به گزارش 598 به نقل از رجا، او متولد ۱۹۵۱ و دارای سوابقی چون عضویت در
«کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، «
New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف
تلویزیونی انگلستان از جمله BBC و شبکه ۴ تلویزیون دولتی این کشور است و
به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.
یکی
از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا
متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسید.
این کتاب مشتمل بر ۷ فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی
و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات
امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های
زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت
چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
این بخش
نگاهی به انحصارهای رسانه ای غول های بزرگ رسانه ای دنیا می اندازد که
البته یادداشت و مقالات تکمیلی دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که با
آمار و جزئیات بیشتری، روند ادغام رسانه های بزرگ دنیا خصوصا در ایالات
متحده را توضیح می دهد:
غول های رسانه ای دنیا در خدمت امپریالیسم آمریکا
آمریکا
به ندرت باقی ملت ها را چیزی جز مهاجم می بیند یا می شنود. همان طور که
جیم دیتور، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاوایی و آینده نگر مشهور خاطرنشان می
سازد: «طرد بقیه جهان از جلوی دید آمریکایی ها یکی از آزاردهنده ترین
واقعیات در جامعه آمریکا است. ایالات متحده حتی به رغم برخورداری از سیستم
رسانه ای غول پیکری که با تکنولوژی های به روز و کارآمد فعالیت می کند
چونان جامعه ای بسته به روی اطلاعات، واقعیت ها و عقاید سایر نقاط جهان عمل
می کند. جای تعجب نیست که آمریکایی ها به عنوان تمام جهان محسوب می شوند
در حالی که از رشد احساس تنفر نسبت به ایالات متحده در باقی ملت ها ناآگاه
هستند.»
رسانه های آمریکایی بخشی از این بدنامی هستند. به استثناء
دو گروه روزنامه های بین المللی و اخبار خارجی که فقدان آن ها به چشم می
خورد، تلویزیون تنها رسانه ای است که شهروندان بیش از دیگر وسایل ارتباط
جمعی از آن استفاده می کنند. عملکرد بیرون از مرزهای بین المللی تنها برای
گزارش مصیبت ها و جنگ های هدایت شده آمریکایی برنامه ریزی شده است.
انواع صداهای مخالف و معاند از آن رو سانسور می شوند که بتوان رسانه ای
آرام و تک فرهنگی طراحی کرد که مصرف گرایی، تجارت و منافع دولت و نخبگان
قدرت را تأمین کند و انبوه مردم را نیز نطیع و سرگرم سازد. این عملکرد تنها
نتیجه «بازار آزاد»ی نیست که به عنوان قانن طبیعی عمل می کند، بلکه محصول
سیاست حکومتی آگاهانه است.
از زمان ریاست جمهوری ریگان، ایالات
متحده به مرور دست از تنظیم صنعت رسانه ای خود برداشت و حمله به آیین نامه
های بین المللی را وجهه همت خویش قرار داد که پیامد طبیعی آن تجمع قدرت
رسانه های جهانی در دستان کمتری بود. در سال ۱۹۸۳ وقتی بن باگدیکیان انحصار
رسانه ای را منتشر کرد مالکیت رسانه ای در دستان ۵۰ شرکت فراملیتی متمرکز
بود.
در سال ۲۰۰۲ تنها ۹ شرکت فراملیتی بر رسانه های آمریکایی و
نیز جهانی تسلط داشتند: ای.او.ال تایم وارنر، دیزنی، برتلشمان، ویاکام،
نیوز کورپوریشن، تی سی آی، ژنرال الکتریک (مالک ان.بی.سی)، سونی (مالک
کلمبیا، تری استار پیکچرز و منافع عظیم ضبط) و سیگرام (مالک یونیورسال فیلم
و منافع مربوط به موزیک). بنابراین یک ابرصنعت جهانی هم چیز را به صورت
مجازی تهیه می کند و مردم ایالات متحده آن را روی صفحه نمایش و از طریق
امواج هوایی و در کتاب و اینترنت می بینند و می شنوند.
این غول های
رسانه ای مانند یک لابی قدرتمند در سه سطح ملی، منطقه ای و جهانی عمل می
کنند. آن ها تنها در واشنگتن سالانه بالغ بر ۱۲۵ میلیون دلار در مقابل
محدودیت های مالکیت هزینه می کنند. این رسانه ها نه تنها در {تنظیم} قوانین
و آیین نامه های بین المللی دخالت جدی دارند بلکه نقش مهمی در صورت دادن و
هدایت آیین نامه های بین المللی دارند.
به عنوان مثال در سال ۲۰۰۰
شرکت های رسانه ای بزرگ تمام تلاش ها را به سمت توسعه تجارت با چین سوق
دادند و در برابر کسانی که از بابت آزادی بیان و نشریات آزاد ابراز نگرانی
می کردند دست به هجمه تبلیغاتی زدند.
پیشتر آن ها از اهرم های
ایالات متحده برای باز کردن بازارهای هندی روی تلویزیون ماهواره ای نیز
استفاده کردند. به تعبیر مارک کریسپین مایلر در کتاب ملت بزرگترین تهدید
این کارتل رسانه ای برای ایالات متحده «تبلیغات است، حال چه از نوع تجاری و
چه از نوع سیاسی». تحت تسلط ای.او.ال. تایم وارنر، ژنرال الکتریک ویاکام و
دیگر کمپانی های رسانه ای «خبر، به استثنائاتی، نسخه دیگری از سرگرمی است
که کارتل بی وقفه آن را داد و ستد می کند». میلر می نویسد این تأسیسات در
نهایت دشمن رفاه و آسایش مردم هستند.
در حالی که ما نیاز داریم
حقیقت را درباره این قبیل شرکت ها بدانیم منفعت آنها اغلب در جلوگیری از
انتشار حقایق است (مثل کارهای مبلغانشان). در حالی که پول و زمان زیادی
برای فهمیدن حقیقت باید هزینه کرد، شرکت های اصلی ترجیح می دهند هزینه های
مورد نیاز روزنامه نگاری را قطع کرده و بیشتر داستان های مستهجنی را می
پسندند که بتوانند ساعت های متمادی به وراجی بپردازند (تا پیش از ۱۱
سپتامبر مونیکا بود. پس از آن سووایور و چاندرا لوی، در حالی که پس از آن
روز مهلک ما سیاه زخم داشته ایم که مبنای فیلم هایی بود که به سفارش
پنتاگون ساخته می شدند) بر این ها باید افزود که مخاطبان مورد پسند کارتل،
آن طیف از جمعیت هستند که شیفته تبلیغات اند که این به معنی طرد کامل طبقه
کارگر و فقرا است.
در حالی که مطبوعات باید ما را در برابر کسانی
که از قوای حکومتی سوءاستفاده می کنند مورد حمایت قرار دهند، تولید محصول
برای پنتاگون و کاخ سفید را که از افشای خطاها و جرایم خود جلوگیری می
کنند، ترجیح می دهند. رؤسای بزرگ رسانه ها خواهان الطاف بزرگ از سوی حکومت
هستند اما گزارشگران از خطر تهدید همین منافع خبری در هراس اند. به دلیل
این ادب و نزاکت (و البته اضطراب رایج در جهان) پوشش دولتی ایالات متحده
اندکی سالم تر از خبرپراکنی های محلی در ریاض است.
رسانه ها اگر به
منفعت عمومی اختصاص می داشتند {بیان} عملکرد ضعیف سیا، اف بی آی، اف آ آ و
سی دی سی را مورد بازجویی و تفحص قرار می دادند تا اینکه این آژانس ها
{عملکرد} خود را در راستای حمایت از ما ارتقا دهند، اما تیم ای خبری (درست
مثل کنگره) حتی زحمت سر کشیدن به این وادی را به خودشان نداده اند. به همین
قیاس، وقتی پای منفعت عمومی در میان است، رسانه ها باید تمام تهدیدهای
جاری که امنیت ما را هدف می گیرند، گزارش دهند از جمله کلینیک هایی که سقط
جنین غیرقانونی انجام می دهند ولی در عمل دست به نوعی تروریسم زیستی
(بیوتروریسم) می زنند؛ اما روزنامه نگاران تلویزیونی به این دست امور بی
علاقه و بی میل هستند... بنابراین رسانه ها باید اموری مثل هجوم دولت به
آزادی های مدنی از قبیل بازداشت جمعی، نقض حریم خصوصی، نظارت افزایش یافته،
تعلیق امتیاز وکیل – موکل، تشویق به جاسوسی، هشدار در مورد ابزار مخالفت،
تصاویر سانسور شده، روزنامه های عمومی توقیف شده، بازدیدهای سرزده سرویس
مخفی و غیره را برجسته کنند نه اینکه خود وارد این دست بازی ها شوند. رسانه
ها نباید طوطی وار صحبت های پنتاگون را درباره جنگ های معاصر انتقال دهند.
به دلیل این چنین گزارش های خوش نمایی و در غفلت از افکار عمومی در آن سوی
مرزها – که واقعاً درباره ما چه فکری می کنند – آن ها ما را عشرت طلب و
خودرأی می خوانند. چیزهای زیادی درباره این سوءاستفاده ها و از این قبیل
مصیبت ها به خصوص در ارتباط با جمهوری خواهان وجود دارد؛ ارتباطی که بین
بوش و خانواده بن لدن درباره حقه های مستمر در فلوریدا وجود دارد که رسانه
ها خواستار فهماندن آن ها به مردم هستند البته اگر نسبت به منافع عمومی بی
میل نباشند.
به طور خلاصه به نظر می رسد فعالیت بخش های خبری رسانه
های گروهی علیه منافع عمومی و به سود شرکت های مادر، مبلغان آن ها و دولت
بوش است. چنین وضعیتی کاملاً برخلاف {منافع} ایالات متحده است. تنها هدف
مطبوعات کمک به ما در اداره کردن حکومت است نه عکس آن. ما در مقام شهروندان
یک دموکراسی حق داریم و باید از آنچه که در «وطنمان» یا در جهان فراخ تر
رخ می دهد، آگاه باشیم. بدون این آگاهی ما نمی توانیم امنیت داشته باشیم یا
آزاد زندگی کنیم.
چنین سیستم رسانه ای فوق العاده متمرکز و کنترل
شده ای را به سختی می توان «مطبوعات آزاد» نامید. به گفته فیلیت نایتلی،
نویسنده و خبرنگار معروف جنگ در شاخصی برای سانسور، یک روزنامه آزاد مباحث
پس از ۱۱ سپتامبر را به «سوءاستفاده، تحریک، حملات شخصی، اتهام فتنه انگیزی
و رعب و وحشت توسط مفسران و روشنفکران یا همین مردمی که ما خواهان شنیدن
صدایشان هستیم و به محاق رفته اند تقلیل نخواهد داد». یک روزنامه آزاد بنا
به تعبیر رابرت مکنزی، به صورت غیر انتقادی به بازتولید و نشر کثافت کاری
های پنتاگون برای کسانی که «از نابرابری موجود و حفظ وضع موجود بهره مند می
شوند» نخواهد پرداخت.
رسانه آمریکایی در وهله اول مخاطب آمریکایی
را در جهل نسبت به وضعیت دیگر نقاط جهان نگه می دارد؛ این رسانه بیشتر
علاقمند به تولید مصرف کنندگان شاد است نه افراد آگاه و مطلع یا شهروندان
آزاداندیشی که دولتشان را به دلیل سیاست خارجی اش تخطئه کنند. این رسانه
نقش خود را عمدتاً از طریق سانسور و جانبداری های زیرکانه اجرا می کند.
ابر- سوداگرایی علیه فعالیت سیاسی، ارزش های شهروندی و نیز فعالیت های ضد
بازاری، جانبداری ضمنی می کند و تمایل دارد مصرف گرایی، نابرابری طبقاتی و
به اصطلاح «فردگرایی» را طبیعی و نیکو جلوه دهد.
به گفته مکنزی
نبوغ رسانه ای آمریکا «این است که سانسورهای آن واضح و آشکار نیست. جرج
اورول نیز در مقدمه منتشر نشده کتاب مزرعه حیوانات می گوید: سانسور در
جوامع آزاد نسبت به کشورهای دیکتاتوری خیلی ماهرانه و تمام و کمال انجام می
شود چون عقاید منفور مسکوت باقی می مانند و واقعیات ناجور محبوس می شوند
بدون آنکه هیچ نیازی به تحریم رسمی داشته باشند».
بیشتر امریکایی
ها اطمینان دارند که از مطبوعات آزاد برخوردار هستند و ایالات متحده سعی در
پیشرفت آزادی و حقوق بشر در جهان دارد و نیز ثروت ایالات متحده حاصل تجارت
آزاد است. همچنین معتقد هستند که شیوه زندگی آمریکایی بهترین روش زندگی
ابداع شده در تاریخ بشریت است. بنابراین عشق و آرزوی هرکسی این است که
امریکایی باشد. و در عبارت معروف لینکلن آمده است که «ایالات متحده
بالاترین و بهترین امید بشریت به شمار می رود» و اگر دیگر ملت های جهان غیر
از این درباره ایالات متحده فکر کنند به فرض؛ اینکه ایالات متحده نماد ترس
و نفرت است، شوکه کننده خواهد بود.
خفقان ابرامپریالیستی، علت ناتوانی آمریکایی ها در درک فرهنگ سایر ملل
زمانی
که سایر نقاط جهان زیر بار دستاوردهای فرهنگ آمریکا خاموش می شوند،
آمریکایی ها خود را در برابر فرهنگ های غیرآمریکایی کاملا محفوظ می دانند.
این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از مردم امریکا نمی توانند اعماق خشم
بر آمدۀ آن ها را تصور کنند. با استناد به یادداشت های ورتیم: به نظر می
رسد آن ها قادر به تصور زندگی خود در هر پوششی به غیر از آنچه خودشان در
دام آن گرفتارند، نیستند و چگونه می توانند این گونه باشند وقتی که چشم
انداز فرهنگی شان سراسر یکنواخت است.
کاملاً غیر طبیعی است از کسی
که منحصراَ به استفاده محدود از رسانه های امریکایی روی آورده، انتظار داشت
که بخواهد پویایی فرهنگ عرب را درک کند یا ستایش لازم را از مبارزه برای
بقا در روستاهای آفریقایی داشته باشد. ما در اینجا با شکست جمیع تصورات
امریکایی رو به رو هستیم، که حداقل برخی از ریشه های آن نارسایی خفیف صنایع
تولید فرهنگی ایالات متحده را ندارد و باز گذاشتن راه را برای هر فرد
خارجی رد می کند. به طور خلاصه، امریکایی ها خود قربانی شده اند و گرفتار
خفقان فرهنگ ابر – امپریالیستی امریکا هستند. بدین ترتیب سوالی که مطرح می
شود این است که اگر اکثریت امریکایی ها از قابلیت ها و امکانات دیگر فرهنگ
ها بی اطلاع باشند، آیا خود را به این دلیل از رواج بیش از حد ابر
–امپریالیسم فرهنگ مخصوص خود مبری می دانند؟ از بی گناهی ایالات متحده
چطور؟ آیا شهروندان امریکایی کاملاً بدون حس زندگی از ویروس اچ آی وی قابل
سرزنش تر هستند؟ آیا می توان شهروندان امریکایی بی اطلاع از بیوتروریسم
فرهنگ خود را معذور داشت؟ ناآگاهی در این مورد عمدی به نظر می رسد. همانطور
که مارگات ورتیم اشاره می کند : «این طور به نظر می رسد که تعداد کمی از
امریکایی ها به داشتن اطلاعات در رابطه با گزینه های فرهنگ های دیگر علاقه
نشان می دهند؛ تعداد بسیار کمی آمادۀ تعامل با انتخاب ها و روش های زندگی
مردمان دیگر هستند. در سرزمین آزاد، آیینی که پر رنگ شده بیان می کند که
قدرت استقلال بیش از اندازه این است که تنها یک نفر مجاز به انجام هر کاری
است و آن راه ما است.»
با رهبری جهانی سازی آمریکا خسارات زیادی
به فرهنگ های جهان وارد شده است. ضامن آرامش شهروندان آمریکایی برای حفظ
چیزی که ما می توانیم آن را تنوع زیستی فرهنگی بنامیم. شهروندان آمریکایی
نمی تواننند بیش از این، از بار مسئولیت و حفظ تمامیت اخلاقی برای فرار از
وظیفه خود برای مشارکت در حفظ تنوع زیستی واقعی شانه خالی کنند. نتیجه
ادامه این گریز تنها افزایش میزان تنفر از خارج از کشور و بازتاب متقابل آن
در داخل است.