تنهای تنهای
تنها فیلمی فانتزی است که داستان زندگی عبدالکریم (رنجرو) را روایت میکند.
رنجرو نوجوانی بوشهری است که بالن تحقیقاتی نیروگاه اتمی بوشهر را به شکل
سفینهای فضایی میبیند که به زمین میآید و لاکپشتی را در زمین جا
میگذارد. رنجرو که در مناطق روسنشین بوشهر ماهی فروشی میکند با الگ،
پسرک نوجوان یک سرمهندس روس که در نیروگاه اتمی بوشهر کار میکند دوست
میشود و دوستی آنها به واسطه تخیلات آنها پیرامون سفینه فضایی ادامه پیدا
میکند.
در این میان، زن مهندس روسی نیز در داستان وجود دارد که
حرفهای رنجرو و الگ را برای آنها ترجمه میکند. رنجرو و الگ خود را برای
برگشتن سفینه و برآورده شدن آرزوهایشان آماده میکنند اما گزارش آژانس
بینالمللی انرژی اتمی و مسائل سیاسی پیرامون پرونده هستهای ایران باعث
شکرآب شدن رابطه رنجرو و الگ و در نهایت، بازگشت الگ و پدرش به روسیه
میشود و به این ترتیب، دوستی آنها به هم میخورد. رنجرو نیز ناراحت از این
اتفاق، مخفیانه سوار کشتی میشود تا به سازمان ملل برود و پیام صلح را به
رؤسای جمهور کشورها برساند.
فیلمی بدون اتکا به استارها و سوپر استارها
تنهای تنهای تنها که داستان تنهایی سه کاراکتر اصلی فیلم یعنی رنجرو، الگ و مهندس زن روس است، فیلمی است که به واسطه سوژه نسبتاً بکر خود و البته، پرداخت خوبش مورد توجه قرار گرفته است. البته داستان دوستی دو نوجوان از دو طبقه و حتی با ملیتهای متفاوت داستان جدیدی نیست، اما عبدیپور این تم تکراری را در خدمت سوژه تازه خود گرفته و همین مسئله است که مخاطب را در برخورد اول با این فیلم شگفتزده میکند. فیلمی که توانسته بدون اتکا به استارها و سوپر استارها و سوژههای امتحان پس داده سینمای ایران در روایت داستان خود موفق باشد و همین مسئله امتیاز بزرگی برای تنهای تنهای تنها است که با اتکا به سوژه و روایت منسجم داستان خود نه تنها توانسته فیلم سر پایی باشد، بلکه مخاطبان سختگیر سینما را نیز راضی نگه دارد.
تنهای تنهای تنها و برونرفت از معضل سینمای تهرانزده!
شاید
مهمترین حسن تنهای تنهای تنها این باشد که از ظرفیتها و پتانسیلهای
داستانی مناطق بومی ایران بهره برده و البته در بیان این قصههای بومی از
زبان خوبی نیز استفاده کرده است. ساخته شدن تنهای تنهای تنها در سینمای
تهرانزده ما نشان میدهد که در شهرستانها و روستاها نیز سوژههای بکری
وجود دارد که رفتن به سمت آنها به اضافه رعایت استانداردهای فیلمسازی در
ساخت آنها میتواند سینمای ایران را از این بحران سوژه و داستان - که تنها
یکی از بحرانهای آن محسوب میشود - نجات دهد. داستان تنهای تنهای تنها
تقریباً بدون سکته پیش میرود، اما به نظر میرسد میتوانست منسجمتر و
یکدستتر باشد و با ریتم تندتری پیش برود.
وقتی یک فیلم با موضوع سیاسی، شعارزده نمیشود
تنهای
تنهای تنها قرار است تاثیر سیاست را بر روابط انسانی آدمها از ملیتهای
مختلف نشان دهد. همین مسئله ممکن بود تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شود و آن را
به اثری سفارشی و شعار زده تبدیل کند، اما کارگردان با هوشمندی، تا حد
زیادی از افتادن به دام این اشتباه پرهیز کرده و توانسته کار خود را بدون
شعارزدگیهای رایج که بوی فرمایشی بودن را میدهند، پیش ببرد.
البته
این پرهیز از شعارزدگی تا پایان فیلم حفظ نشده و نامهای که رنجرو در
پایان فیلم میخواند این توازن موجود در سراسر فیلم را به هم زده است. گویی
کارگردان به وسیله این نامه خواسته یک بار دیگر همه حرفهایی را که در
داستان زده و همه مقصود خود از ساختن این فیلم را دوباره توضیح دهد تا
مخاطب چیزی را از قلم نیندازد! این در حالی است که اگر خط سیر داستان را تا
پایان حفظ میکرد و به دام بیانیهخوانی نمیافتاد، فیلم او یکدستتر بود و
حال و هوای کودکانه آن نیز با زدن حرفهای قلمبه و سلمبه توسط رنجروی
بازیگوش و سر به هوا خدشهدار نمیشد.
گرمای جنوب و سرمای خارجیها
تنهای
تنهای تنها فیلم گرمی است، گویی گرمای خطه جنوب به فیلم هم سرایت کرده
است؛ فیلمی که با وجود داستان تلخی که دارد، مأیوس کننده نیست و طنز ظریف و
دوست داشتنی آن، فیلم را زنده نگه داشته است. البته بازی خوب و مثالزدنی
میثم فرهومند در نقش رنجرو نیز به گرمای فیلم افزوده است. در مقابلِ رنجرو و
خانواده پر جمعیت او که خانوادهای گرم و با وجود مشکلات، شاد هستند،
زندگی روسهای فیلم زندگی سردی است.
مهندس زن فیلم تنها زندگی
میکند و از تنهایی و بی کسی رنج میبرد. مادر الگ نیز پس از غرق شدن خواهر
کوچکش دچار بیماری روانی شده و در آسایشگاه بستری است و الگ به همراه پدرش
در بوشهر زندگی میکند و زندگی تنها و سردی دارد. این تصویر کلیشهای از
تقابل زندگی ایرانیها با خارجیها تصویری آشناست که در فیلمها و
سریالهای ما بسیار تکرار شده و تنهای تنهای تنها نیز تلاشی برای
آشناییزدایی از این تصویر کلیشهای ندارد.
نام فیلم بد انتخاب شده است
یکی
از مسائلی که میتواند به فیلم، بخصوص در جذب مخاطب کمک کند، «نام» آن
است؛ در واقع انتخاب نام، یکی از مهمترین نکات در ساخت فیلم است که اگر به
خوبی رعایت نشود ممکن است ارتباط اولیه فیلم با مخاطب عام را دچار مشکل
کند. این همان مسئلهای است که فیلم احسان عبدیپور از آن رنج میبرد؛ زیرا
نام «تنهای تنهای تنها» در نگاه اول فضایی سرد و تلخ را به ذهن متبادر
میکند که مورد توجه مخاطب عام نیست؛ این در حالی است که فیلم عبدیپور
درست در نقطه مقابل، فیلم گرم و سرزندهای است که میتواند مخاطب عام را
نیز با خود همراه کند.
این روزها تعریف و تمجیدهای عجیب و غریبی
از تنهای تنهای تنها میشود که آن را در حد و اندازههای یک شاهکار بالا
میبرد، اما باید پذیرفت که این فیلم، فیلمی خوب – و نه شاهکار – است که در
وانفسای نبود یا کمبود فیلم خوب در سینمای ایران خوش درخشیده است. این
نکتهای است که احسان عبدیپور نیز باید به خاطر داشته باشد و این
تعریفهای گاهی اغراقآمیز بلای جان مسیر فیلمسازی او نشود و او را تبدیل
به ستارهای نکند که فقط یک بار درخشید و بعد افول کرد.