به گزارش 598 به نقل از بولتن نیوز، در این روز حضرت استاد آیت العظمی مجتبی آقا تهرانی(رضوان الله تعالی علیه) در سن ۷۵سالگی بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ اربعین سالار شهیدان بهسوی مولای خویش سفر کرد.
از عظمت و جایگاه والای علمی و معنوی این عالم فرهیخته و بزرگوار همین بس که پس از وفات ایشان، مقام معظم رهبری بر پیکرش نماز خواند و همزمان با اربعین در حرم عبدالعظیم دفن گردید و به دنبال فوت او، حضرت آیت الله سیّدعلی خامنهای(دامت برکاته) در پیام تسلیتی، وی را عالم ربانی خطاب کرد و درگذشت وی را ضایعهای برای حوزهٔ علمیه و روحانیت و جامعهٔ مذهبی تهران دانست. همچنین عدهای از علما و مراجع تقلید و جمعی از مقامات لشکری و کشوری به پیروی از آن حضرت، طی پیام هایی درگذشت وی را تسلیت گفتند.
آیتالله مجتبی علاوه بر تدریس در حوزههای علمیه تهران، عضو مجمع فضلای مجدّ و مستعد امالقرای انقلاب اسلامی به شمار میرفت. همچنین مباحث اخلاقی و عرفانی این استاد وارسته مخاطبان بسیاری داشت و جدّ بزرگوارش شهید کلهر از شهدای مشروطیت است.
آقا مجتبی از شاگردان خاص امام خمینی(ره) است که محضر علمی و معرفتی ایشان را به خوبی درک کرده و از جمله اولین کسانی به شمار میرفت که مباحث درسی امام(ره) را در سنین جوانی تدوین کرده است. وقتی حضرت امام خمینی(ره) به عراق تبعید شد وی نیز به نجف اشرف رفت و در جلسه درس امام خمینی(ره) شرکت کرد.
آیتالله تهرانی به لحاظ اخلاقی و سلوکی به شدت از حضرت امام خمینی(ره) متأثر بود و طرز تفکر معنوی و سلوکی آنها در مقام نظر و عمل کاملا با هم مشابهت داشت. آقا مجتبی از نظر مبانی اجتماعی و مواضع سیاسی نیز تماماً در استاد خویش ذوب شده بود.
در واقع، آیتالله تهرانی مثلثی از علم، تقوا و بصیرت بود که به جای بیان اخلاق و خواندن ساده روایات به تبیین دانش اخلاق میپرداخت و بارها با بیان فقهالحدیث و اختلاف روایات و رابطه آنها با آیات قرآن، سطح مباحث را به صورت نظاممند در جلسات ارتقا میبخشید که در نوع خود بینظیر و به نوعی نوآوری در دانش اخلاق است.
آن چنان که خبرگزاری فارس در مطلبی در رسای شخصیت ایشان نوشت: جنس جلسات اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی با همه سخنرانیها فرق میکرد، معمولا در این جلسه تمام افراد قلم و کاغذ داشتند و مباحث را یادداشت میکردند؛ خواندن خطبه در ابتدا و دعا کردن در انتهای مراسم جزو موارد ثابت کلاس اخلاق حاج آقا بود.
این مرد الهی دارای جامعیت بود؛ علاوه بر فقاهت، درس اصول فنی و محکمی داشت، در اخلاق صاحب سبک بود و تفصیلی که در اخلاق داده در نوع خود بینظیر بود. از یک طرف تمام تأکیدش بر عقلانیت و فکر و محکمات بود و از طرف دیگر، هنگام روضه و ذکر مصیبت چیزی از توسل محکمتر نمیدید، شور را نفی نمیکرد اما مأموریت خود را در ترویج شعور میدانست.
اقشار مختلفی در کلاسهای اخلاق این استاد وارسته شرکت میکردند و جلساتش فقط به طلاب اختصاص نداشت بلکه هر کسی به اندازه ظرفیتش میتوانست از آیتالله تهرانی بهره ببرد؛ از هر قشری، بازاری، دانشجو، طلبه و حتی دانشآموزان به ویژه دبیرستانیها میتوانستند از مطالب آقا مجتبی تهرانی استفاده کنند.
آیتالله تهرانی اصرار داشت گمنام و ناشناخته باقی بماند به همین دلیل علاقه نداشت عکسی از وی گرفته شود، همچنین آیندهنگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که در کمتر کسی دیده میشد.
این استاد اخلاق و مرجع تقلید تهران، همواره تحولات جهان را با دقت دنبال میکرد و حتی گاهی به برخی اخبار ورزشی مربوط به خارج کشور نیز واکنشهایی نشان میداد که حیرتانگیز بوده، و فتوا و مهمتر از آن رفتار صریح وی در وجوب حفظ نظام و تقویت آن، برای همگان مشهود بود.
نیازی به القاب گوناگون نیست همین که بگویی «آقا مجتبی» همه میدانند آن مجتهد صاحب رسالهای را میگویی که سالهاست درس اخلاق چهارشنبههایش در خیابان ایران، گوش اهل معرفت در ایران و خارج ایران را پُر کرده بود اما حالا دیگر او در میان ما نیست و به دیار باقی شتافته است؛ همان شاگرد مبارز و مبرّز امام راحل که راه او را در تهران، در پایتخت، در شهری که سالها برای دور نگهداشتنش از معنویت تلاش کرده بودند، ادامه داد.
همان شخصیتی که بسیاری از ابهت و نفوذ کلامش به خیلی چیزها پی برده بودند چه برسد به افرادی که پای درسها و جلساتش رشد کردند و امروز در عرصههای گوناگون نظام و جامعه اسلامی خدمت میکنند.
در این یادداشت کوتاه به بهانۀ نزدیک شدن به نخستین سالگرد این "عالم ربانی" به برخی از جنبه های زندگانی آن بزرگوار به اختصار اشاره می کنیم:
زندگانی و حیات علمی استاد
حضرت استاد در سال 1316 ه.ش در خانوادهای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و هدایت گمراهان و جاهلان اهتمام ویژه داشت.
حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، طبق رسم خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نموده و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود از پنج سالگی به مکتب رفت و در سنّ 10سالگی بخشی از مقدّمات را در مدرسۀ حاجابوالفتح تهران گذراند. سپس بههمراه پدر خود برای مدّت سه سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرده و در سایۀ الطاف حضرت علیبنموسی الرّضا مشغول به گذراندن دروس مقدّمات گردید و بهدلیل هوش و استعداد سرشار، بهطور خصوصی از محضر ادیب نیشابوری بهره برد. در سال 1334هـش در سنّ 18سالگی به قم مهاجرت کرد تا در حوزۀ نوپای آن دیار، که به تازگی اهل علمِ جهان تشیّع را بهسوی خود جذب میکرد، حضور یابد و دروس سطح خود را به اتمام رسانده و از محضر مراجع تقلید بهره برد.
حضرت استاد با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی،آیتاللهالعظمی گلپایگانی، علّامۀ طباطبایی، آیتالله داماد و آیتالله فرید راه یافت. درجدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرمودۀخودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه کلّ کتاب«وسائلالشیعه» را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.
ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در سنّ 25سالگی به درجۀ رفیع اجتهاد رسیده و بهزودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، بهاندازهای بود که حضرت امام به طلبۀ خوشاستعداد و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمۀ حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.
با آن که هنوز مدّت زیادی از استفادۀ این طلبۀ فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کمنظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را بهدوش خلف صالح خویش یعنی حضرت امام خمینی نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود و نسخههای نامطلوب و حاوی اغلاط و اشتباه از رسالۀ حضرت امام در دست مردم بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاجآقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمعآوری فتاوا و تنظیم صحیحترین نسخه از رسالۀ عملیه و مناسک حجّ خویش گرداند که در سال1343هـش به چاپ رسید و در دسترس مقّلدان امام قرار گرفت.
حضرت استاد برای انجام این امرمهم، ضمن بهره گیری از دستنوشتههای متعدّد استاد خویش، با ایشان همبحث شد و رسالهای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیقترین رسالههای منسوب به امام خمینی مطرح گردید.
ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاههای اجتماعی و سیاسی امام امّت بهخوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آن که جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید گردید. در این ایّام، حضرت آیتالله تهرانی بههمراهی بعضی دیگر از شاگردان معظّمله، کتابخانۀ ایشان را در قم دایر کردند که سهسال بعد توسّط ساواک، غارت و تعطیل شد.
حضرت استاد، در سال 1347هـش به نجف هجرت کرد تا هم سیر معنوی خود را در سایۀ فیوضات امیرالمؤمنین و دیگر ائمۀهدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند. ایشان در این مدّت سهساله که در نجف اشرف مشغول به خودسازی در امور معنوی، تدریس کفایه در مدرسۀ آیتالله بروجردی و تحصیل در محضر حضرت امام بودند، در درسهای خارج اصول مرحوم آیتاللهالعظمی خویی و درس آیتاللهالعظمی حکیم حاضر میشدند. این سفر پربرکت، زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در اواخر سال 1349هـش به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.
حضرت استاد از سال 1351هـش ضمن اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار، تشکیل جلسات اخلاق و تفسیر برای جوانان در همانسالها، تربیت و هدایت جوانان انقلابی را بهدست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی بهدلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود. حضور عادّی حضرت استاد در تهران و فعالیّتهای مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آنقدر مفید و مؤثّر بود و هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّتها سِرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژۀ حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا پایان عمر در عاصمۀ جهان تشیّع بماند و نعمتی بیبدیل برای اهل این دیار باشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روحالله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار میرفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودۀ خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای اجرایی کنار کشیدند و با حضور در صحنۀ نیروسازی برای انقلاب، همچنان بهصورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.
ایشان دروس خارج خود را درسال 1357هـش در منزل خویش و با حضور برخی از فضلای تهران آغاز نموده و در سال 1364هـش با قبول کردن تولیت مدرسۀ مروی توسّط آیتالله مهدوی کنی، این دروس را مجدّداً در مدرسۀ مروی آغاز نمودند.
جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آنقدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.
در قوّت علمی این فقیه متتبّع ذکر همین نکته کافی است که ایشان در طول عمر شریف خویش، توفیق یافت که بیش از سی و دو مرتبه کتب اربعۀ شیعه را مرور کند و اغلب عبارات آن را در ذهن حاضر داشته باشند؛ بدیهی است که درس خارج ایشان پُر از نکات دقیق و بدیعی بود که کمتر نصیب اهل علم و فضلای حوزات علمیه شده است.
ازطرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1359هـش بهطور منظّم و هفتگی دائر میگردید، مأمن بینظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بیصبرانه و مشتاقانه بهدنبال معارف عمیق اسلام بودند.
سرانجام این مرجع بزرگوار تقلید، فقیه وارسته و استاد بزرگ اخلاق، پس از 40سال خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامی و ترویج مکتب حقّۀ اهلبیت عصمت و طهارت در دیماه سال 1391هـش بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ اربعین سالار شهیدان بهسوی مولای خویش سفر کرد و در صحن و سرای حضرت عبدالعظیم حسنی آرام گرفت.
زندگانی سیاسی و مبارزات سیاسی استاد
گذشته از مراتب علمی حاج آقا مجتبی که این روزها کم و بیش در رسانهها از آن سخن به میان آمده و بسیاری از مردم ایران به ویژه تهرانیها تازه متوجه شدهاند که در شهرشان چه دُرّ گرانبهایی نهفته بود و آنها از آن بیاطلاع و بالطبع بیبهره بودند، نیمنگاهی به اسناد بهجا مانده در بایگانی دستگاه امنیتی رژیم پهلوی ما را با بخشی از فعالیتهای سیاسی این عالم ربانی که از نگاه آنان مخفی نمانده آشنا میسازد. عشق و علاقه حاج آقا مجتبی به امام خمینی(ره) بر هیچ کس پوشیده نیست، او شاگرد مکتب امام(ره) بود و به همین دلیل اولین حرکت سیاسی وی بنابر آنچه در اسناد آمده مربوط به دستگیری و بازداشت حضرت امام خمینی(ره) است.
رژیم شاه در 15 خرداد 1342 مطابق با 12 محرم 1383 قمری اقدام به دستگیری و بازداشت امام خمینی(ره) و جمعی از علما و طلاب حوزههای علمیه نمود. این حرکت رژیم که واکنشی فراگیر و همگانی در پی داشت، منجر به قیام خونین 15 خرداد گردید.
جامعهی روحانیت و حوزههای علمیه نیز در راه پشتیبانی از امام تمام نیروی خود را که در تاریخ روحانیت شیعه بیسابقه بود به طور چشمگیری به کار گرفت.
در این میان حاج آقا مجتبی تهرانی به همراه جمعی از فضلا و مدرسین حوزهی علمیهی قم از جمله کسانی بودند که با ارسال نامهای به هیئت دولت وقت، اعتراض خود را علنی و آشکار ساختند.
رژیم شاه با تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه و از آنجا به نجف درصدد بود تا مانع از فعالیتها و تحرکات ضد استبدادی و استعماری امام(ره) شود. غافل از آنکه امام(ره) در هر زمان و مکانی از انجام تکلیف و وظیفه الهی خود غافل نبوده، به اشکال مختلف رسالت الهی خود را به انجام میرساند. با تغییر تبعیدگاه امام از ترکیه به نجف، رژیم شاه به برنامه ریزی و اجرای توطئه های پی در پی علیه معظم له پرداخت .در ماههای آغازین سال 1346 رژیم اشغالگر قدس به منظور در همشکستن مقاومت جانانه و استوار جمال عبدالناصر از زمین و هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده و به اشغال سرزمینهای عربی پرداخت. امام خمینی(ره) که هیچگاه از یاد فلسطین اشغالی غافل نبود و همواره ملتهای مسلمان را به مبارزه و نبرد همه جانبه علیه صهیونیسم فرا میخواند، طی اعلامیهای ملتهای مسلمان را به اتحاد و نبرد سرنوشت ساز برای ریشهکن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند. این حرکت جدید و توفانزای امام(ره) از تبعیدگاه نجف، شاه را نگران و وحشتزده کرد. از این رو یک سلسله برنامههایی را که در حقیقت جنبه انفعالی و انتقام جویانه داشت به مرحله اجرا درآورد. اشغال و تعطیلی مدارس فیضیه و دارالشفاء توسط عوامل رژیم، ممانعت از برگزاری مراسم روضه و سخنرانی در منزل امام(ره) در قم در ابتدا و در ادامه محاصره و بستن آن، تبعید آیتالله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ حضرت امام(ره) از قم و در نهایت غارت منزل و کتابخانهی امام در قم از جملهی این اقدامات بود. نام حاج آقا مجتبی برای اولین بار در اسناد ساواک در این ماجرا به چشم میخورد. با اینکه حضرت امام(ره) چندین سال درگیر مبارزه و مشقات خاص آن بودند، اما اینها مانع از توجه ایشان به سایر جهات نمیشد. ایشان پیش از تبعید منزلی را که مقابل مدرسهی حجتیه، به عنوان وجوهات به ایشان واگذار شده بود به کتابخانه و محل بحث و درس طلاب تبدیل کرد. نام این کتابخانه «کتابخانهی حضرت ولی عصر(عج)» بود که هماکنون در محل آن درمانگاه خیریهی «عترت و قرآن» احداث شده است. رژیم شاه همزمان با یورش به منزل امام خمینی(ره) به این کتابخانه نیز یورش برد و هزاران جلد کتاب علمی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آن کتابخانه را به یغما برد و درِ کتابخانه را مُهر و موم کرد.
در صورت جلسهای که به دنبال غارت کتابخانهی ولی عصر(عج) تنظیم شده، آمده است:
«ساعت 1230 روز 22/8/46 با حضور امضا کنندگان زیر و آقای علی اکبر آزاد، نماینده دادسرای شهرستان قم، به کتابخانه ولیعصر واقع در خیابان حجتیه ـ پلاک 56 رفته، آقای شیخ مجتبی تهرانی، ناظر و مسئول فعلی کتابخانه در آنجا حضور داشته، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور که فقط دو اتاق تو در تو در طبقه تحتانی مخزن کتاب بوده لاک و مُهر، کلیه اتاقها تحویل نماینده ساواک گردید.»
احمد مهران رئیس ساواک قم طی گزارشی در همان روز شرحِ ما وقع را برای اربابان خود در اداره کل سوم ساواک چنین گزارش کرد:
«...ساعت 30/12 روز فوق[ندارد] با تشریفات قانونی کتابخانه خمینی واقع در خیابان حجت به نام کتابخانه ولی عصر با حضور مجتبی تهرانی ناظر و مسئول فعلی کتابخانه، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور ممهور و کتب موجود در کتابخانه پس از صورتبرداری با صورت جلسه مربوطه پُستاً تقدیم. ضمناً این محل نیز وسیله مأمورین شهربانی تحت مراقبت و از تردد طلاب نیز جلوگیری به عمل آمده است.»
کلیه اسناد و کتب موجود در کتابخانه که بالغ بر ده هزارجلد میشد به تهران منتقل و از سرانجام آن ها تاکنون هیچ اطلاعی در دست نیست. عناصر اداره کل سوم ساواک با اعلام آماده باش به تعدادی از کارکنان خود، به بررسی اسناد و مدارک غارت شده پرداختند تا به استناد آنها در روزهای بعد به بازداشت و دستگیری مرتبطین امام(ره) اقدام نمایند.
کمتر از دو ماه از این ماجرا نگذشته بود که گزارش یکی از منابع ساواک به بخش امنیت داخلی ساواک آن ها را به تکاپو انداخت. متن این گزارش که تاریخ 17/10/46 بر بالای آن نقش بسته، بدین شرح است:
«موضوع: شیخ مجتبی تهرانی فرزند عبدالعلی
نامبرده بالا که به منظور دفن جسد پدرش به نجف عزیمت نموده بود و اخیراً به تهران مراجعت نموده است، در تاریخ 12/10/46 اظهار داشت: در نجف کلیه علما از جنازه پدرم تشییع بهعمل آوردند و با احترام تمام او را بخاک سپردند. بعد برای خداحافظی بهمنزل آقای خمینی رفتم؛ ایشان پرسیدند: شنیدهام دولت قلابی مانع از تشییع جنازه پدرت شده، من جواب دادم مطلب چنان است که میدانید و آقای خمینی با عصبانیت اظهار نمود: آن روزی که من در مقام مبارزه بر علیه دستگاه فاسد برخاستم میدانستم که دستگاه فاسد که در رأس آن... قرار دارد تصمیم قطعی گرفته که روحانیت را از بین ببرد. اگر تمام روحانیون با وحدت و اتفاق مبارزه را ادامه میدادند، کار به اینجا نمیرسید و تنها موضوعی که مانع اجرای مقاصد دستگاه شده است اول افکار مردم و دوم برای خاطر اربابان...( امریکا و انگلیس) آنها برای جلوگیری از نفوذ و مرام کمونیست، دینِ ظاهری را لازم دانسته و الا عقیده بهدین ندارند.»
ملاقات و دیدار حاج آقا مجتبی با حضرت امام خمینی(ره) و فرمایشات امام(ره) علیه رژیم از نکات مهم و حساسیت برانگیز این گزارش بود. همین امر سبب تشکیل پرونده انفرادی برای حاج آقا مجتبی شد. ناصرمقدم که در آن زمان مدیریت اداره کل سوم ساواک را بر عهده داشت، ذیل این گزارش با نوشتن جملهی: «تحت مراقبت قرار گیرد» دستور مراقبت و کنترل اعمال و رفتار حاج آقا مجتبی را صادر نمود. فرمایش حضرت امام(ره) در خصوص ممانعت از تشییع جنازه پدر، ناظر به اقدامی است که ساواک در آن مقطع به عمل آورده بود.
قابل ذکر است که آیتالله حاج شیخ عبدالعلی تهرانی پدر حاج آقا مجتبی که یکی از علمای بزرگ و مطرح تهران بود و در مسجد بزازها اقامه جماعت مینمود، در تاریخ 23/9/46 دعوت حق را لبیک گفته، به دیار باقی شتافت. فرزندان وی مرحوم حاج آقا مجتبی و آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی تصمیم به تشییع پیکر پدرشان از مسجد بزازها داشتند که این امر با مخالفت ساواک روبرو شد. همین امر موجب ناراحتی علما و نفرت مردم از ایادی رژیم گردید. ساواک تهران در گزارش مراسم سوم آن مرحوم چنین مینویسد:
«موضوع: مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی
در ساعت 2100روز 26/9/46 مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی در مسجد بزازها تشکیل گردید. جمعیت زیادی در این مسجد گرد آمده بودند و تمام علما بهویژه مخالفین شرکت داشتند. مخصوصاً آقایان سید علینقی تهرانی سبط و محمد صادق لوا سانی خود را در ردیف صاحب مجلس قرار داده و جلوِ در، از مردم پذیرایی میکردند. در این موقع سید غروی منبر رفت و در اطراف شخصیت علم و علما بحث نموده و هنگام ذکر مصیبت جریان تشییع جنازه حضرت امام حسن مجتبی(ع) را تشریح حمله شدید به دولت و مأمورین انتظامی نمود و مخالفتی را که در روز تشییع جنازه از طرف پلیس شده تشبیه بهعمل بنیامیه کرده و گفت همانطوری که جنازه این مرحوم را غریبانه دفن کردند، جنازه حضرت امام حسن را هم بنیامیه به دستور عایشه تیرباران کردند. این مطلب چنان در مردم تأثیر داشت که حاضران شدیداً گریه کردند.»
به دنبال دستور صریح ناصر مقدم در خصوص مراقبت از حاج آقا مجتبی، اداره کل سوم طی نامهای به ساواک تهران در تاریخ 18/11/46 نوشت:
«موضوع : شیخ مجتبی تهرانی
1-خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اهمیت اظهارات نامبرده، به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماسهایش را تحت نظر قرار داده و در صورت مشاهده فعالیت مضر و مشکوکی از او مراتب را به موقع با تعیین خلاصهای از سوابق و سوابق کامل مشارالیه اعلام دارند.
2ـ یک قطعه عکس وی را تهیه و ارسال نمایید.»
دو ماه بعد پرویز ثابتی مدیر کل بهایی ساواک که خصومت دیرینه با روحانیت داشت، به عنوان قائم مقام اداره کل سوم دستور تداوم مراقبت از حاج آقا مجتبی را صادر نمود:
«درباره شیخ مجتبی تهرانی فرزند حاج عبدالعلی
خواهشمند است دستور فرمایید ضمن تسریع در ارسال عکس نامبرده بالا به منابع مربوطه آموزش داده شود که کماکان اعمال و رفتار و تماسهای مشارالیه را تحت نظر قرارداده و در صورت مشاهده عمل خلاف و مشکوکی از وی مراتب را به موقع به این اداره کل اعلام دارند.»
ساواک تهران نهایتاً در تاریخ 1/3/47 با ارسال یک قطعه عکس و فرم بیوگرافی اعلام نمود: «اعمال و رفتار مشارالیه تا حدود امکان تحت مراقبت قرار داد.»
مقاله روزنامه اطلاعات
پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 روحانیت و مردم، عشق و ارادت خود را بیش از پیش به ساحت مقدس حضرت امام خمینی(ره) ابراز داشته و با برگزاری مراسم و برنامههای مختلف یاد و خاطرهی امام را زنده نمودند. این جوش و خروش، دستگاه امنیتیِ رژیم و اربابانِ آنها را دچار ترس و واهمه نمود. به همین جهت در 17 دی ماه 1356 روزنامه اطلاعات مقالهای سفارشی را با عنوان« ایران و ارتجاع سرخ و سیاه» با امضای مجعول «رشیدی مطلق» منتشر نمود. در این مقاله، ساحت مرجعیت شیعه مورد اهانت واقع گردید. این امر واکنش همگانی مردم، علما و طلاب حوزههای علمیه را در پی داشت .جامعه روحانیت تهران طی نامهای خطاب به حضرات آیات عظام و مراجع عالیقدر شیعه ضمن اظهار تأسف از این اقدام رژیم، آن را محکوم نمودند. حاج آقا مجتبی یکی از امضا کنندگان این نامه بود. در بخشی از این نامه آمده بود:
«مطلب اهانتآمیز روزنامه اطلاعات در صفحه 7 روز شنبه 17دی ماه 56 مطابق 27 محرم 98 به مقام شامخ روحانیت و مراجع عالیقدر تقلید، مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دام ظلالهم موجب تأسف عمیق قاطبه مسلمانان گردید... جای کمال تأثر و تأسف است که مقامات مسئول به جای اقدام جدی برای تنبیه توهین کننده، جسورانه به روی مردم مسلمان و بی پناهی که برای ادای وظیفه دینی و وجدانی خود در قم اقدام کرده اند، آتش گشوده، جمعی بی گناه را مقتول و مجروح و متأسفانه مطلب در جراید تحریف و به گونهای دیگر وانمود شده است...»
در آستانه انقلاب اسلامی حاج آقا مجتبی تهرانی همگام با سایر علمای تهرانی و تودههای مردم در برنامهها و فعالیتها انقلاب شرکت داشت و با ورود امام(ره) در 12 بهمن 1357 به دیدار پیر و مراد خویش شتافت.
نظر برخی از بزرگان درخصوص شخصیت استاد
چندی پیش خبرگزاری فارس، گفتگوهایی را با برخی از بزرگان درخصوص وجوه شخصیتی حضرت استاد آقاتهرانی ترتیب داد که در این جا تعدادی از آنان را با هم می خوانیم.
حجتالاسلام محمدرضا زائری، مدیرمسئول نشریه «خیمه» پس از ملاقاتش با آیتالله تهرانی در بیمارستان گفت: میخواستم دستی را ببوسم که همیشه پس میکشید و نمیگذاشت اما حالا توان حرکت نداشت و از سوزنهای بیمارستان مجروح شده بود. دستی که بر سر پرتگاههای خطرناک و «علی شفا جرفٍ»های فراوان، به دعا، نصیحت و عتاب و مهر دیده بودم. به آن چهره ملکوتی و تابناک خیره شدم و اشکهایم آرام و بیاختیار سرازیر شد.
حجتالاسلام مهدی غلامعلی، مدیرکل فرهنگی مؤسسه علمی فرهنگی دارلحدیث میگوید: پدرم که توفیق درک مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی، پدر حاج آقا مجتبی را هم داشته، همیشه از شجاعت حاج آقا مجتبی در دوران ستمشاهی سخن میگوید. ایشان میگوید: حاج آقا مجتبی اولین کسی بود که در تهران مراسم ختمی برای شهادت حاج آقا مصطفی فرزند امام خمینی(ره) برپا کرد با اینکه مأموران ساواک در تمام کوچههای منتهی به مسجد جامع، دوشادوش یکدیگر ایستاده بودند اما خوشبختانه جمعیت خوبی جمع شد.
حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتوگو با نشریه پنجره، بیان میکند: هر سال روز میلاد امام رضا(ع) مراسمی را به مناسبت عمامهگذاری طلاب برگزار میکنیم و از آیتالله تهرانی نیز دعوت میکنیم تا طلاب به دست ایشان معمم شوند؛ با وجود اینکه ایشان هیچ وقت اجازه نمیدهند عکسی از این مراسم گرفته شود اما این بار از دو تا از عکاسان دعوت کردیم تا از این مجالس عکس بگیرند و به حاج آقامجتبی گفتم اشکال شرعی برای عکس گرفتن وجود ندارد و هر چه در این باره بگویید، توجهی نخواهم کرد.
محسن اسماعیلی، عضو شورای نگهبان و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه امام صادق(ع) که اولین دیدار خود با آیتالله تهرانی را مربوط به پانزدهم دیماه 1361 ذکر میکند، میگوید: در آن چهارشنبه سرنوشتساز، توفیق رفیق راه شد و به محضر ایشان راه یافتم و گمشده خود را پیدا کردم و به لطف خدا تاکنون از این نعمت بیبدیل بهرهمند بودهام و در حال حاضر سخت چشم به راه هستم که این پیر میداندار علم و اخلاق از بستر بیماری برخیزد و همچنان به نورافشانی بپردازد.
وی تصریح میکند: چند شب پیش که بیمارستان بودم در همان حال بیماری باز هم به فکر مشکلات اقتصادی مردم و گرانیها بودند و فرمودند که از طرف من به نیازمندان صدقه بدهید.
گزیده ای از کتاب خاطرات حضرت استاد
در پایان تعدادی از خاطرات کوتاه و شیرین شیخ را که برگرفته از کتاب خاطرات ایشان است، با هم می خوانیم:
صدقهای که رد نمیشود
ایشان میگفتند: «اگرخواستی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیهالسلام برای سلامتی آقا امام زمانعجاللهتعالیفرجهالشریف بده. برای دو معصوم است، دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد. ممکن نیست که خداوند این صدقه را رد کند. تو هم اینجا واسطهگریات را میکنی. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
چرا زن دوم؟
یکی از آقایانی که از علاقه مندان حاج آقا هم بود، بچّهدار نمیشد و میخواست زن دوّم بگیرد. خدمت حاج آقا آمد تا اجازه بگیرد. حاج آقا فرمودند: «قبول داری آن خدایی که از زن دوّم میخواهد به تو بچّه بدهد، از زن اوّل هم میتواند بدهد؟!» گفت: «بله!» حاج آقا گفتند: «بله؟! یا سِفت بله؟!» گفت: «سِفت بله!» گفتند: «اگر سِفت بله، پس زن دوّم نگیر و برو، از همین زن اوّل بچّهدار میشوی! من دعا میکنم!» این آقا کمی بعد دوقلو بچّهدار شد!
به نقل ازآقای دکتر اسماعیلی
زیارت اول ماه
ایشان مقیّد به زیارت حرم حضرت عبدالعظيم بودند. اگر تهران بودند، هيچ وقت در اوّل ماه زیارت حرم حضرت عبدالعظيم را ترک نميکردند. هميشه ماهي يکبار يا شب اوّل ماه و يا صبح اوّلین روز ماه، حتماً به زیارت ميرفتند و هيچ وقت هم این برنامهشان ترک نميشد. آنجا هم که مشرف ميشدند، مثل مشهد سعي ميکردند تمام آداب زيارت را به جا بیاورند. در زيارتهایشان هميشه براي ديگران دعا ميکردند؛ميفرمودند که شما هميشه براي ديگران دعا کنيد و هر چه ميخواهيد براي ديگران بخواهيد و خودشان در این زمینه هيچ کوتاهي نميکردند
ادب تشرّف
زمانی که به مشهد می رفتند، وقتی از منزل حرکت مي کردند، سرشان را پايين مي انداختند و زياد به اطراف توجّهي نداشتند. معمولاً هم تا دم درب حرم صلوات مي فرستادند.وقتی وارد حرم مي شدند، مقيّد بودند که حتما داخل آن محوطّه حرم شوند و برایشان فرقی نمی کرد که خلوت باشد یا شلوغکه معمولاً جمعيتِ خيلي زيادی در آنجا بودندو ايشان با سختي وارد مي شدند.ایشان ايستاده و پشت به ديوار زيارت مي کردند و زيارت هايي هم که عمدتاً مي خواندند، زيارت امين الله و جامعه کبيره و زيارت های مربوط به امام رضابود.ایشان بعد از زیارت به قسمت بالايسر می رفتند و دو رکعت نماز زيارتمی خواندند و بعددر بالاي سر امام رضا علیه السلام دعا مي خواندند.بعد اگر مي شد از درب اصلي خارج مي شدند و اگر هم نمی شد، از قسمت بالا سر خارج مي شدند.در مسير بازگشت هم ذکر صلوات و استغفار داشتند و زیاد به اطراف توجّه نداشتند. زيارتِ وداعِ ایشان، يک ساعت، يک ساعت و ربع طول مي کشيد!اين در واقع وضعيت زيارتي ايشان بود!
ارادت به امام هشتم علیه السلام
یک روز آمدم به ایشان عرض کردم که ما این محلّ را مدرسه عملیّه رسمی کردیم و داريم طلبه ميگيريم و نامش را هم به نام مبارک امام هشتم، امام رضا علیهالسلام گذاشتیم. ایشان خیلی خوشحال شدند، مخصوصاً از اینکه این محلّ به نام مبارک حضرت رضا عليه¬السلام نامگذاری شده است. تا آنجا که یادم است خیلی دلچسبشان بود و اظهار خرسندی کردند. بعد از آن فاصلهای نشد که یک روز به من فرمودنددیشب یا همان شبمن خوابی دیدم که در آن محلّه خیابان سیروس چشمه بزرگي باز شده استو آب زلالي جاری است و فرمودند من این را تعبیر میکنم که اینجا منشأ خیرات و مبدأ ترویج دین خواهد شد، من آینده درخشانی را در این کار میبینم.
نیابت از ائمه ی معصومین علیهم السلام
از بچّگي به ماخيلي سفارش ميکردند که هر زيارتي که ميرويد به نيابت از ائمه معصومین(ع) برويد؛ اين را از مرحوم پدرشان یادگرفته بودند. ايشان هر وقت صبح به حرم مشرّف ميشد به نيابت از پيامبر اکرم(ص) و بعدازظهر به نيابت اميرالمومنين( ع) و فردا صبح به نيابت از يکي از معصومين زیارت میکرد. ميگفت اين کار احتمال استجابت دعاي شما و دادن حاجات شما راچندين برابر ميکند.ايشان خيلي به این مسئله مقيّد بودند وهر دفعه به نيابت از يکی از ائمه به زیارت ميرفتند و آداب زيارت رو هم کاملاً رعايت ميکردند
این برای خداست، چرا من ببخشم؟
یکی از دوستان ما میخواست خمس حساب کند. او من و آقای ابدی را واسطه کرد که با هم برویم و خمسش را پیش ایشان حساب کنيم. مرحوم ابدی ایشان را برد و حاجآقا هم خمسش را حساب کرد. حاجآقا به ايشان فرموده بود شما این مقدار خمس بدهکار هستید. گفت: حاجآقا! امكان ندارد كه شما مقداری از اين خمس را ببخشید؟ بعضیها میبخشند. حاجآقا فرمودند: بلند شو برو همانجایی که میبخشند! برای چه پیش من آمدی؟! ببخشم؟! این برای خدا است، من چه را ببخشم؟ من مگر میتوانم؟ من از خودم اختیاری ندارم که ببخشم، بروید پیش همانها که میبخشند!
فقط 45 دقیقه خواب!
در یکی از ماههای مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم. با ایشان تا کنار ماشین قدم میزدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، اینطوری انجام بده، آنطوری انجام بده، داشتند توصیه میکردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ اینقدر فرصت نیست. ایشان فرمودند: «چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح میروم سرکار و مسئولیّت اداری دارم، بعدازظهر که برمیگردم افطاری میخوریم و بعد هم خودم را برای این که خدمت شما برسم، آماده میکنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده میشود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهارساعت میخوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت میخوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهارساعت میخوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر میخوابید؟ من امیدوارم آنهایی که میشنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه«.
برای زیارت تشریفات قرار نده!
میگفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همینطور بگو این کار را با شما دارم.» به همسایه جوانی که بیکار شده بود، گفتند: شما برو شاهعبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمیخواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. میگفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی اینقدر به من میدهد و در حال حاضر مشغول هستم.
برو خودت را بساز و اندازۀ توقع مردم شو!
یکبار برای رفتن به صدا و سیما خدمتشان رسیدم و کسب اجازه کردم. ایشان فرمودند که شما بروید. ابتدا در رادیو کار میکردم؛ تصویری نداشتم. بعد از چند وقت دوباره آمدم خدمت حاجآقا گفتم که دوستان آمدند سراغ بنده و اصرار میکنند که من جلوی دوربین قرار بگیرم و اینطوری مردم مرا میشناسند. ایشان فرمودند:«شما با ملاحظاتی برو و حواست جمع باشد». من تقریباً بعد ازیک سال که گذشت، آمدم خدمتشان و عرض کردم که آقا من از شما اجازه گرفتم و شما فرمودید که برو. من هم رفتم و حالا باوری که مردم از من دارند خیلی بالا رفته است. مردم فکر میکنند که من خیلی آدم دینداری هستم، خیلی آدم عالِمی هستم.حرفهایی که در خیابان و کوچه و مجالس و جاهای دیگر به من میگویند،اصلاً من نیستم. خیلی احساس میکنم که اینجا دارم مقداری دورویی به خرج میدهم. ایشان فرمودند:«خوش به حالت»! گفتم: حاجآقا چرا خوش به حالم؟! وقتی از من این همه تعریف میکنند، اذیت میشوم و من میدانم که این تعریفها درست نیست.ایشان گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت»
کشش جلسات حاج آقا رحمت الله علیه
چون شهرک اکباتان زندگی میکردم، یک مقدار به خودم مغرور شده بودم که من مسیر زیادی را برای شرکت در این جلسه میآیم؛پس خداوند خیلی به من توفیق داده است. یک شب که از جلسه آمدم بیرون، سر چهارراه آبسردار یکی از دوستان ایستاده بود. من ترمز کردم و او را سوار کردم. او تا آزادی با من آمد. به آزادی که رسیدیم گفتم: آقا! خانه من اکباتان است، اگر همسایه ما هستی، بگو. گفت: نه، من میروم کرج؛ من همینجا پیاده میشوم و میروم کرج.من همانجا زدم پشت دست خودم؛ گفتیم: خدایا! تو برای من یک نفر را فرستادی که من به خودم خیلی مغرور نشوم. فردا شب آمدم خدمت حاج آقا و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. بعد گفتم که من آمدم خدمت شما تا عرض کنم اگر میشود جلسات را یک مقدار زودتر شروع کنید که این دوستان به کرج برسند. ایشان یک لبخندی زد و گفت: من مطلبی برایت بگویم تا بفهمی! گفتند: پریشب، دوستان آمدند از من سؤال کنند، گفتم: فردا بیایید مسجد جامع بازار؛ من آنجا به سؤالات شرعیتانجواب میدهم. آن دوستان گفتند که ما نمیتوانیم بیاییم، اگر بیاییم روزهمان میشکند. سؤال کردم چرا میشکند؟ آنها گفتند: ما از چالوس با مینیبوس میآییم برای جلسات شما، قبل از غروب راه میافتیم میآییم اینجا، تهران افطار میکنیم؛ در کلاس شما مینشینیم، بعد راه میافتیم میرویم چالوس، برای سحری میرسیم آنجا.
مرجع تقلید بی ادعا
بعد از فوت مرحومِ امام، خيليها به حاجآقا رجوع کردند؛ چون رساله عمليه داشتند و درسال هشتادودو هشتادو سه رساله دو مرجع را بیرون دادند. من خودم شاهد بودم که تقريباً تا سيزده چهارده سال بعد از فوت حضرت امام؛علي الخصوص افرادی که در حوزه شاگرد حاجآقا بودند، بعد از فوت مرحوم حضرت امام همه به ایشان رجوع کردند و به طَبَع از عموم مردم هم خيليها از حاجآقا تقلید میکردند. البته حاجآقا خودشان ميگفتند که به فتواي امام باقي باشيد ولي اگر خواستید میتوانید مسائل جديد رااز من تقليد کنيد. بعدهابه حاجآقا گفتند که بالاخره بايد رساله بدهيد. ایشان هم بعداز فشارهایی که از طرف مقلّدین به وجود آمد، راضي شدند که رساله بدهند. ایشان همهجور مقلّدی داشتند؛ هم از طيف عموم مردم، هم از طيف تحصيل کرده و هم از طيف حوزوي. الیته اين دو قشر آخر بيشتر بین مقلّدین به چشم میخوردند.
نظر حضرت امام(ره) درخصوص آقامجتبی
به این ترتیب، به عنوان حسن ختام خاطره ای شیرین از زبان دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان درخصوص جایگاه و نگاه حضرت امام(ره) به حضرت استاد آقا تهرانی را با هم می خوانیم:
امام(ره): آقامصطفی نداریم... آقامجتبی که داریم!
«وقتی آقا مصطفی شهید شد. یک بار آیت الله مجتبی تهرانی در محفلی در محضر امام خمینی بودند. کسی شروع کرد به سخن گفتن از فرزند امام آقا مصطفی. امام سپس به جمع فرمود آقا مصطفی نداریم. آقا مجتبی که داریم. هرچه در مصطفی می دیدم در این مجتبی هم می بینم. این آقا مجتبی همان آقا مصطفای ماست.»