از آن زمان که رسانههایی
نوظهور محسوب شد تا امروز مورد وثوق بوده و برنامهسازان توانستهاند با
ارائه اخبار و اطلاعات دقیق و درست، نظر مخاطبان را به خود جلب کنند.
بنابراین در عصر ارتباطات، کار برنامهسازان رادیو و تلویزیون در مقایسه با
گذشته دشوارتر شده است.
پیش از
رواج و گستردگی اینترنت، برنامهسازان برای تهیه محتوای برنامهها به سراغ
موضوعاتی میرفتند که اطلاعات دقیق و درستی از آنها در دسترس بود یا
میتوانستند با اتصال به منابع مورد وثوق، اطلاعات صحیح به دست آورند و در
اختیار مخاطبان قرار دهند، اما حالا ممکن است به دلیل فشردگی کار، فرصت
محدود برای برنامهسازی و وجود منابع متعدد اطلاعاتی که دسترسی به آنها در
دنیای مجازی وجود دارد، یک برنامه با کمترین تحقیقات و حتی اطلاعات
نهچندان درست به مخاطبان ارائه شود.
گرچه
این آفت به دنیای رسانههای دیگر هم سرایت کرده، اما رادیو و تلویزیون با
توجه به حجم مخاطبان و سابقه و جایگاهی که نزد مردم دارد، در شرایطی
دشوارتر و حساستر قرار گرفته است. به عنوان نمونه هفته گذشته در برنامه
«رادیو هفت» اطلاعاتی درباره چنگیز جلیلوند به مخاطبان ارائه شد که برخی از
آنها صحت نداشت. جلیلوند یکی از دوبلورهای مطرح کشورمان است که به جای
بازیگران بسیاری در فیلمهای ایرانی و خارجی صحبت کرده است، اما او تنها
دوبلوری نیست که به جای مارلون براندو صحبت کرده باشد و علیالخصوص او در
فیلم «پدرخوانده» به جای براندو صحبت نکرده است؛ در حالی که بخشهایی از
فیلم «پدرخوانده» به عنوان نمونهای از دوبله جلیلوند به مخاطبان برنامه
رادیو هفت ارائه شد!
مخاطب
امروز یا درباره یک مسئله اطلاعات دارد و با دریافت اطلاعات اشتباه اعتمادش
را به یک برنامه تلویزیونی از دست میدهد، یا اطلاعات ندارد و هرآنچه را
که به او ارائه میشود، میپذیرد و به حافظهاش میسپارد. در هر دو حالت از
ارائه اطلاعات نادرست به مخاطب به رسانه آسیب میزند.وقتی
برنامهسازان برای کسب اطلاعات دقیق و درست تلاش کنند، مخاطب با اطمینان
بیشتری برنامههای رادیو و تلویزیون را دنبال میکند. به نظر میرسد در
دورهای که دسترسی به اطلاعات برای همه آسان است، اهالی رادیو و تلویزیون
باید دقیقتر باشند، از منابع بیشتر و درستتری اطلاعات را گردآوری کنند و
در بستههای جدید به مخاطب ارائه کنند.
حسین قدیانی مطلبی را با عنوان«نبض حوادث جهان دست حسین(ع) است»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند:
ق
حسین (ع) است، چهها میکند. آقاسیدالشهدا، آن از عاشورایش، این هم از
اربعینش. تازه ما «ظهور» را هم از چشم دلربای ارباب میبینیم. اینک اما همه
نگاهها معطوف به کربلاست. امام ما را همه میشناسند. نشان به نشان غوغای
فراملی کربلا، نبض حوادث جهان، دست خون حسین است و بس. دشمن و اصحاب صلح با
بطالین، هرگز سیلی به این محکمی نخورده بودند که دیروز خوردند. توافق
اصلکاری، توافق ابنای آدم با قیام حسین بنعلی(ع) است. اینک روی میز
بشریت، «گزینه کربلا» میدرخشد. و دست بالاتر از آن «زیارت اربعین» است. تو
گویی، این فقط خون حسین(ع) نیست که بر شمشیر یزید و یزیدیان پیروز شده،
اشک بر سالار شهیدان هم پرچمش بالاست، اربعین هم پرچمش بالاست. به کوری چشم
همه کسانی که اسلام را منهای سیاست و جنگ و جهاد و عقیده و انقلاب و
دشمنشکنی و کفرستیزی میخواهند و صدالبته به کوری چشم استکبار اینک دیگر
جهانیترین فرد هستی، حضرت حسین بن علی(ع) است و این مهم، بلاشک متاثر از
انقلاب اسلامی خمینی بت شکن بوده است. این درست که انقلاب اسلامی ملت
ایران، خود طفیلی انقلاب عاشوراست اما جهانیان، حسین(ع) را سی و چند سال
بعد از انقلاب اسلامی، بهتر و بیشتر میشناسند. لبیک انقلاب اسلامی به ندای
هل من ناصر حسین(ع) کار خود را کرده است.
چه کسی بود که میخواست
برای منطقه غرب آسیا، نقشه راه اسلام منهای سیاست و جهاد و مقاتله بکشد؟!
هماینک ببیند نقش اربعین را بر صفحه روزگار. اگر تا قبل از انقلاب اسلامی
ملت ما، گزاره «حسین(ع)، جهانیترین فرد روزگار»، فقط برای اهل دل قابل
تشخیص بود، اینک به هزار و یک دلیل، این تنها اسلام با قرائت خون حسین(ع)
است که بر قلب اولاد آدم حکومت میکند. اربعین، نمونه برعکس هم دارد،
بیاورد دشمن! عاشورا مثال برعکس هم دارد، رو کند دشمن! این، روز ما بود که
چه باشکوه بود. همه از همه جای عالم آمده بودند کربلا. روز دشمن کجاست؟!
امام ما حسین(ع) جایگاهش نزد جهانیان روشن است. کجایند اسلاف قبیله
شبپرستان؟! چه بسیار که شهدای ما در دوران قشنگ دفاع مقدس در
وصیتنامههایشان مینوشتند؛ «ما کربلا را برای خود نمیخواهیم، برای
نسلهای بعد میخواهیم». اینک سر رسیدهاند نسلهای بعد. راهپیمایی فراملی و
جهانشمول اربعین، اثبات این اعجاز است که خون پدران ما در خاک شلمچه و فکه
همچنان در جوش و خروش است. آری، آنچه تعبیر میشود خواب نیست، خون است.
آنان که در همین چند وقت اخیر مرتب خواب آمریکا را دیدند، دیروز سیلی از
کنگره عظیم اربعین خوردند. دنیا عاشق انتقام خون حسین(ع) است، نه توافق با
یزید. دنیا توافق دارد با ابرمرد علقمه و شاید زینب(س) همین روزها را
میدید که میفرمود؛ «ما رأیت الا جمیلا». میپرسی؛ چه رخ داده است در
کربلا؟ میگویم؛ دقیقا عکس آن که استکبار برای بینالنهرین و بینالحرمین
میخواست! عزم دشمن بر آن بود که روح جهاد را از این خاک بگیرد، غافل از
اینکه اسلام منهای سیاست و خون، چون اسلام منهای حسین بن علی(ع) است، هرگز
خریدار ندارد.
سران کاخ رسوا و روسیاه سفید، چه نقشهها کشیدند
بلکه جهان را از شیعه بترسانند، غافل از اینکه شیعه با امام عاشورا میآید،
شیعه با دست پر میآید، شیعه با کربلا میآید... و شیعه با «محبوبیت»
میآید. آنچه دیروز در جای جای جهان، بویژه در جای جای ایران، بالاخص در
بینالحرمین عباس(ع) و حسین(ع) گذشت، ثمره کاملا معنیدار سیاست شیعههراسی
بود! حالا از نجف تا کربلا، هم از عربستان زائر دارد، هم از خود آمریکا.
این سیلی بسی محکمتر از آن است که با ننگ هیچ توافقی پاک شود. دشمن در
میدان اصلکاری، سالهاست که به خون سرخ حسین(ع) باخته است، در میادین فرعی
و توافقات بیروح، دنبال کدام پیروزی حداقلی میگردد؟! راه اصلکاری، راه
اربعین است که دقیقا خلاف خواست دشمن به تحقق پیوست، لیکن در کوچه پس
کوچههای روزگار هم، تا مردی از سلاله حسین(ع) رهبر انقلاب است، منتهاالیه
هر شبهتوافقی، به رسوایی بیشتر دشمن منجر خواهد شد و به نفرت بیشتر
جهانیان از استکبار.
ما آن روز را هم انشاءالله میبینیم. اگر دشمن
امتیازات خود را دارد، امتیاز بزرگ ما به حسین(ع) است. امام اربعینیان،
حضرت سیدالشهدا، بالاترین نماد اسلام انقلابی است. دقیقا همان اسلامی که
دشمن نمیخواست در منطقه حاکم شود، اربعین نمادش، دل برده از عالمیان.
دیروز هیچ کم از عاشورا نداشت، و از این پس، هر روز که بر ما بگذرد، همین
است. دشمنی که میخواست شیعههراسی کند و دوست نادانی که میخواست جهاد را
تعلیق کند، این هر دو، فکر اربعین را نکرده بودند! کاخ هر کاخی که میخواهد
باشد، خاک هر خاکی، و روزگار هر روزگاری... از شام زمان، آنچه هرگز خاموش
نمیشود، صدای خطبه
دشمن شکن خانم زینب(س) است. «اگر اسلام منهای
ایستادگی، اسلام منهای اربعین است، پس ما به شرط حسین(ع) و زینب(س)،
مسلمانیم». دیروز حرف حساب هستی این بود! دیروز حرف حساب کربلا این بود؛
حتی این قیامت عظمی هم برای خون حسین(ع) انتقام نمیشود. رسما قیام لازم
است. تکیه باید بزند مردی به کعبه... .
«واگرائي انقلابها در جهان عرب»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله خود اختصاص داد:
دادگاه
عالي مصر، اين هفته با صدور حكمي ممنوعيت فعاليت "حزب دموكراتيك ملي" مصر،
كه حزب متعلق به حسني مبارك است، را لغو كرد. بدين ترتيب، اين حزب و
رهبران آن كه حاكمان سابق مصر هستند ميتوانند در انتخابات رياست جمهوري
آينده اين كشور شركت كنند.
توالي اقدامات دولت موقت كنوني حاكم بر مصر،
كه كارگردان اصلي آن ژنرال عبدالفتاح السيسي است، در ماههاي اخير به روشني
نشان ميدهد هدف از اين اقدامات، باز گرداندن حاكمان قبل از انقلاب 1389
مصر به قدرت و از بين بردن كليه آثار انقلاب مردم مصر ميباشد. ژنرال
عبدالفتاح السيسي در شبانگاه 12 تير 92 با حضور سران ارتش، رئيس دانشگاه
الأزهر و رهبر مذهبي مسيحيان قبطي مصر بركناري محمد مرسي رئيسجمهور منتخب
مردم مصر را از تلويزيون قاهره اعلام و با گماشتن يك دولت موقت، رئيسجمهور
قانوني مصر و رهبران اخوان المسلمين و حزب حاكم وقت مصر را بازداشت كرد.
حاكم نظامي و كودتائي مصر، به اعتراضات مردم مصر اعتنائي نكرد و با سركوب
خونين تظاهرات و به راه انداختن تظاهرات مشابه توسط طرفداران خود، در افكار
عمومي چنين وانمود كرد كه مردم مصر خواهان سازوكار جديدي براي نظام سياسي
مصر هستند.
بعد از آنكه كودتاچيان به رهبري ژنرال عبدالفتاح السيسي
حاكميت خود را به طور نسبي تثبيت كردند، به اقدامات موردنظر خود براي
واگرائي انقلاب مصر روي آوردند.تبرئه حسني مبارك و آزاد كردن او از زندان
در تاريخ 31 مرداد92، تهيه پيشنويس قانون اساسي جديد با گرايش تمركز قدرت
دردست نظاميان، تبرئه جمال و علا، پسران حسني مبارك از مفاسد مالي و در
نهايت لغو ممنوعيت فعاليت حزب متعلق به حسني مبارك، اقداماتي هستند كه
تاكنون در اين چارچوب انجام گرفتهاند. البته ميتوان پيشبيني كرد اين
روند به اقدامات ديگري نيز منجر شود كه انتظار ميرود يكي از آنها طلبكار
كردن حسني مبارك از انقلاب و پرداخت غرامت به او و فرزندان وي باشد!آنچه در
اين ميان، مهم و قابل تأمل است، روند بازگشت به نظام حكومتي قبل از انقلاب
مصر، يعني رژيم ديكتاتوري وابسته به آمريكا، آلت دست صهيونيسم و جدا از
ملت و اعتقادات ديني مردم است. هر چند عملكرد غيراصولي اخوانالمسلمين در
مدت يكسال زمامداري مصر و دخالت سلفيها در حاكميت با روشهاي مشكوك نيز در
ناكامي انقلاب مصر مؤثر بودند ولي اين موضوع نيازمند بررسي بيشتري است و
نبايد از كنار آن بدون حساسيت عبور كرد.
موضوع واگرائي انقلاب مصر
هنگامي اهميت و حساسيت بيشتري پيدا ميكند كه به وضعيت مشابه آن، البته با
شكل و شمايلي ديگر در ساير كشورهاي عربي انقلاب كرده همچون تونس، ليبي و
يمن توجه كنيم. بعد از آنكه بيداري اسلامي در كشورهاي عربي شمال آفريقا
منجر به سقوط ديكتاتورها شد، قدرتهاي سلطهگر غربي براي حفاظت از منافع
نامشروع خود، با دو شگرد وارد صحنه شدند؛ اول اينكه براي آينده كشورهاي
انقلاب كرده، نقشه راه ترسيم كردند تا بتوانند با مصادره انقلابها همه چيز
را به حالت قبل از انقلاب برگردانند و دوم اينكه در خاورميانه عربي، يك
جريان انقلابي نما به راه انداختند تا نيروها و امكانات ملتهاي منطقه را
در اين چارچوب تلف كنند بطوري كه هرگونه زمينه و امكان انقلاب جديد از بين
برود و مردم با ديدن سرنوشت انقلابها از ادامه راه انقلاب پشيمان شوند.
جريان
انقلابي نما در سوريه وارد عمل شد و توانست با موفقيت به پيش برود. اين
جريان هر چند نتوانست سرنگوني حكومت سوريه را، كه يكي از اهداف آن بود،
تحقق بخشد ولي به اهداف ديگر خود كه خريد وقت براي رژيم صهيونيستي، دور
نگهداشتن بقيه ديكتاتورهاي عرب از انقلابهاي مردمي و مردد ساختن ملتهاي
عرب نسبت به ادامه راه انقلاب بود رسيد. در كشورهاي عربي جنوب خليج فارس و
شيخ نشينها هر چند مردم از تكاپوي مقابله با ديكتاتورها و خاندانهاي حاكم
نيافتادهاند، ولي اين مناطق با انقلابهاي ناتمامي مواجه هستند كه به
دليل هزينه شدن جوانان، فكرها و نيروهاي زيادي از ملت هايشان براي
درگيريهاي جعل شده توسط همان جريان انقلابي نما، اكنون امكان چنداني براي
به نتيجه رسيدن انقلابهاي واقعي وجود ندارد. قدرتهاي سلطهگر غربي نيز با
تمام امكانات مالي، تسليحاتي، سياسي و تبليغاتي از رژيمهاي مرتجع و
حاكمان ديكتاتور منطقه در برابر مخالفان حمايت و انقلابيون را سركوب
ميكنند.
شگرد اول كه مصادره انقلابها بود، در مصر به ميزان قابل
توجهي به نتيجه مطلوب رسيده است. در يمن از همان ابتداي سقوط ديكتاتور علي
عبدالله صالح، كاملاً عملي شد و با جايگزيني معاون دستآموز وي، همه چيز
همچنان در اختيار مهرههاي ديكتاتور باقي ماند، در تونس عناصر سكولار
توانستند در حاكميت نفوذ كنند و انقلاب را عقيم نمايند و در ليبي خود
قدرتهاي غربي مهرههاي مورد نظرشان را مستقيماً به كار گماردند و برنامه
خود را براي شكل دادن به ساختار سياسي و حكومتي اين كشور بدون آنكه با
مانعي برخورد كنند به پيش ميبرند. شگفت انگيز آنكه درست هنگامي كه ما وقت
خود را برسر اينكه آنچه در كشورهاي عربي رخ داده "بيداري اسلامي" است يا
"بهار عربي" تلف ميكرديم، غربيها در حال برنامه ريزي براي مصادره
انقلابهائي بودند كه ملتهاي عرب براي به ثمر رسيدن آنها خونهاي زيادي
دادند و امروز فرا رسيدن فصل خزان اين انقلابها را جشن ميگيرند.
به
نظر ميرسد اكنون غربيها فارغ از مصادره انقلابهاي عربي، درصدد
شيطنتهاي جديدي در لبنان، فلسطين و عراق هستند. آنها با آتشي كه در سوريه
برافروختهاند، علاوه بر هدف شوم واگرائي انقلابهاي مردمي در كشورهاي
عربي، درصدد سوزاندن ريشههاي انقلاب در منطقه به ويژه در لبنان و فلسطين و
عراق نيز هستند. از كنار حوادث تروريستي ماهها و هفتههاي اخير لبنان، كه
بسيار حساب شده صورت گرفتهاند، نبايد بيتفاوت گذشت. انقلابيون جهان
اسلام بايد براي مقابله با زيادهخواهيهاي قدرتهاي غربي، طرح و برنامه
داشته باشند و متحد و هماهنگ عمل كنند. آنچه اين روزها در مصر رخ ميدهد،
نقشه راه پيش روي قدرتهاي زياده خواه و سلطهگر غربي براي كل منطقه
خاورميانه است. آمريكا و ساير دولتهاي استعماري غرب براي بلعيدن كامل اين
منطقه و تثبيت رژيم صهيونيستي آماده شدهاند. آنها اگر اينبار موفق شوند،
حداقل براي يك قرن انقلابهاي منطقه را متوقف خواهند كرد. با همبستگي و
برنامهريزي دقيق ميتوان اين توطئه را خنثي كرد بشرط آنكه ارادهاي براي
انجام آن وجود داشته باشد.
مطلبی را که روزنامه ی دنیای اقتصاد با عنوان«هدفمندسازی یارانهها: دهکهای بیمحک»به قلم سید امیر رضا خسرو شاهی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند به شرح زیر است:
مشکلی که دولت فعلی در زمینه ادامه برنامه هدفمند کردن یارانهها با آن
روبهرو است، مشکل پیچیدهای به نظر میرسد. از یک طرف بیشتر بودن
هزینههای طرح « یارانههای نقدی» در مقایسه با درآمدهای حاصل از افزایش
قیمت سوخت، کسری بودجه هنگفتی را به بار آورده که خود باعث تورم ۴۰ درصدی
شده است و از طرف دیگر، در شرایط رکود فعلی، افزایش قیمت انرژی یا کاهش
یارانهها نزد مردم بسیار نامحبوب خواهد بود و دولت در اجرای آن با سختی و
مقاومت روبهرو خواهد شد. در این شرایط سیاست درست چیست؟ یک راه برای
پاسخ به این پرسش آن است که ببینیم هدف طرح از اساس چه بوده و قرار بوده به
کجا برسیم؟ در این طرح قرار بوده است که از یک طرف قیمت انواع انرژی در
کشور اصلاح شود و از طرف دیگر، این افزایشها در قیمت انرژی خانوارها و
بنگاههای آسیبپذیر، طی یک دوران گذار، جبران شوند. چشمانداز بلندمدت طرح
این بوده است که از یک طرف انرژی با قیمت آزاد و در یک بازار رقابتی عرضه
شود (تا با فروش و سوزاندن سوخت ارزان فرصت صادرات آن را با قیمت بالاتر از
دست ندهیم و هوای خود را بیش از حد آلوده نکنیم) و از طرف دیگر بخشی از
این درآمد صرف حمایت هدفمند از افرادی شود که بیشترین آسیب را از این شوک
قیمتی دریافت میکنند، اما پس از عبور از شوک، حمایتها در قالبهای شناخته
و آزمون شده در جهان مانند بیمههای تامین اجتماعی ادامه پیدا کند؛ یعنی
وضعیتی که در بسیاری از اقتصادهای پویای دنیا برقرار است.
اما آنچه قطعا هدف طرح نبوده این است که دولت هر ماه به تمام ایرانیان مبلغ
مشخصی پول پرداخت کند. پرداخت ماهانه مبلغ مشخص پول به همه جمعیت راه
اداره اقتصاد یک کشور نیست و کاری نیست که علم اقتصاد یا حتی عقل سلیم
توصیه کند و نمیتواند برای مدت طولانی قابل دوام باشد. اگر تنها همین نکته
مورد توجه قرار بگیرد، آنگاه ابهام تا حدی بر طرف میشود و دولت مسیر
رسیدن را طوری طراحی میکند، تا به آن چشمانداز اصلی برسیم. اما اساسا چرا
کار به اینجا کشید که یارانه به تمام ایرانیان پرداخت شد؟ یک دلیل آن
استفاده نابجا از مفهومیاست به نام «دهک». دهکهای درآمدی، به دلايلي که
در ادامه خواهم گفت، به هیچ عنوان معیار درستی برای تشخیص افراد واجد شرایط
دریافت حمایت نیستند و باید بهطورکل کنار گذاشته شوند و به جای آن
معیارهای دیگری برگزیده شود: اول اینکه دهکهای درآمدی معیاری نسبی هستند و
نه مطلق. اینکه خانواری جزو دهکهای پایین درآمدی باشد، به خودی خود آنها
را مستحق دریافت حمایت نمیکند و اینکه درآمد یک خانوار در مقایسه با کل
جمعیت در چه رتبهای قرار میگیرد، نباید معیار دریافت یارانه باشد.
بلکه آنچه مهم است میزان مطلق قدرت خرید خانوار است. با مشخص کردن صحیح
معیارهای مطلق، دیگر مهم نیست که چند دهک از جمعیت تحت پوشش قرار میگیرند.
از طرف دیگر، گذشته از تمام مشکلات اجرایی در تشخیص دهک درآمدی، دهکی که
هر خانوار به آن تعلق دارد، ثابت نمیماند. با تغییراتی که در درآمد افراد
رخ میدهد خانوارها ممکن است بین دهکها جابهجا شوند و این بازشناسی هر
ساله دهکها را ایجاب میکند که عملی نیست. به علاوه، خود پرداخت یارانه
ممکن است باعث تغییر دهکها شود و یک خانوار که در دهک بالاتر قرار دارد و
یارانه نمیگیرد با احتساب دریافت یارانهها به دهک پایین برود و واجد
دریافت شود. بنابراین دهکها به عنوان معیار پرداخت یارانه بس نابهجا و
دارای اشکالات متعدد مفهومیو عملی هستند و بازگشت به آنها حتی در دوران
گذار و به صورت موقت به هیچ وجه قابل توصیه نیست.
به جای استفاده از دهکها، دولت باید از معیارهای مطلق، عینی و تا جای ممکن
قابل اندازهگیری استفاده کند. این معیارها میتواند شامل محل زندگی
(مانند استفاده از نقشه فقر که دکتر سوری در سرمقاله ۱۳ آذر این روزنامه
مطرح کردند)، وضعیت شغلی سرپرست خانوار، تعداد افراد در خانوار، و میزان
درآمد (تا جایی که قابل تعیین است) باشد. از طرف دیگر فرآیند ثبت نام برای
دریافت حمایت باید طوری طراحی شود که افراد پردرآمد انگیزه کمتری برای ثبت
درخواست داشته باشند. این کار با پرداخت (بخشی از) یارانه به صورت کالایی
یا با پرهزینه کردن فرآیند ثبت نام از نظر زمانی، به نحوی که برای افراد
پردرآمد هزینه- فرصت ثبت نام بالا باشد، قابل انجام است.
به عنوان مثال ثبت
نام باید تنها به صورت حضوری (و نه اینترنتی) و در دفاتری باشد که در نقاط
فقیرتر شهر و دور از مناطق مرفه واقعاند و انجام آن نیازمند صرف کامل یک
یا دو روز کاری باشد. با چنین اقداماتی به دلیل هزینه فرصت بالای ثبت نام
افراد پردرآمد انگیزه کمیبرای ثبت نام یا تقلب خواهند داشت، اما هزینه
فرصت ثبت نام برای افراد کمدرآمد یا بیکار چندان زیاد نخواهد بود. به
علاوه، برای اطمینان از اینکه دریافتکنندگان یارانه همچنان واجد شرایط
هستند، پرداختها باید برای مدت محدود (مثلا یک ساله) باشد و بعد از آن
یارانهها قطع شود، مگر آن که ثبت نام تمدید شود و ارزیابی مجدد صورت گیرد.
نتیجه آنکه به نظر میرسد دولت باید در اولین زمان ممکن شیوه فعلی پرداخت
یارانه به همه جمعیت را متوقف کند و طرحی نو در افکند و در این طرف نو باید
فراخوان برای ثبتنامهایی با معیارهایی جدید صورت بگیرد که مطلق و عینی و
پرهزینه برای افراد پردرآمد هستند و از طرف دیگر و به طور همزمان قیمت
سوخت را نیز متناسب با قیمت بالقوه صادراتی آن به تدریج افزایش دهد. این
باید مسیری باشد برای رسیدن به چشمانداز اصلی که در ابتدای متن ترسیم شد و
در حال حاضر نیز در بسیاری از کشورهای جهان بدون مشکل فعال است؛ یعنی
بازار آزاد و بدون یارانه انرژی و نظام تامین اجتماعی برای حمایت از
خانوارهای آسیبپذیر. در راه رسیدن به این هدف دولت باید از طرحهای دیگر
مانند وصل کردن میزان یارانههای نقدی به میزان تحقق درآمد حاصل از فروش
سوخت (که در سرمقاله ۱۴ آذر این روزنامه مطرح شد) اجتناب کند؛ چرا که نه
تنها هدف اصلی را محقق نخواهند کرد؛ بلکه اقتصاد در وضعیت تعادلی نامطلوب
دیگری قرار خواهند داد که خروج از آن میتواند بسیار مشکل باشد.
برای طراحی و طی این مسیر دولت میتواند و باید از تجریبات و دانش
کارشناسان سطح جهانی مانند بانک جهانی بهره بگیرد؛ چرا که مساله به غایت
بزرگ و پیچیده و اجرای آن احتمالا فرای تجربه و تخصص موجود در داخل کشور
است. هر گونه طرح اصلاحی به هر حال با مخالفت عدهای روبهرو خواهد شد که
از وضعیت فعلی نفع میبرند. این نباید دلیل توقف طرحهای اصلاحی باشد. امید
است که دولت جدید با اتکا به پشتوانه قوی مردمیو محبوبیت بالای خود در
ابتدای کار، در اجرای سیاستهای اصلاحی همچون دولت قبلی جسارت نشان دهد با
این تفاوت که این بار تدبیر را نیز چاشنی آن کند.
حسین بهشتی پور مطلبی را با عنوان«دلايل كندي مذاكرات چيست؟»در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز به غیر ممکن بودن رسیدن به یک توافق نهایی در مدت زمان کوتاه اشاره کرده است:
در روزهاي اخير شاهد بوديم كه مسئولان دستگاه ديپلماسي و اعضاي تيم
مذاكرهكننده هستهاي كشور با توجه به مذاكرات كارشناسي كه ميان ايران و
گروه 5+1 در ژنو صورت گرفت و بدون حصول نتيجه خاصي به پايان رسيد، اظهاراتي
را مبني بر پيشرفت «كند» مذاكرات هستهاي بيان كردند. هر چند كه امكان
دستيابي به توافق نهايي را قابل دستيابي دانستند اما به زمان بر بودن
مذاكرات و نياز به مذاكرات بيشتر اشاره كردند و امكان رسيدن به يك توافق
نهايي را در مدت زمان كوتاه غيرممكن دانستند. اما چرا مذاكرات كند پيش
ميرود؟ براي پاسخ به اين سوال بايد در وهله اول به تغيير رويكرد مذاكرات
از بحث درباره مسائل «كلي» به سمت مسائل «جزئي» اشاره كرد. در مذاكرات قبلي
عمدتا بحثها حول محور مباحث كلي بود و دو طرف روي خطوط كلي به توافق
رسيده بودند، اما در مذاكرات چند روز گذشته مذاكرات روي جزئيات متمركز شده
بود و به همين دليل رسيدن به توافق روي جزئيات امري زمان بر است كه نيازمند
مذاكرات بيشتري است. مهمترين بحثي كه در جزئيات مطرح شده است اين است كه
چه زماني تحريمها عليه ايران بايد برداشته شود و نظارتهاي بينالمللي چه
زماني بايد اجرايي شوند. آنچه كه مربوط به ايران ميشود اين است كه تا
يكسال آينده بايد تحريمها لغو شوند. ايران به صورت داوطلبانه متعهد شده
است كه غنيسازي 20 درصدي را متوقف كند و از همين رو انتظار دارد كه
تحريمها همزمان با فعاليتهاي مربوط به تعليق غنيسازي برداشته شوند.
در
شرايط كنوني شاهد اين هستيم كه صرفا گسترش تحريمها متوقف شده است و ايران
نيز توسعه برنامه هستهاي را متوقف كرده است. اما مسئله و بحث اصلي اين است
كه ايران اگر بخواهد غنيسازي 20 درصدي را متوقف كند طرف مقابل چه زماني
بايد چه اقداماتي را انجام دهد. در واقع در اينجا بايد گفت كه اقدامات هر
دو طرف بايد به صورت همزمان صورت پذيرد و اينطور نباشد كه يكطرف تعهدات
خود را انجام دهد و طرف ديگر قدمي برندارد. ايران انتظار دارد همزمان با
اينكه تعليق غنيسازي آغاز شده است تحريمها نيز متوقف شوند. همچنين مسئله
بعدي اين است كه ايران اصرار دارد كه در مدت زمان يكسال تكليف پرونده
هستهاي مشخص و دوره زماني اين توافقنامه مشخص شود. مسئله اصلي در اينجا جو
بياعتمادي است كه بر طرفين حاكم است. دو طرف به شدت به يكديگر بدبين
هستند. پس در وهله بايد اين جو بياعتمادي از بين برود تا امكان رسيدن به
يك توافق نهايي وجود داشته باشد. همچنين نبايد از كارشكنيها نيز غافل بود.
در هر دو طرف برخي گروهها وجود دارند كه خواهان عدم دستيابي به توافق
نهايي هستند بخصوص در طرف غربي. برخي نمايندگان كنگره آمريكا به همراه
صهيونيستها در مدت اخير از هرگونه اقدامي براي ايجاد خلل در روند مذاكرات
كوتاهي نكردهاند و لابيهاي صهيونيستي به شدت بهدنبال اين هستند مانع از
اين شوند كه توافقي پايدار ميان ايران و گروه 5+1 صورت پذيرد. بنابراين بايد گفت كه بخشي از كند پيش رفتن مذاكرات امري طبيعي محسوب
ميشود ولي مسئله اصلي اين است كه دو طرف به يكديگر بياعتماد هستند و اين
بیاعتمادي جز با حسننيت و اقدامات دوجانبه حل نخواهد شد.
ستون یادداشت روزنامه حمایت را در ادامه میخوانید که به مطلبی با عنوان«نگاه اردوغان به اسلامآباد»نوشته شده توسظ علی تتماج اختصاص یافت:
رجب
طيب اردوغان، نخستوزير تركيه، ديروز براي سفري دو روزه وارد پاكستان
شد.اين سفر در حالي صورت گرفته كه دو كشور داراي روابط به نسبت تاريخي
هستند و همواره تلاش كردهاند ابعاد جديدي از روابط را بهوجود آورند. بخش
عمدهاي از مناسبات دو كشور در چارچوبهای اقتصادي و نظامي است بويژه اينكه
ساختار نظامي و اطلاعاتي آنها دارای منشأ انگليسي و آمريكايي است. در كنار
مناسبات دوجانبه عوامل ديگري نيز بر اين سفر تاثيرگذار است؛ تركيه
موازنهاي دو جانبه را در قبال پاكستان و افغانستان در پيش گرفته است و
تلاش دارد تا از اين مولفه براي حضور بيشتر در منطقه و نيز جلب نظر غرب
بهره گيرد.ترکیه در اين چارچوب از يك سو تلاش دارد تا نقش ميانجي ميان
افغانستان و پاكستان را ايفا کند چنانكه تاكنون چند دور ميزبان سران اين
كشورها بوده است و از سوي ديگر با نام برقراري ثبات در منطقه ميزباني دفتر
طالبان را پذيرفته است. رفتارهاي آنكارا نشان ميدهد اين كشور با اين
رويكرد در حالي كه سناريوي تقويت موقعيت خود در منطقه با سه عنصر روابط با
افغانستان، پاكستان و طالبان پيگيري ميكند سعي دارد تا موقعيت و جايگاه
خود در تحقق اهداف ناتو را به نمايش بگذارد تا بتواند از ناتو و آمريكا
امتيازات بيشتري را كسب کند.
اين موضوع زماني بيشتر نمود پيدا
ميكند كه آمريكا براي امضاي توافقنامه امنيتي با كابل براي حضور بلندمدت
در افغانستان با چالش مواجه شده و ناتو نيز براي خروج تجهيزات حاضر در
افغانستان از طريق پاكستان با موانعي مواجه است كه شرايط را براي آنها سخت
ساخته است. تركيه سعي دارد با استفاده از روابطي كه با افغانستان، پاكستان و
طالبان دارد زمينه را براي تحقق اهداف آمريكا و ناتو فراهم سازد تا شايد
در سايه اين قدرتنمايي بتواند امتيازهایي را از آنها دريافت کند. البته
نبايد از نظر دور داشت كه ناتواني در اجراي اهداف منطقهاي بويژه در حوزه
غربگرايي موجب شده است تا تركيه براي بقای خود رويكرد به شرق را نيز در
دستور كار خود قرار دهد كه همگرايي با كشورهاي همسايه و نيز روابط
گستردهتر با پاكستان، افغانستان، روسيه و چين را مي توان در اين چارچوب
دانست. در اين ميان اسلامآباد نيز كه با بحرانهاي اقتصادي و امنيتي مواجه
است تلاش دارد تا از ظرفيتهاي تركيه براي كاهش چالشهاي خود بهره گيرد در
حالي كه به تقويت موقعيت خود در برابر هند نيز ميپردازد. در نهايت مي
توان گفت كه سفر اردوغان به پاكستان در كنار مناسبات دوجانبه برگرفته از
اهداف منطقهاي تركيه از جمله قدرتنمايي در برابر ناتو و آمريكا نيز است
تا شايد بتواند منافعي را كه از راه غربگرايي به دست نياورده است، حداقل در
اين عرصه كسب کند.