حدود
۱۴۰۰ سال از ريختن آن خون هاي پاک بر
سرزمين کربلا مي گذرد اما گويي هنوز و تا ابد همچنان جوشش و رويش اين
خون ها استمرار دارد. دو دليل عمده را مي توان براي جوشش آن خون ها و تداوم
و مانايي واقعيت ها و حقيقت هاي عاشورا و قيام حسين بن علي(ع) برشمرد.اول
آن که آن خون ها به پاي حقايقي ريخته شد که خداي تعالي آن حقايق را بر
انبياء و خاتم آنان محمد مصطفي(ص) ابلاغ و اعلان فرمود و آنان به عنوان
دريافت کنندگان و امناي وحي و ابلاغ کنندگان پيام الهي، آن حقايق و معارف
را براي سعادت بندگان خدا تبيين و ترويج کردند. حقايقي که صاحبان زر و زور و
تزوير از آن، پوستين وارونه اي براي استثمار و استعمار و استحمار بسياري
از مردمان ساخته بودند اما حسين بن علي(ع) براي دوباره آشکار کردن آن حقايق
و احياي دين و اسلام راستين و پيراستن آيين محمدي(ص) از آن همه پيرايه ها و
بيراهه ها در اوج ايثار و جوانمردي با همه هستي خود، فرزندان، خانواده،
برادران و ياران اندکش پا به عرصه اصلاح امت جدش رسول مکرم اسلام و احياي
امر به معروف و نهي از منکر گذاشت.
سالار شهيدان در حالي به مهمترين تکليف الهي خود اقدام فرمود که فتنه امويان با برق سکه هاي زرشان بسياري را فريفته و به حيلت تزويرشان، ديدگان بصيرت خيل کثيري را فروبسته و به زور شمشير به ناحق کشيده شان دهان بسياري را مُهر کرده بودند اما وظيفه امام در آن شرايط و زمان، چنان ايجاب مي کرد که حسين بن علي(ع) براي نجات اسلام و احياي آيين محمدي(ص) دانسته، گام در راهي بگذارد که راه و چاره اي جز پيمودن آن طريق براي نجات دين خدا وجود نداشت و امام حسين(ع) بدون هيچ شک و ترديدي و در اوج ايثار و خداباوري با خانواده و اندک يارانش تمام قد و در عين حق بودن در مقابل تمامي باطل ايستاد، سالار شهيدان آن سيد جوانان اهل بهشت با خلق آن حماسه بي بديل و بي نظير در تاريخ بشريت و بذل جان خود و ياران باوفايش براي احياء دين و اصلاح امت جدش چراغ و خورشيدي هميشه پرفروغ و بي غروب فرا راه همه جويندگان طريق حقيقت و هدايت برافروخت و آن رشادت ها و ايثارها و بذل جان کردن ها و خون هاي حسين (ع) و يارانش بدنه کشتي بس امن و مبارکي را ساخت براي نجات همه کساني که به دنبال رستگاري و نجاتند و چون خون حسين (ع) و يارانش در راه جاودانگي و مانايي حقيقت و پيراستن آيين ناب محمدي(ص) از همه پيرايه ها و بيراهه ها و براي احياي سنت الهي و براي فروزان ماندن چراغ هدايت بشر و رساندن انسان به ساحل امن نجات ريخته شد، هيچ گاه و در هيچ زمان حقيقت اين خون ها از جوشش و رويش باز نخواهد ماند آن چنان که در اين ۱۴۰۰ سال با همه ترفندها و دسيسه ها و فتنه ها، حقيقت اين خون ها و حقيقت تمام خوبي ها و باورهاي ارزشمند خدايي که مايه فلاح و نجات و رستگاري تمامي انسان ها در تمامي زمان ها است از جوشش و رويش بازنمانده و نخواهد ماند.
اما نکته دوم در علت استمرار رويش و جوشش خون ها و حقيقت هايي که در روز عاشورا سالار شهيدان، خود و فرزندان و خانواده و يارانش را فداي آن ها کردند، شخصيت آن حجت خدا و فرزندان و برادران و زينب کبري(س) و ياران باوفايش بود. حسين(ع) را همه مي شناختند حتي آنان که با شمشيرهاي آخته پس از آن نامه هاي بنوشته براي امام (ع) در کربلا به رويارويي و قتالش آمده بودند، آن ناجوانمردان و ناپاکان که برخي شان خود از دعوت کنندگان حسين(ع) بودند مي دانستند که آن آقايي که به جنگ با او آمده اند آن هم با هزاران تن، کسي نيست جز فرزند دختر رسول خدا(ص)، همو که پيامبر عظيم الشأن اسلام درباره اش مي فرمود «حسين مني و انا من حسين» همو که با برادرش حسن بن علي(ع) بر شانه هاي رسول خدا مي نشستند و پيامبر اين عزيزانش را بر زانوان مبارکش مي نشاند و سر و صورت و گلويشان را بوسه مي زد. آنها مي دانستند که حسين (ع) همان بزرگوار انسان و امامي است که رسول خدا درباره او و برادرش مي فرمود «حسن و حسين سيد و سالار جوانان اهل بهشتند» آنها مي دانستند که رسول خدا درباره حسين فاطمه فرموده بود «همانا که حسين چراغ هدايت است و کشتي نجات» همه مي دانستند که حسين برادر امام حسن و فرزند علي (ع) و فاطمه (س) است و با اين که آن ناجوانمردان مي دانستند که او فرزند ابوتراب، امام و وصي برحق پيامبر خدا و زاده منصوره دو عالم، آن نامبردار شده به «کوثر» در قرآن و پاره تن رسول خاتم است اما از آن جا که چشم برخي هاشان را برق سکه ها گرفته بود و اندکي به زور آمده بودند و بسياريشان، ناداني هايشان و بي بصيرتي هايشان چشم جانشان را بسته بود و بسياريشان نيز خود چشم بر حقيقت ها بسته بودند و به فرمايش حسين بن علي(ع)، دين لقلقه زبانشان شده بود و شکم هايشان از حرام پر شده بود بر حجت خدا آن زاده زهرا و علي مرتضي و آن فرزند دختر رسول خدا تيغ جفا کشيدند.
و در اين حقيقت روشن تر از روز شکي نيست که اسلام راستين و سنت نبوي با خون حسين بن علي(ع) و ياران باوفايش پابرجا و جاودان مانده است همان حسين(ع) که فرزند دختر رسول خدا و بزرگوار امامي است که حضرت محمد مصطفي (ص) درباره اش آن سخنان را فرموده است و چون خون حسين (ع)، ثارا... شده و به پاي حقايق اصيل دين الهي ريخته ، هيچ گاه آن خون و آن حقايق الهي از رويش و جوشش بازنخواهد ايستاد حتي اگر هزاران تاسوعا و عاشورا و اربعين از آن حماسه تاريخي بي بديل بگذرد.
روزنامه ی خراسان در مطلبی با عنوان«عاشوراي61- عاشوراي88- عاشوراي92»نوشته شده توسط دکتر حامد حاجی حیدری و چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:
مردان کارزار سياست، بايد بدانند و آگاه باشند که بر روزگار، زمانههايي ميگذرد که فعل قبيح در گروههايي از مردم، چنان اپيدمي و همهگير ميشود که ذهن نادقيق، ممکن است آن را معمولي و سهل بگيرد، ولي فقط در چرخش روزگار است که معلوم ميشود که آن فعل، تا چه اندازه قبيح بوده است.نمونه تام اين دست رويدادها و آن دست چرخش روزگارها، ماجراي عاشوراي سال شصت و يک هجري است که در آن هنگام، سي هزار نفر گمان کردند که در دست زدن به سبعانهترين جنايتها، مرتکب فعل معمول ميشوند، ولي اندکي از چرخش روزگار، بر خود آنها معلوم کرد که مرتکب شنيعترين افعال تاريخ شدهاند.
نمونه ديگر رفتارهاي شنيع معمول در جماعتهاي خودفريفته، عاشوراي هشتاد و هشت خورشيدي بود که عدهاي چنان دور هم گرم سياهکاري شدند و کارهاي قبيح انجام دادند، که وحشيانه، بر برهنه ساختن يک جوان، صحه گذاشتند. البته پيش از آن، به هتک حرمت مام ميهن مشغول بودند، ولي برهنه ساختن آن جوان، سمبلي شد براي آشکار شدن خداجو نبودن و شيطانصفتي فتنهگران، پس از شش ماه سياهکاري و شيطانصفتي.اين روزها، استقبال اصلاحطلبان از رويدادهاي اوکراين، نمونه ديگري شده است که نشان ميدهد، خط سياهکاري در اين جماعت ناتمام است. اتفاقات جاري در اوکراين، نشان دهنده آن است که اصول مسلم حقوق بين الملل، به طرز قبيحي در حال نقض هستند، بدون آنكه سخني به اعتراض از سوي نهادهاي جمعي دنيا برآيد. انگار، ديگر، مداخله بيپرده در امور داخلي يک کشور، و نقض استقلال يک دولت ملت، يک اصل به رسميت شناخته حقوقي نيست. از آن بدتر، مردمي هستند که خودشان به سياستمداران خارجي خوشامد ميگويند تا کشور خود را به آنها بفروشند.
ماجراي اوکراين که انگار به دهان روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب شيرين آمده، استمرار همان خطي است که مجوزهاي سازمان ملل به ناتو براي مداخله در کشورها، و بروز جنگ نيابتي در سوريه تبلورهاي يک اپيدمي غيرمنطقي و هولناک هستند، که لشکرکشي سبعانه غرب و غربگرايان را مشروع جلوه ميدهد.آيا با تکرار آغاز قرن بيستم مواجهيم، وقتي که نيهيليسم پايان قرني، نخبگان و تودههاي مردم را کرخت کرد تا رفتارهاي شنيع را تحمل کنند؟ آيا دنيا، مجدداً به سوي ناکجاآبادي از شر و شرارت رهسپار است؟
حکايت روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب
حکايت روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب هم، حکايت غرقه شدن در چنين پنداري است: رفتارهاي شنيع معمول در جماعتهاي خودفريفته.
از وانفساي هشتاد و هشت که به همين جهت وانفسا بودن، "فتنه" نام گرفت،
روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب در محافل خود گير کرد، و کارهاي ناگفتني از
او سر زد، شيوههاي شرمآوري براي رسيدن به مقاصد نامشروع خود انتخاب نمود،
و بيپرده به مردم خويش خيانت ورزيد. جالب آن که هنوز بيدار نشده است و
ادامه ميدهد. او به بيشرميهاي خود ادامه ميدهد. وقتي روشنفکر کارگزار و
اصلاحطلب، که کشور خود را لااقل براي نيم قرن عقب انداخته، بيشرمانه از
"بخشش دو جانبه" حرف ميزند، اين نشان ميدهد که اين روشنفکر، به مصيبت
اشقياي کربلا گرفتار است. در گروهي براي خود ميگويند و براي خود هورا
ميکشند. البته او از بيشرميهاي خويش، طرفي نبسته است و نميبندد، ولي آن
چه براي خود ميافزايد، سياهرويي و سياهروزي در حافظه تاريخي ملت است.
آنها گرماند و خطاهايشان از شماره برون تاخته.
وقتي روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب، طوري به بازتاب ويژه و جانبدارانه وقايع اوکراين در مطبوعات زنجيرهاي مشغول است، تو گويي آنها آرزو ميکنند که در سفارت انگليس باز شود، و آنها ضمن تناول مجدد پلو در باغ سفارت، سفير انگليس را به مداخله در کشور خود فرا بخوانند، معلوم ميشود که اين روشنفکر به مصيبت اشقياي کربلا گرفتار است؛ در گروههايي گير کرده است که پيوسته براي او هورا و هوار ميکشند.وقتي پرده از وقايع تلخ سفارت يونان، روبهروي اسنودنخانه سابق آمريکا، و وطنفروشي بيپرده آن دو نفر، و همچنين، دم و دستگاه مسئولي که پس از آن رويداد سياه، حتي از احضار سفير يونان پرهيز کرد؛ اينها وقايع فوقالعاده شرمآور، مهيب و شنيعي هستند که تنها از سياهکاران گرم و داغ برميآيد. آنها گرماند و بدجوري از احوال خود غافل.
اکنون، در آستانه اربعين و سالگرد نه دي، روشنفکر کارگزار و اصلاحطلب، ميتواند به اين خيل عظيم راه پيما به سمت حضرت حسين عليهالسلام بنگرد، و لااقل اين عبرت را بگيرد که رفتار خود را به ترازوي حسين عليهالسلام بسپارد. اين قطعاً از ولنگاري پسامدرنيستي او بهتر است. اين چه ذلتي است که او براي رسيدن به آرمان بيآرماني خود به آن تن ميدهد؟ به سفارت بيگانه، مقابل اسنودنخانه سابق آمريکا، برود؛ حجاب نداشته را از سر بردارد؛ و به بهاي خيانت به ملت خويش، مزد خود را تحويل بگيرد.
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«برند انقلاب را خراب نكنيد!»و چاپ شده به قلم حسین قدیانی اختصاص داد:
یک: «غربیها مثل گاو تحلیل میکنند!» این جمله برای هر
کس ناآشنا باشد، برای آقای رفسنجانی کاملا آشناست، چه میگویم که جمله از
آن ایشان است و متعلق به زمانی که آقای رفسنجانی، آقای هاشمی بود و خطیب
نماز آدینه. آن روزها غربیها، میخواستند هم نمیتوانستند این بزرگوار را
تحقیر کنند، چرا که حتی دشمن هم لااقل در مقام اعتراف و حداقل در ضمیر خود،
برای انقلابی مقاوم احترام بیشتری قائل است تا انقلابی خسته و خدای نکرده
بریده و دست و پا بسته. در این 10 سال گذشته بویژه در مقطع فتنه 88 جناب
رفسنجانی، به زعم بعضيها کم قند در دل غربیها آب نکرد، لیکن چه جوابی
دادند غربیها به ایشان، جز اینکه یک زنیکه عضو پارلمان اروپا رسما ایشان
را تحقیر کند؟! پس غربیها علاوه بر آنکه مثل گاو تحلیل میکنند، لزوما
جواب خوبی را با خوبی نمیدهند و آدمی را در روز روشن تحقیر میکنند. در
مثل مناقشه نیست؛ شاید هیچکس در جهان عرب، از میان آنان که توقع مبارزه
هست، اندازه یاسر عرفات برای دشمن خود خوشرقصی نکرد اما پاسخ آن همه شاخه
زیتون را دست آخر اسرائیلیها با مسموم کردنش دادند، البته بعد از آن همه
که توافق پشت توافق تحقیرش کردند. این وسط، آزادهای هم به نام نامی سیدحسن
نصرالله وجود دارد که حتی نتانیاهو و پرز هم اگر چه با او تا حد جان خصومت
دارند اما به ناچار در برابر شکوه این رهبر عربی، سر تعظیم فرود میآورند.
دو: «حقش است!» این جمله را خیلیها بعد از دیدن فیلم و عکسهای تحقیر
آقای رفسنجانی توسط زنیکه اروپایی بر دل و زبان خود جاری کردند اما کمی اگر
بر افق نگاه خود بیفزاییم، باید متوجه شویم معالاسف همه این تحقیرها برند
ممتاز جمهوری اسلامی را نشانه رفتهو الا آقای رفسنجانی همانطور که خود هم
بارها اذعان کردهاند، بدون انقلاب و جمهوری اسلامی، هیچ اهمیت خاص دیگری
ندارند. اینجاست که باید دلنگران همه آن رخدادهای ضد غرور ملیای باشیم که
دقیقا از بعد توافق ژنو، یکی پس از دیگری رخ مینماید. در این مقام، اصلا
بحث بر سر این نیست که فلانی از گروه ما هست یا نه، بهمانی رای ما هست یا
نه، آن دیگری با ما هست یا نه. دشمن صرف نظر از این تقسیمبندیها، با
سوءاستفاده از آنچه در ژنو دادیم، غرور ملی همه ما را از مراجععظامتقلید
گرفته تا رانندگان تاکسی مورد هجوم قرار داده است. روزی برخلاف روح توافق،
تحریم جدیدي وضع میکنند، آنگاه مدعی میشوند این تحریمها جدید نیست و
ادامه همان تحریمهاي قبلی است.
دگر روز و این بار شاید برخلاف جسم توافق
(!) باز هم تحریم جدید وضع میکنند و تو گویی مسرور از این تحقیر
برمیدارند اینگونه به ریش ما میخندند؛ «این دور جدید تحریمها اصلا ربطی
به هستهای ندارد و مخصوص حقوق بشر است!» در ادامه، یک روز جان کری، یک روز
هم اوباما، در روزگار ذلت برند آمریکا در دنیا، مرتب و پشت بند هم علیه ما
شاخ و شانه میکشند که گزینه نظامی همچنان روی میز است! در این بین، هر از
چندی هم وزیر خارجه آمریکا، سفر به تلآویو را فراموش نمیکند، بلکه گزارش
کار خود را بهموقع به اسرائیل داده باشد! و همچنان در همین بین، هیاتی از
پارلمان اروپا راهی ایران میشود تا نه با آقای رفسنجانی، بلکه با رئیس
مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدار و علاوه بر تحقیر استوانه انقلاب، اعلام
دارند؛ «هدف ما از سفر به ایران، دیدار با فلان مجرم فتنه 88 و آن دیگری
بود!»
سه: خطر بشدت، برند جمهوری اسلامی را تهدید میکند. عاقبت خنده به دشمن
هم معلوم شد. گمانم دیگر بس است. هر آن که باید متوجه خوی زشت و کثیف
آمریکاییها شده باشد، شده، آن هم که نشده، دیگر مسؤولیتی متوجه جمهوری
اسلامی نیست. شرط است که دقت کنیم در ازای تنبه بعضیها، دقیقا داریم چه
امتیازی به دشمن میدهیم و چه لطمهای به برند 300 هزار خون مظلوم وطن وارد
میکنیم؟! بیفزاید خداوند بر درجات امام راحل که میگفت؛ «کسانی که خواب
آمریکا را میبینند، انشاءالله خدا بیدارشان کند». آن که خواب آمریکا
میبیند و در سر سودای غرب دارد، هزار بار دیگر هم آقای رفسنجانی توسط
غربیها تحقیر شود، باز حرف خود را میزند.
چهار: «حقوق شهروندی» ذیل «حقوق ملی» تعریف میشود. دولت باید جمع کند
این بساط را. مجلس باید به میدان بیاید. این اخبار تحقیرآمیز، بیگانه است
با روح و جسم نظام مقدس ما. این اخبار را ما عادت نداریم. گویی اخبار نظامی
دیگر است، هر نظامی غیر از نظام جمهوری اسلامی. این اخبار، بیگانه است با
روح روحالله. بیگانه است با خشم خمینی. بیگانه است با 30 سال انتظار مادر
شهید گمنام. بیگانه است با غیرت ایرانی... . تا ما باور کنیم که قطار
انقلاب از ریل عزت خارج نشده، باید قطع شود این روند. رانندگان تاکسی از
نظر مشاور عالی بعضیها نمیفهمند، مراجع تقلید چه؟!